تاریخچه تعلیم و تربیت  و نقش تربیت دینی در دوران کودکی

تاریخچه تعلیم و تربیت

و نقش تربیت دینی در دوران کودکی

سیر تعلیم و تربیت در تاریخ

سؤالات اساسی مطرح در فلسفه ی تعلیم و تربیت:

1. چرا مدرسه می سازیم و بابت آن هزینه می کنیم؟

2. هدف اساسی تعلیم و تربیت آیا آموزش شهروندانی سربراه برای حکومتی استبدادی است یا غرض، پرورش انسان هایی آزاد برای یک نظام مردم سالار است؟

3. آیا دولت باید مدارس را تحت سیطره ی خود داشته باشد یا نهادی دیگر؟

4. در مدارس چه چیزی باید تدریس کرد؟

ادامه نوشته

نکات مهم و کلیدی در سند تحول بنیادین

بسم الله الرحمن الرحیم

یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ »[1]

ای کسی که تحول دل‌ها و گردش چشم‌ها در دست توست. ای تدبیرکننده شب و روز و ای تغییردهنده سال و حال، حال ما را به بهترین حال، تغییر ده.

اللّٰهُمَّ أَخْرِجْنِي مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ،

وَأَكرِمْنِي بِنُورِ الْفَهْمِ.

اللّٰهُمَّ افْتَحْ عَلَيْنا أَبْوابَ رَحْمَتِكَ،

وَانْشُرْ عَلَيْنا خَزائِنَ عُلُومِكَ،

بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.[2]

ادامه نوشته

تجارب مدارس اسلامی و مذهبي در ایران

مدارس مذهبي ایران معاصر

- تحليلي از مدارس مذهبي ایران معاصر با تمركز بر مدرسه‌ی مفيد:

طبقه‌بندی مدارس

در يك تقسيم‌بندي، مي‌توان گفت: مدارس يا دانش‌محورند يا مذهبي يا سكولار یا تجاری. مدارس تجاری یا انتفاعی مدارسي هستند كه اهداف تجاري دارند؛ یعنی می‌خواهند از محلّ آموزش، سودی برای دارندگان مدارس ایجاد کنند. در مدارس دانش‌محور، طبيعي است كه موفّقيّت‌هاي علمي نظیر قبول شدن در كنكور يا فرستادن دانش‌آموز به مسابقات المپياد دانش‌آموزی برايشان ملاك است. مدارس تيزهوشان، البرز و خوارزمي نمونه‌هاي معروفي از اين نوع مدارس‌اند. شاید بتوان مدارس انرژی اتمی را نیز در این دسته جای داد. مدارس سکولار به اين معني است كه مذهب دغدغه‌ی جدّی و مهمّ آن‌ها نيست؛ زیرا بنا به تعريف، آموزش‌و‌پرورش ایران اجازه نمی‌دهد كه مدارس لائيك وجود داشته باشد و آموزش مذهبي را در برنامه‌ی درسی خود اصلاً نداشته باشند. هم‌اکنون در ايران، مدارسی شروع به فعّالیّت کرده‌اند که وضعیّت خاصّی دارند. این مدارس برای افرادی هستند كه دغدغه‌ی پدر و مادر دانش‌آموز اين است كه فرزندشان را براي زندگي در دنيا یعنی در كشورهاي ديگر و نه لزوماً ایران آماده كند. برای همین، تأكيد این مدارس بر آموزش زبان خارجی و شناخت فرهنگ‌هاي ديگر است. هم‌اکنون، از این مدارس در ايران چند نمونه راه‌اندازی شده است و اتّفاقاً مورد اقبال بخشي از جامعه قرار گرفته است. ....

ادامه نوشته

ویژگی های مدارس اسلامی

ویژگی های مدارس اسلامی

- ویژگیهای قابل شناسایی مدارس اسلامی کدامند؟

براساس اطلاعات حاصل از مصاحبة عمیق، مشاهدات میدانی از امکانات و تجهیزات و کلاسهای درس و یادداشت برداری از آنها و بررسی اسناد، 27 ویژگی به شرح زیر شناسایی شد:

1 . تفاوت نمودار سازمانی با مدارس عادی؛

2 . هویت بخشی به دانش آموزان برای تسهیل فرآیند تعلیم و تربیت؛

3 . وجود ملاکهای خاص برای گزینش معلمان؛

4 . توجه به آموزش مستمر و به روز نگهداشتن معلمان؛

5 . استفاده از تشویق های مادی و معنوی کارکنان و رعایت مساوات بین آنها؛

6 . ارزشیابی مستمر از معلمان برای اتخاذ تصمیمات اصلاحی؛

7 . گزینش دانش آموزان با توجه به ملاکهای خاص دینی و آموزشی؛

8 . کلاس بندی دانش آموزان با رعایت ملاکهای آموزشی و پرورشی برای توازن کلاسها؛

9 . توجه به امور انضباطی، تشویق بیشتر، تنبیه کمتر، و تلاش برای خودکنترل بار آوردن دانش آموزان؛

10 . بهره گیری از دانش آموزان در امور مدرسه برای پرورش توان مدیریتی آنها؛

11 . حفظ و تقویت محیط امن عاطفی و توجه ویژه به بهداشت جسمانی دانش آموزان؛

12 . وجود کتابخانه، آزمایشگاه، نمازخانه، اتاق فیلم، و سایت رایانه و استفاده از آنها برای آموزشهای دینی و علمی؛

13 . وجود و کاربرد لوازم، وسایل، رسانه ها، و تکنولوژی های نوین آموزشی؛

14 . تطابق محتوای آموزشی با برنامه درسی مصوب آموزش و پرورش ضمن بهره گیری از محتوای تکمیلی؛

15 . استفاده از روشهای گوناگون تدریس و بهره گیری از نظام حوزوی؛

16 . اختصاص برگه های برنامه ریزی برای انجام تکلیف؛

17 . ارزشیابی مستمر از برنامه درسی و یادگیری دانش آموزان؛

18 . جایگاه خاص برنامه ریزی برای اوقات فراغت دانش آموزان؛

19 . برگزاری کلاسهای رایانه، هنر، مهارت های زندگی و کتابخوانی در راستای آماده سازی دانش آموزان برای جامعه؛

20 . ارتباط مستمر با آموزش و پرورش و بهره مندی از برنامه های آن و همیاری؛

21 . استفاده از تجارب و دستاوردهای مدارس و نهادهای آموزشی دیگر؛

22 . تعامل سازنده با اولیا، مشارکت دادن آنها در مدرسه و برگزاری کلاسهای آموزش خانواده؛

23 . وجود اساسنامة تربیتی و درج اهداف تربیتی در آن برای مشخص بودن مسیر فعالیت ها؛

24 . وجود منشور تربیتی و توجه به تربیت همه جانبه در آن با تأکید بر تعالیم دینی؛

25 . واگذاری امور تربیتی به همة کارکنان ضمن اختصاص افرادی خاص برای این امور؛

26 . توجه به تربیتی دینی و اخلاقی به طرق گوناگون با بهره گیری از توصیه های دینی مبین اسلام؛ و

27 . تأکید بر تربیت اجتماعی و سیاسی با برگزاری برنامه های متنوع.

آموزش تفکر به کودکان و نوجوانان

آموزش تفکر به کودکان و نوجوانان

تفکر، یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌هایی است که انسان را از سایر موجودات متمایز می‌کند. این قدرت استثنایی به ما اجازه می‌دهد تا برای حل چالش‌ها، کشف راه‌حل‌ها، و انتخاب مسیرهای درست در زندگی، اندیشه کنیم. هر قدمی که در زندگی برمی‌داریم، به نوعی با تفکر ما ارتباط مستقیم دارد؛ از تصمیم‌های کوچک روزانه گرفته تا انتخاب‌های بزرگ زندگی. همان‌طور که انسان بر اساس تفکرات خود زندگی‌اش را می‌سازد، آموزش درست فکر کردن به کودکان نیز امری حیاتی است. والدین، به‌عنوان اولین و مهم‌ترین مربیان فرزندان، نقشی کلیدی در پرورش قدرت تفکر کودکان دارند. در این مقاله، به بررسی راهکارهایی خواهیم پرداخت که به آموزش تفکر به کودک کمک می‌کند تا آن را به شکلی مؤثر به کودکان آموزش دهید. همراه ما باشید تا با هم سفری به دنیای اندیشه و خلاقیت آغاز کنیم. ....

ادامه نوشته

آموزش فکر کردن به کودکان

آموزش فکر کردن به کودکان

تفکر یا اندیشیدن به هر گونه فعالیتی در انسان اطلاق می شود که با پدیده زبان مربوط است. بسیاری از فیلسوفان حتی تفکر را مساوی با زبان می دانند. بنابراین تفکر به معنای مفهوم سازی، بیان و حل مسئله، هرگونه خلاقيت ذهني و آفرينندگي کلامي و غير کلامي است....

ادامه نوشته

حجيت سنت و سیره صحابه و آراء آنان

حجيت سنت و سیره صحابه و آراء آنان

صحّت استناد به قول، فعل و تقرير صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله)

حجيت سنت صحابه، به معناى صحت استناد به سلوك گفتارى و رفتارى صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به عنوان منبعى براى شناخت احكام است. ....

ادامه نوشته

حجيت سنت ائمه معصومین (علیهم السلام)

حجيت سنت معصومین علیهم السلام

صحّت استناد به قول، فعل و تقرير معصوم(عليه السلام) در استنباط حكم شرعى

منظور از حجيت سنت، صحت تمسك به قول، فعل و تقرير معصوم(عليه السلام)در استنباط احكام شرعى و عمل به آن است، كه لازمه آن منجّزيت در صورت مطابقت با واقع و معذّريت در صورت مخالفت با واقع است.

ادامه نوشته

حجیت سنت

حجیت سنت

مقدمه

دانشمندان اصولى، اعم از شیعه و اهل سنت، براین رأى اتفاق دارند که سنت عبارت است از: گفتار و کردار و تقریر رسول خدا (ص). شیعه معتقد است که سنت شامل قول و فعل و تقریر امامان (ع) نیز مى‏ شود، ازاین رو امامت در امتداد نبوت است و فرقى میان قول و فعل و تقریر امامان با پیامبر (ص) نیست. براساس بینش شیعه، همان گونه که سنت رسول خدا (ص) یکى از منابع و پایه‏ هاى شناخت احکام شرعى در حوادث، وقایع و موضوعات پیش آمده است، سنت امامان معصوم (ع) نیز یکى از منابع شناخت به شمار مى‏ آید.

شهید مطهری می گوید: درباره حجیت ظواهر سنت احدى بحثى ندارد. براى اثبات حجیت سنت رسول اللَّه (ص) به وجوهى تمسک شده است، از آن جمله: ....

ادامه نوشته

قرآن و کروی بودن زمین

دیدگاه قرآن پیرامون کروی بودن زمین

مقدمه

خداوند متعال در قرآن زمین را به عنوان جایگاهی که برای زندگی انسان آماده و مهیاء است معرفی می نماید، اما کلمات و واژه هایی مانند: مدّ یا مسطح بودن که در قرآن در مورد زمین به کار رفته است، به معنای همواری و گسترده بودن است ( در مقابل ناهمواری و پستی و بلندی ) نه به معنایی مقابل کرویّت. بنابراین در قرآن هیچ آیه ای وجود ندارد که به طور صریح دلالت بر مسطّح بودن ( مقابل کرویت زمین ) بکند؛ زیرا « مدّ » به معنای گستردن در راستای راحتی و آسایش و در مقابل ناهمواری می باشد نه مقابل کروی بودن. « مهاد » نیز برای بیان جهت آسایشی است که خدا در زمین قرار داده است تا انسان ها در روی آن احساس راحتی نمایند. پس این آیات هیچ گونه دلالتی که قرآن کرویت زمین را ردّ می کند ندارند. بلکه آیات زیادی در قرآن وجود دارد که کرویّت زمین با آن کاملاً هماهنگ است. و بر کرویّت زمین صحّه می گذارد که این خود اعجازی از اعجاز های علمی قرآن بوده و دلالت بر عظمت و الهی بودن آن دارد.

ادامه نوشته

حجیت قرآن

حجیت قرآن

فهرست مندرجات:

۱ – حجت؛

۲ - اقسام حجت؛ ۲.۱ - حجت منطقی؛ ۲.۲ - حجت قطعی؛ ۲.۲.۱ - سخن خداوند متعال

۳ - برهان؛ ۳.۱ - سخن خداوند به موسی

۴ - محتوای قرآن؛

۵ - ذاتی بودن حجیت قرآن؛ ۵.۱ - دیدگاه جوادی آملی

۶ - احراز حجیت قرآن در مرحله اثبات؛ ۶.۱ - راه اول؛ ۶.۲ - راه دوم

۷ - ویژگی‌های خاص قرآن؛

۸ - نورانی بودن قرآن؛

۹ - ذاتی بودن مصونیت قرآن؛ ۹.۱ - سخن خداوند متعال؛ ۹.۲ - دفاع خداوند از قرآن و پیامبر؛ ۹.۳ - مصونیت قرآن از هر شک؛ ۹.۴ - ارتباط مستقیم مصونیت با خدا؛

۱۰ - حجیت ظاهر و باطن قرآن؛

۱۱ - منابعی برای مطالعه بیش‌تر ....

ادامه نوشته

وهابیت و عقاید آنان

وهابیت و عقاید آنان

محمد بن عبد الوهاب، بنیانگذار فرقه وهابیت، در رساله «کشف الشّبهات» بیش از 24 بار مسلمانان را مشرک و بیش از 25 بار مسلمانان را کافر، بت‏پرست، منافق، منکر توحید، دشمنان خدا، مدعیان اسلام، اهل باطل، نادان و شیطان خوانده است.[1] عبدالوهاب گفته است: «مسلمانان 600 سال کافر بوده‏اند. او غیر از پیروان خود، بقیه مسلمانان را از هر گروه و مذهبی مشرک و کافر و خون و اموالشان را حلال و مباح دانسته است. وی صلوات بر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) را نهی، و صلوات فرستنده را مجازات می‏کرده و حتی به قتل می‏رسانیده است.»[2]

ادامه نوشته

مرجئه و تاریخ این فرقه

تاریخچه فرقه مرجئه

پس از شهادت حضرت علی(ع) و روی کارآمدن بنی امیه، توده مردم که معروف به سواد اعظم شدند، در برابر خوارج که نه امامت حضرت علی(ع) و نه خلافت معاویه را قبول داشتند و نیز در مقابل شیعیان علی(ع) که معتقد به امامت وی بودند، فرقه جدیدی را تشکیل دادند که «مرجئه » خوانده می شوند.

نخستین ماخذ موجود از فرقه مرجئه نامه ای از حسن بن محمد بن حنفیه است، متن این نامه با شرحی مفصل در مقاله محققانه ژوزف فان اس ذیل کتاب «الارجاء» آورده شده است.

رساله حسن بن محمد بن حنفیه تحت عنوان: فی الرد علی القدریه و کتاب «الارجاء» کهن ترین سندی است که به دست ما رسیده است.

کتاب «فقه الاکبر» را که منسوب به امام ابو حنیفه است از منابع عقاید این فرقه به شمار می آورند.

فضل بن شاذان از علمای قدیم شیعه در کتاب «الایضاح فی الرد علی سائر الفرق »، اطلاعات گرانبهایی درباره «مرجئه » به دست می دهد. ....

ادامه نوشته

14اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه

14اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه

در آيات متعددي از قرآن كريم به مباحث علمي اشاره شده است. از آنجا كه برخي از اين اشارات علمي در زمان نزول قرآن كشف نشده بود و بشر قرن‌ها بعد به بخشي از آنها پي برد، طرح اين مطالب علمي در قرآن، اخبار غيبي و اعجاز علمي اين كتاب آسماني محسوب مي‌شود. در تفسير نمونه ذيل آيات علمي قرآن، اكتشافات و علوم روز مورد توجه بوده و اعجازهاي علمي آن‌ها مشخص گرديده است.

در اين مقاله آياتي كه در تفسير نمونه سخن از اعجاز علمي آنها به ميان آمده است، گردآوري و در پاره اي از موارد تحليل شده است. اين موارد 14 موضوع است که عبارتند از:

تزيين آسمان با ستارگان؛ جايگاه و مسير مشخص ستارگان؛ حركت دوراني و جرياني خورشيد؛ حرکت زمين؛ قانون جاذبه؛ آماده شدن زمين براي زراعت به وسيله باران؛ زوجيت در گياهان؛ رستاخيز انرژي‌ها؛ تشكيل تمام اجسام از اتم؛ زندگي اجتماعي زنبور عسل؛ آفرينش انسان از علق؛ شکل گيري استخوان ها در جنين؛ رقيق تر بودن هوا در ارتفاعات و بريدگي ميان رشته كوه‌ها. ....

ادامه نوشته

جوامع روایی اهل سنت و چگونگی ایجاد آن ها

جوامع روایی اهل سنت و چگونگی ایجاد آنها:

جوامع روایی اهل سنت، مجموعه‌های حدیثی هستند که توسط علمای اهل سنت گردآوری شده و عموما شامل روایاتی از پیامبر اسلام (ص) و صحابه ایشان می‌باشند. این جوامع، منبع اصلی احکام و دستورات دینی در نزد اهل سنت به شمار می‌روند. در اینجا به برخی از مهم‌ترین جوامع روایی اهل سنت اشاره می‌شود: ....

ادامه نوشته

بهره بردارى صحیح از قرآن کریم

بهره بردارى صحیح از قرآن کریم

مقدمه

این ویژگى از مهمترین ویژگى ها و عمیق ترین شاخصه ها براى بنده ممتاز خدا است که رابطه نظرى و عملى خود را با قرآن, بزرگترین کتاب آسمانى, و یگانه معجزه جاویدان پیامبر اسلام(ص) به طور عمیق و استوار برقرار می سازند، آن گونه که روح پرطراوت قرآن در زندگی شان آشکار می گردد...

قرآن در مورد یکی از ویژگى های ممتاز بندگان برجسته خداوند چنین مى فرماید: ((والذین اذا ذکروا بآیات ربهم لم یخروا علیها صما و عمیانا))[1] از ویژگى هاى خاص بندگان ممتاز خدا این است که هرگاه آیات پروردگارشان (یعنى آیات قرآن) به آنها گوشزد شود, کر و کور روى آن نمى افتند.

این ویژگى از مهمترین ویژگى و عمیق ترین شاخصه براى بنده ممتاز خدا است که رابطه نظرى و عملى خود را با قرآن, بزرگترین کتاب آسمانى, و یگانه معجزه جاویدان پیامبر اسلام(ص) به طور عمیق و استوار برقرار سازند آن گونه که روح پرطراوت قرآن در زندگیشان آشکار گردد. چنان که امام باقر(ع) براساس این آیه و آیات دیگر قرآن فرمود: قاریان قرآن سه گونه اند:

ادامه نوشته

درس معرفت شناسی:  ارزش علم حصولی

درس معرفت شناسی

ارزش علم حصولی

این بحث که به نوعی مهمترین بخش معرفت شناسی محسوب می شود به ارزش و میزان واقع نمایی هر کدام از اقسام علوم حصولی می پردازد. در اینجا روشن می کنیم که هر قسمی از علم حصولی به چه میزان در کشف واقع قابل اعتماد است.

همانطورکه می دانیم علم حصولی یا تصور است یا تصدیق. علم حصولی تصوری از آنجا که هیچ قضاوتی درباره واقع ندارد از بحث ارزش علم تخصصاً خارج است؛ زیرا بحث کردن از ارزش علم حصولی در علومی معنا دارد که ادعای کشف از واقع دارند و اگر علم ادعا و قضاوتی درباره واقع نداشته و نسبت به جهان خارج ساکت باشد نوبت به طرح میزان واقع نمایی و ارزشها نمی رسد. ....

ادامه نوشته

رونمایی و معرفی کتاب جهانشناسی عرفانی در اندیشه ابن عربی و عارفان اسلامی

رونمایی و معرفی کتاب سنت های الهی در جهان و زندگی انسان

رونمایی و معرفی کتاب پندهای شیطان

رو نمایی و معرفی کتاب معاد و جاودانگی در ادیان ابراهیمی

رونمایی و معرفی کتاب درسنامه اندیشه اسلامی 1 مبدأ و معاد: انسان جهان و جاودانگی

رونمایی و معرفی کتاب زندگی در آسمان جان

تحول آفرینی و جامعه آرمانی

تحول آفرینی و جامعه آرمانی

پیشگفتار

طرح جامعه آرمانی اسلامی

از قدیم‌ترین ازمنة تاریخ بشری تاكنون، تصور ایجاد «جامعه آرمانی» همیشه تعدادی از دانشمندان و اندیشه‌وران جهان را مجذوب و مفتون می‌داشته است. از‌این‌رو، هر‌یك از آنان طرحی جداگانه برای جامعه آرمانی تدوین و ارائه كرده است. درمیان كهن‌ترین معماران جامعه آرمانی، نام افلاطون از همه مشهورتر است. وی در سرتاسر رسالة جمهوری و در بخش‌هایی از رسالات «تیمائوس» و «كریتیاس» خود، طرح «مدینة فاضله» خویش راعرضه كرده است.[1] بعد‌از‌ او، دانشوران و اندیشمندان بسیاری در جهان اسلام، از‌جمله فارابی در كتاب آراء أهل المدینه الفاضلة، ابوالحسن عامری در كتاب السعادة و ‌الاسعاد، و نظامی گنجه‌ای در كتاب اسكندرنامه، به تصویر جامعه‌های آرمانی خودپرداختند. در دنیای مسیحیت نیز انبوهی از نویسندگان به این كار اقدام كردند: اگوستین قدیس در شهر خدا، توماس مور درلامكان (یا ناكجا‌آباد یا هیچ‌كجا)،[2] فرانسیس بیكن،[3]

ادامه نوشته

حقیقت مِی در آیات عرفانی الهی

حقیقت مِی در آیات عرفانی الهی

بخشی از آیه در سوره محمد(ص) آمده است:

« فیها انهار من ماء غیر آسن و انهار من لبن لم یتغیر طعمه و انهار من خمر لذه للشاربین و انهار من عسل مصفی»

یعنی؛ در بهشت جویهایی از آبی است که هرگز بو نمی گیرد و جوی هایی از شیر که طعمش دگرگون نمی شود و جوی هایی از باده و خمر که برای نوشندگان لذت برانگیز است و جوی هایی از عسل صاف و ناب است.

می و یا شراب (خمر) در قرآن دو نوع کاربرد دارد. یکی شرابی که برخی از مردم فاسق مثلا از آب انگور تهیه می کنند و هنگام مصرف آن عقلشان زائل می شود و در آن حالت ممکن است فرد به دلیل بی عقلی دست به هر کار زشت و ناپسندی بزند که اگر در حال عادی بود چه بسا از ارتکاب آن نزد بقیه احساس شرم می کرد. این نوع شراب در قرآن مورد نکوهش قرار گرفته و نوشیدن آن از گناهان کبیره به شمار می آید که تبعات بسیار بدی برای شخص در پی خواهد داشت. ....

ادامه نوشته

تسبیح حیوانات در رمزگشایی حضرت امام حسین علیه السلام

تسبیح حیوانات در رمزگشایی های امام حسین علیه السلام

روایاتی در منابع اسلامى وجود دارد که نشان از سخنگویی حیوانات بویژه پرندگان دارد و نیز در بسیاری از روایات شاهد سخن گفتن ائمه معصومین (علیهم السلام) با حیوانات خصوصاً پرنده ها هستیم.

مطابق آموزه های اسلامی تمامی موجودات روی زمین دائم در حال تسبیح خداوندند. در بسیاری از روایات ائمه(علیهم السلام) خود را آگاه به زبان پرندگان دانسته و آن را از جانب خداوند معرفی نموده اند. در روایتی آمده است: اِنَّ اللّهَ عَلَّمَنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ کَما عَلَّمَ سُلَیْمانَ ابْنِ داوُدَ، وَ مَنْطِقَ کُلِّ دابَّة فِى بَرٍّ أَوْ بَحْر:«خداوند سخن گفتن پرندگان را به ما آموخت همان گونه که به سلیمان بن داود آموخت، و سخن گفتن هر جنبنده اى را در خشکى و دریا.( تفسیر نمونه، جلد ۱۵، ص۴۴۹.)

نیز در همین زمینه روایتی وجود دارد که در ایام کودکى از امام حسین(ع) درباره صداى حیوانات سؤال کردند؛ امام(علیه السلام) در پاسخ آنان (که حیوانات هنگامى که صدا می‏کنند چه می‏گویند) ....

ادامه نوشته

رابطه عرفان، حکمت، ولایت و سیاست

رابطه عرفان، حکمت، ولایت و سیاست

مصاحبه با دکتر غلامرضا اعوانى

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم. حسبنا اللّه‏ و نعم الوکیل؛ نعم المولى و نعم النصیر.

ذکر این مطلب به عنوان مقدمه، ضرورى است که ما اگر به تاریخ مراجع تقلید شیعه، در گذشته نظر کنیم، کم‏تر مرجعى را مى‏ بینیم که اهل فلسفه باشد و از آن کمیاب‏تر، مرجعى که عارف باشد یا در عرفان توغلى کرده باشد. ترکیب فقیه و حکیم، یا فقیه و عارف بسیار نایاب است، و نایاب‏تر از این ترکیب، ترکیب فقیه، حکیم و عارف است. فقها نوعا مشهورند به این‏که مخالف عرفان و حکمت هستند؛ چه رسد به این‏که آن را تدریس کنند.

حضرت امام، هم به فقاهت شهرت داشتند و هم به حکمت و هم به تدریس متون عرفانى. این ترکیب، یک چیز تازه‏ اى است و بنده گمان مى‏کنم یکى از عوامل موفقیت امام همین جامعیت ایشان بوده است؛ یعنى اگر ایشان علاوه بر فقه ،حکمت و عرفان نخوانده بودند،این دید وسیع را پیدا نمى ‏کردند. حکمت و عرفان، افق دید را وسعت مى‏ بخشد و نگرش دیگرى به انسان مى‏ دهد. این جنبه از شخصیت امام فوق العاده حائز اهمیت است و باید روى آن تأکید شود. ....

ادامه نوشته

نخستین تجلی تصوف و عرفان اسلامی

نخستین تجلی تصوف و عرفان اسلامی:

زهد و تقشف رایج در بین مسلمانان، از وقتی مبنای نخستین تجلی تصوف و عرفان واقع گشت که از صورت خوف از جحیم و شوق به نعیم خارج شد و به صورت اعراض از متاع دنیا به قصد تقرب به وجه مولی در آمد و بدین گونه با پدیده محبت که در قرآن کریم هم اشارت «. . . یحبهم و یحبونه. . . » (مائده/5/54)

ادامه نوشته

من و جز من یا انسان به انسان

«من» يا «انسان»؟

تبيين ديدگاه‌هاي دكتر ديناني و آيت الله جوادي آملي در معرفت نفس

«من» يا «انسان»؟

آنچه را كه ديناني با عنوان من و جز من از آن ياد کرده است، در آراء آيت الله جوادي تفصيل بيشتري يافته و البته از بايدها و نبايدهاي آن سخن به ميان آمده است. آيت الله جوادي با ترسيم اين نظريه، "من و جز من" را در قالب تفسيري انسان به انسان تبيين کرده و از محکم و متشابه آن پرده برداشته است؛ بدون آنکه در دام اومانيسم بلغزد.

اگر در آموزه‌هاي اسلامي از حد و حدود معرفت سخن به ميان ‌آمده و از "علم لاينفع" پرهيز داده‌اند؛ اما از سويي ديگر از نافع‌ترين نوع معرفت نيز پرده برداشته‌اند. معرفت نفس نافع‌ترين معارف لقب گرفته است. دکتر غلامحسين ابراهيمي ديناني کتابي نگاشته و از اين نافع‌ترين علم به نحو دقيق و موشکافانه‌اي سخن گفته است. "من و جز من" عنوان اثري است که ديناني در آن مي‌کوشد تا به نحو شفافي از "من" وجودي انسان سخن گويد. ديناني بر اين باور است که اگر بپذيريم انسان مي‌تواند به همه‌ امور جهان احاطه‌ علمي و آگاهانه پيدا کند؛ به اين امر نيز اعتراف خواهيم کرد که اگر انسان خودش را به درستي بشناسد، همه‌ امور ديگر را هم مي‌تواند بشناسد.(ص41) در انديشه‌ ديناني، هر فردي از افراد انساني در عين اين که يک "من" است و همواره با کلمه‌ "من" به خود اشاره مي‌کند، مي‌تواند يک جز "من" نيز باشد. اين جز من بودن را در اصطلاح "از خود بيگانگي" نيز مي‌نامند. (ص49) ديناني با اقتباس از سقراط که گفت "خودت را بشناس" بر اين نکته انگشت تأکيد مي‌نهد که تمام هستي وقتي مي‌تواند مورد شناخت قرار گيرد، که آدمي التفات به "من" داشته باشد و به واسطه آن است که مي‌تواند "جز من" را به احاطه و اختيار خود در آورد. به تعبير وي کساني که از طريق هستنده‌ها به هستي دست پيدا مي‌کنند، در توضيح هستي ناتوان خواهند بود. آنچه "من" خوانده مي‌شود، از طريق اين هستنده‌ها به هستي نمي‌رسد، بلکه با آگاهي حضوري خود از هر گونه اثبات بي‌نياز است.(ص233) ديناني بر اين باور است که تأمل در "من" مي‌تواند راهي باشد که "جز من" نيز به احاطه و اختيار آدمي در آيد. دکتر ديناني در اين اثر خود، رويکردي را برگزيده است که به نظر مي‌رسد سويه‌هايي اومانيستي را نمايندگي مي‌کند. ايشان بارها در اين اثر خود به اين امر توجه مي‌دهند که انسان، محور جهان هستي است و هر آنچه که غير از اوست، به عنوان "جز من" نگريسته مي‌شود و حکم "ديگري" دارد.

پيش از اين اما آيت‌الله جوادي آملي، آنچه که ديناني با عنوان "من و جز من" از آن ياد مي‌کند را در قالب "تفسير انسان به انسان" طرح کرده بود. آيت‌الله جوادي کوشيده بود تا نشان دهد که هرگونه "من" نمي‌تواند لايق محوريت عالم قرار گيرد. آن‌گونه که در انديشه اومانيستي طرح مي‌شود، انسان بما هو انسان محور عالم قرار مي‌گيرد. اما رأي آيت‌الله جوادي آملي با اين تفسير تمايز عمده‌اي دارد. ايشان، انسان را در محور انديشه اسلامي، باز تعريف مي‌کند. وي براي فربهي مفهوم "من"و محوريت آن بر اين نکته التفات داده بود که مي‌بايد ميان محکمات و متشابهات در تفسير انسان تفکيک قائل شويم. به تعبير ايشان همان‌گونه که قرآن کتاب تدوين شده الهي است، انسان هم مثل يک کتاب تکويني در کنار اين کتاب تدوين است و داراي محکمات و متشابهاتي است. در بخش جسمي، انسان مشابهتي با ديگر حيوانات دارد و قوايي بين او و ديگر موجودات مشترک است که اين همان متشابهات است. اما آنچه که از محکمات انسان است فطرت انسان است که با روح و نفس او ارتباط دارد. اگر بقيه قوا در خدمت فطرت قرار بگيرند انسان به کمال مي‌رسد. اين فطرت است که انتخاب‌گري را رقم مي‌زند، همان ويژگي که در ساير حيوانات وجود ندارد. آيت‌الله جوادي آملي با اين تفکيک است که بر اين نکته اذعان مي‌دارند که توجه و التفات بر فطرت سبب مي‌شود تا انسان حقيقي و لبيب و وزين، بوجود آيد. ايشان ويژگي‌هاي انسان حقيقي را اين‌گونه ترسيم مي کنند که: انسان حقيقي کسي را امام مي‌داند که لفظ امام با معناي حقيقي‌اش بر او منطبق باشد. اما در مقابل، انسان خفيف، به دنبال سقيفه مي‌رود و به امامت و خلافت ديگري فتوا مي‌دهد که اين لفظ درباره او تو خالي است، چون او حقيقتا خليفه امام و ولي مسلمانان نيست.(ص272) انسان خفيف از اصل حيات انساني تهي است و در واقع به مرگ جاهلي مرده است. انسان وزين، معاد جسماني و روحاني را مي‌پذيرد که حقيقت معناي معاد در کلمات ديني در آن صدق مي‌کند، ولي انسان خفيف يا نيستي پس از مرگ را باور دارد، يا تناسخ را معاد مي‌پندارد و در اين زمينه نيز بدل را جانشين اصل مي‌کند و لفظ تو خالي را به جاي اسم با مسمي برمي‌گزيند.(ص274)

آيت‌الله جوادي همچنين هدف اصلي قرآن را پرورش اين انسان حقيقي مي‌داند. قرآن مباحث مختلف خانوادگي، اجتماعي، سياسي و .. را براي اغراض متنوع ارائه مي‌کند، اما هيچ کدام از اين‌ها تفسير انسان به انسان نيست، گاهي قرآن انجام دادن کارها را براي تحکيم پيوند خانوادگي خوب مي‌داند و ترک آن را سبب فروريختن بنيان خانوادگي، ولي اين تفسير انسان است در حيث خانوادگي. زماني بالاتر، انجام دادن کاري را براي جامعه سودمند مي‌داند و انجام ندادن آن را زيانبار اما اين‌گونه رهنمودهاي قرآني صبغه حقوقي اجتماعي دارد. گاهي بر اساس نفع و ضررهاي سياسي رهنمود دارد. همه اين‌ها حق است، ولي تفسير انسان به انسان نيست، زيرا نسبت به انسان برون‌مرزي است نه درون‌مرزي، وقتي قرآن با معرفي جوهره انسانيت و تبيين فروعات آن، ما را از ظلم به آن گوهر اصيل باز مي‌دارد، تفسير انسان به انسان است.(صص283-284) مضمون بخش مهمي از قرآن اين است که درون انسان، گوهري هست که ضامن انسانيت اوست، ولي او نمي‌داند و به آن ظلم مي‌کند. اين گوهر، به منزله پشتوانه اوراق بهادار است که با وجود آن، اوراق وجود انسان ارزشمند است، وگرنه اوراق وجودش کاغذهايي بي‌ارزش است.(ص284)

آيت‌الله جوادي حتي در مواضع سياسي و اجتماعي نيز اين تفکيک را ميان انسان حقيقي و خفيف تسرّي مي‌دهند. در نظر ايشان بر پايه قرآن کريم انسان‌هاي بي‌مسمي و خفيف در برخي مسائل سياسي و اجتماعي بعضي از اسامي با‌مسمي را مانند خودشان تخليه و بي‌مسمي مي‌کنند. به عنوان نمونه واژه "استعمار" از واژه‌هاي بسيار لطيف و شيرين و پر برکت است که به دست انسان‌هاي خفيف و توخالي در شمار نحس‌ترين واژه‌ها در آمده است. خداي سبحان در قرآن کريم خود را مستعمِر مي‌خواند و انسان‌ها را مستعمَر مي‌خواند و خليفه خدا نيز بايد اهل استعمار باشد. هُوَ اَنشَأکُم مِن الارضِ وَ استَعمَرَکم فيها. يعني خداوند زمين را با همه نعمت‌هاي آن مانند آب و خاک و عناصر فراوان و مناسب آفريد و اين سفره را براي شما پهن کرد. آنگاه شما را با همه شئون علمي و عملي آفريد. (ص275). آزادي هم از کلمات پر برکت دين اسلام است. چانکه حضرت اميرالمومنين (ع) فرمودند "ولا تکن عبد غيرک و قد جعلک الله حُرا". اما انسان‌هاي خفيف اين واژه مقدس را از معناي حقيقي‌اش تهي مي‌کنند و آن را بر بي‌بندوباري تطبيق مي‌دهند(ص276). آيت‌الله جوادي بر اين باور است که همان‌گونه که قرآن آيات محکمات و متشابهات دارد و متشابهات را با محکمات حل مي‌کنند، در جامعه نيز برخي متشابه و بعضي محکم‌اند، محکمات جامعه، انبياء و اولياء و ائمه‌اند و آن‌گاه علما، معصومان(ع) در بينش و گرايش و کنش محکم‌اند، يعني از آفت جهل، سهو، نسيان و عصيان پيراسته هستند و هيچ چيز آن‌ها را به تجاوز عمدي و سهوي وا نمي‌دارد. بنابراين ديگران بايد به آنان مراجعه کنند و ايشان الگوي انسان‌هايند. (ص320)

آنچه را که ديناني با عنوان من و جز من از آن ياد کرده است، در آراء آيت الله جوادي تفصيل بيشتري يافته و البته از بايدها و نبايدهاي آن سخن به ميان آمده است. آيت الله جوادي با ترسيم اين نظريه، "من و جز من" را در قالب تفسيري انسان به انسان تبيين کرده و از محکم و متشابه آن پرده برداشته است؛ بدون آنکه در دام اومانيسم بلغزد.

والحمد لله رب العالمین علی کل حال

منبع: به نقل از پایگاه اخبار اسراء / www.esranews.com

نفس، مراتب و اقسام آن

نفس، مراتب و اقسام آن

كميل بن زياد از حضرت علي تقاضا كرد كه نفس را به او باز شناسد. حضرت فرمود: يا كميل، مقصودت كدام نفس است؟ كميل گفت: مگر جز يك نفس در من است؟

حضرت فرمودند: «اي كميل، در آدمي، چهار نفس است: نفس نامي نباتي، نفس حسي حيواني، نفس ناطقه قدسي و نفس كلي الهي. و هر يك از اين چهار را پنج قوه و دو خاصيت است. نفس نامي نباتي داراي قواي پنجگانه است: قوه ماسكه، جاذبه، هاضمه، دافعه و مربيّه. و دو خاصيت آن: يكي خاصيت افزايش و ديگري خاصيت كاهش است. اين نفس، از «كبد» برانگيخته مي شود و شبيه ترين چيزها به نفس حيواني است. اما نفس حيواني حسي را پنج قوه است: شنوايي، بينايي، بويايي، چشايي و بساوايي و آن را نيز دو خاصيت رضا و غضب است و شبيه ترين چيزها به نفس درندگان و وحوش است.

پنج قوه نفس ناطقه قدسي، عبارت است از: فكر، ذكر، علم، حلم و هوشياري. اما نفس كلي الهي داراي پنج قوه نيز هست: هستي در نيستي، نعمت در سختي، عزت در خواري، فقر در حالت غنا و صبر در بلاها و دو خاصيت آن حلم و كرم است. مبدأ اين نفس، پروردگار عالم است و به او نيز باز مي گردد. خداوند در قرآن مي فرمايد: «و نفخنا فيه من روحنا» يعني از روح خود در آدم دميديم.

نفس و معرفت نفس بسيار مهم و اساسي است و به معرفت نفس رسيدن كاري آسان نيست و زحمات و مشتقات زيادي مي خواهد.

در كتاب عوالي اللئالي نقل است كه پيغمبر اسلام فرمودند: من عرف نفسه فقد عرف ربّه ـ هر كس خود را شناخت، پروردگار خود را نيز شناخته است.

عزالدين مقدسي در تفسير اين گفتار گويد: روح كه لطيفه اي لاهوتي در جثه اي ناسوتي است به ده وجه دلالت بر مدبر يكتاي جهان دارد كه يكي از اين وجوه آن است كه عدم امكان رويت روح، دليل آن است كه پروردگار را نيز نمي توان به چشم ديد و رويت او امكان پذير نيست.

اكنون كه آدمي به كيفيت نفس خويش، آگاهي نتواند داشت، پس چگونه مي تواند به چگونگي پروردگار قديم خودآگاهي يابد؟ اوست كه همه موجودات، آفريده قدرت اوست، پس آن كس كه حادث است، به درك ذات آفرينندة خود چگونه دست تواند يافت؟

بزرگي مي فرمايد: آن كس كه از شناسايي نفس خويش ناتوان است از معرفت خالق خود، ناتوان تر خواهد بود.

اگر نفس شناخته و مورد ستايش قرار گيرد، عالم رباني همچون حاج شيخ حسنعلي اصفهاني را پرورش مي دهد. ايشان كه در كتب مختلف مورد تمثيل و الگو قرار گرفته اند از شاگردان ممتاز عبوديت به شمار مي رفتند.

حجه الاسلام حاج شيخ محمدحسين منصورزاده واعظ نوشته اند: در دانشگاه تهران از استادم مرحوم سبزواري شنيدم كه گفت حضور مرحوم حسنعلي اصفهاني بودم كه شخصي از يكي از شهرهاي دور براي استشفاي بيمارش كه در وطن بود خدمت حاج شيخ رسيده بود. و تقاضاي دعا يا دوائي كرد. مرحوم حاج شيخ يك انجير به او مرحمت فرمودند و گفتند به مريض بدهيد شفا مي يابد. عرض كرد اينجا نيست، حاج شيخ فرمود: خودت بخور او شفا خواهد يافت.

چنين انسان هاي بامعرفتي با كار و شناخت معرفت و رسيدن به آن كيفيت نفس خويش توانستند به نفس الهي برسند و به نفس خود مطمئن باشند. (طهارت نفس، مرحوم علامه حسن زاده آملی)

نکاح عرفانی و توالد در اکوان در نظر ابن‌عربی

نکاح عرفانی و توالد در اکوان

در نظام‌ جهان‌ شناسی‌ عرفانی‌ ابن‌ عربی‌، می‌توان‌ به‌ مقوله مهم‌ «نکاح‌» اشاره‌ کرد.

مقوله‌ نکاح و توالد در اکوان از دیدگاه‌ ابن‌ عربی‌ از اهمیتی‌ ویژه‌ برخوردار است‌، چنان‌که‌ وی‌ نوشته‌ای‌ مستقل‌ با عنوان‌ کتاب‌ النکاح‌ الاول‌ داشته‌ که‌ گویا از میان‌ رفته‌ است‌، ولی‌ خود وی‌ در نوشته‌های‌ دیگرش‌ بدان‌ اشاره‌ می‌کند.

فهرست مندرجات:

۱ - علم توالد؛ ۲ – اقسام: ۲.۱ - نکاح حسی؛ ۲.۲ - نکاح معنوی؛ ۲.۳ - نکاح در علم الهی

۳ - پدران فرازین و مادران فرودین؛ ۴ - لوح و قلم؛ ۵ – طبیعت؛ ۶ - معانی و اجسام؛ ۷ - سلسله نزولی پیدایش زمینیان

۸ – جهان: ۸.۱ - وجه تسمه عالَم‌؛ ۸.۲ - حقیقت جهان؛ ۸.۳ - ترتیب و نظم؛ ۸.۴ - بهترین جهان

۹ - زمان و مکان و دهر: ۹.۱ - لواحق اجسام؛ ۹.۲ - بیان دیگر؛ ۹.۳ - مدلول واژه زمان؛ ۹.۴ – دهر

ادامه نوشته

مراتب  نفس و حقیقت آن در عرفان

مراتب نفس و حقیقت آن در عرفان

سیدضیاء‌الدین صدر

اشاره

بر خلاف دانش‌های نوین که تفاوت چندانی میان انسان و دیگر موجودات و نیز میان افراد و گروهای انسانی قائل نیست، دانش عرفان، قائل به تفاوتهای اساسی میان انسان و دیگر موجودات است. و نیز با توجه به ملکات و صفات روحی افراد انسانی به تمایز حقیقی میان آدمیان باور دارد، علاوه بر اینها [با توجه به ملکات نفس] در وجود هر فرد انسانی نیز تمایز حقیقی و آشکاری می‌بیند. بر اساس همین فرق‌گذری میان آدمیان و نیز میان مراتب نفس هر یک، برخی از افراد را بزر‌گ و بزرگتر و برخی را کوچک و نیز برخی دیگر را پست و حقیرتر می‌داند. در عرف عرفان، انسان می‌تواند فراتر از ملائکه و فروتر از حیوان و نبات می‌تواند رشد یابد یا پست و بی‌ارزش گردد. در صورت شناسایی و به فعلیت‌رسانی نیروها و استعدادهای درون، نفس او مراتب بی‌شماری را پذیرا می‌شود. عارفان مسلمان هریک با توجه به تجارب و مبانی عرفانی خود این مراتب را بر شمرده و نامگذاری کرده‌اند. این نوشتار علاوه بر یادآوری مراتب نفس از دیدگاه بیشتر عارفان دیدگاه سه کانه انگار را پذیرفته و طبق این مبنا سخن رانده است. مراتب سه گانه نفس(روح، قلب و سّر) را با الهام از منابع عرفانی به‌ویِژه سخنان عزالدین محمود کاشانی به تفصیل پی می‌گیریم. ....

ادامه نوشته

گوهر آسمانی / شعری برای همه مادران جهان

گوهر آسمانی

مادر گوهریست آسمانی

فردوس برین این جهانی

در زیر قدم های صبورش

هست خلد برین لامکانی[1]

سرّی که درین سخن نهفته است

رازی است ترا نهانی ؛

میم اش بودش همه مبارک

از یمن وجود زندگانی

الفت نیز از آن الف برآمد

در مهر و محبت آن چنانی

دالش هم دلیل و رهنما شد

با زحمت و رنج بی کرانی

رایش رحمت بی منتها بود

از حضرت حق بی نشانی

طایر نه به خود چنین سخن گفت

در آینه اش بدید چنانی

در نزد ادیب مکتب عشق

مادر گوهریست آسمانی


[1] . قال رسول الله صلی الله علیه و آله: الجنة تحت اقدام الامهات.

طبقات المحدثين بأصبهان والواردين عليها، أبو محمد عبد الله بن محمد بن جعفر بن حيان الأنصاري المعروف بأبِي الشيخ الأصبهاني (المتوفى: 369هـ)، ج3، ص568، مؤسسة الرسالة – بيروت: «حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ فُورَكٍ، قال: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ حَرْبٍ النَّشَابيّ ُ، قال: ثنا مَنْصُورُ بْنُ مُهَاجِرٍ الْبَكْرِيُّ، عَنْ أَبِي النَّضْرِ الأَبَّارِ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الأُمَّهَاتِ».

این احادیث در کتاب لب اللباب راوندی نیز آمده که در آن قطب راوندي سندي هم براي اين روايت نقل نكرده است و مرسل است.

خلاصه اینکه: گرچه این خبر در منابع شیعی روایت نشده و چنین خبری از منابع عامه روایت شده که سند آن با چنین لفظی مورد تضعیف علمای رجال اهل سنت واقع گردیده؛ اما با این حال محتوای آن به نقل صحیح نیز در متون روایی اهل سنت نقل شده؛ و بواسطه ی چنین امری بیشتر محدثین و شارحین حدیث، این حدیث را با متون مختلف آن تلقی به قبول نموده اند.

سيماي ابليس در مثنوي جلال الدين محمد بلخي

سيماي ابليس در مثنوي مولانا جلال الدين محمد بلخي

چكيده

ابليس در مثنوي معنوي دو سيماي متفـاوت دارد. از سـويي شخصـيتي شـرور و شوم است كه كمر به ويراني آرمان الهي بسـته اسـت. در مـواردي برابـر بـا نفـس امـاره شمرده مي شود و كار او وسوسه است و تنها با هدايت پير راهدان مي توان از وسوسه هـاي او در امان ماند .

نگاه ديگر به ابليس در مثنوي بسـيار شـگفتي آفـرين اسـت و بـا آنچـه در آثـار عارفاني چون عين القضات و حلاج آمده است شباهت دارد. تصوير اين چهـره در داسـتان معاويه و ابليس آشكار ميشود. در اين داستان مولانا با وسعت ديد و نگاه نوآور خود هـر چند با جمال، نكاتي حكيمانه را يادآور مي شود. داستان معاويـه و ابلـيس در ايـن مقالـه مورد بازنگري قرار گرفته است و نكات مورد نظر مولانا و نيز اشارات مشـابه آن در تـاريخ انديشه عرفاني مورد بررسي قرار گرفته است .

كليد واژه ها: عشق ـ معاويه ـ ابليس ـ جبر ـ خير و شر .

ادامه نوشته

منطق صوری و منطق مادی

منطق صوری و منطق مادی

پرسش: منشا تقسیم منطق به «منطق صوری و منطق مادی» چیست؟ در تعریف تصور و تصدیق چه نکاتی مهم است؟ انتخاب معلومات مناسب و صحیح و تنظیم درست آنها یک مساله اساسی است.

پاسخ: منطق صوری و منطق مادی دو شاخه اصلی امروزه در منطق است. منطق ارسطویی، در واقع منطقِ فُرم و صورت است که به تنظیم و صورت بندی درست معلومات برای حل مجهول است. منطق مادی بعدها در قرن شانزدهم میلادی توسط فرانسیس بیکن، پایه‌ریزی شد. بیکن معتقد بود که منطق ارسطویی (صوری) ناتوان از پاسخگویی به سوالات ما درباره کشف جهان است و صرفا به مباحث ذهنی و انتزاعی می‌پردازد. ....

ادامه نوشته

روش شناسی در هستی شناسی

روش شناسی در هستی شناسی

پرسش: تمام هستی شناسی انسان از راه چشمان او و حواسش صورت گرفته و بعد توسط عقل این داده ها تحلیل می شوند...اما سوال این هست که آیا اساسا این هستی شناسی ما زیر سوال نمی رود وقتی که فقط داریم با ابزار درونی خودمان آن را می شناسیم و شاید همه چیز را همه ی بشریت مطابق واقع خارجی اش درک نمی کنند و همه در یک خطای ثابت و همیشگی دارند به سر می برند و جهان را به همین شکل وارونه و غیر واقعی اش دارند درک می کنند؟

پاسخ: روش‌شناسى به عنوان یک علم مى‌تواند به نوبه‌ی خود موضوع دانش دیگرى قرار گیرد که به مطالعه‌ی روش‌شناسى‌ها مى‌پردازد، یعنى مى‌توان روش‌شناسى‌هاى مختلف را که متأثر از دیدگاه‌هاى فلسفى و نگرش‌هاى معرفت‌شناختى مختلف هستند، موضوع یک روش‌شناسى جدیدى قرار داد که نسبت به روش‌شناسى‌هاى پیشین یک علم درجه دوم به حساب مى‌آید. این نوع از روش‌شناسى را مى‌توان روش‌شناسى نوع دوم و روش‌شناسى‌هاى پیشین را که موضوع آن هستند روش‌شناسى نوع اوّل نامید. تعامل روش‌شناسى با علومى که روش آنها موضوع دانش منطق و روش‌شناسى است تعاملى دو سویه و دیالکتیکى است. علوم، برخى از مبادى و اصول موضوعه‌ی روش‌شناسى را تأمین مى‌کنند و روش‌شناسى راه و شیوه‌ی صحیح اندیشه را به آنها مى‌آموزد و بدین ترتیب هریک از این دو به غنا و گسترش مباحث دیگرى مى‌افزایند. سطوح مختلف معرفت، لایه‌هاى طولى روش‌شناسى را به دنبال مى‌آورند، و لکن بنیان‌هاى فلسفى، هستى‌شناسى‌ها و معرفت‌شناسى‌هاى گوناگون، انواع مختلف روش‌شناسى را که در عرض یکدیگر و یا در تقابل با یکدیگر مى‌باشند پدید مى‌آورند. .....

ادامه نوشته

روشنفکری در قرآن

روشنفکری در قرآن

روشنفکری (Intellectualism)

درباره روشنفکری تعاریف مختلفی وجود دارد ولی در کل روشنفکر به کسی گفته می شود که بتواند میان دو امر را از یکدیگر تفکیک کند یعنی به عبارتی بتواند (خوب و بد) ، (بد و بدتر) و (خوب و خوبتر) را تشخیص بدهد.

روشنفکران در قرآن کریم به نام «اولی الالباب» معرفی شده اند. «لُب» در ریشه کلمه به معنای مغز گردو است، از آنجایی که مغز گردو شبیه مغز انسان است اشاره به مغز انسان می کند، اولی الالباب یعنی صاحبان مغز، کنایه از اشخاص عاقل و خردمند.

ادامه نوشته

دستورالعمل اخلاقی عرفانی از ملا حسینقلی همدانی

دستورالعمل اخلاقی عرفانی از عارفی بلندمرتبه؛ ملا حسینقلی همدانی

زندگی او

استاد عارفان قرن معاصر، ملاّ حسینقلی، فرزند رمضان شوندی درجزینی همدانی، به سال ۱۲۳۹ پا به عالم خاکی نهاد. پدر او، در آغاز چوپان بود، سپس پینه‌دوزی را پیشه کرد. فرهیختهٔ عالمان و طالب‌علمان بود. دو پسر داشت هر دو را به حوزهٔ علمیّه فرستاد. حسینعلی در کوچکی به همراه پدر چندگاهی شبانی کرد، سپس با پافشاری پدر برای فراگیری دانش دین به تهران هجرت کرد. مقدّمات را با نشاط و تلاشی چشم‌گیر بیاموخت. درس‌های سطح را نزد برخی علمای تهران خواند و در زمانی نه چندان دراز شایستگی حضور در درس شیخ العراقین را یافت. ....

ادامه نوشته

اندیشه اسلامی 2 –  فصل اول: نبوت

جزوه: اندیشه اسلامی دو – فصل اول: نبوت

گفتار اول: چرایی دين؟

حيات انسان محدود به اين دنيا نيست و دين راه صحيح زيستن براي رستگاري از اين دنيا و رسيدن به سعادت اخروي را براي انسان به ارمغان مي آورد. و خدا بنابر هدايت عامه (قائده لطف) انسان را از نعمت هدايت پيامبران بهره­مند ساخته است.

الف - ضرورت نبوت از منظر کلامي(اصول اعتقادات)

عقل به عنوان رسول باطنی، حسن و قبح ذاتي افعال را مي­داند و انسان را به رعايت آن امر مي­نمايد. اما عقل محدويت­هايي دارد:

1- عقل استدلالي اصول کلي نيک و بد را مي­شناسد اما در شناخت حکم امور جزيي معمولاً به خطا رفته است. او مي­داند سپاس­گوي از نعمت بسيار نيکو است اما دقيقاً نمي­داند چگونه بايد سپاس گذاري کرد.

ادامه نوشته

ادامه اندیشه اسلامی2 / فصل دوم: امامت و ولایت

ادامه جزوه: اندیشه اسلامی دو – فصل دوم: امامت و ولایت

* چرا حکومت الهي (ديني)؟

چون: الف - خداوند خالق کل عالم هستي است. لذا مالک مطلق موجودات خداوند است.

مالکيت دو گونه است:

1- مالکيت حقيقي: مالکيت با اختيار کامل و بر تمام اجزاء و وجود يک شئ

2- مالکيت اعتباري: مالکيت همراه با محدوديت (قانوني يا وجودي)

خداوند در خلقت انسان غايتي منظور نموده است. براي نيل به آن مقصود او را راهنمايي و هدايت مي نمايد.

ادامه نوشته

مهدویت و ضرورت توجه به آن در زندگی

*مقدمه

موضوع مهدويت و توجه به آن از ديرباز در گستره فرهنگ اسلام مطرح بوده است. و دراين راستا تأليفات گرانسنگي به رشته تحرير درآمده است، از كتابهايي كه بيش از يك هزارسال از نوشته شدن آن مي گذرد، تا هزاران كتاب ديگر كه هم اكنون در كتابخانه ها موجود است.

*اهميت و ضرورت مباحث مهدويت

در هر بحثي پيش ازپرداختن به مسائل آن، بايد به ضرورت و بايستگي آن توجه كرد تا با انگيزه قوي و توان كافي وارد آن شد.

ازاين رو در ابتدا چند پرسش را مطرح مي كنيم:

1- آيا مباحث مهدويت، كاربردي است و يا صرفاً تئوري و حاشيه اي است؟

2- آيا بحث از مهدويت و مسائل آن نياز بشر امروز است و مي تواند به انتظارات او پاسخ دهد؟

3- اعتقاد به مهدويت چه تحولي در زندگي انسان مسلمان ايجاد مي كند؟ و...

موضوع موعود يا مصلح كل، نظريه و انديشه اي نيست كه در طول زمان در اذهان پديد آمده و براي تسكين دردها و ايده اي براي دلداري مظلومان باشد. بلكه هويت شيعه است كه با توجه به آيات و روايات مي توان به ضرورت آن پي برد.

ادامه نوشته

ابلیس در ادب و عرفان

ابلیس / شیطان

اِبلیس، نام خاص (عَلَم) برای موجودی كه از فرمان خدا سرباز زد و از درگاه وی رانده شد. نیز اسمی‌ عام برای شیاطین است. دربارۀ ابلیس از دیدگاههای مختلف می‌توان بحث كرد. در این مقاله، از ابلیس در ادب فارسی و عرفان سخن رفته است.

ابلیس در ادب و عرفان

در نظم و نثر فارسی و ادبیات عرفانی این زبان ابلیس غالباً با شیطان و دیو و اهریمن به یك معنی است و در فرهنگها او را «مهتر دیوان» گفته‌اند (كردی نیشابوری، ۷۴؛ میدانی، ۶۴). این نامها هرگاه كه به صورت جمع (ابالسه، ابالیس، شیاطین، دیوان، اهریمنان) به كار روند، مراد اتباع ابلیس و موجودات شریر و آدمیان بدكار و بدسرشت است و تعبیراتی چون دیو سرشت، دیو خوی، دیو كردار، اهرمن روی و مانند اینها در توصیف این‌گونه مردمان به كار می‌رود. ابومُرّه و حارث از نامهای دیگر اوست، و پیش از آنكه نافرمانی كند و مطرود شود، معلم فرشتگان بوده و عزازیل نام داشته است. ابلیس در نظم فارسی گاهی به اقتضای وزن به «بلیس»، و صفت نسبی آن (ابلیسی) به «بلیسی» تبدیل می‌شود (نک‍ : دهخدا، ذیل ابلیس و بلیس).

تلمیحات و اشاراتی كه به ابلیس در نظم و نثر فارسی دیده می‌شود، بیش‌تر بر مطالبی كه دربارۀ او در قرآن و احادیث و اقوال مفسران آمده، مبتنی است و در موارد بسیار در این آثار تصورات مربوط به ابلیس با باورهایی كه ایرانیان دربارۀ اهریمن داشته‌اند، درهم آمیخته است.

ادامه نوشته

فرشتگان و حقیقت آنان

فرشته / مَلَک

فرشته یا مَلَک موجوداتی نامرئی و فراطبیعی که مأمور اجرای اوامر خدا در دنیا و آخرت‌اند و باور به وجود آنها از اعتقادات مسلمانان است. عالمان مسلمان درباره ماهیت فرشتگان اختلاف‌نظر دارند؛ متکلمان آنها را موجودات جسمانی می‌دانند که به صورت‌های مختلف در می‌آیند، اما فلاسفه آنها را غیرجسمانی می‌دانند.

به باور عالمان شیعه فرشتگان معصوم‌اند، از این رو گناه و نافرمانی از دستورات خداوند نمی‌کنند. همچنین فرشتگان در انجام وظایف خود کوتاهی نمی‎‌کنند. وظایف آنها عبارت است از: عبادت، تسبیح خدا، نوشتن نامه اعمال، رساندن وحی به پیامبران، حفاظت از انسان‌ها، یاری رساندن به مؤمنان، رساندن روزی مادی و معنوی، گرفتن جان‌ها، هدایت قلب‌ها و اجرای عذاب الهی.

فرشته‌ها دسته‌ها و مراتب مختلفی دارند؛ جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل؛ نسبت به فرشتگان دیگر جایگاه بالاتری دارند.

برتری ملائکه بر انسان‌ها، عصمت فرشتگان و جسمانی یا غیرجسمانی بودن آنها از مباحثی است که در کتاب‌های تفسیری و کلامی بیان شده و دیدگاه‌های متفاوتی در این باره ارائه شده است.

ادامه نوشته

امامت و ولايت / علامه شرف الدين عاملي

امامت و ولايت

در نظريه تقريب مذاهب اسلامي علامه شرف الدين عاملي

مقدمه

امامت و خلافت جامعه اسلامي يکي از موضوعات مهم وتأثير گذار در جامعه اسلامي بوده است و انديشمندان اسلامي از جهات مختلف در اين موضوع نظريه پردازي كرده اند، يكي از رويكرد هاي مهمي كه در موضوع امامت و خلافت جامعه اسلامي مطرح است ودر شرائط كنوني جهان اسلام از اهميت خاصي برخوردار است، رويكرد تقريبي در اين موضوع است، چرا که بنابر نظرية اکثر ملل و نحل و تاريخ نويسان و ديگر دانشمندان اسلامي، مهمترين موضوعي که اول بار باعث به وجود آمدن فرقه هاي اسلامي شده است، اختلاف در موضوع رهبري سياسي و ديني جامعه اسلامي بوده است، چنانکه شهرستاني در اين موضوع گفته است: «ماسل سيف في الاسلام علي قاعدة دينيه مثل ماسل علي الامامة في کل زمان» [1] يعني در تاريخ اسلام در هيچ عصر و زماني در مسائل ديني، مسلمانان برروي هم شمشير نکشيده اند، آنچنانکه در مسأله امامت و رهبري جامعه اسلامي اين کار را کرده اند.

علامه عبد الحسين شرف‌الدين عاملي به عنواني يكي از كساني كه دغدغه اتحاد امت اسلامي وتقريب مذاهب اسلامي داشتند، در اين مورد فرموده اند: «فرقتهما السياسة،فلتجمعهماالسياسة» يعني امت اسلام را، موضوع خلافت و اهداف سياسي به دوفرقه شيعه و اهل‌سنت تقسيم نموده است و اکنون هم بايد سياست و مصالح سياسي جهان اسلام، آنان را در کنار هم قرار دهند.

ادامه نوشته

وحدت شخصی وجود در عرفان اسلامی و هستی شناسی مهایانا در عرفان بودایی

وحدت شخصی وجود در عرفان اسلامی و هستی شناسی مهایانا در عرفان بودایی

سؤال: آیا «وحدت شخصی وجود» که در عرفان اسلامی مطرح شده است، همان هستی‌شناسی مهایانا در عرفان بودایی است؟ این دو چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی با هم دارند؟

مقدمه:

تبیین و تطبیق کامل هستی‌شناسی عرفان اسلامی و هستی‌شناسی مهایانا به چندین پژوهش و تحقیق مستقل نیازمند است تا هم داستانی یا عدم هم ‌داستانی این دو در هر یک از مؤلفه‌ها و شاخصه‌های اصلی مشخص شود. اما در این مجال سعی می شود با رعایت نهایت اختصار به سوال پاسخ داده شود. لذا ابتدا در دو محور به گزارش کوتاهی از مراتب هستی در عرفان اسلامی و عرفان مهایانا می پردازیم و در پایان نیز به شباهت‌ها و تفاوت‌های آن دو اشاره خواهیم کرد.

کلید واژه: وحدت شخصی وجود، عرفان اسلامی، آیین بودا، عرفان مهایانا

محور اول:

هستی‌شناسی در عرفان اسلامی

ادامه نوشته

شيخ مفيد نخستين منضبط کننده فقه و کلام شیعه

شيخ مفيد؛ نخستين منضبط کننده فقه و کلام شیعه

شیخ مفید در سلسله‌ی علمای امامیه، فقط یك متكلم و فقیه سر آمد و برجسته نیست، بلكه فراتر از این، وی مؤسس و سرحلقه‌ی جریان علمی رو به تكاملی است كه در دو رشته‌ی كلام و فقه، تا امروز در حوزه‌های علمی شیعه امتداد یافته و با وجود بركنار نماندن از تأثرات تاریخی جغرافیایی و مكتبی، ویژگیهای اصلی و خطوط اساسی آن همچنان پابرجاست مانده است.
تبیین و اثبات این نكته از آن‌جا اهمیت می‌یابد كه این جریان علمی، در دوران متصل به زندگی شیخ مفید تا نزدیك به نیم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تكامل سریع و شگرفی نائل گشته كه در برابر آن، نقش تأسیسی شیخ مفید مورد غفلت قرار گرفته است.

در این نكته، تأكید اصلی بر این است كه تلاش علمی ممتاز و درخشان شاگرد برجسته‌ی شیخ مفید یعنی سید مرتضی علم الهدی (متوفی در ۴۳۶ ه) و اوج قله‌ی رفیع همین سلسله در عهد شیخ الطائفه محمّد بن الحسن الطوسی متوفی در ۴۶۰ ه) در واقع ادامه‌ی جریانی است كه سرچشمه و مؤسس آن محمّد بن محمد بن النعمان المفید بوده است. برای تبیین این نكته لازم است نقش مؤثر و تعیین كننده‌ی مفید:

ادامه نوشته

ذهنیت گرایی یا انگاره گرایی اخلاقی

ذهنی‌گرایی اخلاقی

انگاره گرایی = ذهنیت گرایی = Subjectivism

اندیشه ذهنی‌گرایی یا انگاره گرایی اخلاقی بر آنست که گزاره‌های اخلاقی بیانگر واقعیتی خارج از اندیشه و احساس گوینده یا دیگران درباره اشخاص یا اعمال آن‌ها نخواهد بود. و تنها حاکی از پسند یا ناپسند گوینده یا عموم مردم نسبت به عمل یا اشخاص خاصی است.[1] این اندیشه در فلسفه اخلاق به «ذهنی گرایی» مشهور گشته است.

ذهنیت‌گرایی در اخلاق بر این باور است که موضوعات و اوصاف اخلاقی مانند ظلم و عدالت، بدی و خوبی، همگی برساخته‌ی ذهن آدمیان است و این امور به هیچ عنوان در جهان خارج وجود ندارند. از منظر ذهنیت‌گرایان موضوعات و احکام هنری نیز مشمول همین داوری هستند و…..

البته نظریه ذهنی گرایی با ذهن گراییmentalism تفاوت دارد. چرا که نظریه ذهن گرایی مبتنی بر این فرض است که توصیف رفتار انسان بدون استمداد از پدیده های روانی به عنوان ابزار تبیینی امکان پذیر نیست.

اما ذهنیت‌گرایی یا ذهنی‌گرایی یا سوبژکتیویسم Subjectivism عبارت است از اعتقاد به این که تجربه ذهنی، اساس همهٔ معیارها و قوانین است. هر شخص از ذهنیت خاص خویش برخوردار است و ذهنیت هر شخص بر اساس علایق و سلایقِ فردی متمایز از ذهنیت اشخاص دیگر است. در این تلقی، احکام و گزاره‌ها نهایتاً به رهیافت‌ها، علایق و سلایق ذهنیِ فرد بازمی‌گردند. ذهنیت‌گرایی در مقابل عینیت‌گرایی (اوبژکتیویسم) و واقع‌گرایی قرار می‌گیرد.[2]

این مقاله در موضوعات: ۱ - تعریف ذهنی گروی و لوازم آن ۲ - اقسام ذهنی گرایی ۳ - ذهنی گروی عام ۴ - نقد‌هایی بر ذهنی گروی و اشکالات وارده بر آن بحث می نماید. در ادامه توجه شما به مطالعه و دقت و تفکر بیشتر در پیرامون آن جلب می شود.

ادامه نوشته

سوالات نمونه درس انسان در اسلام

چهل سوال از مهمترین سوالات نمونه برای درس انسان در اسلام:

ادامه نوشته

پيشينه و جايگاه مناظره در اديان آسماني

ادامه نوشته

14اعجاز علمی قرآن

14اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه:

چکيده

در آيات متعددي از قرآن كريم به مباحث علمي اشاره شده است. از آنجا كه برخي از اين اشارات علمي در زمان نزول قرآن كشف نشده بود و بشر قرن‌ها بعد به بخشي از آنها پي برد، طرح اين مطالب علمي در قرآن، اخبار غيبي و اعجاز علمي اين كتاب آسماني محسوب مي‌شود. در تفسير نمونه ذيل آيات علمي قرآن، اكتشافات و علوم روز مورد توجه بوده و اعجازهاي علمي آن‌ها مشخص گرديده است.

در اين مقاله آياتي كه در تفسير نمونه سخن از اعجاز علمي آنها به ميان آمده است، گردآوري و در پاره اي از موارد تحليل شده است. اين موارد 14 موضوع است که عبارتند از:

تزيين آسمان با ستارگان؛ جايگاه و مسير مشخص ستارگان؛ حركت دوراني و جرياني خورشيد؛ حرکت زمين؛ قانون جاذبه؛ آماده شدن زمين براي زراعت به وسيله باران؛ زوجيت در گياهان؛ رستاخيز انرژي‌ها؛ تشكيل تمام اجسام از اتم؛ زندگي اجتماعي زنبور عسل؛ آفرينش انسان از علق؛ شکل گيري استخوان ها در جنين؛ رقيق تر بودن هوا در ارتفاعات و بريدگي ميان رشته كوه‌ها.

ادامه نوشته

اصول دروس معرفة النفس

اصول دروس معرفت نفس

ادامه نوشته

وجود رستاخيز براي حيوانات

وجود رستاخيز براي حيوانات

آيا «رستاخيز» براى حيوانات نيز وجود دارد؟

پاسخ اجمالی:

شرط اول حساب و جزا، عقل و تكليف است و بر طبق مدارك، حيوانات به اندازه خود داراى دركند و زندگى بعضی از آنها طوري است که نمي شود ناشى از غريزه باشد؛ زيرا غريزه معمولاً سرچشمه كارهاى يكنواخت و مستمر است؛ اما اعمالى كه در شرائط خاص و غير قابل پيش بينى بعنوان عكس العمل انجام مى گردد به فهم و شعور شبيه تر است تا به غريزه. از جمله شواهد قرآني مي توان به فرار مورچگان از برابر لشگر سليمان(ع) و آمدن هدهد به منطقه سبأ و آوردن خبر براى سليمان(ع) اشاره كرد. مواردي هم در روايات وجود دارد.

پاسخ تفصیلی:

شكي نيست كه نخستين شرط حساب و جزا، مسئله عقل و شعور و بدنبال آن تكليف و مسئوليت است، طرفداران اين عقيده مى گويند: مداركى در دست است كه نشان مى دهد حيوانات نيز به اندازه خود داراى درك و فهمند، از جمله: زندگى بسيارى از حيوانات آميخته با نظام جالب و شگفت انگيزى است كه روشنگر سطح عالى فهم و شعور آنها است كيست كه درباره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجيب آنها و نظام شگفت انگيز لانه و كندو، سخنانى نشنيده باشد و بر درك و شعور تحسين آميز آنها آفرين نگفته باشد؟ گرچه بعضى ميل دارند همه اينها را يك نوع الهام غريزى بدانند؛ اما هيچ دليلى بر اين موضوع در دست نيست كه اعمال آنها به صورت ناآگاه (غريزه بدون عقل) انجام مى شود.

چه مانعى دارد كه اين اعمال همان طور كه ظواهرشان نشان مى دهد ناشى از عقل و درك باشد؟ بسيار مى شود كه حيوانات بدون تجربه قبلى در برابر حوادث پيش بينى نشده دست به ابتكار مى زنند، مثلاً گوسفندى كه در عمرش گرگ را نديده براى نخستين بار كه آن را مى بيند به خوبى خطرناك بودن اين دشمن را تشخيص داده و به هر وسيله كه بتواند براى دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مى شود.

علاقه اى كه بسيارى از حيوانات تدريجاً به صاحب خود پيدا مى كنند شاهد ديگرى براى اين موضوع است، بسيارى از سگ هاى درنده و خطرناك نسبت به صاحبان خود و حتى فرزندان كوچك آنان مانند يك خدمتگذار مهربان رفتار مى كنند. داستان هاى زيادى از وفاى حيوانات و اينكه آنها چگونه خدمات انسانى را جبران مى كنند در كتابها و در ميان مردم شايع است كه همه آنها را نمى توان افسانه دانست. و مسلم است آنها را به آسانى نمى توان ناشى از غريزه دانست؛ زيرا غريزه معمولاً سرچشمه كارهاى يكنواخت و مستمر است؛ اما اعمالى كه در شرائط خاصى كه قابل پيش بينى نبوده بعنوان عكس العمل انجام مى گردد به فهم و شعور شبيه تر است تا به غريزه.

هم امروز بسيارى از حيوانات را براى مقاصد قابل توجهى تربيت مى كنند، سگ هاى پليس براى گرفتن جنايتكاران، كبوترها براى رساندن نامه ها، بعضى از حيوانات براى خريد جنس از مغازه ها و حيوانات شكارى براى شكار كردن، آموزش مى بينند و وظائف سنگين خود را با دقت عجيبى انجام مى دهند، (امروز حتى براى بعضى از حيوانات رسماً مدرسه افتتاح كرده اند!) از همه اينها گذشته، در آيات متعددى از قرآن، مطالبى ديده مى شود كه دليل قابل ملاحظه اى براى فهم و شعور بعضى از حيوانات محسوب مى شود، داستان فرار كردن مورچگان از برابر لشگر سليمان(عليه السلام) و داستان آمدن هدهد به منطقه «سبأ و يمن» و آوردن خبر براى سليمان(عليه السلام)، شاهد اين مدعا است.

در روايات اسلامى نيز موارد متعددى در زمينه رستاخيز حيوانات ديده مى شود، از جمله: «از ابوذر نقل شده كه مى گويد: ما خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) بوديم كه در پيش روى ما دو بز به يكديگر شاخ زدند، پيغمبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود، مي دانيد چرا اينها به يكديگر شاخ زدند؟ حاضران عرض كردند: نه! پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ولى خدا مى داند چرا؟ و به زودى در ميان آنها داورى خواهد كرد!».(1)

و در روايتى از طرق اهل تسنن از پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه در تفسير اين آيه فرمود: «اِنّ اللهَ يَحْشُرُ هَذِهِ الْاُمَمَ يَومَ الْقِيَامَةِ وَ يَقْتَصّ مِنْ بَعضِهَا لِبَعضٍ حَتّى يَقْتَصّ لِلْجَمَاءِ مِنَ الْقُرَنَاء»(2)؛ (خداوند تمام اين جنبندگان را روز قيامت بر مى انگيزاند و قصاص بعضى را از بعضى مى گيرد، حتى قصاص حيوانى كه شاخ نداشته و ديگرى بى جهت به او شاخ زده است از او خواهد گرفت).

در آيه 5 سوره «تكوير» نيز مى خوانيم: «وَ اِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ»؛ (هنگامي كه وحوش محشور مى شوند) اگر معنى اين آيه را حشر در قيامت بگيريم (نه حشر و جمع به هنگام پايان اين دنيا) يكى ديگر از دلائل نقلى بحث فوق خواهد بود.(3)،(4)

- برای اطلاعات بیشتر به کتاب رسالة الحشر جناب ملاصدرا، صدرالمتآلهین مراجعه فرمایید.

- https://makarem.ir/maaref پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی حفظه الله تعالی.

پی نوشت:

(1). مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 شمسی، چاپ: سوم، ج 4، ص 461؛ تفسير نور الثقلين‏، عروسى حويزى، عبد على بن جمعه‏، تحقيق: رسولى محلاتى، سيد هاشم، انتشارات اسماعيليان‏، قم‏، 1415 قمری، ‏چاپ: چهارم‏، ج 1، ص 715‏.

(2). تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، محمد رشيد بن علي رضا، الهيئة المصرية العامة للكتاب، بی جا، 1990 میلادی، ج 7، ص 331.

(3). تفسير نمونه، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 شمسی، چاپ: اول، ج 5، ص 224.

(4). گردآوری از کتاب: يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: حسينى، سيد حسين، دار الكتب الاسلامية، تهران، ‏1386 شمسی، ‏چاپ: چهارم‏، ‏ص 357.

کلیدواژه ها:

رستاخيزحيوانات، الهام غريزي، حساب و جزا، عقل و شعور، تكليف، قصاص وحوش.

ميزان و ترازوي اعمال در قيامت

ميزان و ترازوي اعمال در قيامت

منظور از «ميزان و ترازوي اعمال» در روز قيامت چيست؟

پاسخ اجمالی:

يكي از سؤالات مهمّ در بحث معاد، معنا و مفهوم «ميزان» است. در بعضى از روايت ها «ميزان» به وجود مقدس امامان معصوم(ع) و در حديث ديگر به عدل و در حديث داود(ع) چيزى كه كفه هاى آن تمام زمين و آسمان را پر كرده است تفسير شده و اين سه در ظاهر با هم متضادّند؛ ولى با توجه به اينكه حقيقت ميزان، همان عدل الهى است و پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نمونه و مظهر عدل او هستند تضادّ برطرف مي شود؛ چون آنها هستند كه موازنه ميان اعمال و پاداش و كيفر را برقرار مى سازند.

پاسخ تفصیلی:

يكي از سؤالات مهمّ در بحث معاد، معنا و مفهوم «ميزان» است. مرحوم «شيخ مفيد» مى گويد: «معناى ميزان آن گونه كه گروهى از اخباريينِ جامد فكر مى كنند كه ترازوهاى اعمال همچون ترازوهاى دو كفه اى اين جهان هستند، نيست؛ بلكه همان گونه كه در خبر وارد شده اميرمؤمنان(عليه السلام) و امامان از ذريه او (عليهم السلام) ترازوهاى سنجش در قيامتند، آنها هستند كه موازنه ميان اعمال و پاداش و كيفر را برقرار مى سازند».(1)

ولى بعضى از مفسّران اين سخن را نپذيرفته و معتقدند ترازويى همچون ترازوهاى سنجش اين جهان در آن روز برپا مى شود و اعمال انسان داراى وزن خواهند بود و يا نامه اعمال را كه داراى وزن است با آنها مى سنجند.

بعضى نيز مانند مرحوم علّامه مجلسى (رضوان الله عليه) مى گويند: «ما به ميزان به طور اجمال ايمان داريم؛ اما درباره جزئيات و چگونگى آنها از پيش خود چيزى نمى گوييم».

قابل توجه اينكه در خبرى آمده است كه حضرت داود(عليه السلام) از خداوند تقاضا كرد كه ميزان را به او ارائه دهد، خداوند ميزان را به او نشان داد، هر كدام از كفه هاى آن به اندازه فاصله مشرق تا مغرب بود! هنگامى كه داود اين منظره را مشاهده كرد مدهوش شد، وقتى كه به هوش آمد عرض كرد: خداى من چه كسى مى تواند كفه آن را از حسنات پر كند؟ خطاب آمد اى داود! من هنگامى كه از بنده ام راضى باشم آن را با يك دانه خرما [كه در راه خدا انفاق كند] پر مى كنم!)؛ «رُويَ اَنَّ داوُدَ(عليه السلام) سَأَلَ رَبَّهُ اَنْ يُرِيَهُ الْمِيزَانَ فَاَرَاهُ، كُلُّ كَفَّةٍ كَمَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، فَغُشِيَ عَلَيْهِ، ثُمَّ اَفَاقَ فَقَالَ: اِلَهي! مَنِ الَّذِي يَقْدِرُ اَنْ يَمْلَأَ كَفَّتَهُ حَسَنَاتَ؟ فَقالَ يا داوُدُ اِنِّي اِذا رَضِيتُ عَنْ عَبْدِي مَلَأْتُهَا بِتَمْرَةٍ».(2)

در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه وقتى از معناى ميزان از حضرتش سؤال كردند فرمود: «اَلْمِيزانُ اَلْعَدْلُ»(3)؛ (ترازوى سنجش، همان عدالت است).

در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه جمع ميان اين احاديث چگونه است؟ در بعضى از آنها «ميزان» به معناى وجود مقدس امامان معصوم (عليهم السلام) و در حديث اخير به معناى عدل و در حديث داود چيزى كه كفه هاى آن تمام زمين و آسمان را پر كرده است تفسير شده و اين سه در ظاهر با هم متضادّند.

ولى با توجه به يك نكته اين تضادِّ صورى برطرف مى شود و آن اينكه حقيقت ميزان، همان عدل الهى است و پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم (عليهم السلام) نمونه و مظهر عدل او هستند و از سوى ديگر مى دانيم قانون عدل سراسر زمين و آسمان را زير بال و پر خود گرفته: «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَواتُ وَ الْأَرْضُ».(4)

و از اينجا روشن مى شود كه چرا حضرت داود نبی از مشاهده عظمتِ ميزان، مدهوش شد؛ زيرا عظمت مقام عدل و مقامات محمّد و آل محمّد(عليهم السلام) به قدرى بود كه اعمال خود را در مقابل آن ناچيز يافت و جالب اينكه اين ترازوى با آن عظمت با يك دانه خرما كه روح اخلاص در آن باشد و موجب خشنودى حقّ شود پُر مى گردد.

بعضى از محققان معتقدند كه پيشوايان معصوم و اولياء خدا به منزله يك كفّه ترازو هستند و خود انسانها با اعمال و عقائد و نياتشان به منزله كفّه ديگرند كه در قيامت اين دو با هم موازنه و سنجيده مى شود و اين سخن را مى توان از تعبيرات «قرآن» كه مى فرمايد: «مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ...»؛ (كسانى كه ميزان هاى آنها سبك است) يا «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ...»؛ (كسانى كه ميزان آنها سنگين است) يا تعبيرى كه در سوره «كهف»، آيه 105 آمده كه درباره گروهى از كافران است، مى فرمايد: «فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً»؛ (روز قيامت براى آنها وزنى برپا نمى كنيم) استفاده كرد؛ چرا كه سبك بودن ميزان به خاطر نداشتن اعتقادات حقّ و اعمال صالح از سوى گروهى و سنگين بودن آن به خاطر داشتن اين سرمايه هاى وزين از سوى گروه ديگر است و به هر حال انسان ها از يك سو و اولياء الله از سوى ديگر با هم موازنه مى شوند و به هر اندازه ما شباهت و نزديكى به عقائد و اوصاف و اعمال آنها داشته باشيم ميزان اعمال ما سنگين تر است. (دقت نمایيد).(5)

پی نوشت:

(1). تصحیح اعتقادات الإماميه‏، مفيد، محمد بن محمد، كنگره شيخ مفيد، قم‏، 1414 قمری، ‏چاپ: دوم، ص 114.

(2). تفسير روح البيان، حقى بروسوى، اسماعيل، دارالفكر، بيروت، بى تا، ج 5، ص 486؛ همين مضمون با مختصر تفاوتى در مفاتيح الغيب، فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1420 قمری، چاپ: سوم، ج 22، ص 148؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، آلوسى، سيد محمود، تحقيق: على عبدالبارى عطيه، دارالكتب العلميه، بيروت، 1415 قمری، چاپ: اول، ج 9، ص 52 آمده است.

(3). تفسير نور الثقلين‏، عروسى حويزى، عبد على بن جمعه‏، تحقيق: رسولى محلاتى، سيد هاشم، انتشارات اسماعيليان‏، قم‏، 1415 قمری، ‏چاپ: چهارم‏، ج 2، ص 5.

(4). مرحوم فيض كاشانى اين حديث را از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در تفسير الصافى، فيض كاشانى، ملا محسن، تحقيق: اعلمى، حسين، انتشارات الصدر، تهران، 1415 قمری، چاپ: دوم، ج 5، ص 107 نقل مى كند.

(5). گردآوري از كتاب: پيام قرآن‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلامية‏، تهران‏، ‏1386 شمسی‏، چاپ: نهم، ج 6، ص 133.

کلیدواژه ها:

امام صادق، ميزان، عدل، حضرت داود، ترازوي اعمال

https://makarem.ir/maaref/l/0417133

اهمیت علم اخلاق

اهمیت علم اخلاق در لسان آیت الله العظمی جوادی آملی

آیت الله العظمی جوادی آملی معتقدند علم اخلاق از علم فقه و اصول و امثالهم دارای اهمیت و دشواری بیشتری می‌باشد چرا که اگر کسی بخواهد متخلق شود، باید مظهر «هو الخالق» باشد و این کار آسانی نیست.

معظم له بین علم اخلاق با موعظه تفاوت قائل هستند و بیان می دارند:

موعظه غير از علم اخلاق است؛ موعظه علم نيست، يک سفارشات کلّي است؛ آدم باتقوا باشيد آدم خوبي باشيد منزّه باشيد، اينها سفارشات توده مردم است؛ اما اخلاق، علم است موضوع دارد محمول دارد دليل دارد نتيجه دارد و جزء علوم بسيار دشوار و پيچيده است و اگر کسي بخواهد متخلّق بشود بايد مظهر «هو الخالق» باشد که خود را بسازد.

اخلاق هم جوهره او با موعظه فرق دارد هم رهآوردش با موعظه فرق دارد. بنابراين اين از فقه و اصول اگر مشکل تر و علمي تر نباشد، آسان تر نيست، روح و تجرّد روح را ثابت کردن، شئون روح را ثابت کردن، سود و زيان روح را ثابت کردن، ابدي بودن روح را ثابت کردن، توانمندي روح را ثابت کردن، مظهر «هو الخالق» بودنِ روح را ثابت کردن، کار آساني نيست.

توصيه اهل بيت(عليهم السّلام) به ضرورت جهاد با هواي نفس

آیت الله العظمی جوادی آملی بر ضرورت جهاد با هوای نفس در لسان اهل بیت علیهم السلام اشاره دارند و اظهار می‌دارند: یکی از از روایاتی که ائمه(عليهم السلام) می‌فرمایند این است که: «جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏»؛ همان طوري که شما با دشمن بيروني ميجنگيد، بايد با دشمن دروني که هوا و هوس است بجنگيد.

اشک و آه، بهترین سلاح مبارزه با هوای نفس

معظم له با بیان اینکه طبق روایات اهل بیت، اشك و آه، بهترين سلاح مبارزه با هواي نفس است، اظهار می دارند:

اکبر بودن و اصغر بودنِ جهاد، به اکبر بودن و اصغر بودنِ عداوت و مبارزه و کيفيت مبارزه است. چون ضرر دشمن درون سنگينتر از دشمن بيرون است و مبارزه با او هم دشوارتر از مبارزه با بيرون است؛ لذا فرمود از جهاد اصغر آمديد وارد جهاد اکبر ميشويد. تهيه سلاح و با آهن جنگيدن کار هر کسي است، چه اينکه شما ميبينيد الآن چه شرق چه غرب برخي از کارخانههاي توليد سلاح آدمکشي، اينها دو سه شيفته شبانهروز دارند کار ميکنند. آهنسازي کار آساني است؛ اما طبق بيان نوراني حضرت امير که در دعاي «کميل» ميخوانيد فرمود: در مبارزه با نفس «وَ سِلَاحُهُ‏ الْبُكَاء»[1] آهن ساختن آسان است! اما آه پيدا کردن کار هر کسي نيست، آهي ميخواهد، يک جگر سوختهاي ميخواهد، يک دل مطمئنّي ميخواهد که انسان بتواند اين آز و اين هوا را رام بکند. لذا فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»

بنابراين طبق «جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏» که يک اصل است، طبق «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ» که اصلي ديگر است، ما با دشمني بزرگ و بزرگتر يا دشمن کوچک و بزرگ درگير هستيم و اگر دشمن بزرگ يا بزرگتر را کوبيديم بر دشمن بيروني مسلط خواهيم شد.

ایشان ادامه می دهند:

در جريان جهاد با بيگانه انسان سه حالت دارد:

يا پيروز ميشود، يا شهيد ميشود، يا اسير.

در جهاد درون هم اينچنين است؛ يعني کسي بخواهد با نفس، با غرور، با خواستههاي نفس که او را به طرف گناه ميکشانند، مبارزه کند، اين سه حالت دارد:

يا انسان در جهاد با هواي نفس شهيد ميشود، يا فاتح ميشود، يا اسير.

در جهاد اصغر اگر اسير شد آن دشمن حداکثر مال و جان را بگيرد کاري با دين ندارد؛ ولي در جهاد اوسط، جهاد درون، جهاد با هوای نفس اگر کسي اسير شد کلّ دين را باخته است و اگر شهيد شد، شهيد در جهاد اوسط کسي است که چهار تا تير ميزند چهار تا تير ميخورد، اگر چهار تا نگاه حرام کرد، چهار تا توبه هم ميکند، چهار تا کار خير هم ميکند، چهار تا اطاعت ميکند، دو تا تير ميزند دو تا تير ميخورد تا سرانجام دينش را حفظ ميکند و ميميرد. اينکه در روايات ما دارد که اگر کسي محبّ اهل بيت (عليهم السلام) بود اين ولو در بستر بيماري بميرد «مَاتَ شَهِيداً»[2] براي همين است. اين شهيد در جهاد اصغر نيست، اين شهيد در جهاد اوسط است؛ براي اينکه چندين تير زد چندين تير خورد، بالاخره تسليم نشد، دينش را حفظ کرد، عقيدهاش را حفظ کرد، احترام به قرآن را حفظ کرد، احترام به عترت را حفظ کرد، شيعه خاص بود و رحلت کرد.

جنگ بين عقل و قلب محور مبارزه در جهاد اکبر

معظم له محور مبارزه در جهاد اکبر را جنگ بین عقل و قلب بیان داشته و اظهار می دارند:

در جهاد اوسط که مصطلح جهاد اکبر است، جنگ بين عقل است و نفس، بين علم است و جهل؛ عقل ميخواهد اطاعت کند نفس ميخواهد معصيت کند، اين در حقيقت جهاد اوسط است نه جهاد اکبر، چون جهاد اکبر مطرح نيست در دسترس نيست برای اوحدي اهل سير و سلوک است اين وسطي را ميگويند جهاد اکبر برابر آن حديث معروف. جهاد اکبر آن است که بين قلب و عقل است، سخن از نفس نيست، سخن از معصيت و ترک اطاعت و اينها نيست؛ عقل ميگويد من ميخواهم بفهمم، قلب ميگويد فهميدن کافي نيست بايد ديد. شما دليل اقامه ميکنيد دليل قرآني، روايي و عقلي که بهشت هست جهنم هست قيامت هست اينها هنر نيست، هنر اين است که بله جهنّم هست بهشت هست آدم بهشت را ببيند جهنّم را ببيند، قلب در جهاد اکبر به عقل ميگويد همراه من بيا تا بهشت را ببيني! بهشت الآن موجود است جهنّم موجود است، اين را بايد ديد، اين است که ديدن سخت است بايد فهميد.

تبيين اهمیت اخلاق و علم اخلاق

آیت الله العظمی جوادی آملی سپس در تبيين اهمیت اخلاق و علم اخلاق ، بیان می دارند:

ما يک جهاد اصغر داريم که جنگ با بيرون است که بيگانه بر مرز و بوم اين کشور دخالت نکند، نفوذ پيدا نکند و مانند آن. يکي اينکه نفس و هواي نفس نفوذ پيدا نکند. يکي اينکه به مفهوم بسنده نکنيم به مشهود برسيم، به برهان حصولي بسنده نکنيم به برهان شهودي راه بيابيم که آن اثر فراواني دارد.

حالا اگر کسي در ميدان جهاد اصغر شهيد شد، آن همه برکات را قرآن کريم براي او مشخص کرد؛ هم فرمود که درباره شهيد نگوييد مردهاند! اينها زندهاند برکات فراواني دارند، و بشارتهایی که در قرآن برای شهدا ذکر شده است.

اما اگر شهيد جبهه جهاد اوسط بود، او چه نشاطي دارد؟ او چه رزقي دارد؟ او چگونه از مقام «عنداللّهي» برخوردار است؟ اگر شهيد در جهاد اصغر ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾ شد، شهيد در جهاد اوسط چه خواهد بود؟ چه رسد به شهيد در جهاد اکبر. آن کسي که آن قدر چشم و گوش او پاک است که در صدد اين است که بهشت را ببيند جهنّم را ببيند اين چقدر چشم پاک ميخواهد؟! اين چقدر گوش پاک ميخواهد!؟ اين چقدر زبان پاک ميخواهد!؟ يک بيان نوراني از پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيد فرمود: «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ‏»؛ یعنی دهانتان را پاک کنيد، نه دندان خود را مسواک کنيد؛ مسواک کردنِ دندان يک سنّت فقهي است ثواب هم دارد آثار پزشکي و بهداشتي هم دارد؛ اما حضرت در اين حديث نوراني فرمود: دهن را پاک کنيد، نه أسنان و دندان را! «طَهِّرُوا أَفْوَاهَكُمْ‏»؛ اين دهن را پاک کنيد، چرا؟ «فَإِنَّهَا طُرُقُ الْقُرْآن‏‏»؛چون قرآن ميخواهد از اين دهن عبور کند. فرمود قرآن بخوانيد، بخواهيد نماز بخوانيد که حمد و سورهاش قرآن است. مگر نبايد از اين دهن بيرون بيايد؟! اين فضا را پاک کنيد، حرف بد از اين دهن بيرون نيايد، غذاي شبههناک به اين دهن وارد نشود، دهن را پاک کنيد نه دندان را و اين جانکندن ميخواهد.

اگر کسي در فضاي جهاد اکبر، نه جهاد اوسط، شربت شهادت نوشيد اين چه فرح و نشاطي دارد؟ اين چه روزياي دارد؟ اين چه استبشاري دارد؟ هم روزي او، هم فرح او، هم استبشار او اکبر از شهيد در جهاد اوسط است که آنچه براي جهاد اوسط است، اوسع و بالاتر از شهيد در جهاد اصغر هست. اين وظيفه ماست که اخلاق اينها را نشان ميدهد.

حالا روشن شد که علم اخلاق به مراتب از فقه دشوارتر است به مراتب از اصول دشوارتر است، چون از سنخ بناي عقلا و فهم و لغت نيست که انسان با اينها مشکل خود را حلّ کند! مگر اثبات وجود روح، تجرّد روح، آشنايي به ابديت روح، آشنايي به خلود روح، آشنايي به شئون گوناگون روح، اين به بناي عقلا و فهم عرف حلّ ميشود!؟ لذا مسئله اخلاق اوّلين مسئله و پيچيده ترين مسئله ماست، مائيم و ابديت ما، ميخواهيم او را ببينيم و اگر خواستيم برهان اقامه کنيم دليل خوب هست؛ ولي با برهان هرگز کام کسي شيرين نميشود. ببينيد ممکن است استادي در کلاسي زنبور عسل را کندوي عسل را، گلهاي عسلي را، خود عسل را براي دانشجويان تشريح کند آنها کاملاً بفهمند که چيست؛ اما کام آنها شيرين نميشود. با تدريس کندوداري کام کسي شيرين نميشود، با تدريس فقه و اصول و فلسفه و کلام و اخلاق کسي متخلّق بشود که بتواند هنرمندانه خود را زيبا بياورد، این حاصل نميشود. اين را ما بايد بسازيم، ساختن آن هم آسان است؛ يعني در دنيا ممکن است، اصلاً اخلاق برای همين است که انسان خَلق کند، اين خلق همان خلقت خاص است.

پاورقی: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص850.

[2]. دعائم الإسلام، ج1، ص217: «عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: الْمَرِيضُ فِي سِجْنِ اللَّهِ مَا لَمْ يَشْكُ إِلَي عُوَّادِهِ تُمْحَي سَيِّئَاتُهُ وَ أَيُّ مُؤْمِنٍ مَاتَ مَرِيضاً مَاتَ‏ شَهِيدا ...». نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه190، ص283: «... فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَي فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَي مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ‏ شَهِيدا ...».

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برنامه تلویزیونی شمیم رحمت، جلسه اول

افعال و کارهای عقل

افعال عقل

«ذکر» نقطه مقابل نسیان است؛ و به گفته راغب در مفردات حالتى است که به انسان امکان مى دهد معارفى را که دریافته است حفظ و نگهدارى کند; و به هنگام نیاز آن را در ذهن حاضر سازد. و این معنا گاهى با قلب و گاهى با زبان انجام مى گیرد.

«فکر» به معناى اندیشیدن و فعالیت عقل است، و به گفته راغب، نیرویى است که علم را به سوى معلوم مى برد، و به عقیده جمعى از فلاسفه حقیقت تفکّر و اندیشیدن مرکب از دو حرکت است: حرکتى به سوى مقدمات هر مطلب، سپس حرکتى از آن مقدمات به سوى نتیجه، مجموعه این دو حرکت که سبب شناخت و معرفت اشیاء است «فکر» نام دارد.

«فقه» گاهى به معناى فهم به طور مطلق تفسیر شده همان گونه که در لسان العرب آمده است. امّا به گفته مفردات « فقه» عبارت است از آگاهى بر مطلب پنهان به کمک مطلب حاضر و موجود; بنابراین « فقه » علمى است که از روى ادله به دست آید. (البتّه فقه به معناى اصطلاحى، علم به احکام اسلامى است).

«شعور» بطورى که جمعى از اهل لغت مانند صاحب قاموس، لسان العرب، مقاییس اللغه و غیر آنها گفته اند به معناى علم و آگاهى است، ولى راغب در مفردات آن را به معناى احساس ذکر کرده، و اگر منظور احساس درونى باشد با تفسیرى که دیگران گفته اند چندان تفاوتى نخواهد داشت. در بسیارى از آیات قرآن مجید نیز به همین معنا (علم) به کار رفته هر چند در بعضى دیگر از آیات به معناى احساس خارجى است.

«بصیرت» از « بصر» گرفته شده است که به گفته راغب به سه معنا آمده: به معناى چشم و نیروى چشم و قوّه ادراک و علم.

بعضى گفته اند: معناى اصلى آن علم است خواه از طریق مشاهده حسّى حاصل شود، یا از طریق علم و عقل.[1]

واژه « بصیرت » بالخصوص در ادراک قلبى و علم به کار مى رود؛ و لذا در لسان العرب آمده که « بصیرت» به معناى اعتقاد قلبى است، و بعضى آن را به معناى ذکاوت و هوش تفسیر کرده اند.

در آیات قرآن نیز این واژه در این معنا به کار رفته است مانند: ( قُلْ هَذِهِ سَبِیلِى أَدْعُو إِلَى اللهِ عَلَى بَصِیرَة ): «من و پیروانم، با بصیرت کامل، به سوى خداوند دعوت مى کنیم.»[2]

«درایت» به معناى علم و آگاهى بطور مطلق، یا علم و آگاهى در مسائل مخفى و پنهان، و به معناى هوشیارى نیز آمده است، از مقاییس اللّغه استفاده مى شود که در اصل به معناى توجّه به چیزى است، و سپس به معناى آگاهى نسبت به چیزى آمده، در قرآن مجید نیز بطور مکرّر در مفهوم علم استعمال شده است. از آنچه در این بخش گفتیم نیز به خوبى استفاده مى شود الفاظى که در قرآن مجید براى کار عقل و خرد استعمال شده و مفهوم علم و ادراک را مى رساند نیز الفاظ متنوّعى است که هر کدام از آنها به یکى از ابعاد علم اشاره مى کند و در هر مورد متناسب با آن بکار رفته است!....

آن جا که سخن از آگاهى توأم با موشکافى است واژه «درایت» و آن جا که سخن از تجزیه و تحلیل است کلمه «فکر» و آن جا که منظور آگاهى از یک امر پنهانى به کمک یک امر محسوس است واژه «فقه» استعمال شده، و آن جا که هدف آگاهى توأم با حفظ و یادآورى است کلمه «ذکر» و به همین ترتیب هر واژه جایى و هر لفظ مقامى دارد.

این نکته نیز قابل توجّه است: تعبیراتى که در قرآن مجید در زمینه کارها و افعال عقل آمده است، سلسله مراتبى دارد که از «شعور» به معناى درک ساده، شروع مى شود، سپس به مرحله «فقه» مى رسد که درک مسائل نظرى از مسائل آشکار است و بعد از آن مرحله «فکر» که ناظر به تجزیه و تحلیل حقایق است، مرحله بعد، مرحله «ذکر» یعنى حفظ و یادآورى است، و از آن بالاتر مرحله «نُهى» یعنى درک عمیق حقایق، و از آن نیز فراتر مرحله «بصیرت» یعنى بینش عمیق است.

این است معناى فصاحت و بلاغت!....


[1] . التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، مادّه « بصر».

[2] . سوره یوسف، آیه 108. از جمله آیات دیگرى که این معنا در آن به کار رفته آیه 14 سوره قیامت، آیه 104 سوره انعام، آیه 203 سوره اعراف و آیه 102 سوره اسراء است.

چگونگی شناخت و عشق ورزی با خدا

چگونگی شناخت و عشق ورزی با خدا

چگونه می‌شود خدا را شناخت و به او تکیه کرد و عاشق او شد؟

مفهوم واژه خداوند، از عمومی ترین و ساده ترین مفاهیمی است که هر انسانی حتی منکران وجود خداوند نیز تصویری از آن در ذهن خود دارند، هر چند شناخت حقیقت و کنه ذات خداوند برای انسان ممکن نیست.

راههای شناخت خداوند در یک دسته بندی کلی به راههای زیر تقسیم می شوند:

الف ـ راه عقل؛ مثل برهان امکان و وجوب

ب ـ راه حسی و تجربی؛ مثل برهان نظم

ج ـ راه دل؛ یا برهان فطرت

اما این که چگونه می شود به ذات او تکیه کرد باید گفت: کسی را که بر او توکل می کنیم باید دارای دو فضیلت باشد:

1- علم کافی نسبت به امری که به او محول شده و از او یاری خواسته شده است.

2- قدرت و توانایی بر انجام آن کار.

خداوند چون دانای به آشکار و نهان است و علم هیچ چیزی بر او پوشیده نیست و نیز بر همه چیز قادر و تواناست، در همه احوال بهترین دوست و اطمینان بخش ترین پشتیبان و وکیل است.

درباره راههای عشق ورزیدن به خداوند نیز باید به چند نکته توجه شود:

1. منشأ و سرچشمه عشق، درک کمال محبوب و معشوق است.

2. انسان موجودی «کمال جو» و «جمال خواه» است.

3. ذات مقدس خداوند کمال و جمال مطلق و منشأ و سرچشمه همه خوبیها و زیبایی هاست.

بنابراین؛ انسان از درون ذات خود عاشق خداوند است هر چند ممکن است در اثر انحرافات فکری و عملی چیز دیگری را خدای خود قرار دهد، و به همین جهت کار انبیای الهی بر طرف نمودن این انحرافات و زدودن غبار نادانی و غفلت و پاک نمودن صفحه ی دل از آلودگی هاست.

بدون تردید عشق حقیقی را نشانه هایی است و برای این که انسان حقیقتاً به خدای عشق آفرین عاشق شود باید با تهذیب نفس و سلوک در مسیرهای روشن شرعی که توسط عارفان حقیقی یعنی امامان معصوم(ع) تعیین شده است خود را به این نشانه ها نزدیک و نزدیکتر سازد تا به حقیقت و نورانیت او دست یافته و طعم عشق راستین را بچشد.

پاسخ تفصیلی

مفهوم واژه خداوند، از عمومی ترین و ساده ترین مفاهیمی است که هر انسانی حتی منکران وجود خداوند نیز تصویری از آن در ذهن خود دارند. چون همه می دانند خداوند یعنی موجودی که خالق همه موجودات، توانای بر هر کار، آگاه بر همه چیز، بینا، شنوا، حی و... است، اما باید دانست شناخت حقیقت و کنه ذات خداوند برای انسان ممکن نیست، چون ذات خداوند نامحدود و بی نهایت است و علم یعنی احاطه بر معلوم، و انسان چون ذات و خصوصیاتش محدود است نمی تواند به حقیقت ذات خداوند نامحدود پی ببرد. «بر خداوند احاطه علمی پیدا نمی کنند»[1] و به همین جهت در ذات خداوند نباید تفکر کرد.

هر چند ذات خداوند قابل شناخت کامل نیست ولی شناخت صفات خداوند برای ما ممکن است و هر کس به اندازه استعداد و تلاش خود می تواند صفات خداوند را بشناسد.

راههای شناخت خداوند در یک دسته بندی کلی به راههای زیر تقسیم می شوند:

الف ـ راه عقل؛ مثل برهان امکان و وجوب

ب ـ راه حسی و تجربی؛ مثل برهان نظم[2]

ج ـ راه دل؛ یا برهان فطرت،[3]، [4]

و اما این که چگونه می شود به ذات او تکیه کرد باید گفت: کسی را که بر او توکل می کنیم باید دارای دو فضیلت باشد:

1- علم کافی نسبت به امری که به او محول شده و از او یاری خواسته شده است.

2- قدرت و توانایی بر انجام آن کار.

خداوند چون دانای به آشکار و نهان است و علم هیچ چیزی بر او پوشیده نیست و نیز بر همه چیز قادر توانا است، در همه ی احوال بهترین دوست و اطمینان بخش ترین پشتیبان و وکیل است.[5] على (ع) مى فرماید: توکل نتیجه یقین قوى به خداوند است.[6] و نیز هرکس خدا را تکیه گاه خویش قرار دهد یعنی به او توکل کند خداوند او را کفایت خواهد نمود، حضرت على (ع) مى فرماید: (اَلتَّوَکُّلُ خَیْرُ عِمادٍ) توکل (بر خدا) بهترین تکیه گاه است.[7]

البته مـفـهـوم تـوکـل مـانـنـد بـرخـى دیـگـر از مـفـاهـیـم دیـنـى بـا حـجـاب هـایـى از جـهـل و خـرافـات پـوشـانـده شـده اسـت بـطـورى کـه گـروهـى مـى پـنـدارنـد توکل یعنى این که تصمیم گیر تنها خداست و تلاش و کوشش انسان کمترین اثرى در سرنوشت او و اداره زنـدگـى اش نـدارد. در حالی که از نظر منابع دینی، مورد توکل جایی است که انسان بخواهد کاری را انجام دهد پس توکل همراه با عمل معنا دارد، خداوند در قران می فرماید: وقتی که عزم اراده (بر کاری) کردی برخدا توکل کن.[8]

پیامبر اکرم (ص) به عربی که شتر خود را رها کرده بود و می گفت توکل کردم، فرمود: زانوی شتر خود را ببند و توکل کن.[9]

اما راه رسیدن به مقام عشق به خداوند:

واژه ی «عشق» مشتق از «عشقه» به معنای میل مفرط است. «عشقه» گیاهی است که هر گاه به دور درخت می پیچد، آبِِ آن را می خورد؛ در نتیجه درخت زرد شده، کم کم می خشکد.[10]

اما در اصطلاح، «عشق» عبارت است از: «محبت شدید و قوی». به عبارت دیگر، عشق مرتبه ی عالی محبت است.[11]

اما بیان کلی عقلی راه رسیدن انسان به عشق خداوند با توجه به چند نکته روشن می شود:

1. منشأ و سرچشمه ی عشق درک کمال محبوب و معشوق است.[12]

2. انسان موجودی «کمال جو» و «جمال خواه»است.

3. ذات مقدس خداوند کمال و جمال مطلق و منشأ و سرچشمه ی همه ی خوبیها و زیباییهااست.بنابراین انسان از درون ذات خود عاشق خداوند است هر چند ممکن است در اثر انحرافات فکری و عملی چیز دیگری را خدای خود قرار دهد. و به همین جهت کار انبیای الاهی بر طرف نمودن این انحرافات و زدودن غبار نادانی و غفلت و پاک نمودن صفحه ی دل از آلودگی هاست.

نکته ی دیگر این که، عشقی که دین برای انسان ترسیم می کند، متاُثر از دیدگاه خاصی به انسان، عالم هستی و خداوند متعال و نسبت این سه با یکدیگر است این عشق، عشقی دو طرفه است؛[13] بدین صورت که در قبال عشق انسان به خداوند، او نیز به انسان عشق می ورزد.[1]

راه شناخت عشق حقیقی

از مجموع آیات و روایات و سخن عارفان راستین، می توان نشانه های عشق حقیقی را دریافت. دانستن این علائم، انسان را قادر می سازد تا عشق خود را ارزیابی کند. و برای این که حقیقتاً به خدای عشق آفرین عاشق شود می بایست با تهذیب نفس و سلوک در مسیرهای روشن شرعی که توسط عارفان حقیقی یعنی امامان معصوم علیهم السلام تعیین شده است خود را به این نشانه ها نزدیک و نزدیکتر سازد تا طعم عشق راستین را بچشد. در این مجال نشانه های عشق حقیقی در دو قسمت، به صورت کلی و اجمالی اشاره می شود:

الف. نشانه های عشق انسان به خداوند:

1. خدا را بر همه محبوب های خود ترجیح دهد؛ در باطن و ظاهر مطیع خدا و در همه ی امور موافق او باشد.

2. اولیا و همه بندگان مطیع خدا را به جهت او دوست بدارد؛ و با همه مهربان باشد.

3. لقای خدا را بر بقای خود ترجیح دهد.

4. هر چیزی را در برابر عشق به خداوند حقیر شمارد؛ با مال و جان در راه محبوب، مجاهده کند.

5. همه اوقات، مستغرق ذکر خدا باشد.

6. آسایش و آرامشش در قرب او باشد.

7. از حضرت حق راضی و خشنود باشد.

8. به کلام محبوب (قرآن) عشق ورزد.

9. بر خلوت و مناجات با محبوب، حریص باشد.

10. عبادت برای او آسان باشد.

11. همه کافران و عاصیان را دشمن بدارد.[2]

- پانوشته ها:

[1] لا یحیطون به علما، طه، 110.

[2] تجربی نامیدن این راه به معنای استقلال آن از هر گونه استلال عقلی نیست، بلکه ناظر به این واقعیت است که یکی از مقدمات اساسی آن بر مشاهده تجربی پدیده های طبیعی استوارمی گردد.

[3] معارف اسلامی، ج1، ص41.

[4] برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه: شناخت خدا؛ اقتباس از سؤال 479 (سایت اسلام کوئیست: ۵۲۰).

[5] و من یتوکل علی الله فهو حسبه، (سوره الطلاق، 3) .

[6] (اَلتَّوَکُّلُ مِنْ قُوَّةِ الْیَقینِ)، شرح غررالحکم الحکم ، ج 1 ، ص 184 .

[7] شرح غررالحکم ، ج 1 ، ص 133 .

[8] سوره آل عمران، 159.

[9] فی الخبر النبوی أنه ع: قال للأعرابی الذی ترک ناقته مهملة فندت فلما قیل له قال توکلت فترکتها فقال (ع): اعقل و توکل (شرح البلاغه،ج11، ص201.)

[10] «ابن منظور»؛ لسان العرب، ج9، ص224.

[11] محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج4، ص275.

[12] شرح اشارات، ج3، ص360

[13] مائده، 54؛ آل عمران، 31.


[1] . نک: احیاء علوم الدین، ج 4، صص 302303؛ چهل حدیث، صص 390 و 391؛ رساله ی عشق بوعلی، صص 4-6.

[2] . برای آشنایی تفصیلی، ر.ک: محمدرضا کاشفی، آیین مهرورزی، صص 85-98؛ رساله عرفان و تصوف، مجموعه پرسش و پاسخ دانشجویی، چاپ دوم، صص219 الی237.

حدیث طلب و عشق

حدیث طلب و عشق

حدیث « مَن طَلَبَنی وَجَدَنی،... من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته...»

مقدمه

آیا حدیث «... من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته...» صحیح است و آیا خدا می‌تواند عاشق شود؟! چرا خداوند به انسان فرمود من بهای تو هستم؟

این حدیث به صورت مستند در منابع مرسوم روایی وجود ندارد، اما به صورت مرسل و بدون سند در بسیاری از منابع عرفانی و تفسیری نقل شده است. به هرحال محتوای آنچه در این روایت آمده است را می‌توان با عباراتی دیگر در آموزه‌های اسلامی یافت که توضیحاتش در ادامه خواهد آمد.

آری؛ این روایت در منابع حدیثی مرسوم شیعه وجود ندارد، اما در برخی منابع عرفانی[1] و دیگر متون اسلامی[2] بدون سند(مرسل) با عبارات مختلفی به عنوان حدیث قدسی آمده است؛ یکی از این عبارات چنین است:

«مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، و مَن وَجَدنی عَرَفَنی، و مَن عَرَفَنی احَبّنی و مَن احَبّنی عَشَقَنی‏، و مَن عَشَقَنی‏ عَشَقْتُهُ، و مَن عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُ، و من قَتَلْتُهُ فَعَلَی دِیتُهُ، و مَن علی دیتُه فانا دِیتُه‏»؛‏[3]

یعنی؛ هر ‌کس که مرا طلب کند، مرا می‌یابد و آن‌که مرا یافت، مرا می‌شناسد و آن‌کس که مرا شناخت، مرا دوست می‌دارد و آنکه مرا دوست داشت، به من عشق می‌ورزد و آن‌کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می‌ورزم و آن‌کس که من به او عشق ورزیدم، او را می‌کشم و آن‌کس را که من بکشم، خون‌بهای او بر من واجب است و آن‌کس که خون‌بهایش بر من واجب شد، پس خودم خون‌بهای او می‌باشم.

در زمینه این روایت، نکاتی را می‌توان بررسی کرد.

1. این حدیث به صورت مرسل و بدون سند نقل شده است، اما اگر محتوای آن مورد تایید باشد، با وجود مرسل‌بودن می‌توان بدان استناد کرد.

2. برخی این اشکال را مطرح نمودند که؛ با توجه به معنای «عشق»، نمی‌توان لفظ عشق را بر خدا حمل کرده و خدا را عاشق دانست. در همین راستا، ابن عربی در فرازهایی از فتوحات خود، تحلیلی تفصیلی از الفاظ «حُبّ»، «ود» و «عشق» ارائه کرده که دو مورد اول را از ویژگی‌های خدا به شمار آورده، اما «عشق» را از اوصاف خدا نمی‌داند:

الف. «حُبّ»: خلوص آن در قلب و صفای آن از کدورات و تیرگی‌های عوارض است. بنابراین، محب در این مقام و مرتبه دارای هیچ غرض و اراده‌ای در برابر محبوب خود نیست.[4]

ب. «وُدّ»: آن اسمی الهی است: «وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُود»[5] و «وُدّ» از صفات خدا و ثابت در اوست، و بدین سبب «وُدّ» به جهت ثبوتش در زمین، «ودود» نامیده شده است؛ به دیگر سخن، «ودود» از صفات ثبوتیه حق تعالی می‌باشد.[6]

ج. «عشق»: آن افراط در محبّت است و در قرآن از آن تعبیر به شدّت حُب شده است: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبًّا للهِ»[7]‏ و «قَدْ شَغَفَها حُبًّا»؛[8] یعنی، حب او به یوسف بر قلبش مانند شغاف شده است، و آن پوسته نازکی است که قلب را فرا می‌گیرد و بدان محیط شده و ظرفش می‌گردد، و خداوند خویش را – در خبر – به شدّت حب توصیف کرده است، جز آن‌که بر حق تعالی نام عشق اطلاق نمی‌شود، و عاشق و عشق، در هم پیچیدن حب است بر مُحب، به طوری که در تمام اجزایش رفت و آمد می‌کند.[9]

بنابراین، علّت این‌که خداوند سبحان خود را به عشق متّصف نفرموده و خود را عاشق ننامیده این است که نسبت عشق به ذات مقدّس خداوندی صحیح نیست؛ زیرا عشق حالتى است که تمام وجود عاشق را به خود می‌پیچد و او را از خود بی‌خود می‌کند، و شان حضرت احدیت مقدّس و منزّه از این است که چیزى در او تاثیر کند تا چه رسد به این‌که او را در خود بپیچد؛ از این‌رو نسبت دادن عشق به خداوند اشتباه است.

شاید از این جهت بود که در منابع عرفانی قدیمی‌تر؛ عبارات ناظر به «عشق» وجود ندارد. [10]

3. به هر حال؛ این حدیث، اجمالاً از جهت محتوایی قابل پذیرش است که برای روشن شدن محتوای آن به مطالبی اشاره می‌شود:

* عشق و محبت، از عناصر عمده و اساسی بینش و سلوک عرفانی شمرده شده که در صورت احیا و پرورش و هدایت آن، بهترین و میان‌بُرترین راه برای تکامل معنوی انسان و رسیدن او به مراتب کمال حقیقی می‌باشد.

* این‌که معشوق(خداوند) عاشقى کند؛ می‌تواند برداشتى عارفانه باشد از این آیات:[11] «قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ»[12] و «فَسَوْفَ یَاْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ».[13] زیرا خدایی که مؤمنان را دوست دارد، طبیعی است که مؤمنانی که از درجات بالاتری برخوردارند را بیشتر دوست بدارد و این می‌تواند همان معنای عشق باشد.

* مقصود از دیه در این حدیث؛ قتل نفس سرکش آدمی(نفس اماره) و دیه این کشتن، خداوند است که در واقع خود راستین انسان (نفس مطمئنه) است. کافى است آدمی خدا را مطلوب خود قرار دهد و بخواهد او را پیدا کند، قطعاً او را می‌یابد. انسان به میزانی که عاشق خدا می‌شود، صاحب حقیقت وجود می‌گردد و فانی در حق می‌شود.[14] این یک قاعده است که اگر نفس ناطقه، حقایق قدسى را مطلوب خود قرار داد، به جهت وسعتى که نفس دارد، آن حقایق را می‌یابد و نه‌تنها حقایق را می‌یابد و جایگاه قدسى آنها را می‌شناسد، بلکه چون با عالی‌ترین مرتبه وجود روبه‌رو شده به آنها علاقمند می‌شود؛ زیرا این‌طور نیست که شناخت حقایق قدسى مثل شناخت‌هاى حصولى باشد که انسان تحت تاثیر انوار آنها قرار نگیرد، وقتى انسان از نور حقایق قدسى چشید با تمام وجود دل به آنها می‌بندد و عاشق آنها می‌شود و دیگر خودى براى خود نمی‌خواهد و تماماً خود را در مقابل نظر به آنها فراموش می‌کند و می‌سوزاند. این‌که فرمود: «قَتَلْتُهُ»؛ یعنی خداوند با کشتن نفس اماره؛ او را از خودش خلاص می‌کند و به خودِ حضرت حق تعالی مشغول می‌کند. خداوند سالکِ طالب را به جایى می‌رساند که او دیگر جز به خدا نظر ندارد، چون خودیت و منیت او سوخته است و این است معناى «انا دیته»؛ یعنی خدا سرمایه قلب و جان او می‌شود و جز خدا نمی‌بیند.

* شاید بتوان گفت؛ اگر کسی واقعاً به این مرتبه از معرفت و حب الهی برسد؛ طبق ظاهر حدیث، خداوند زندگی او را به‌گونه‌ای قرار می‌دهد که جان خود را در راه خدا فدا کند و به شهادت و ثاراللهی رسیده و سپس خود پروردگار خون خواهش شود.

* فرازهای دیگر این روایت را نیز می‌توان با آموزه‌های دینی منطبق دانست و به عنوان فراز «من وجدنی عرفنی» می‌تواند تعبیر دیگری از آیه قرآنی «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[15] باشد.

پانوشته ها:

[1]. ر.ک: سمعانى(م 534ق)، احمد، روح الارواح فى شرح اسماء الملک الفتاح، ص 701، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ دوم، 1384ش؛ بقلى شیرازى(م 606ق)، روزبهان، تقسیم الخواطر (الفوائد الحسان على الاعلام باشارات اهل الالهام)، ص 370، قاهره، دار الآفاق العربیه، چاپ اول، 1428ق؛ قیصرى(م 751ق)، داود، شرح فصوص الحکم، ص 522، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ اول، 1375ش.

[2]. ابوالفتوح رازى (قرن ششم)، حسین بن على، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، ج ‏10، ص 47 – 48، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1408ق.

[3]. فیض کاشانى، ملا محسن، الحقائق فى محاسن الاخلاق، محقق: عقیلى‏، محسن، ص 366، قم، دار الکتاب الاسلامى، چاپ دوم، 1423ق.

[4]. ابن عربی، محیى الدین‏، الفتوحات المکّیه، ج 2، ص 323، بیروت، دار الصادر، چاپ اول، بی‌تا.

[5]. سوره بروج، آیه 14.

[6]. ابن عربی، الفتوحات المکّیه، ج 2، ص 323.

[7]. «مؤمنان خدای را بیشتر دوست دارند»؛ سوره بقره، آیه 165.

[8]. «حُب بر او غالب گردیده است»؛ سوره یوسف، آیه 30.

[9]. ابن عربی، الفتوحات المکّیه، ج 2، ص 323.

[10]. مانند این متن که روزبهان بقلى شیرازى‏ آورده است: «من عرفنی طلبنی و من طلبنی وجدنی و من وجدنی احبنی و من احبنی قتلته و من قتلته کانت علی دیته و من کانت علی دیته فانا دیته»؛ تقسیم الخواطر (الفوائد الحسان على الاعلام باشارات اهل الالهام)، ص 370.

[11]. کرمانى، اوحد الدین، دیوان رباعیات اوحد الدین کرمانى، ص 372، تهران، سروش، چاپ اول، 1366ش.

[12]. «بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروى کنید! تا خدا [نیز] شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خداوند همواره آمرزنده مهربان است»؛ سوره آل عمران، آیه 31.

[13]. «خداوند به زودى گروهى را خواهد آورد که آنها را دوست می دارد و آنها نیز او را دوست می دارند»؛ مائده، 54.

[14]. ر.ک: آملى، سید حیدر، تفسیر المحیط الاعظم، ج ‏2، ص 429، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، چاپ سوم، 1422ق.

[15]. سوره عنکبوت، آیه 69.

عشق و اقسام آن

عشق و اقسام آن

مقدمه

عشق چیست؟ دانشمندان عشق را سه قسمت کردند: 1. عشق رمانتیک؛ یعنی وقتی که یک شخص، شخصی را (به طور غیر جنسی) بیش از هر کس دیگر دوست داشته باشد. 2. عشق شهوانی؛ یعنی وقتی که انسان نسبت به یک شخص علاقه شدید جنسی پیدا کند. 3. سرسپردگی؛ وقتی که انسان به جهت احساس وابستگی می‌خواهد با یک نفر بماند و خانواده تشکیل دهد، امثال این چنین عشقی را در آدم‌های مسن که سال‌ها است ازدواج کرده‌اند زیاد می‌بینیم. و آیا آن دو نوع اوّل عشق که ذکر شده صرفاً از طرف خدای سبحان امتحان هستند؟ از اقسام مختلف عشق کدام‌یک از نظر اسلام صحیح است؟

پاسخ اجمالی

فلاسفه و عارفان عشق را به اقسام گوناگون تقسیم کرده‌اند، اما در یک تقسیم‌بندی کلی گفته‌اند عشق بر دو قسم است:

عشق حقیقی، که همان عشق به خدا و صفات و افعال او است.

عشق مجازی، این عشق دامنه‌ی وسیعی دارد که می‌توان گفت: عشق مجازی منحصراً عشق انسان به انسان نیست، بلکه عشق ورزیدن به هرگونه معشوقی غیر از ذات احدیت(خدای متعال) مجاز نام دارد.

در این‌که عشق حکمش چیست؟ آنچه در این زمینه می‌توان گفت: این است که عشق اگر از نوع حقیقی و برخی از انواع مجازی آن؛ مانند عشق عقلانی و عشق روحانی باشد، نه تنها نکوهیده نیست، بلکه چه بسا از کمالات محسوب می‌شود. اما اگر از نوع حیوانی آن‌که پایین‌ترین نوع عشق است باشد، این نوع عشق هم اگر با عفاف و تقوا همراه باشد و از حریم عفت خارج نشود، بدون اشکال است.

این‌گونه عشق‌ها به سرعت می‌آید و به سرعت می‌رود، قابل اعتماد و توصیه نیست. فضیلت‌کش است. تنها با کمک عفاف، تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است که آدمی از آن سود می‌برد؛ یعنی در زمینۀ فراق و دست نارسی از یک طرف و پاکی و عفاف از طرف دیگر، سوز و گدازها، فشارها و سختی‌هایی که بر روح عاشق وارد می‌شود. آثار نیک و سودمندی به بار می‌آورد.

عرفا در همین زمینه است که می‌گویند: عشق مجازی تبدیل به عشق حقیقی؛ یعنی عشق به ذات احدیت می‌گردد و انسان می‌تواند از آن سود ببرد. علاوه بر این دارای آثار و فوایدی است؛ نظیر این‌که عشق به انسان نیرو و قدرت و چالاکی می‌بخشد، ترس را از وجود آدمی بیرون می‌کند و به انسان شجاعت و جسارت می‌بخشد. عشق، انسان بخیل را بخشنده می‌کند؛ عشق نفس را تکمیل می‌کند و استعدادهای حیرت‌انگیز باطنی را ظاهر می‌سازد؛ عشق تصفیه‌گر است و روح انسان را از ناخالصی‌ها پاک می‌کند.

بنابراین، عشق اگر از نوع حقیقی باشد قطعاً پسندیده است و نوع مجازی آن اگر همراه با عفاف و تقوا باشد، مورد نکوهش نیست.

پاسخ تفصیلی

واژۀ‌ی "عشق" در واژه‌نامه‌های عرفانی و فلسفی چنین تعریف شده است:

عشق، شوق مفرط و میل شدید به چیزی، به معنای فرط حب و دوستی، مشتق از "عشقه" است و آن گیاهی است که بر تنۀ هر درختی که پیچد، آن‌را خشک سازد و خود به طراوت خویش باقی بماند. پس هر عشقی بر هر تنی که بر آید، جز محبوب را خشک کند و محو گرداند و آن تن را ضعیف سازد و روح و دل را منور گرداند.[1]

عشق و محبت مهم‌ترین و یکی از عالی‌ترین حالات انسان عارف و از مبانی و اصول بسیار مهم عرفانی به شمار می‌رود. از دیدگاه عرفان، عشق از مواهب الهی و از داده‌های خداوندی است،[2] نه از دست‌آوردهای بشری، اگر چه مقدمات دست‌یابی به عشق می‌تواند تحصیلی باشد.

شیخ الرئیس، عشق را علت وجود همۀ موجودات برمی‌شمرد و معتقد است، عشق موهبتی است که اختصاص به انسان ندارد و همۀ موجودات به نحوی از آن برخوردارند.[3]

ملا صدرا، نیز عشق را حقیقتی ساری و جاری در کلیه‌ی موجودات می‌داند و معتقد است که هیچ موجودی نیست که از پرتو عشق بی‌بهره باشد.[4]

عارفان و فیلسوفان عشق را به اقسام مختلفی تقسیم کرده‌اند، اما در مجموع و در یک تقسیم‌بندی کلی عشق را به دو نوع می‌دانند:

الف) عشق حقیقی:

عشق حقیقی، که همان عشق به خدا و صفات و افعال او است. عشق ناب و حقیقی به خدا هنگامی عشق به آن اطلاق می‌شود که به طمع بهشت و یا ترس از دوزخ نباشد، بلکه عشق به صرف تصور جمال و کمال در حضرت خداوندی باشد. کمال عشق به خدا این است که تمام دل به او تعلق گیرد و جان از تمایل به تمام آنچه غیر خدا است پاک شود.

ب) عشق مجازی:

عشق مجازی دامنه‌ی وسیعی دارد که می‌توان گفت: عشق مجازی منحصراً عشق انسان به انسان نیست، بلکه عشق ورزیدن به هرگونه معشوقی غیر از ذات احدیت مجاز نام دارد. بنابراین، عشق مجازی تنوعی به انواع معشوق دارد. نظیر عشق انسان به مناظر طبیعی، عشق به زن و فرزند، به مال و سرمایه، زیبایی و جمال، شهرت و محبوبیت و... . پس عشق مجازی از انواع عشق انسانی است؛ یعنی عاشق همیشه انسان است، ولی معشوق در همه موارد لزوماً انسان نیست.

در این‌جا به اختصار برخی از اقسام عشق‌های مجازی را بیان می‌کنیم:

عشق عقلی(عقلانی):

عشق عقلی در اصطلاح فلاسفه، عشقی است که مبدأ آن توجه به ذات حق تعالی و مخصوص مقربان درگاه او است. عشق عقلی از سیر عقل کل در جوار نفس ناطقه در عالم ملکوت پدید می‌آید، از لوایح مشاهده جبروت. عشق عقلی، به کمال و حسن معنوی تعلق می‌گیرد(به اولیای حق و فضایل ایشان که متصل به عالم جبروت و فوق آن هستند). منشأ آن محبت به کمال مطلق و زیبایی صرف و تجلیات آن است که محل آن قلب و دل است، مربوط به اولیای حق و اهل معرفت و بی‌زوال است.[5]

عشق روحانی:

عشق روحانی، به مطلق زیبایی(اعم از صوری و ظاهری مربوط به دیدنی یا شنیدنی‌ها و ... تعلق می‌گیرد و منشأ آن محبت به کمال و زیبایی است که توأم با لذت عقلانی است. در این‌جا عاشق، معشوق را به جهت زیبایی و کمال او خواستار است، نه به جهت نفع خود. این نوع عشق نیز مربوط به خواص و افراد ویژه است.

عشق طبیعی نفسانی:

این عشق به زیبایی صورت و ظاهری محبوب (با قطع نظر از جهت شهوانی) و به جهت اعتدال و حسن تألیف و ترکیب زیبای آن تعلق می‌گیرد.

شیخ الرئیس می‌گوید: این عشق منحصر به انسان است و در حیوان یافت نمی‌شود، وی می‌گوید: میل نفس به زیبایی‌های ظاهری از جمله صورت نیکو، از دو جهت متفاوت قابل حصول است. یک: به نحو حیوانی. دو: به نحو عقلانی. شیخ الرئیس در عشق طبیعی عقلانی(نفسانی) می‌گوید: عاشق معشوق را به جهت صورت نیکو تنها به اعتبار عقلی به جهت موزون بودن و اعتدال نظام آن دوست می‌دارد، و این نحو عشق که خالی از شائبه‌ی حیوانیت است، وسیله‌ای برای رفعت و ترقی و زیادی درجه شمرده می‌شود.[6] منشأ این نوع عشق فطرت زیبایی دوستی انسان است و مربوط به قوه‌ی درک زیبایی نفس انسان و عاطفه است. در این نوع عشق، زیبایی ظاهری معشوق، مطلوب عاشق است.

نراقی در معراج السعادة می‌گوید: عشق و محبت حاصل نشود، مگر به سببی از اسباب و نظر به این‌که از برای آن [عشق و محبت] سبب‌های بسیار و مختلف است، پس عشق و محبت نیز به اقسام مختلف تقسم می‌شود: از نظر وی، یکی از اقسام محبت، محبت به صورت‌های جملیه است. وی می‌گوید: تصور نشود که دوستی صورت‌های جمیله فقط برای لذات جنسی قابل تصور است، بلکه ادراک نفس جمال و زیبایی به جهت ذات آن و بدون در نظر گرفتن مسائلی دیگر، لذتی است روحانی که به خودی خود محبوب است. و از این جهت است که انسان محبت به سبزه و آب روان دارد، نه به جهت این‌که سبزه را بخورد و آب را بیاشامد، یا به غیر از مجرد دیدن و تماشا حظ و بهره‌ای دیگر ببرد. وی می‌گوید: پیامبر(ص) هنگام دیدن آب و سبزه شکفتگی و نشاط به آن‌حضرت دست می‌داد. و هر طبع مستقیم و قلب سلیم از تماشای گل و غنچه و لاله و شکوفه و ... لذت می‌برد و آنها را دوست دارد، بلکه بسا غم‌های خود را به آن تسلی می‌دهد.[7]

عشق طبیعی حیوانی:

عشق حیوانی (وضیع) در مقابل عشق عفیف است که غرض عمده‌ی آن اطفای شهوت حیوانی است.[8] شیخ الرئیس درباره این نوع عشق می‌گوید: در این عشق که صورت نیکو را به جهت لذت حیوانی [جنسی] دوست داشته باشند، این عشق مضر به نفس ناطقه است؛ چرا که اقتضای نفس ناطقه پرداختن به کلیات است و شأن کلیات نیز ابدیت و فراگیری است؛ لذا چنین عشقی مستحق لوم و ملامت است.[9]

استاد مطهری نیز در مورد چنین عشقی می‌گوید: این‌گونه عشق‌ها به سرعت می‌آید و به سرعت می‌رود قابل اعتماد و توصیه نیست. فضیلت‌کش است. تنها با کمک عفاف، تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است که آدمی سود می‌برد؛[10] یعنی در زمینۀ فراق و دست نارسی از یک طرف و پاکی و عفاف از طرف دیگر، سوز و گدازها، فشارها و سختی‌هایی که بر روح عاشق وارد می‌شود. آثار نیک و سودمندی به بار می‌آورد.

در همین زمینه است که عرفا می‌گویند: عشق مجازی تبدیل به عشق حقیقی؛ یعنی عشق به ذات احدیت می‌گردد.[11]

عشق حیوانی، به انواع متلذات و اسباب لذت؛ نظیر مأکولات و منکوحات تعلق می‌گیرد. منشأ آن غرایز و میل‌های حیوانی است و مربوط به نفس اماره انسان است. در این عشق، عاشق معشوق را به جهت لذت و نفع خود می‌خواهد. در این‌که آیا این نوع از عشق حکمش چیست؟ فلاسفه در این مسئله اختلاف دارند که آیا این نوع عشق خوب و ممدوح است، یا زشت و ناپسند؟ چنان‌که بعضی آن‌را مذمت کرده و بعضی خوب دانستند.

ملا صدرا می‌گوید: این نوع عشق که نتیجه‌ی آن لذت بردن از زیبا رویان، و محبت مفرط نسبت به آنان است، در اکثر امم موجود است و از اوضاع الهی است که تابع مصالح و حکم خاصی است؛ و از این جهت نیکو و ممدوح است. این عشق‌ها اکثر منشأ صنایع ظریفه است. وی می‌گوید: عشق به زیبا رویان منشأ نکاح و زواج و بالاخره بقای نوع است.

بنابراین، عشق طبیعی حیوانی که پایین‌ترین درجه‌ی عشق است و غرض عمده‌ی آن اطفای شهوت حیوانی است، اگر چه از سوی برخی از عارفان و فیلسوفان ملامت شده است، اما اگر همراه با عفاف و تقوا باشد، انسان می‌تواند از آن سود برد، و اگر از حد شرعی تجاوز نکند می‌تواند سودمند باشد؛ چرا که به گفته‌ی ملا صدرا، منشأ نکاح و بقای نوع بشر و تولید نسل می‌شود.

ملا صدرا، می‌گوید: عشق یا حقیقی است و یا مجازی، عشق حقیقی محبت الله و صفات و افعال او است و عشق مجازی هم یا نفسانی است و یا حیوانی.

وی معتقد است، تمام موجودات عالم به عشق حقیقی عاشق حق‌اند و مشتاق لقای اویند و خداوند متعال در جبلت تمام موجودات عالم عشق خاصی را مرکوز کرده است.[1]

آثار عمومی عشق

البته عشق حقیقی آثار برکات بسیار عالی و شکوفی دارد که با آثار و فواید عشق‌های مجازی بسیار متفاوت است، اما برخی از آثار و ویژگی‌ها میان انواع عشق مشترک است؛ یعنی عشق، صرف نظر از این‌که از چه نوع باشد، حقیقی یا مجازی و مجازی هم چه مجازی نفسانی و چه مجازی حیوانی، و قطع نظر از این‌که معشوق چه و که باشد، یک دسته آثار و نتایجی دارد که میان همه انواع مذکور مشترک است. نظیر:

- ستاندن خودبینی و خود خواهی و غرور از انسان عاشق؛

- تولید نیرو، قدرت و چالاکی؛

- غفلت از عیوب معشوق و زیبا جلوه دادن آنها؛

- ستاندن ترس از وجود عاشق و شجاعت و جسارت بخشیدن به او؛

- ایجاد نیروی سخاوت و بخشندگی در انسان بخیل؛

- تکمیل نفس و بروز استعدادهای حیرت‌انگیز باطنی و درونی به وسیله عشق.

بنابر این، و با توجه به آنچه بیان شد، از مجموع سخنان عارفان و فیلسوفان در مسئله‌ی عشق به دست می‌آید، این است که عشق اگر از نوع حقیقی و برخی از انواع مجازی آن؛ مانند عشق عقلانی و عشق روحانی باشد، نه تنها نکوهیده نیست، بلکه چه بسا از کمالات محسوب می‌شود. اما اگر از نوع حیوانی آن، که پایین‌ترین نوع عشق است، باشد، این نوع عشق هم اگر با عفاف و تقوا باشد و از حریم حیا و عفت خارج نشود بدون اشکال است.

پا نوشته ها:

[1]. تهانوی، محمد اعلی بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج 2، ص 1012، بیروت، ناشرون، چاپ اول، 1996م؛ سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، واژه‌ی «عشق»؛ همو، فرهنگ علوم عقلی، ص 357.

[2]. عطار نیشابوری، تذکرة الاولیاء، ص 328.

[3]. ابن سینا، الرسائل، ص 375.

[4]. صدرالمتألهین، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج 7، ص 149، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، 1981م.

[5]. رحیمیان، سعید، حب و مقام محبت در حکمت و عرفان نظری، ص 152.

[6]. ابن سینا، رساله عشق، نقل از، حب و مقام محبت در حکمت و عرفان نظری، ص 139 و 140.

[7]. نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 713، قم، هجرت، چاپ ششم، 1378ش.

[8] سجادی، سید جعفر، فرهنگ علوم عقلی، ص 139 و 140.

[9]. رساله عشق، نقل از، حب و مقام محبت در حکمت و عرفان نظری، ص140 و 141.

[10]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 16، ص 251، تهران، صدرا.

[11]. همان.


[1] . سجادی، سید جعفر، مصطلحات فلسفی صدر الدین شیرازی، ص 153 – 155، تهران، نهضت زنان مسلمان، چاپ دوم، 1360ش.

«شریعت»، «طریقت» و «حقیقت»

اصطلاحات عرفانی:

«شریعت» «طریقت» و «حقیقت»

اصطلاحات عرفانی «شریعت»، «طریقت» و «حقیقت» به چه معنا است؟

اهل عرفان انسان را موجودى می‌دانند که با قدم سیر و سلوک به اصلى که از آن‌جا آمده است باز می‌گردد و دورى و فاصله با ذات حق از بین رفته و در بساط قرب، از خود فانى و به او باقى می‌گردد. بنابراین، سیر و سلوک عرفانى، پویا و متحرک است، (نه ساکن) و این حرکت و سیر، آغاز و پایان و مسیر و مراحلى دارد که باید پیموده شود؛ از این‌رو، رسیدن به "حقیقت" کمال انسانى و مقام قرب الاهى، با دست‌‏یابى به باطن "شریعت" که همان "طریقت" است، ممکن خواهد شد.

شریعت: از "شرع" به معناى "راه و روش" گرفته شده است. و در اصطلاح به معناى مجموعه‌ی تعالیم انسان‌ساز است که از طرف خداوند در اختیار بشر نهاده شد و از سوی انبیا و اوصیا(ع) تبیین گشت و تفصیل داده شد و به مرحله‌ی اجرا و عمل گذاشته شده است. به عبارت دیگر، شریعت مجموعه‌ی کتاب و سنت نبوى(‏ص) و امامان معصوم(‏ع) است که با تعلم و به کارگیرى آنها انسان به هدف نهایی‌اش می‌‏رسد.

طریقت: از "طریق" (راه) گرفته شده و به معناى "پیمودن راه" است. و در اصطلاح عرفان به معناى پیمودن مراتب انسانیت و طى منازل تعالى و ترقى و صعود به کمال نهایى، انسان است.

حقیقت: از ریشه‌ی "حق" به معناى "مطابق با واقع و خارج" است. و در اصطلاح به معناى کشف حقایق هستى و رسیدن به حق الیقین است. عمل به شریعت در واقع چیزى جز پیمودن مدارج کمال انسانى نیست و پیمودن مدارج کمال، سبب ارتقاى معارف و ایمان انسان می‌‏گردد و به تعبیر دیگر حقیقت، باطنِ طریقت و طریقت، باطنِ شریعت است.

پاسخ تفصیلی

از نظر عرفان و عرفاى اسلام، انسان سالک موجودى است که با قدم سیر و سلوک به اصل و جایگاهى که از آن‌جا آمده است، باز می‌‏گردد و با از بین رفتن دورى و فاصله‌‏ى با ذات حق، در بساط قرب الاهى از خود فانى شده و به او باقى می‌‏گردد: «یا ایها الانسان انّک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه»[1]؛ اى انسان، حقّاً که تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى، و او را ملاقات خواهى کرد.

رسیدن به "حقیقت" کمال انسان و مقام قرب الاهى با دست‌یابى به باطن "شریعت" که همان "طریقت" است، ممکن خواهد شد؛ از این‌رو، در کلمات اهل عرفان، با تعبیرات "شریعت" و "طریقت" و "حقیقت" مواجه می‌‏شویم.

عزیزالدین نسفى که از عرفاى نیمه‌ی دوم قرن هفتم بود، در کتاب الانسان الکامل می‌نویسد: "شریعت، گفتِ انبیاست و طریقت، کردِ انبیاست و حقیقت دیدِ انبیاست. سالک باید که اوّل از "علم شریعت" آنچه ما لابدّ است بیاموزد و یاد گیرد و آنگاه از "عمل طریقت"، آنچه ما لابدّ است، به جاى آورد تا از "انوار حقیقت" به قدر سعى و کوشش وى روى نماید.

هر که قبول می‌کند آنچه پیغمبر وى گفته است، از "اهل شریعت" است و هر که به جاى می‌‏آورد آنچه پیغمبر وى کرده است، از "اهل طریقت" است و هر که می‌‏بیند آنچه پیغمبر وى دیده است از "اهل حقیقت" است. آن طایفه که هر سه دارند، کاملانند و ایشانند که پیشواى خلایقند و آن طایفه که هیچ ندارند از این سه، ناقصانند و ایشانند که از بهایمند، «و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‌‏ایم (چراکه) دل‌‏هایى دارند که با آن (حقایق را) دریافت نمی‌‏کنند و چشمانى دارند که با آنها نمی‌‏بینند و گوش‌‏هایى دارند که با آنها نمی‌شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏‌ترند.»[2].[3]

البته، در بخش شریعت، عرفاى اسلام سخنانى دارند که ممکن است بر ضد مقررات فقهى تلقى شود.[4]

سید حیدر آملى براى رفع توهم مغایرت و ضدیّت مراتب سه‌گانه‌ی شریعت، طریقت و حقیقت، به بیان این مراتب می‌‏پردازد و آنان را اسم‌‏هاى مترادفى می‌داند که بر یک واقعیت، صدق می‌کنند، ولى به اعتبارهاى مختلف و در واقع و نفس الامر آنان را بدون اختلاف می‌‏داند. وی در بخشى از سخنان خود چنین می‌‏گوید: "... و زمانى که محقق شد این مطلب، پس بدان‌که "شریعت"، اسم است که از براى راه‌‏هاى الاهى وضع شده است که مشتمل بر اصول و فروع آن راه‌‏ها و رخصت‌‏ها و عزیمت‌‏هاى آن و نیکو و نیکوترین آنها است. و "طریقت" عبارت است از گرفتن نیکوترین و با قوام‌‏ترین آنها، و هر مسلک و روشى که انسان به بهترین و نیکوترین و با قوام‌‏ترین و محتاط‌ترین آن‌را بپیماید، "طریقت" نامیده می‌شود، چه از جهت گفتار و چه از جهت افعال و چه از جهت صفت و حال. و اما "حقیقت" پس آن، اثبات چیزى است کشفاً یا عیاناً یا حالاً و وجداناً... و شهادت می‌‏دهد به همگى آن، قول نبى اکرم(ص)، به حارثه و آن این‌که فرمود: اى حارثه چگونه صبح کردى؟ حارثه گفت: صبح کردم در حالى که به حقیقت مؤمن می‌‏باشم..."[5].

وی در ادامه‌ی کلمات خود می‌گوید: "... پس ایمان او به غیب، حق است و "شریعت" و کشف و دریافت او بهشت و دوزخ و عرش را، "حقیقت" است و زهد او در دنیا و بیدارى او در شب‏‌ها و تشنگى او "طریقت" است...، و از این کشف، در مراتب ذکر شده، خبر داد خداى تعالى در کتاب خود به "کلاّ لو تعلمون علم الیقین لترون الحجیم ثم لترونها عین الیقین"[6]؛ یعنى نه چنان است، اگر بدانید به یقین هر آینه ببینید دوزخ را، پس هر آینه خواهید دید آن‌را به چشم یقین. و در آیه‌ی دیگر می‌‏فرماید: "و اِنّ هذا لهو حق الیقین"؛[7] و به درستى که این همان حق الیقین است. چون مرتبه‌‏ى اول که "علم الیقین" باشد، به منزله‌‏ى "شریعت" است، و مرتبه‌‏ى دوم که "عین الیقین" باشد به منزله‌‏ى "طریقت" است و مرتبه‌‏ى سوم که "حق الیقین" باشد به منزله‌‏ى "حقیقت" است... ."[8]

استاد مطهرى در مورد این سه واژه چنین بیان می‌‏دارد:

"یکى از موارد اختلاف مهم میان عرفا و غیر عرفا، خصوصاً فقها، نظریه‌ی خاص عرفا در باره‌ی شریعت و طریقت و حقیقت است.... فقها همین قدر می‌‏گویند: در زیر پرده‌ی شریعت (احکام و مقررات) یک سلسله مصالح نهفته است و آن مصالح به منزله‌ی علل و روح شریعت... است، اما عرفا معتقدند که مصالح و حقایقى که در تشریع احکام نفهته است، از نوع منازل و مراحلى است که انسان را به مقام قرب الاهى و وصول به حقیقت سوق می‌‏دهد. عرفا معتقدند که باطن شریعت "راه" است و آن‌را "طریقت" می‌‏خوانند و پایان این راه حقیقت است....؛ یعنى یکى ظاهر است و دیگرى باطن و سومى باطن باطن"[9].

به بیان دیگر، انسان چه بخواهد و چه نخواهد، در حال سیر و تحول است، حال اگر این سیر و تحول را با شرع منطبق نماید، با هر قدمى به سوى انسانیت و دست‌یابى به حقیقت نزدیک‌تر می‌شود، بلکه به همان اندازه انسان‌‏تر و کاشف حقیقت می‌‏گردد تا آن‌جا که به مقام "قرب الاهى" رسیده و خداگونه می‌‏شود و تمامى شک‌‏ها و شبهه‌‏ها از دلش پاک و تمامى نقایص و رذایل از صفحه‌‏ى وجودش محو گشته و خود آیینه‌ی خدانما می‌‏گردد و می‌‏تواند در این مسیر دست‌گیر دیگران شود. پس عمل به شریعت، طریقت است و ثمره و نتیجه‌‏ى طریقت، حقیقت است.

لکن چون کم و کیف اعمال انسان‌‏ها و نیت‌‏ها و ایمانشان متفاوت است، ثمربخشى این طریقت و دست‌یابى به حقیقت در افراد متفاوت است، به گونه‌‏اى که در برخى افراد چنان‌که باید و شاید نمودى ندارد و در انسان‌‏هاى کامل؛ مانند نبى ‏اکرم(ص) و امامان معصوم(‏ع) اوج آن تبلور می‌یابد.

از آن‌جا که خداوند متعال، حکیم است هیچ موجودى، از جمله انسان‌‏ها را بیهوده و بی‌‏هدف نیافریده است. هدف موجودات طبیعى با سیر جبرى آنها و کمال موجودات مجرد(فرشتگان و...) به طور دفعى با افاضه‏‌ى الاهى حاصل می‌‏شود، لکن چون انسان‌‏ها مختارند، تصمیم و اراده آنها نیز در وصول به هدف دخیل است. و هر قصد و تصمیمى براى انجام کار، نیازمند تشخیص اهداف و فواید و سرانجام و لوازم آن کار است و بدون شناخت، تصمیم و اراده و انجام کار میسّر نخواهد بود. لکن انسان نمی‌‏تواند بدون دست‌گیرى وحى، کمال خود و راه وصول به آن‌را شناسایى کند و شاهد این امر، اختلافات فاحشى است که در میان انسان‌‏هاى اندیشمند در این زمینه موجود است. این‌جا است که نیاز به دست‌گیرى خداوند از او، از طریق وحى و ارسال رسل و انزال کتب روشن می‌‏گردد. خداوند نیز چون حکیم است انسان را رها نکرده و با ارسال رسل و انزال کتب، راه هدایت به مقصد را به او نمایانده است. که اگر تابع عقل و فطرت سلیم خود باشد و مرعوب یا فریفته‌ی تبلیغات و رزق و برق‌‏هاى متاع دنیا نشود، به راحتى تسلیم اوامر و نواهى الاهى در تمامى ابعاد زندگیش می‌‏شود. این مجموعه‌‏ى تعالیم الهى و تبیین نبوى(‏ص) و تفاسیر اولیاى دین (ع) با عنوان "شریعت" شناخته می‌‏شوند. انسان عامل به شریعت بسان مسافرى به سوى خدا می‌‏ماند که محرک او از یک‌سو، و زاد و توشه‌ی او از سوى دیگر، همان تعالیم الاهى؛ یعنى شریعت است. هر چه انسان در این راستا پیش رود و بر عمل و ایمان به شریعت پایدار بماند، لحظه به لحظه به مقصد نزدیک و نزدیک‌تر می‌‏شود. ایمان و عمل کامل به شریعت، سیر در جاده‌ی انسانیت است، و این سیر خاص به "طریقت" موسوم است. این سفر، بر خلاف اغلب سیر و سفرها، خود نیز هدف و مقصد است؛ یعنى با هر گامى که در این‌راه به پیش می‌‏رود، با منظره‌‏اى جدید و جذاب روبرو می‌‏شود و تأثیر آن بر نفس او، سبب تحول و تکامل تدریجى او می‌‏گردد، به سخن دیگر، با هر گامى، با توجه به کیفیت و کمیت و سوابق آن، انسان به هدف خود رسیده است و با گام‌‏هاى بعدى این هدف؛ یعنى کشف حقایق و قرب الى الله را تعمیق بخشیده و توسعه می‌‏دهد، و این‌گونه به "حقیقت" می‌‏رسد.

استاد حسن زاده آملى در این زمینه می‌گوید: "... انسان موجودى است ابدى و بر اساس قرآن و عرفان و برهان، "علم" و "عمل" انسان سازند... غذاى جان می‌‏گردند، آن‌چنان‌که آب و نان غذاى بدن می‌‏شوند،... یعنى غذاى جسمانى سبب بقاى بدن و غذاى روحانى، سبب بقاى نفس ناطقه انسان است.... غذایى که طعمه‌ی جان می‌‏شود، اتحاد وجودى با نفس ناطقه که فراتر از طبیعت است پیدا می‌‏کند و براى همیشه باقى و برقرار می‌‏ماند. پس انسان روز و شب در "طریق" ساختن خویش براى "ابد" است.... انسان باید مراقب خود باشد. باید بفهمد و بداند تا راه رشد و صلاح را بپیماید.... خداى سبحان این صنعت شگفت؛ یعنى وجود آدمى را که بزرگ‌ترین صنعت در نظام هستى است آفرید. در کنار آن "کتابى" براى به کارگیرى و بهره‌‏ورى صحیح و نیز نگه‌دارى از آن قرار داده است.... ما در عرفان عملى دستور العملى جز "قرآن نداریم و روایات و ادعیه‌‏اى که از ]پیامبر (ص) و[ اهل‌بیت عصمت(‏ع) صادر شده همه رشته‌‏هایى هستند که از دریاى بی‌‏کران الاهى "قرآن کریم" منشعب می‌‏شوند."... در عرفان نظرى و عرفان عملى، گفتارى بالاتر و ارزش‌مندتر از گفتار پیغمبر خاتم(‏ص) و آل او (ع) پیدا نمی‌‏کنیم؛ آنچه را که یک فرد انسان در خوراک جان و روان خود براى "قرب الى الله" نیاز دارد، در قرآن و کلام معصومان(‏ع) نهفته است. "قرب" یعنى اتصاف به صفات ربوبى و تخلق به اخلاق ملکوتى؛ یعنى انسان در مسیر تکاملى خود، علماً و عملاً رشد پیدا کند و به جایى برسد که متصف به صفات ربوبى شود. البته مراتب محفوظ است "والذین اوتوا العلم درجات"[10]. عالی‌ترین مرتبه این است که یک انسان به فعلیت تامه‌‏اش برسد و انسان کامل شود ]لکن[ هر انسان به اندازه سعه‌ی وجودى خود و به مقدار قرار گرفتنش در مسیر کمال انسانى، اهل نجات خواهد بود.... انسان در عرفان عملى به جایى می‌‏رسد که چشم برزخیش باز می‌‏شود؛ یعنى انسان‌ها را مطابق سریره و ملکات آنها مشاهده می‌‏کند،... براى مردان بزرگ و اولیای حق قیامت در این دنیا قیام کرده است. همین‌طور پله پله بالا بروید تا می‌‏رسید به امام عارفان و متقین، امام موحدین، حضرت وصى، جناب امیرالمؤمنین على(ع) که می‌‏فرماید: "لو کشف الغطاء لما ازددت یقینا". دنیا و آخرت به آن صورتى که بر ما حجاب است، براى آن‌حضرت حجاب نیست"[11].

در پایان بخشى از سخنان عارف حقیقى امام خمینى را که بعد از بیان مقامات و نشئات انسان که همان نشأه‌‏ى آخرت و برزخ و دنیا باشد، به علوم مناسب هر نشأه براى انسان اشاره نموده، بیان می‌کنیم: "کلیه علوم نافعه منقسم می‌‏شود به این سه علم؛ یعنى علمى که راجع به کمالات عقلیه و وظایف روحیه، و علمى که راجع به اعمال قلبیه و وظایف آن است و علمى که راجع به اعمال قالبیه و نشئه‌ی ظاهره نفس است.... هر یک از این مراتب... به طورى به هم مرتبط است که آثار هر یک به دیگرى سرایت می‌‏کند، چه در جانب کمال یا طرف نقص. مثلاً اگر کسى قیام به وظایف عبادیه و مناسک ظاهریه، چنانچه باید و مطابق دستورات انبیا است، عمل نمود، از این قیام به وظایف عبودیت، تأثیراتى در قلب و روحش واقع می‌‏شود که خُلقش رو به نیکویى و عقایدش رو به کمال می‌‏گذارد و همین طور اگر کسى مواظب تهذیب خلق و تحسین باطن شد، در دو نشئه‌ی دیگر مؤثر شود، چنان‌که کمال ایمان و احکام عقاید تأثیر در دو مقام دیگر می‌‏نماید. بلکه تعبیر به "ارتباط" نیز از ضیق مجال و تنگى قافیه است، باید گفت: یک حقیقت داراى مظاهر و مجالى است."[12] و "در هر صورت، اى عزیز!... در هر درجه که هستى بکوش و اخلاص خود را زیادت کن و اوهام نفس و وساوس شیطان را از دل بیرون نما، البته نتیجه برایت حاصل می‌‏شود و راهى به "حقیقت" پیدا می‌‏کنى و "طریق هدایت" براى تو باز می‌‏شود و خداوند تبارک و تعالى از تو دستگیرى می‌‏فرماید"[13].[14]

منابع:

[1]. قرآن کریم، ترجمه، فولادوند، محمد مهدى.

[2]. نسفى، عزیزالدین بن محمد، انسان کامل، ص 3.

[3]. آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ترجمه‏، هاشمی علیا، سید جواد، ص 266 - 267.

[4]. مطهرى، مرتضى، آشنایى با علوم اسلامى، بخش عرفان، ص 80 - 82.

[5]. حسن زاده، حسن، در آسمان معرفت، ص 46 - 52.

[6]. موسوى امام خمینى، روح الله، شرح چهل حدیث، ص 386 – 387، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چهل و چهارم، 1386ش.

. منابع براى مطالعه بیشتر:

- آملى، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ترجمه‌‏، هاشمى علیا، سید جواد؛ محدث ارموى، میر جلال الدین، ره توشه‌ی رهروان، ص 159-172؛

- بهارى همدانى، محمد، تذکرة المتقین؛

- حسن زاده آملى، حسن، در آسمان معرفت، ص 46 – 52؛

- حسینى تهرانى، محمد حسین، توحید علمى و عینى؛

- حسینى تهرانى، محمد حسین، رساله‌ی لب اللباب، ص 159 – 172؛

- مطهرى، شهید مرتضى، آشنایى با علوم اسلامى (عرفان)، ص 80 - 82. 8؛

- موسوى خمینى، روح الله، شرح چهل حدیث، ص 387 - 388 ، 394؛

- نسفى، عزیزالدین، الانسان الکامل.


[1] . انشقاق، 6، قرآن کریم، ترجمه، فولادوند، محمد مهدى.

[2] . اعراف، 179، قرآن کریم، ترجمه، فولادوند، محمد مهدى.

[3] . نسفى، عزیزالدین بن محمد، انسان کامل، ص 3.

[4] . مطهرى، شهید مرتضى، آشنایى با علوم اسلامى، ص 82.

[5] . آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ترجمه‏، هاشمی علیا، سید جواد، ص 266 - 267.

[6] . تکاثر، 5 - 7.

[7] . واقعه، 95.

[8] . جامع الاسرار و منبع الانوار، ترجمه، ص 268 - 267.

[9] . مطهرى، شهید مرتضى، آشنایى با علوم اسلامى، بخش عرفان، ص 80 - 82.

[10] . مجادله، 11.

[11] . حسن زاده، حسن، در آسمان معرفت، ص 46 - 52.

[12] . موسوى خمینى، روح الله، شرح چهل حدیث، ص 386 – 387، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چهل و چهارم، 1386ش.

[13] . همان، ص 394.

[14] . منابع براى مطالعه بیشتر: آملى، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، ترجمه‌‏، هاشمى علیا، سید جواد؛ محدث ارموى، میر جلال الدین، ره توشه‌ی رهروان، ص 159-172؛ بهارى همدانى، محمد، تذکرة المتقین؛ حسن زاده آملى، حسن، در آسمان معرفت، ص 46 – 52؛ حسینى تهرانى، محمد حسین، توحید علمى و عینى؛ حسینى تهرانى، محمد حسین، رساله‌ی لب اللباب، ص 159 – 172؛ مطهرى، شهید مرتضى، آشنایى با علوم اسلامى (عرفان)، ص 80 - 82. 8؛ موسوى خمینى، روح الله، شرح چهل حدیث، ص 387 - 388 ، 394؛ نسفى، عزیزالدین، الانسان الکامل.

سخنی در اصول تربیت فرزندان و  رعایت حجاب دختران

سخنی در اصول .... رعایت حجاب دختران

چکار کنیم دخترانمان حجاب را رعایت کنند؟!....

امروزه دغدغه‌مندی خانواده ها به تربیت صحیح فرزندان و از جمله مادران نسبت به مسئله حجاب دخترانشان بیش از گذشته است؛ چراکه عوامل بازدارنده دختران از رعایت حجاب و حفظ حیا و عفت در جامعه بسیار افزون گشته و همین امر موجبات نگرانی‌های متعددی را برای والدین به ویژه مادران فراهم آورده است. دوران نوجوانی یکی از حساس‌ترین دوره‌های زندگی انسان است. تغییرات جسمی و روحی متعددی در این دوران ایجاد می‌شود که عدم توجه به آن‌ها نوجوان را با خانواده و جامعه دچار مشکل خواهد کرد؛ بنابراین لازم است تا والدین با مدیریت صحیح رفتاری، به نوجوان خویش کمک کنند تا این بحران را به‌آسانی پشت سر بگذارد.

گفتنی است که در بحث تربیت فرزند همه‌ چیز از خود انسان شروع می‌شود. اگر ما به‌ عنوان پدر و مادر بر مبنای آموزه‌های دینی عمل نماییم، قادر خواهیم بود فرزندان معتقدی تربیت کنیم. آنچه در رابطه با اصول تربیتی و به‌عنوان یک قانون کلی ذکر می‌شود این است که درخت تربیت ریشه‌اش در خانواده تثبیت و تقویت می‌شود و اگر ریشه محکم باشد آفت‌ها نمی‌توانند اصل درخت را نابود کنند.

البته توجه به اصولی که در ادامه ذکر می‌شود می‌تواند امر تربیت صحیح دینی و معنوی فرزندانمان را تسهیل نماید:

اصل قانون‌گرایی

وقتی بخواهیم امر مهمی را در خانواده دنبال کنیم باید آن را به شکل قانون دربیاوریم؛ مثلاً برای بچه‌ها قانون بگذاریم که قبل و بعد از غذا دستانشان را بشویند و یا حتماً هر شب مسواک بزنند. شما نیز لازم است برای دخترتان تبیین کنید که برخی قوانین، جزء قوانین دینی بوده و بر ما لازم است آن را به‌جا آوریم. در این شرایط، به فرض اگر دختر مان بخواهند حتی به‌جای چادر، مانتو بپوشند می‌توانیم چنین قانونی را تنظیم کنید که پوشیدن مانتوی کوتاه یا تنگ ممنوع است.

اصل نظارت

متأسفانه برخی از والدین، ناظر بر اعمال فرزندان خود نیستند درحالی‌که توصیه می‌شود والدین ناظر رفتارهای فرزند خود بوده و با تذکر، همواره وظایف دینی آن‌ها را یادآور شوند تا وجوب آن کم‌کم برای آن‌ها جا بیفتد. ما نیز با تذکرهای کم اما مداوم و همیشگی به دخترمان این اصل را در زندگی خود پیاده کنیم.

اصل محبت و مهربانی

یکی از توصیه‌های مهم دیگر این است که فرزند ما از طریق محبت قطعاً به سمت اعمال عبادی روی خواهد آورد. بذل محبت و مهربانی در طول روز اشتیاق فرزند را برای شنیدن و تبعیت از سخنانمان بالا می‌برد. بچه‌هایی که به والدینشان علاقه بیشتری دارند تابع‌تر خواهند بود.

اصل پرهیز از خشونت در تربیت

مطمئناً استفاده از خشونت و اجبار در تربیت، تأثیر منفی دارد و ما هرگز از طریق بدخلقی و دعوا و داد و فریاد و اِعمال روش‌های خشک و مستبدانه نمی‌توانیم دخترمان را وادار به حجاب نماییم.

اصل دقت در معاشرت فرزندان

با توجه به تأثیر عوامل بیرونی بر رفتار فرزندان، تلاش نمایید که در انتخاب مربی و معلم و دوستان دخترتان دقت لازم را به خرج داده و خود نیز با خانواده‌هایی که نسبت به امور اعتقادی حساس‌اند و به ارزش‌های دینی اهمیت می‌دهند رابطه برقرار نماییم.

اصل حضور در جمع‌های مذهبی

شرکت در مجالس معنوی و مذهبی، رفتن به مساجد و شرکت در نماز جمعه و جماعت و به‌طورکلی قرار دادن دخترتان در جو معنوی می‌تواند عامل مؤثر دیگری در تشویق ایشان به حجاب باشد.

اصل آگاهی و پیشنهاد مطالعه

می‌توانیم کتاب‌هایی با موضوع حجاب تهیه‌کرده و خواندن آن‌ها را به دخترمان پیشنهاد دهیم. با او وارد یک بحث علمی و منطقی شویم و اجازه دهیم نظراتش را در امنیت کامل بیان کند.

اصل ریشه‌یابی مشکلات

مقطع نوجوانی، مقطعی بحرانی و حساس است. از طرفی تبلیغات دشمن در فضای مجازی و همچنین وجود دوستان ناباب در فضای حقیقی می‌تواند در تزلزل اعتقاد نوجوانان مؤثر باشد. گاهی نیز فرزندان ما شبهاتی نسبت به امور دینی دارند و والدین نسبت به پیدا کردن راهی برای پاسخ دادن به شبهات نوجوانان سهل‌انگاری می‌کنند و همین شبهات، شک و تردیدها را ایجاد نموده و بچه‌ها را از امور عبادی دور می‌کند. گاهی برخوردهای بد والدین نسبت به مسئله حجاب باعث می‌شود که نوجوانان دختر به لجبازی رو آورده و حجاب را کنار بگذارند. پس با پیدا کردن ریشه، سعی در حل معضل داشته باشید.

اصل عمل‌گرایی در تربیت

در امر تربیت دینی اگر قرار باشد آموزه‌های اسلامی را به فرزندمان آموزش دهیم اما خودمان اهل عمل نباشیم به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید. در روایت آمده است: «قالَ ابوعبدالله علیه­السلام: «أَنَّهُ قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلِیکمْ ناراً قَالَ النَّاسُ کیفَ نَقِی أَنْفُسَنَا وَ أَهْلِینَا قَالَ اعْمَلُوا الْخَیرَ وَ ذَکرُوا بِهِ أَهْلِیکمْ وَ أَدِّبُوهُمْ عَلَی طَاعَهِ اللَّهِ»؛(۱) امام صادق علیه‌السلام فرمودند: وقتی آیه أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلِیکمْ ناراً ؛ نازل شد، مردم از پیامبر صلی‌الله پرسیدند، ما چگونه خود و خانواده‌مان را از آتش حفظ نماییم؟ پیامبر پاسخ دادند: کارهای خوب و خیر انجام دهید و به خانواده‌تان هم تذکر دهید، آن‌ها را بر طاعت دستورات خدا تربیت نمایید». اگر ما خودمان مقید به رعایت حجاب هستیم و الحمدالله در این زمینه مشکلی نداریم؛ درعین‌حال تلاش کنیم که به عقیده خود پایبند بمانیم و ازاین‌ جهت بهانه‌ ای به دست دخترمان ندهیم.

اصل تبیین اثرات گناهان

یکی از اصول تربیتی و اخلاقی در خانواده، توجه دادن نوجوانان به اثرات نامطلوب گناهان است. تعیین خط قرمزها، تبیین تأثیرات گناه و بیان فلسفه حجاب متناسب بافهم فرزندتان می‌تواند عامل مهمی در تغییر رویه او باشد. در فهم فلسفه حجاب، فرزندمان را یاری کنیم و البته قبل از آن میزان اطلاعات و آگاهی‌های خود را در این زمینه بالا ببریم.

اصل تشویق عمل

تکرار و تداوم عمل ازجمله فواید تشویق است. گاهی لازم است دخترمان را بابت حجابی که رعایت می‌کند مورد تشویق قرار دهیم.

اصل تعادل در توبیخ و محبت

توجه بیش‌ازحد به فرزند را کنار گذاشته و از بی‌توجهی به او نیز اجتناب نماییم. رعایت اصل تعادل در محبت ورزی به دخترمان برای رعایت حجاب یا توبیخ او برای عدم رعایتش باید مدنظر قرار گیرد.

اصل هماهنگی والدین در تربیت

روش تربیتی مادر و پدر باید یکسان و مشابه باشد؛ بنابراین در این جریان از مشارکت همسر خود بهره برده و سعی کنید تا با همیاری ایشان تربیت دینی فرزند خود را تثبیت نمایید. اینکه به فرض، شما او را به رعایت حجاب دعوت کنید، اما پدرشان نسبت به این مسئله بی‌توجه باشند مانع بزرگی دررسیدن به هدف است.

اصل تقویت رابطه کلامی

برقراری گفتگو و دیالوگ دوستانه بین ما و دخترمان و پایبندی به تمام قواعد و اصول یک گفتگوی صحیح همچون عدم قضاوت عجولانه، پرهیز از شتاب‌زدگی، پرهیز از تعصب، خوب شنیدن و خوب توجه کردن به گفته‌ها می‌تواند آغازگر یک ارتباط صمیمانه و تبعیت فرزندتان از شما باشد. در نظر گرفتن دقایقی از روز برای گفتگو بین شما و دخترتان می‌تواند در این میان کمک بزرگی به‌حساب آید. مهم‌ترین چیزی که فرزندان ما بدان نیازمندند آرامش است و آرامش حاصل پیوند و ارتباط عاطفی است. وقتی آرامش فراهم شود بستر تعبّد و بندگی نیز فراهم می‌گردد.

اصل تدریج در تغییرو هدایت

از دیگر روش‌های مؤثر در نهی از منکر ارشاد تدریجی است؛ یعنی توقع نداشته باشیم که یک ‌شبه دخترانمان تغییر کنند، بلکه باید به‌تدریج زمینه را برای تغییر ایشان فراهم نماییم.

اصل استفاده از ابزار دعا

ازجمله لوازم معنوی در تربیت فرزند دعا نمودن والدین برای فرزندان است که نباید مورد غفلت قرار گیرد.

اصل زمان‌شناس بودن

موضوع کم‌حجابی دخترمان را به موضوع چالشی و بحث و درگیری تبدیل نکنیم. تا وقتی ما بخواهیم پشت سر هم تذکر دهیم و نسبت به کم‌حجابی او اعتراض کنیم او هم حالت تدافعی می‌گیرد و لجبازی می‌کند، پس تذکرات را به زمانی مناسب اختصاص دهیم.

اصل تمرکز بر خوبی‌ها

بر نقاط مثبت رفتاری دخترمان تمرکز کنیم و آن‌ها را پررنگ نماییم؛ یعنی اگر ویژگی‌های خوب رفتاری دارد، دائماً از آن ویژگی‌ها تعریف و تمجید نماییم.

اصل مدارا کردن

دقت کنیم که امر به ‌معروف و نهی از منکر نوجوانان حتماً باید با چاشنی مدارا و انعطاف ‌پذیری همراه باشد.

اصل خلاق بودن

دختران مخصوصاً در سن نوجوانی مجذوب جذابیت‌های گوناگون در پوشش و آرایش می‌شوند؛ بنابراین اگر می ‌خواهیم فرزندانمان محجبه باشند از خلاقیت‌ها و جذابیت‌های متعدد و متنوع در انتخاب لباس و نوع پوشش برای ایشان بهره ببریم تا محجبه بودن را مساوی با عدم زیبایی تصور نکنند.

اصل حفظ کرامت انسانی

تربیت به کرامت گره ‌خورده است و تا حس کرامت در وجود انسان ایجاد نگردد، تربیتش ممکن نخواهد بود. وقتی انسان از طریق واژه‌های مملو از عشق و عاطفه با فرزند خویش صحبت کند، موقع خطاب کردن او از برترین الفاظ بهره ببرد و یا هنگامی‌که شاهد رفتار مثبتی از فرزند خود بود لب به تحسین او گشاید، حس مورد پذیرش قرار گرفتن را در وجود او اقناع می‌سازد. تأثیر تکریم رفتاری نیز به همین ترتیب تا ابد در ذهن فرزند باقی می‌ماند. وجود مقدس پیامبر اسلام وقتی دخترشان حضرت زهرا سلام‌الله علیها را می‌دیدند می‌فرمودند من بوی بهشت را از فاطمه استشمام می‌کنم. اوج محبت و تکریم فرزند را در این کلام نورانی می‌توان به‌ وضوح دید. در روایتی نیز پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و اله می‌فرمایند: «جُبِلَتِ اَلْقُلُوبُ عَلَی حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ إِلَیهَا وَ بُغْضِ مَنْ أَسَاءَ إِلَیهَا»؛(۲) «دل‌ها آن‌گونه آفریده‌ شده‌ اند که چون کسی درباره آن‌ها نیکی کند او را دوست می‌دارند و چون کسی نسبت به آن‌ها بدی کند او را دشمن می‌ دارند».

در روایت می‌خوانیم: امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «مَن کرُمَت علَیهِ نَفسُهُ لَم یهِنْها بالمَعصیهِ»(۳)«هر که برای نفْس (شخصیت) خود احترام قائل باشد، آن را با معصیت، خوار نمی‌گرداند». عشق والدین به فرزندان و بذل محبت به آن‌ها، عزت ‌نفسشان را افزایش می‌دهد و بالا رفتن عزت‌نفس در فرزندان منجر به این می‌شود که به ذلت ناهنجاری‌های اخلاقی تن ندهند. اگر خانواده فرزندش را بپذیرد و برای او ارزش قائل شود، فرزند دچار احساس خود کم ‌بینی نمی‌شود و هرگز برای جبران این احساس سراغ کج‌ روی نخواهد رفت. دخترها نیاز به دیده شدن دارند و ما به‌ عنوان والدین باید با محبت فراوان به دخترمان او را بیش از همه ببینیم و مورد توجه قرار دهیم تا اقناع گردد.

حاصل سخن و نتیجه

دستورات اسلام مملو از امور اخلاقی است و وقتی خانواده‌ای خود را مقید به این دستورات بداند به‌ راحتی می‌تواند اخلاق را در متن زندگی فردی و اجتماعی خویش وارد نماید و از آسیب‌پذیر بودن در امان بماند.

مشاهده کم ‌حجابی از جانب دخترمان نباید منجر به طرد کردن او و فاصله گرفتن از ایشان باشد. کج‌ خلقی و بد اخلاقی، گوشه و کنایه زدن و سرزنش کردن مداوم به خاطر این رفتار، فرزند ما را از ما دورتر می‌کند. اجازه دهیم فرزندمان هنوز هم در کنار ما احساس امنیت کند و لازمه‌اش این است که ارتباط خود را با او حفظ کنیم. قهر کردن و کم‌ محلی و بی ‌تفاوت بودن را هرگز امتحان نکنیم. یادمان باشد که ویژگی جلوه‌ گری یکی از ویژگی‌های درونی زنان و دختران است که اگر در متن خانواده به‌درستی پاسخ داده نشود به شکل کم ‌حجابی و بد حجابی و یا خدایی ناکرده بی‌عفتی در جامعه خود را نشان می‌دهد و دوره نوجوانی آغاز پررنگ شدن این ویژگی است. پس با رفتارهای خود عامل به انحراف کشیده شدن این ویژگی نباشیم. تبعیض بین فرزندان، بی‌احترامی به فرزند دختر، تحقیر و کم ‌محبتی به او عامل اختلال در ویژگی، تبرج و خود نمایی است. پس از آن‌ها بپرهیزیم. روحیه عزتمندی و خود ارزشمندی را با احترام زیاد گذاشتن به دخترمان و سهیم کردن او در تصمیمات خانوادگی و مشورت کردن با او در برخی از مسائل بالا ببریم. اگر حس ارزشمندی برایش ایجاد شد، سراغ ضد ارزش‌ها نخواهد رفت.

کتاب هایی برای مطالعه بیشتر

1. تربیت فرزند، حبیب‌الله فرحزاد.

2. خانواده و تحول در تربیت، رضا فرهادیان.

3. نقش خانواده در پیشگیری از انحرافات، سیف‌الله نحوی.

پی‌نوشت‌ها:

1. محدث نوری، شیخ حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام لإحیاء التراث، ج۱۲، ص۲۰۱.

2. ابن‌بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، ۱۴۱۳ ق، ج۴، ص۴۱۹.

3. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، محقق / مصحح: رجائی، سید مهدی، قم، دارالکتاب الإسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۰ ق، ص۶۳۴.

معرفت و عبادت در عرفان اسلامی

معرفت و عبادت

فلسفه ی خلقت انسان در قرآن کریم، عبادت و بندگی خداوند به شمار آمده است.

وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ‌؛[1]

خداپرستی جز در سایه ی خداشناسی میسّر نیست.

آفرینش انسانها بر اساس فطرت توحیدی و با رهنمودهای وحی و انبیا و در سایه ادراکهای عقلی، انسان را به شناختِ آفریدگار هستی بخش رهنمون می شود. اگر بشر، ندای فطرت را بشنود و دعوت انبیا را گوش کند و بپذیرد و در زندگی عقل را راهنمای خویش قرار دهد، هم از «معرفت الهی» برخوردار می شود، هم از «محبت خداوند» و هم از «عبادت پروردگار».

خداپرستی، هدف خلقت است. معرفت خداوند، زمینه ساز پرستش اوست.

امام حسین (علیه السلام) فرمودند:

إنَّ الله جَلَّ ذِکرُهُ ما خَلَقَ العِبادَ اِلّا لِیَعرِفوهُ، فَاِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ؛[2]

خداوند متعال بندگان را نیافرید، مگر آنکه او را بشناسند. پس هرگاه خداوند را بشناسند، او را عبادت می کنند.

اگر بخواهیم بشریت، در بستر خداپرستی قرار گیرد و از رهگذر عبادت، به کمال بشری راه یابد، راهی جز افزودن معرفت او نسبت به خدای متعال و نعمتهایش و حکمت و تدبیر او در عالم و هدفداری خلقت نیست.

هر کس خداوند را بیشتر بشناسد، او را بیشتر می پرستد. این شناخت باید به مرحله ی قلبی و ایمانی برسد.

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟

فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟[3]

آری؛ باید طعم شیرین محبت و معرفت خداوند را چشید، تا بتوان عارفانه و عاشقانه او را عبادت کرد.[4]

حدیث قدسی:

مَنْ طَلَبَنِی‌ وَجَدَنِی‌، وَمَنْ وَجَدَنِی‌ عَرَفَنِی‌، وَمَنْ عَرَفَنِی‌ أحَبَّنِی‌، وَمَنْ أَحَبَّنِی‌ عَشَقَنِی‌، وَمَنْ عَشِقَنِی‌ عَشِقْتُهُ، وَمَنْ عَشِقْتُهُ قَتَلْتُهُ، وَمَنْ قَتَلْتُهُ فَعَلَیَّ دِیَتُهُ، وَمَنْ عَلَیَّ دِیَتُهُ فَأَنَا دِیَتُهُ.[5]

آنکس که مرا طلب می کند می‌ یابد و آن‌ کس که مرا یافت، می شناسد و آن‌کس که مرا شناخت، دوستم می دارد و آن‌کس که دوستم داشت، به من عشق می ورزد ، آنکس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم، آنکس را که به او عشق ورزیدم، می کشم و آن‌کس را که من بکشم، خونبهایش برمن واجب است و آن‌کس که خونبهایش بر من واجب است، پس خودم خونبهایش هستم.

کلمات کلیدی: اخلاق و تربیت، حدیث امام حسین علیه السلام، معرفت، عبادت، حدیث قدسی.


[1] . سوره الذاریات، آیه 56. و جنّ و انس را نیافریدم جز اینکه عبادتم کنند.

[2] . شیخ صدوق؛ علل الشرائع، ص 9.

[3] . مولوی، جلال الدین محمد، دیوان شمس، رباعیات، رباعی 491.

[4] . جواد محدثی؛ حکمت های حسینی (ترجمه و توضیح چهل حدیث از امام حسین علیه السلام)، آستان قدس رضوی، چاپ دوم (1390).

[5] . فیض کاشانی، ملا محسن، الحقائق فی محاسن الاخلاق، محقق: عقیلی‌، محسن، ص۳۶۶، قم، دار الکتاب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.

ماهیّت نامه اعمال

ماهیّت نامه اعمال

پرسش:

ماهیّت «نامه اعمال» كه در روز قيامت به انسانها داده مي شود چیست؟

پاسخ اجمالی:

ماهیّت «نامه اعمال» در روز قيامت چيزى مانند ورق هاى كاغذ و دفتر و كتاب معمولى نيست؛ بلکه نقوش طبيعى و غير قابل انكاری است كه به وسيله نيروهاى عالَمِ هستى و فرشتگان در دل اين موجودات ثبت مى شود و در قيامت، پرده از آن برداشته مى شود و آشكار مى گردد. اين آثار از تمام محيط بيرون جمع آورى مى شود و فشرده مى گردد و به دست هركس داده مى شود و با يك نگاه در آن حال هركس معلوم است. مسلماً اين آثار در دنيا براى ما محسوس و قابل درك نيست؛ امّا بى شك روز قيامت كه در آن ديد تازه اى پيدا مى كنيم همه اينها را مى بينيم و مى خوانيم و تصديق مى كنيم.

پاسخ تفصیلی:

بى شك «نامه اعمال» در «قيامت» چيزى مانند ورق هاى كاغذ و دفتر و كتاب معمولى نيست؛ بلكه نقوشى است گويا، غير قابل انكار كه هيچكس را يارى نفى آن نمى باشد. شاهد اين سخن اينكه اگر به شكل دفتر و اوراق معمولى باشد هزاران برگ لازم است كه اعمال يك عمر را در آن بنويسند و چنين كتابى براى همه به آسانى قابل مطالعه نيست و نمى تواند مايه رسوايى بدكاران و افتخار نيكوكاران گردد. در جايى از آيات و روايات به خوبى استفاده مى شود كه اعمال آدمى در آن چنان ثبت است كه با يك نگاه مى توان بر آن واقف شد!

از اين گذشته خطوط و نقوش معمولى چنان نيست كه قابل انكار نباشد؛ در حالى كه از آيات و روايات به خوبى بر مى آيد كه خطوط اين كتاب قابل انكار نيست، سندى است زنده و روشن براى هر كس و حتى براى صاحبان آن.

در اينجا چند تفسير مختلف براى «نامه عمل» وجود دارد كه بايد دقيقاً مورد بررسى قرار گيرد:

1. بعضى در تفسير آن گفته اند: «هِىَ بِعَيْنِها نَفْسُهُ الَّتى رَسَخَتْ فيها آثارُ اَعْمالِهِ بِحَيْثُ انْتَقَشَتْ بِها»[1]؛ (آن، عيناً همان روح آدمى است كه آثار اعمالش در آن راسخ شده به گونه اى كه با آن نقش گرفته!)

مطابق اين تفسير كه در كلمات مرحوم فيض كاشانى آمده «نامه اعمال» كنايه از روح آدمى است كه آثار اعمالش در آن نقش مى بندد.

روشن است اين معني كنايى با ظواهر آيات «قرآن» سازگار نيست؛ چراكه «قرآن» مى گويد نامه اعمال نيكان به دست راستشان و بدان به دست چپشان يا پشت سرشان داده مى شود و اين تعبير با تفسير مزبور نمى سازد؛ مگر اينكه تعبير به «يمين» و «شمال» و ساير تعبيرات آيات و روايات را در اين زمينه نيز بر معناى كنايى حمل كنيم و اين خلاف ظاهرها، بدون دليل جائز نيست. بعلاوه اين تفسير با مسئله «تطاير كتب» هرگز سازگار نمى باشد.

2. مرحوم علامه طباطبايى در «الميزان» تعبير ديگرى دارد و با استفاده از آيه 30 سوره «آل عمران»، «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ مَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ»؛ (روزى كه هر انسانى اعمال نيك و بد خود را حاضر مى بيند ...) مى گويد: «نامه اعمال، حقايق اعمال انسانى را در بر دارد و مانند خطوط و نقوش معمولى در كتاب هاى دنيا نيست. آن، نفس اعمال انسانى است كه خداوند آدمى را آشكارا بر آن آگاه مى كند و هيچ دليلى بهتر از مشاهده نيست. اين كتاب در دنيا از درك انسان پنهان است و حجابِ غفلت، روى آن را پوشانده، روز قيامت خداوند آن را مى گشايد و پرده هاى غفلت را كنار مى زند و انسان را از آن با خبر مى سازد».[2]

اين معنا نيز با آنچه درباره فرشتگانِ نويسنده نامه اعمال و ساير ويژگى ها كه در آيات و روايات آمده هماهنگ نيست؛ چراكه منظور از حقايق اعمال، ظاهراً همان آثارى است كه در درون جان انسان باقى مى گذارد و همان ايرادى كه بر كلام مرحوم فيض كاشانى بود بر آن نيز وارد مى شود.

نويسنده «روح المعانى» همين تفسير را با شرح مبسوطى ذكر كرده، سپس اعتراف مى كند كه با ظواهر آيات «قرآن» سازگار نيست.[3]

3. ممكن است گفته شود اعمال انسان همان گونه كه در درون جان او اثر مى گذارد در عالم بيرون، در فضا و هواى اطراف، در زمينى كه بر آن زندگى مى كند و در همه چيز اثر دارد، گويى بر آنها نقش مى بندد، نقوش طبيعى و غير قابل انكار، نقوشى كه به وسيله قوا و نيروهاى عالَمِ هستى و فرشتگان در دل اين موجودات ثبت مى شود و در قيامت، پرده از آن برداشته مى شود و آشكار مى گردد. اين آثار از تمام محيط بيرون جمع آورى مى شود و فشرده مى گردد و به دست هركس داده مى شود و با يك نگاه در آن، حال هركس معلوم است.

مسلماً اين آثار در دنيا براى ما محسوس و قابل درك نيست، امّا بى شك آنها وجود دارند و روزى كه در آن ديد تازه اى پيدا مى كنيم همه اينها را مى بينيم و مى خوانيم و تصديق مى كنيم.

دانشمندانِ امروز با مطالعه فسيل ها و سنگواره هايى كه از جاندارانِ ميليون ها سال قبل باقيمانده نه تنها شكل آنها را ترسيم مى كنند؛ بلكه از بسيارى از حقايق زندگى آنها آگاه مى شوند.

مسلماً «فسيل» و «سنگواره» خود حيوان نيست؛ بلكه آثارى است كه از خود در لابلاى قشرهاى زمين باقى گذارده اند. در واقع سنگ هاى زمين، نامه اعمال و اشكال آن حيوانات است؛ اما با خطوطى نگاشته شده كه براى هيچ كس قابل انكار نيست.

نمى گوييم نامه عمل در قيامت اين گونه است؛ چراكه ما از قيامت و مسائل مربوط به معاد تنها شبحى مى بينيم؛ ولى از پاره اى جهات، (اثر طبيعى بودن) مى تواند همانند آن باشد.

قابل توجه اينكه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير آيه 14 سوره «اسراء» فرمود: «يَذْكُرُ الْعَبْدُ جَمِيعَ مَا عَمِلَ وَ مَا كُتِبَ عَلَيْهِ، حَتّى كَأنَّهُ فَعَلَهُ تِلْكَ السّاعَةَ، فَلِذلِكَ قَالُوا «يَا وَيْلَتَنا مَا لِهذَا الْكِتابِ لَا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً اِلَّا اَحْصَاهَا»[4]»[5]؛ (انسان با قرائت نامه اعمال خود تمام آنچه را انجام داده است به خاطر مى آورد گويى همه را در همان ساعت انجام داده، لذا مى گويند: «اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل بزرگ و كوچكى نيست مگر اينكه آن را احصاء كرده است»).

4. بعضى نيز احتمال داده اند كه نامه اعمال، «ضمير باطن» يا وجدان مخفى انسان است، در روانشناسى امروز به ثبوت رسيده كه اعمال انسانى در وجدان يا شعور ناآگاه او اثر مى گذارد.

اين تعبير بى شباهت به تعبير فيض كاشانى و ديگر مفسرانى كه قبلا گفته شد نيست و در واقع تعبير نوينى است از همان معناى قديمى.

تا اينجا چهار تفسير براى نامه عمل ذكر شد كه از همه مناسب تر تفسير سوّم است.

به هر حال يا بايد بگوييم چون مسئله نامه اعمال در «قرآن مجيد» در آيات مختلف و در روايات فراوانى وارد شده است ما بايد به آن ايمان داشته باشيم هر چند مفهوم و محتواى آن را تفصيلا ندانيم، همان گونه كه در مسائل ديگرى از امور مربوط به آخرت با چنين وضعى روبرو هستيم يا اينكه نامه اعمال همان مجموعه آثارى است كه عمل ما در بيرون وجود ما مى گذارد و در قيامت به فرمان الهى جمع آورى شده و در اختيار ما قرار مى گيرد. به تعبير ديگر مجموعه آثار تكوينى است كه مى توان آن را از جهاتى تشبيه به فيلم ها و نوارهاى ضبط صوت يا فسيل هاى حيوانات كرد، نمى گوييم عيناً چنين است؛ بلكه مى گوييم از جهاتى شبيه به آن است. (دقت كنيد).[6]

کلیدواژه ها:


[1] . تفسير الصافى، فيض كاشانى، ملا محسن، تحقيق: اعلمى، حسين، انتشارات الصدر، تهران، 1415 قمری، چاپ: دوم، ج 3، ص 182.

[2] . الميزان فى تفسير القرآن، طباطبايى، سيد محمد حسين، انتشارات اسلامى، قم، 1417 قمری، چاپ: پنجم، ج 13، ص 55.

[3] . روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، آلوسى، سيد محمود، تحقيق: على عبدالبارى عطيه، دارالكتب العلميه، بيروت، 1415 قمری، چاپ: اول، ج 15، ص 261.

[4] . سوره كهف، آيه 49.

[5] . تفسير نور الثقلين‏، عروسى حويزى، عبد على بن جمعه‏، تحقيق: رسولى محلاتى، سيد هاشم، انتشارات اسماعيليان‏، قم‏، 1415 قمری، ‏چاپ: چهارم‏، ج 3، ص 267.

[6] . گردآوري از كتاب: پيام قرآن‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلامية‏، تهران‏، ‏1386 شمسی‏، چاپ: نهم، ج 6، ص 82.

ثواب رفتن به مساجد

ثواب رفتن به مساجد در روایات

1ـ از حضرت امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود: «مساجد در پیشگاه خداوند از همسایگان خود که حاضر نمى شوند در مسجد نماز بخوانند شکایت مى کنند و خداوند به مساجد وحى مى کند که به عزت و جلالم که، یک نماز آنها را که در خانه خود مى خوانند قبول نخواهم کرد و در میان مردم عدالتى نخواهند داشت. و رحمت من به آنها نخواهد رسید و آنها در بهشت مجاور من نخواهند بود».(1)

2ـ اصبغ از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت نموده است که فرمود: «کسانى که به مسجد رفت و آمد مى کنند، یکى از هشت چیز عاید آنها مى شود. 1ـ استفاده از یک برادر دینى در راه خدا. 2ـ آموختن یک علم تازه. 3ـ دلیل محکمى که اعتقادشان را کامل مى کند.

4ـ کلمه اى که راهنماى او مى شود. 5ـ رحمتى از طرف خداوند که در انتظار او مى باشد.

6ـ شنیدن موعظه اى که او را از هلاکت نجات مى دهد. 7ـ ترک گناهى از خوف خدا یا از ترس مردم. 8ـ ترک گناهى از روى حیا از خدا یا مردم».(2)

3ـ حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) از پدرش حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) روایت نموده است که فرمود: «کسى که قرآن گفتار او و مسجد خانه او باشد، خداوند در بهشت براى او خانه اى بنا مى کند».(3)

4ـ مرحوم شیخ صدوق(رحمهم الله) روایت کرده: «هنگامى که خداوند «تبارک و تعالى» اراده مى کند که اهل زمین را (در اثر گناهانشان) عذاب کند، و حتى یک نفر از آنها را باقى نگذارد، وقتى مى بیند پیرمردها به سوى مساجد مى روند و بچه ها مشغول آموختن قرآن هستند درباره آنها ترحم مى کند و عذاب را به تأخیر مى اندازد».(4)

5ـ ابوهریره از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) روایت نموده است که فرمود: «هفت گروه از مردم در روز قیامت زیر سایه رحمت پروردگار قرار دارند (در آن روزى که سایه اى نیست مگر سایه لطف خدا); 1ـ جوانى که در سن جوانى به عبادت علاقه مند مى شود. 2ـ مردى که دلش علاقه به مسجد دارد، از وقتى که از مسجد بیرون مى آید تا دوباره به مسجد برگردد.

3ـ دو نفر که با هم مى نشینند و تمام درباره خدا گفتگو مى کنند، تا از هم جدا شوند. 5ـ کسى که تنها نشسته، با خدا مناجات مى کند و اشک از چشمش جارى مى شود. 6ـ مردى که زنى صاحب جمال و صاحب منصب او را به خود دعوت مى کند و او مى گوید: من از خدا مى ترسم و این گناه را مرتکب نمى شوم. 7ـ کسى که موقع صدقه دادن چنان آن را پنهان مى کند که، دست چپش از دست راستش خبردار نمى شود».(5)

6ـ در تورات نوشته شده است که خداوند فرمود: خانه من در زمین، مساجد مى باشد، و خوشا به حال کسانى که در خانه خود وضو مى سازند و بعد مى آیند و من را در خانه ام زیارت مى کنند، و سزاوار است که خداوند زائر خود را گرامى بدارد.(6)

7ـ حسن دیلمى از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت نموده است که فرموده: «نشستن در مسجد جامع، براى من از نشستن در بهشت محبوب تر است، به خاطر این که نشستن در بهشت، رضاى نفس من است; ولى نشستن در مسجد جامع، رضاى پروردگار من».(7)

8ـ از حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «کسى که به سوى مسجد مى رود، بر هیچ تر و خشکى قدم نمى گذارد، مگر این که تا طبقه هفتم زمین براى او تسبیح مى گویند».(8)

9ـ از پیامبر(صلى الله علیه وآله) روایت شده که فرمود: «هر کس به مسجدى از مساجد خدا برود، به هر قدمى که مى رود و برمى گردد، ده ثواب به او مى دهند و ده گناه او را پاک مى کنند و ده درجه بر مقام او افزوده مى گردد».(9)

10ـ از حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «سه چیز در پیشگاه خداوند «عزوجل» شکایت مى کنند; اوّل مسجد خرابى که در آن نماز نمى خوانند; دوم عالمى که در میان مردم نادان قرار گرفته باشد (براى این که از او چیزى سؤال نکنند); و سوم قرآنى که روى او غبار ریخته شده و آن را قرائت نمى کنند».(10)

11ـ از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «حریم مسجد چهل زراع است و همسایگان مسجد چهل خانه از چهل طرف مى باشند».(11)

12ـ ابوعبیده مى گوید: از حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود: «هر کس مسجدى بسازد خداوند در بهشت براى او خانه اى بنا مى کند»; تا روزى که در مسیر مکه آن حضرت را دیدم و من چند سنگ دور هم گذاشته بودم که در وسط آن نماز بخوانم، عرض کردم: فدایت شوم، امیدوارم که این همان باشد که فرمودید، گفت: «بله; (یعنى این کار هم ثواب یک مسجد را دارد)».(12)

13ـ از حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «کسى که براى خدا مسجدى به اندازه لانه مرغى بنا کند خداوند براى او در بهشت خانه اى بنا مى کند».(13)

14ـ سکونى از حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) از پدرانش(علیهم السلام) روایت نموده که فرمود: «هر زمان که خداوند اراده مى کند که بر اهل زمین عذاب نازل کند مى گوید: اگر نبود محبّت بعضى از بندگان براى خاطر من و اگر نبود آبادى مساجد بعضى از بندگان من و اگر نبود استغفار بعضى از بندگانم در سحرها; عذابم را بر تمام اهل زمین نازل مى کردم».(14)

15ـ هاشم به حلال مى گوید: «من و ابوالصباح بر حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) وارد شدیم ابوالصباح گفت: درباره این مساجدى که حجاج در راه مکه مى سازند چه مى گویید. (البته آنها در آن زمان مساجدى که در راه مکه مى ساختند این بود که چند سنگ را دور تا دور قرار مى دادند و مى رفتند وسط آن نماز مى خواندند و مانند مساجد معمولى این زمان نبود) امام(علیه السلام)فرمود: «بخ بخ» به به، این ها افضل از تمام مساجد است. بعد امام(علیه السلام) فرمود: «من بنى مسجداً کمحض قطاه بنى الله له بیتاً فى الجنة; یعنى کسى که مسجدى به اندازه لانه مرغى بنا کند، خداوند براى او در بهشت یک خانه بنا مى کند».(15)

16ـ ورام ابى فراس در کتاب خود از معصومین(علیهم السلام) روایت نموده است که فرمودند: «در آخر زمان مردمى مى آیند و حلقه حلقه در مسجد مى نشینند و تمام حرفشان درباره دنیا و دوستى دنیاست کسى پهلوى این گونه مردم ننشیند که خیرى در آن نیست».(16)

17ـ مرحوم شیخ مفید (رحمهم الله) در کتاب ارشاد از ابوبصیر از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: «در زمان قیام حضرت مهدى(علیه السلام) تشریفات و زینت کارى هاى مساجد خراب مى شود».(17)

18ـ معاویة بن وهب مى گوید: «خدمت امام جعفرصادق(علیه السلام) عرض کردم که: آیا خواب رفتن در مسجد الحرام و مسجد الرسول جایز است؟ فرمود: آرى! پس مردم در کجا بخوابند».(18)

19ـ زراره مى گوید: خدمت حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) عرض کردم: درباره خواب رفتن در مساجد چه مى فرمایید؟ فرمود: «مشکلى نیست; مگر در مسجدالحرام و مسجد الرسول». بعد زراره مى گوید: در بعضى از شبها امام باقر(علیه السلام) دست مرا مى گرفت و در یک ناحیه از مسجد الحرام مى برد و در آنجا مى نشست و صحبت مى فرمود، و گاهى در آنجا مى خوابید و من هم مى خوابیدم. به آن حضرت گفتم: که شما فرمودید که در مسجد الحرام و مسجد الرسول نخوابیم، فرمود: «در آن قسمت که در زمان پیغمبر خدا بوده خوابیدن کراهت دارد; امّا در این جا که بعد به مسجد اضافه شده است مشکلى نیست».(19)

20ـ اسماعیل بن عبدالخالق مى گوید: خدمت امام جعفرصادق(علیه السلام) عرض کردم: آیا مردم مى توانند در مسجدالحرام بخوابند؟ فرمود: «آیا چاره اى براى مردم جز این که در مسجدالحرام بخوابند هست؟ پس اشکالى ندارد».

21ـ محمد بن مسلم مى گوید: خدمت حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) درباره خوردن سیر سؤال نمودم فرمود: «پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرموده است کسى که سیر خورده، وارد مسجد نشود; امّا اگر مسجد نرود خوردن سیر اشکالى ندارد».(20)

22ـ در ضمن وصیّتى که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) به ابوذر نمود فرمود: «اى ابوذر! سخن نیکو گفتن با مردم ثواب صدقه دارد و قدمى که به سوى مسجد براى نماز برمى دارى ثواب صدقه دارد. اى ابوذر! کسى که دعوت خدا را بپذیرد و مساجد خدا را تعمیر کند، پاداشش نزد خدا بهشت مى باشد. ابوذر گفت: چگونه مساجد را تعمیر کند. فرمود: به این که در مسجد صدا را بلند نکنى گفتگوى بیهوده و باطل در مسجد نکنى، در مسجد چیزى نفروشى و چیزى نخرى، و تا هنگامى که در مسجد هستى حرف لغوى نزنى، و اگر این کارها را انجام دادى، کسى را به جز خودت ملامت مکن».(21)

23ـ از پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله) روایت شده است که فرمود: «کسى که مسجدى را جارو کند، براى او ثواب یک بنده آزاد کردن نوشته مى شود، و کسى که به اندازه یک داروى چشم آشغال مسجد را بیرون برد براى او دو رحمت نوشته مى شود».(22)

24ـ انس از پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله) روایت نموده است که فرمود: «هر کس در یکى از مساجد خدا چراغى را روشن نماید، تمام ملائکه و جمله عرش، تا هنگامى که آن چراغ نور مى دهد براى او طلب مغفرت مى کنند».(23)

25ـ سکونى از حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) و او از حضرت پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)روایت نموده است که فرمود: «کسى که صداى اذان نماز را در مسجد بشنود، و در عین حال از مسجد بیرون رود، منافق است; مگر این که اراده برگشت داشته باشد».(24)

26ـ از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «هنگامى که داخل مسجد شدى و اراده دارى در مسجد بنشینى، داخل مشو; مگر این که طاهر باشى (جنب نباشى). و وقتى داخل شدى رو به قبله بنشین و بعد خدا را بخوان و از او سؤال کن: (یعنى; هر چیزى مى خواهى بخواه) و وقتى وارد مسجد مى شوى «بسم الله الرحمن الرحیم» بگو، حمد خدا کن و بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) صلوات بفرست».(25)

27ـ عبدالله سنان از حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) روایت نموده است که فرمود: «هر وقت داخل مسجدى شدى، بر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) صلوات بفرست، و هر وقت هم خارج مى شوى صلوات بفرست».(26)

28ـ از حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)روایت شده است که فرمود: پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله)وقتى وارد مسجد مى شد، صلوات مى فرستاد و مى گفت: «اللهم اغفرلى ذنوبى وافتح لى ابواب رحمتک فاذا خرج من الباب صل على النبى و یقول اللهم اغفرلى ذنوبى و افتح لى ابواب فضلک; خدایا مرا بیامرز و درهاى رحمتت را روى من باز کن، و وقتى از درب مسجد بیرون مى رفت باز هم صلوات مى فرستاد و مى گفت خدایا مرا بیامرز و درهاى فضلت را بر روى من بگشا».(27)

29ـ هارون خارجه گفت: حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) از من پرسید که: منزل تو چه اندازه از مسجد کوفه فاصله دارد، آیا به اندازه یک میل فاصله دارد؟ گفتم: نه; فرمود: آیا تمام نمازهایت را در آن مسجد مى خوانى؟ گفتم: نه. فرمود: امّا اگر من در شهر کوفه بودم یک نمازم را در جاى دیگرى غیر از مسجد کوفه نمى خواندم. آیا فضیلت مسجد کوفه را مى دانى؟ نیست بنده صالحى از بندگان خدا، و نیست پیغمبرى; مگر این که در مسجد کوفه نماز خوانده است. حتّى پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)شبى که براى معراج مى رفت جبرئیل او را وارد مسجد کرد و آن حضرت در آنجا نماز خواند. سمت راست مسجد کوفه، باغى از باغهاى بهشت و سمت چپ آن هم باغى از باغهاى بهشت و وسط آن هم باغى از باغهاى بهشت و آخر آن هم باغى از باغهاى بهشت و نماز واجب در مسجد کوفه ثواب هزار رکعت نماز که در جاى دیگر خوانده شود دارد و نماز نافله در آنجا ثواب پانصد نماز نافله اى که در جاى دیگر خوانده شود را دارد و نشستن در مسجد کوفه بدون تلاوت قرآن و بدون ذکر خدا، خود عبادت است و اگر مردم مى دانستند که چه فضیلتى براى مسجد کوفه است به سوى آن مى رفتند حتّى به این گونه که سینه خود را روى زمین بمالند.(28)

30ـ ابوحمزه روایت کرده است که حضرت على بن الحسین(علیه السلام) فقط براى خواندن نماز در مسجد کوفه از مدینه سفر کرد، و وارد مسجد کوفه شد، و چند رکعت نماز در آنجا خواند و از همان جا به مدینه برگشت. بدون این که در عراق کارى داشته باشد.(29)

31ـ از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «اگر مردم قدر مسجد کوفه را مى دانستند توشه و مرکب سوارى براى خود تهیه مى کردند و از شهرهاى دور براى نماز در آن مسجد حاضر مى شدند. یک نماز واجب در مسجد کوفه، مساوى با یک حج و یک نماز نافله در آن مساوى با یک عمره است».(30)

32ـ در کتاب مصباح الزائر از حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «هر کس در مسجد کوفه دو رکعت نماز بخواند، و در هر رکعت یک سوره حمد و یک سوره قل اعوذ برب الفلق و یک سوره قل اعوذ برب الناس و یک سوره قل یا ایها الکافرون و یک سوره اذا جاء نصرالله و یک سوره انّا انزلنا فى لیلة القدر و یک سوره سبح اسم ربک الاعلى بخواند و بعد از سلام نماز، تسبیح حضرت زهرا(علیها السلام) را بگوید، سپس هر حاجتى که از خدا بخواهد برآورده مى شود، و دعایش مستجاب مى شود».

راوى مى گوید: من این نماز را در آنجا خواندم و از خداوند تقاضاى وسعت روزى نمودم، و خداوند حاجتم را برآورده کرد و این نماز را به دیگرى هم یاد دادم و آن هم در آنجا این کار را کرد و حاجت او هم برآورده شد.(31)

33ـ از پیامبر(صلى الله علیه وآله) روایت شده است که فرمود: «نشستن در مسجد عبادت است تا هنگامى که غیبت نکند».(32)

34ـ از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) روایت شده است که فرمود: «هر کس روز پنجشنبه مسجدى را جاروب کند، به اندازه یک داروى چشم خاک روبه آن را از مسجد بیرون برد، خداوند گناه او را مى آمرزد».(33)

35ـ پیغمبر فرمود: «اى ابوذر! به راستى که خداوند تبارک و تعالى به عدد هر نفسى که در مسجد نشسته اى یک درجه در بهشت به تو عطا مى کند و ملائکه بر تو صلوات مى فرستند و به عدد هر نفس که در مسجد مى زنى ده ثواب براى تو نوشته مى شود و ده گناه از تو محو مى شود».(34)

36ـ پیغمبر مى فرماید: «اى ابوذر! تمام نشستن ها در مسجد بیهوده است مگر براى سه گروه: 1ـ کسى که نماز بخواند. 2ـ کسى که مشغول ذکر خدا باشد. 3ـ کسى که علمى بیاموزد».(35)

37ـ رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «بدترین مکانهاى روى زمین، بازارها هستند و بهترین آنها مساجد مى باشند، و محبوب ترین مردم کسانى هستند که اوّل از همه وارد مسجد مى شوند و آخر از همه از مسجد خارج مى شوند».(36)

38ـ در روایت آمده است که شیطان پیشانى بعضى از مردم را که چهل سال از عمر آنها گذشته و هنوز خود را اصلاح نکرده اند مى بوسد و مى گوید: پدرم فدایت شود که دیگر تو آدم نمى شوى.

در توضیح المسائل حضرت امام خمینى(قدس سره) آمده است که: اگر خانمها رعایت حجاب کنند و به مسجد بروند، بهتر است از این که در خانه نماز بخوانند.

این چند حدیث را براى کسانى که هنوز خداوند بر آنها غضب نکرده است کافى مى دانیم، امّا کسانى که خداوند در اثر گناه بسیار بر آنها غضب کرده است و آنها را به حال خود رها کرده، اگر هزار حدیث هم در گوش آنها خوانده شود دیگر براى آنها سودى ندارد.

(1). وسائل الشیعه، ج 3، ص 479. (2). همان مدرک، ص 480. (3). همان مدرک. (4). همان مدرک، ص 481. (5). وسائل الشیعه، ج 3، ص 482. (6). همان مدرک. (7). همان مدرک. (8). همان مدرک، ص 483. (9). همان مدرک، ص 484. (10). وسائل الشیعه، ج 3، ص 484. (11). همان مدرک. (12). همان مدرک، ص 485. (13). همان مدرک، ص 186. (14). همان مدرک، ص 486. (15). وسائل الشیعه، ج 3، ص 493. (16). همان مدرک، ص 494. (17). همان مدرک. (18). همان مدرک، ص 496. (19). وسائل الشیعه، ج 3، ص 497. (20). همان مدرک، ص 501. (21). همان مدرک، ص 507. (22). وسائل الشیعه، ج 3، ص 510. (23). همان مدرک، ص 513. (24). همان مدرک. (25). همان مدرک، ص 516.(26). همان مدرک. (27). وسائل الشیعه، ج 3، ص 518. (28). همان مدرک، ص 521. (29). وسائل الشیعه، ج 3، ص 523. (30). همان مدرک، ص 525. (31). همان مدرک، ص 532. (32). سفینة البحار، باب سین. (33). سفینة البحار، باب سین. (34). بحارالانوار، ج 83، ص 370. (35). همان مدرک. (36). از کتاب ثواب نماز در مسجد، نوشته عباس عزیزى، ص 19.

اهمیت شب و روز  جمعه در روایات

اهمیت شب و روز در روایات

1ـ از ابوبصیر روایت شده است که گفت: از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام)شنیدم که فرمود: «خورشید در روزى که افضل از روز جمعه باشد طلوع نکرده».(1)

2ـ محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت نموده که فرمود: «هنگامى که روز جمعه مى شود ملائکه مقرب کاغذهایى از نقره و قلمهایى از طلا دارند نازل مى شوند و بر درب هاى مساجد بر روى کرسى هایى از نور مى نشینند و اسامى افرادى را که وارد مسجد مى شوند از روى ترتیب یک و دو مى نویسند و هنگامى که امام جمعه حاضر شد پرونده ها را مى بندند و این ملائکه ها در هیچ روزى مگر روز جمعه روى زمین نمى آیند».

3ـ عبدالله بن سنان از حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: «هنگامى که امام جمعه از خطبه خلاص شد تا صفهاى نماز منظم شود، در این حال دعا اجابت مى شود و همچنین از آخر روز جمعه تا غروب خورشید، دعا مستجاب مى شود».

4ـ ابونصر از حضرت امام رضا(علیه السلام) و آن حضرت از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) روایت نموده که آن حضرت فرمود: «که روز جمعه آقاى همه روزهاست و خداوند کارهاى خوب را پاداش بیشترى مى دهد; گناهان را مى آمرزد، درجه هاى انسان را بالا مى برد، دعا را مستجاب مى کند و گرفتارى ها را برطرف مى کند و حاجتهاى بزرگ را روا مى دارد، در روز جمعه، خداوند کسانى را که در آتش جهنم هستند به وسیله دعاى مردم از آتش خلاص مى کند و کسى که حق روز جمعه را بشناسد و احترام روز جمعه را نگهدارد سزاوار است خداوند او را از آتش دوزخ نجات دهد و اگر چنین آدمى در روز جمعه یا شب جمعه از دنیا برود، مانند کسى است که شهید شده است و در روز محشر در امان است و اگر کسى نسبت به روز جمعه بى حرمتى کند و حق روز جمعه را ضایع کند، سزاوار است که خداوند او را وارد آتش دوزخ نماید، مگر این که توبه کند».(2)

بعضى ها در روز جمعه به جاى این که در نماز جمعه و جماعت شرکت کنند به تفریح مى روند و گاهى بعضى از آنها در تفریح هم کارهاى خلاف شرع انجام مى دهند مثل این که: شراب مى خورند و پاسوربازى مى کنند و از موسیقى هاى مبتذل استفاده مى کنند و یا با نامحرمان به صورت مختلط معاشرت مى کنند و خلاصه روز جمعه براى آنها روز جهنم است نه روز بهشت مگر اینکه توبه کنند و دست از این کارهاى زشت بردارند.

5ـ عمر بن یزید از حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: »اى عمر! هنگامى که شب جمعه مى شود، ملائکه ها به عدد مورها از آسمان نازل مى شوند در دست آنها قلم هایى از طلا و کاغذهایى از نقره مى باشد و آنها تا شب شنبه نمى نویسند مگر (صلوات بر محمد و آل محمد) را. پس هر اندازه که مى توانى زیاد صلوات بفرست. فرمود: اى عمر! در تمام سال در روزهاى جمعه یکهزار مرتبه و روزهاى دیگر یکصد مرتبه بر محمد و آل محمد صلوات بفرست».(3)

6ـ زراره از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) روایت نموده که فرمود:

«روز جمعه غسل را ترک مکن، براى این که غسل در روز جمعه سنت است و عطر هم بزن و بهترین لباست را بپوش و باید قبل از ظهر غسل کنى و وقتى ظهر شد با آرامش و وقار (به سوى نماز جمعه) برو و فرمود: غسل روز جمعه واجب است».(4)

اکثر علما و مراجع غسل جمعه را مستحب مؤکد مى دانند و وقت غسل را از طلوع فجر، تا اذان ظهر معین کرده اند و اگر کسى خواست بعد از ظهر غسل جمعه کند قصد ادا و قضا نکند بلکه «قربه الى الله» انجام دهد و روز شنبه براى کسانى که روز جمعه موفق نشده اند غسل به جا آورند مستحب است که قضاى آن را انجام دهند و کسانى که مى دانند روز جمعه براى آنها استفاده از آب ممکن نیست، مى توانند روز پنجشنبه در ابتدا غسل جمعه را انجام دهند. على(علیه السلام) وقتى کسى را توبیخ مى کرد مى فرمود: «تو از کسى که غسل جمعه را ترک مى کند عاجزترى».

7ـ روایت شده است که، حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) به حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود: «اى على! در هر جمعه غسل کن حتى اگر ناچار شوى قوت روز خود را بفروشى، آب بخرى و غسل کنى و گرسنه بمانى، زیرا سنتى بزرگتر از این نیست».(5)

8ـ ابوبصیر و محمد بن مسلم از حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) روایت کرده اند که فرمود: «به راستى خداوند «عزوجل» در هر هفته سى و پنج نماز را واجب نموده است و یکى از آنها نماز جمعه است که بر هر مسلمان واجب است در آن حضور پیدا کند مگر پنج گروه و آن؛ مریض ها، برده ها، مسافرها، زنها و بچه ها هستند».(6)

9ـ زراره از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: «خداوند بر مردم از جمعه تا جمعه دیگر سى و پنج نماز را واجب کرده است، و یک نماز را با جماعت واجب نموده و آن نماز جمعه است و نه گروه را استثنا کرده که نماز جمعه بر آنها واجب نیست; بچه ها، پیرمردها، دیوانه ها، مسافرها، برده ها، زنها، مریض ها و نابیناها و کسانى که دو فرسخ از نماز جمعه دور مى باشند».(7)

10ـ محمد بن مسلم از حضرت امام صادق(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: «اذا خطب الامام یوم الجمعه فلا ینبغى لاحد ان یتکلم حتى یفرغ الامام عن خطبه; هنگامى که امام جمعه خطبه مى خواند، سزاوار نیست که کسى حرف بزند تا از خطبه فارغ شود».(8)

11ـ مفضل از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) روایت نموده است که فرمود: «در روز جمعه هیچ عبادتى نزد من محبوب تر از صلوات بر محمّد و آل محمّد نیست».(9)

12ـ جابر از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) روایت نموده است که: «آن حضرت روزهاى جمعه وقتى خورشید به اندازه یک نیزه بالا مى آمد، براى نماز جمعه به سوى مسجد مى رفت و در ماه رمضان از این هم زودتر مى رفت و مى فرمود: «فضیلت جمعه ها در ماه رمضان مانند خود ماه رمضان است نسبت به ماه هاى ایام سال».(10)

اکنون کسانى که در عمرشان اصلا در نماز جمعه شرکت نمى کنند و هیچ عذرى هم ندارند، چطور ادعاى دوستى با اهل بیت(علیهم السلام) را مى کنند؟ با این که زمان حضرت امام باقر(علیه السلام)حکومت در دست بنى امیه بوده و امام جمعه به وسیله آن حکومت معین مى شده است. اکنون که بعد از قرنها خداوند به مردم ایران منت گذاشت و حکومت اسلامى «تشیع جعفرى» تشکیل شد، چرا یک عدّه اى از روى راحت طلبى و تنبلى و عدّه دیگر هم با خیال هاى واهى، خود را از این ثواب بزرگ محروم کرده اند؟ امیدواریم که خداوند این گونه مردم را هدایت کند و تا روز حسرت نرسیده بیدار شوند. «ان شاءالله».

13ـ عبدالله بن بکیر از حضرت امام جعفرصادق(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: «هیچ قدمى به سوى نماز جمعه نمى رود، مگر این که خداوند آتش را بر او حرام مى نماید».(11)

14ـ زراره از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: «نماز جمعه و اجتماع با امام واجب است، پس اگر مردى بدون علت سه جمعه را ترک کند، سه واجب را ترک کرده است و کسى سه واجب را بدون علت ترک نمى کند، مگر منافق».(12)

15ـ در روایت آمده است که گروهى از یهودیان هفت مورد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)سؤال کردند که یکى از آنها روز جمعه بود; آن حضرت فرمود:

«اما روز جمعه روزى است، که خداوند در قیامت اوّلین و آخرین مردم را در روز جمعه جمع خواهد نمود. پس نیست مؤمنى که در روز جمعه براى نماز جمعه برود مگر این که خداوند، هول روز قیامت را براى او آسان مى کند و بعد امر مى فرماید: که او را به سوى بهشت ببرید».(13)

16ـ ابوبصیر و محمد بن مسلم هر دو گفتند: که از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام)شنیدم که فرمود: «کسى که سه نماز جمعه را پى در پى و بدون علت ترک کند، خداوند بر قلب او مُهر مى زند».(14)

17ـ مرد عربى که نامش قلیب بود، خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) رسید و عرض کرد، یا رسول الله! چند سال است که اراده حج دارم ولى تاکنون این توفیق برایم حاصل نشده است. حضرت فرمود: اى قلیب! «علیک بالجمعه فانها حج المساکین; بر تو باد نماز جمعه که آن حج فقرا است».(15)

18ـ زراره مى گوید که حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) فرمود: «نماز جمعه بر کسانى که اگر نماز صبح را در خانه خود بخوانند و به سوى نماز جمعه حرکت کنند و به نماز جمعه برسند واجب است لذا رسول خدا نماز عصر روز جمعه را فورى بعد از نماز جمعه مى خواند تا آنها که از راه دور آمده اند قبل از رسیدن شب به منزل خود برسند».(16)

19ـ حضرت على(علیه السلام) فرمود: «اگر ده بار نماز روز عید قربان را ترک کنم، براى من بهتر است از این که یک مرتبه بدون جهت نماز جمعه را ترک کنم».(17)

20ـ پیامبر خدا فرمود: «به راستى خداوند بر شما واجب کرده نماز جمعه را تا روز قیامت».

21ـ محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: «نماز جمعه تا فاصله دو فرسخ بر مردم واجب است که حاضر شوند».

22ـ مرحوم شیخ صدوق(رحمه الله) از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: «بهشت را براى شش گروه از مردم ضمانت مى کنیم; یکى از آنها کسى است که از منزل خود به سوى نماز جمعه بیرون مى رود و در بین راه مى میرد که پاداش او بهشت است». اما پنج گروه دیگر که در این حدیث ذکر نشده ولى در جاى دیگر آمده است از این قرار است:

1ـ کسى که براى جهاد برود و در میان راه بمیرد.

2ـ کسى که براى حج برود و در میان راه بمیرد.

3ـ کسى که براى تشییع جنازه برود و در بین راه بمیرد.

4ـ کسى که براى عیادت مریض برود و در بین راه بمیرد.

5ـ کسى که براى کمک به فقرا پول بردارد و در بین راه بمیرد».

23ـ مرحوم شیخ صدوق(رحمهم الله) روایت نموده است که: امیرالمؤمنین(علیه السلام)در روز جمعه خطبه مى خواند و مى فرمود: «آگاه باشید خداوند این روز را براى شما عید قرار داده است و آن سید تمام روزها و برتر از تمام عیدهاى شماست و خداوند در کتاب خود امر کرده و به سوى ذکر خدا کوشش کنید پس باید با میل و رغبت عظمت این روز را حفظ کنید و نیت خود را براى عبادت در این روز خالص کنید و در روز جمعه زیاد گریه و زارى، دعاو طلب رحمت و آمرزش نمایید. براى این که خداوند دعاى کسى را که در این روز از خداوند چیزى بخواهد اجابت مى کند و خداوند کسى را که در این روز نافرمانى او کند و از شرکت در عبادت او تکبر کند; وارد در آتش مى کند چون خداوند «عزوجل» فرموده: «(ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ); مرا بخوانید تا اجابت کنم. به راستى کسانى که از روى تکبر دعا نمى کنند با صورت در آتش مى افتند». در روز جمعه ساعتى مبارک است که هیچ بنده مؤمنى نیست که در آن ساعت از خداوند چیزى طلب کند، مگر این که خداوند به او مى دهد آنچه را که خواسته است».(18)

24ـ عبدالله بن سنان از حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت نموده است که فرمود: «خداوند روز جمعه را بر تمام روزها برترى داده است و بهشت زینت مى کند در روز جمعه، براى کسى که وارد بر او مى شود، و به راستى شما از یکدیگر سبقت مى گیرید براى ورود در بهشت به اندازه سبقت در نماز جمعه».(19)

25ـ حضرت امام رضا(علیه السلام) از حضرت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) روایت نموده که فرمود: «هر کسى در روز جمعه یکصد مرتبه صلوات بر من بفرستد، خداوند شصت حاجت او را (سى حاجت دنیا و سى حاجت آخرت او را) برآورده مى کند».

26ـ ابراهیم بن محمود مى گوید: خدمت حضرت امام رضا(علیه السلام) عرض کردم: راجع به حدیثى که اهل سنت از پیامبر(صلى الله علیه وآله)روایت کرده اند چه مى فرمایید که فرمود: خداوند «تبارک و تعالى» شبهاى جمعه در آسمان این دنیا مى آید. حضرت امام رضا(علیه السلام)به سرعت فرمود خداوند: «لعنت کند کسانى که گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله)را تحریف مى کنند و از جاى خود خارج مى کنند. به خدا قسم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین نفرموده، بلکه فرمود: خداوند «متعال» در شبهاى ایام هفته در ثلث آخر شب و در شبهاى جمعه از اوّل تا آخر شب ملکى به آسمان دنیا مى فرستد و خداوند امر مى کند که آن ملک ندا کند آیا سائلى است که از من چیزى بخواهد تا به او عطا کنم؟ و آیا کسى است که از گناهان خود توبه کند تا توبه او را قبول کنم آیا کسى است که از من آمرزش بخواهد تا گناه او را بیامرزم. اى طالب شر! بیا جلو و از کار زشت خود دست بردار و پیوسته این جمله ها را مى گوید تا طلوع فجر. و آن وقت به سوى ملکوت آسمانها مى رود. بعد حضرت امام رضا(علیه السلام) فرمود: این حدیث را جدم از پدرانم و آنها از رسول خدا چنین نقل نموده اند».

27ـ زراره از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) روایت نموده که فرمود: «خداوند عزوجل از جمعه تا جمعه بعد سى و پنج نماز بر بنده هاى خود واجب کرده است، که در میان نمازها یکى از آنها را با جماعت واجب نموده است و آن نماز جمعه است. اما بر نه گروه از مردم نماز جمعه واجب نیست; بچه ها، پیرمردها، دیوانه ها، مسافرها، برده ها، زن ها، مریض ها، نابینایان و کسى که فاصله منزل او تا نماز جمعه دو فرسخ راه مى باشد الى آخر».(20)

مرحوم علاّمه مجلسى(رحمه الله) در ذیل این حدیث شریف فرمود: بدان که این حدیث، در اعلاى صحت است و مرحوم شیخ صدوق نیز این حدیث صحیح را از زراره در کتاب «فقیه خود» نقل نموده است، تا این که مى فرماید: وجوب عینى نماز جمعه در تمام زمانها از این حدیث استفاده مى شود و چند دلیل براى وجوب عینى نماز جمعه از این حدیث شریف استدلال مى کند; (که هر کس مایل است به جلد هشتاد و نه بحارالانوار و ذیل کلمه تبین رجوع کند).

28ـ (در کتاب معتبر) از حضرت امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «به راستى خداوند در هر هفته سى و پنج نماز را واجب کرده و یکى از آنها نمازى است که بر هر مسلمان واجب است که باید براى خواندن آن حاضر شود مگر پنج گروه که واجب نیست که حاضر شوند که عبارتند از: مریض ها، برده ها، زن ها، مسافرها، و بچه ها».(21)

29ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «به راستى که خداوند نماز جمعه را تا روز قیامت بر شما واجب کرده است».(22)

30ـ شهید ثانى در رساله جمعه درباره واجب بودن نماز جمعه از پیغمبر(صلى الله علیه وآله)روایت نموده است که، حضرت فرمود: «نماز جمعه یک حق واجب است بر هر مسلمانى; مگر چهار گروه: برده ها، زن ها، بچه ها، مریض ها».(23)

31ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «هر کسى از روى بى ارزشى سه نماز جمعه را ترک کند، خداوند بر قلبش مهر مى زند».(24)

32ـ در حدیث دیگر آمده است: «کسى که سه مرتبه نماز جمعه را عمداً و بدون جهت ترک کند، خداوند مهر نفاق بر قلبش مى زند».(25)

33ـ اهل سنّت و اهل تشیع از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند که فرمود: «به راستى که خداوند متعال نماز جمعه را بر شما واجب نموده است، پس اگر کسى در زمان حیات من یا بعد از وفات من از روى سبک شمردن یا از روى انکار آن را ترک کند، خداوند کارش را پراکنده کند! و در کارش برکت ندهد! و آگاه باشید که نماز و زکاتش قبول نمى شود و آگاه باشید که حج و روزه اش قبول نمى شود و هیچ عمل خیرى از او قبول نمى شود، مگر این که توبه کند و براى نماز جمعه حاضر شود».(26)

34ـ سماعه از حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) و آن از پدرش حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) روایت نموده است که فرمود: «هر مسافرى که از روى رغبت، شوق و محبت در نماز جمعه حاضر شود، خداوند ثواب یکصد نماز جمعه را به او عطا مى فرماید».(27)

35ـ على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر(علیه السلام) روایت نموده است که: از آن حضرت سؤال نمودم که آیا زنها مى توانند در نمازهاى عید فطر و قربان و نماز جمعه شرکت کنند؟ فرمود: آرى.(28)

36ـ مرحوم علاّمه مجلسى(رحمه الله) مى گوید: در یکى از کتابهاى قدیمى که از اصحاب به دستم رسیده، نوشته شده که امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «هر کس سه نماز جمعه را پى در پى و بدون علت ترک کند منافق است».(29)

37ـ عن ابن بکیر از حضرت امام صادق(علیه السلام) روایت نموده است که فرمود: «نیست قدمى که به سوى نماز جمعه رود، مگر این که خداوند بدنش را از آتش دوزخ حرام مى کند».(30)

38ـ زراره از حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) روایت نموده است که فرمود: «نماز جمعه واجب است و اجتماع به سوى آن، با امام واجب است پس، اگر مردى بدون علت سه مرتبه نماز جمعه را ترک کرد مسلماً سه نماز واجب را ترک کرده است و کسى سه واجب را بدون علت ترک نمى کند مگر منافق».(31)

علاّمه مجلسى(رحمه الله) در ذیل این حدیث مى فرماید: این حدیث صحیح صراحت دارد که در زمان غیبت کبرى هم، نماز جمعه واجب عینى است و کلمه (امام) که در حدیث آمده، منظور امام جماعت است، نه امام معصوم; چون حدیث اطلاق دارد و هیچ گونه قرینه اى که روایت را به امام معصوم(علیهم السلام) حمل کنیم نیست لذا، در تمام زمانها نماز جمعه «واجب عینى» است.(32)

بر فرض که نماز جمعه واجب عینى نباشد، اما واجب تخییرى که هست، ولى جاى تأسف است که بسیارى از مردم ما که اهل نماز هستند خود را از این ثواب بزرگ محروم کرده اند. امیدوارم این روایات که درباره ارزش و اهمیّت نماز جمعه در این کتاب آمده به دست آنها بیفتد تا شاید به نفس پاک ائمه اطهار، آنها هم در جماعت مسلمانها شرکت کنند و روز قیامت پشیمانى نداشته باشند.

39ـ حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) فرمود: «از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) روایت شده است که، هر کس در شب، یا روز جمعه از دنیا برود از عذاب قبر معاف مى شود».(33)

40ـ ابن عباس مى گوید: «هنگامى که روز جمعه فرا رسد خداى «تبارک و تعالى» امر مى فرماید تا در بیت المعمور منبرى نصب شود و فرشته ها اطراف آن گرد آیند، جبرئیل اذان گوید و میکائیل امامت کند و ملائکه پشت سر او نماز گزارند و چون فارغ شوند جبرئیل مى گوید: خداوندا! من ثواب این اذان را به امت محمد(صلى الله علیه وآله) بخشیدم و فرشته ها گویند: ما ثواب این نماز جمعه را به نمازگزارهاى امت محمد(صلى الله علیه وآله) هبه نمودیم، و خداوند مى فرماید: شما بر خلق من جود و کرم نمودید و من به جود و کرم از شما سزاوارترم. شما را شاهد مى گیرم که گناهان امت محمد(صلى الله علیه وآله)را بخشیدم و آنگاه تا جمعه دیگر پراکنده مى شوند».(34)

باید دانسته شود روایاتى که مى گوید: امت پیامبر یا شیعه اهل بیت، منظور آن کسانى هستند که به دستورهاى پیامبر اسلام و اهل بیت او(علیهم السلام)عمل مى کنند، والا اگر کسانى اصلا نماز نخوانند و هیچ کدام از واجبات دین مبین اسلام را انجام ندهند، نه امت پیغمبر اسلام محسوب مى شوند و نه شیعه اهل بیت(علیهم السلام) بنابراین باید خودمان را گول نزنیم و هر جا که مى نشینیم نگوییم: خداوند امت محمد و شیعه على(علیه السلام) را عذاب نمى کند و ما مى گوییم بر فرض که چنین باشد اما شما نه امت محمد هستید و نه شیعه على(علیهما السلام).

(1). اصول کافى، ج 3، ص 413. (2). اصول کافى، ج 3، ص 414. (3). اصول کافى، ج 3، ص 416. (4). همان مدرک، ص 417. (5). مفاتیح الجنان، اعمال روز جمعه. (6). اصول کافى، ج 3، ص 418. (7). همان مدرک، ص 419. (8). همان مدرک. (9). همان مدرک، ص 429. (10). اصول کافى، ج 3، ص 429. (11). وسائل الشیعه، ج 5، ص 3. (12). همان مدرک، ص 4. (13). وسائل الشیعه، ج 5، ص 4. (14). وسائل الشیعه، ج 5، ص 4 . (15). همان مدرک، ص 11. (16). همان مدرک. (17). وسائل الشیعه، ج 5، ص 5. (18). وسائل الشیعه، ج 5، ص 6. (19). همان مدرک، ص 70. (20). بحارالانوار، ج 89، ص 153. (21). همان مدرک، ص 162. (22). همان مدرک، ص 165. (23). بحارالانوار، ج 89، ص 153. (24). همان مدرک. (25). همان مدرک. (26). همان مدرک. (27). همان مدرک. (28). همان مدرک. (29). بحارالانوار، ج 89، ص 183. (30). همان مدرک، ص 184. (31). همان مدرک. (32). همان مدرک، ص 185. (33). بحارالانوار، ج 89، ص 185 . (34). ثواب نماز جمعه، نوشته عباس عزیزى، ص 33.

چهل حدیث در باره نماز

چهل حدیث در باره نماز:

1. نماز، ستون دین است.

2. نماز آتش را خاموش مى کند.

3. نماز موجب قرب به ساحت مقدس الهى است.

4. نماز معراج هر مؤمن پاکی است.

5. نماز مانند آب جارى است که شبانه روز پنج بار خود را در آن شستشو مى کنید.

6. حضرت عیسى(علیه السلام) در هنگام تولد گفت: «خداوند سفارش کرده است که تا زنده ام نماز بخوانم و زکات بدهم».

7. اهمیّت نماز به قدرى است که منکر آن کافر به شمار مى آید. (البته به شرطى که بداند انکار نماز، به انکار پیغمبر برمى گردد).

8. نماز برترین اعمال انسان است.

9. نماز میزان سنجش سایر اعمال انسان است.

10. نماز ستون خیمه دین اسلام است.

11. نماز با ارزشترین عملى است که براى انسان قرار داده شده.

12. اوّلین سؤالى که در روز قیامت از انسان مى شود، نماز است.

13. اگر نماز قبول شد، باقى اعمال نیک انسان نیز قبول مى شود.

14. اگر نماز مردود شد، سایر اعمال نیک انسان هم رد مى شود.

15. خداوند بر عهده خود گرفته است که اگر کسى نماز را کامل به جا آورد او را وارد بهشت نماید.

16. یک نماز واجب از بیست حج و هر حج از یک اتاق طلا که تمام آن را در راه خدا صدقه دهند برتر است.

17. یک نماز واجب، برتر از هزار حج و هر حج از دنیا و آنچه در دنیا مى باشد برتر است.

18. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هیچ عمل خیرى برتر از نماز نیست».

19. نماز خدمت کردن به خدا است که روى زمین معادل ندارد.

20. رحمت خدا از بالاى آسمانها تا اعماق زمین بر نمازگزار فرو مى ریزد.

21. ملائکه در حال نماز اطراف نمازگزار حلقه شادى مى زنند.

22. ملائکه در حال نماز بود که به زکریاى پیغمبر بشارت فرزند دادند.

23. فرشتگان به نمازگزار مى گویند: اگر ارزش نماز را مى دانستى، هرگز نماز را رها نمى کردى.

24. وقتى روز قیامت شخص را براى حساب اعمال حاضر مى کنند ابتدا نماز او را مى سنجند اگر کامل بود به بقیه اعمال او رسیدگى مى شود و اگر کامل نبود او را در آتش دوزخ مى افکنند.

25. نماز جداکننده بین مسلمان و کافر است. (یعنى: در صورت خواندن نماز مسلمان و در صورت ترک نماز کافر است).

26. اگر کسى نماز را سبک و کوچک بشمارد عملش در حکم کافر است.

27. پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود: «کسى که نماز را سبک بشمارد از من نیست».

28. پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود: «هر کس نماز را ضایع کند، با قارون و هامان محشور مى شود».

29. پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود: «هر کس نماز را ضایع کند، با منافقان وارد آتش مى شود».

30. پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود: «کسى که نماز را سبک بشمارد شفاعت من به او نمى رسد».

31. شخصى در مسجد سجده نمازش را کامل بجا نیاورد، پیغمبر فرمود: «اگر تا آخر عمر نمازش این گونه باشد به دین من نمى میرد».

32. نماز آخرین سفارش انبیاى الهى بوده است.

33. امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمود: «شفاعت ما به کسى که نماز را سبک بشمارد نمى رسد».

34. امام محمدباقر(علیه السلام) فرمود: «ما فرزندان خود را در پنج سالگى به نماز خواندن وادار مى کنیم، شما در هفت سالگى به نماز وادار کنید».

35. شخصى خدمت امام رضا(علیه السلام) عرض کرد: «فرزند من گاهى یک روز و گاهى دو روز نماز را ترک مى کند حضرت فرمود: چند ساله است. گفت: هشت ساله است. آن حضرت با تعجب فرمود: سبحان الله! هشت سال دارد و گاهى نماز را ترک مى کند؟!».

36. شخصى خدمت حضرت امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: «در چند سالگى فرزندان خود را به نماز وادار کنیم حضرت فرمود: در شش یا هفت سالگى».

37. رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود: «شیطان همیشه از نمازگزار مى ترسد، تا زمانى که در اوّل وقت نماز بخواند اما وقتى رعایت نماز اول وقت را نکند، شیطان بر او جرأت پیدا کرده و او را در گناهان بزرگ مى اندازد».

38. اگر کسى همیشه نمازش را در اوّل وقت بخواند، جناب عزرائیل علیه السلام در وقت مرگ شهادتین را به او تلقین مى کند.

39. على(علیه السلام) در مسجد بود، مردى وارد شد و ایستاد در حالى که نماز و سجده نماز را کامل انجام نمى داد، حضرت فرمود: اگر تا آخر عمرت این گونه نماز بخوانى به دین ابوالقاسم محمد(صلى الله علیه وآله) نمى میرى. و بعد فرمود: «اسرق الناس من سرق بصلاته; دزدترین مردم کسانى مى باشند که از نمازشان مى دزدند».

40. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «پیرمردى را در روز قیامت پاى میزان حساب مى آوردند در حالى که پرونده او پر از گناه، و حسابش بسیار سنگین است، خداوند مى فرماید: چون این پیرمرد براى من نماز مى خوانده، من حیا مى کنم که او را به جهنم بفرستم».

بنابراین باید گفت: واى به حال بى نمازها، واى به حال بى نمازها، واى به حال بى نمازها.

این بود چهل حدیث که از سه کتاب معتبر (جواهر الکلام، عروة الوثقى و وسائل الشیعه بطور خلاصه و فشرده ترجمه و نقل شد).[1]

والحمد لله رب العالمین علی کل حال


[1] . سایت اطلاع رسانی حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی.

ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی متربّیان

ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی متربّیان

مقدمه

ساحت در لغت ‌نامه ها به معنای خانه، درگاه و آستانه آمده است ولی مقصود از ساحت در حوزه تعلیم و تربیت، محدوده و دامنه‌ی خاصی است که مجموعه ‌ای از رفتارها و فعالیت‌ های تعلیم و تربیت در آن حوزه و دامنه قرار می‌گیرد. انسان موجودی دارای ابعاد و ساحت‌های مختلف است، از بینش‌ها، گرایش‌ها و توانایی‌های مختلفی برخوردار است و با دیگر موجودات جهان ارتباط غایی و هدفمند دارد و از آن‌ها تأثیر می‌پذیرد و بر آن‌ها تأثیر می‌گذارد.

هنگامی‌که از تعلیم و تربیت سخن می ‌گوییم، درواقع از نوعی از قابلیت‌ها و ظرفیت‌هایی سخن می‌گوییم که در ابعاد مختلف روح و بدن انسان قرار دارند و انسان برای رسیدن به کمال مطلوب خود نیازمند آن است که با یاری دیگران آن‌ها را به فعلیت برساند، یا آن‌ها را تصحیح، تعدیل، تقویت و هدایت نماید.

بنابراین تعلیم و تربیت دارای حوزه‌های مختلفی است، حوزه‌هایی که در آن نیازهای مشترک هم‌ عرض انسان‌ها قرار گرفته است، لذا از اصطلاح (ساحت‌های تربیتی) استفاده می‌شود. چنانکه یکی از ساحت‌های شش‌گانه در سند تحول بنیادین آموزش ‌و پرورش عبارت از ساحت تربیتی اعتقادی، عبادی و اخلاقی می باشد:

- قلمرو:

قلمرو ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی، ناظر به خودشناسی و معرفت نسبت به خداوند متعال، معاد، نبوت و پذیرش ولایت رهبران دینی [پیامبر (ص) و ائمۀ معصومین(ع)] و پیروی از ایشان است.

در فلسفۀ تربیت (ذیل بحث انواع تربیت)، به‌ طورکلی دو گونه تربیت دینی قابل ‌تصور است؛ نخست تربیتی که چارچوب بنیادی و اصول آن بر اساس دین و آموزه‌ های دینی باشد. این شکل از تربیت دینی در مقابل تربیت سکولار قرارداد و همۀ ابعاد یک نظام را بر اساس مبانی معیارهای دینی شامل می‌شود. در مجموعۀ حاضر از این مفهوم با تعبیر تربیت اسلامی یاد شده است و همه ساحت‌های تربیت را در برمی‌گیرد.

دوم، بخش خاصی از تربیت که برای تقویت روند دین ‌داری و دین ورزی متربّیان صورت می ‌پذیرد. در این شکل از تربیت، اعتقادات و مناسک دین خاصی مورد توجه قرار می‌گیرد و مترّبی برای رسیدن به ایمان و باور و عمل به آن‌ها تربیت می‌شود (البته مطابق قانون اساسی کشور ما، اقلیت‌های دینی و مذهبی رسمی در تعلیم دین و مذهب خود به فرزندانشان آزادند)؛ به همین دلیل و برای تمایز این دو شکل از تربیت دینی، نوع اخیر را تربیت ساحت اعتقادی و عبادی نام نهاده‌ایم و به سبب نزدیکی و خویشاوندی اخلاق و دین، درمجموع ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی نام‌گذاری شد.

ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی بخشی از جریان تربیت رسمی و عمومی است، ناظر به رشد و تقویت مرتبۀ قابل قبولی از جنبۀ دینی و اخلاقی حیات طیبه در وجودِ متربّیان و شامل همۀ تدابیر و اقداماتی که جهت پرورش ایمان و التزام آگاهانه و اختیاری متربّیان نسبت به مجموعه‌ای از باورها، ارزش‌ها، اعمال و صفات اعتقادی، عبادی و اخلاقی و در راستای تکوین و تعالی هویت دینی و اخلاقی ایشان صورت می‌پذیرد؛ لذا قلمرو ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی، ناظر به خودشناسی و معرفت نسبت به خداوند متعال، معاد، نبوت و پذیرش ولایت رهبران دینی [پیامبر(ص) و ائمۀ معصومین(ع)] و پیروی از ایشان است، که به‌حق برترین انسان‌های کامل در طول تاریخ هستند.

هم‌چنین این ساحت ناظر به سایر عقاید و ارزش‌های دینی، ایمان (انتخاب و التزام آگاهانه و آزادانۀ دین حق یعنی آیین زندگی و نظام معیار)، تقید عملی به احکام، مناسک و ارزش‌های دینی و رعایت اصول و آداب اخلاقی در زندگی روزمره (در همۀ ابعاد فردی و اجتماعی) و تلاش پیوسته برای خودسازی بر اساس نظام معیار (مهار غرایز طبیعی، تعدیل عواطف و خویشتن‌داری، حفظ کرامت و عزت‌نفس، کسب صفات و فضائل اخلاقی و پیش‌گیری از تکوین صفات و رذائل اخلاقی) است.

- ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی

- پذیرش آزادانه و آگاهانهی دین اسلام - به عنوان آیین زندگی و مبنای نظام معیار- برای تکیه بر آن، جهت تکوین تعالی، پیوسته هویت خود در راستای تشکیل جامعهی صالح و پیشرفت مداوم آن؛

- تلاش مداوم جهت ارتقای ابعاد معنوی وجودی خویش و دیگران از طریق برقراری ارتباط با خداوند -عبادت و تقیّد به احکام دینی- و دعوت سایرین به دینداری و اخلاق مداری؛

- خودشناسی و دیگرشناسی برای پاسخگویی مسئولانه به نیازها، محدودیتها و پیشرفت ظرفیتهای وجودی خویش و دیگران از طریق درک و اصلاح موقعیت خود و دیگران بر اساس نظام معیار اسلامی؛

- تلاش پیوسته برای خودسازی و اصلاح دیگران بر اساس نظام معیار اسلامی از طریق مهار غرایز طبیعی، تعدیل عواطف و تمایلات، تقویت اراده و خویشتن داری، حفظ کرامت و عزت نفس، کسب صفات و فضایل اخلاقی، پیشگیری از تکوین صفات و رذائل غیر اخلاقی و امربه معروف ونهی از منکر؛

- تلاش پیوسته برای حضور موثر و سازندهی دین و اخلاق در تمام ابعاد فردی و اجتماعی زندگی با التزام عملی به نظام معیاراسلامی -تقیّد عملی به احکام و ارزشهای اسلامی و رعایت اصول و آداب اخلاقی در زندگی روزمره

- فطرت مداری-شروع از معرفت و میل ربوبی سرشته در وجود متربیان-؛

- تعالی مرتبتی - رعایت مراتب تشکیکی تدین و تخلق،با توجه به مراتب دین داری و اخلاق-؛

- جامع بودن بین روش موضوعی -دربعد بینش و دانش دینی- وروش تلفیقی -با سایر ساحتهای تربیت و در بعد نگرش و عمل دینی-؛

-عقلانیت محوری

اصالت دادن به تعقل و عقلانیت، که اسکلت و محور تربیت اعتقادی،عبادی و اخلاقی تلقی می‌شود-، ضمن توجه به ابعاد عاطفی و عملی -پرهیز از مواجهه صرفا احساسی یا انتخاب دین بر اساس اکراه و اجبار و تلقین محض-؛ یعنی تاکید بر بصیرت دینی؛

- مشارکت و همراهی همهی عوامل -تقسیم کار بین خانواده،مدرسه،مسجد و رسانه-؛

- انعطاف پذیری،تنوع و پویایی -توجه به مقتضیات زمان و مکان،ضمن حفط اصول-؛

- فعال بودن -تاکید بر نقش اصلی متربیان در فرایند و نتیجه-؛

- مسئله محوری -توجه به موضوعات و مسائل زندگی روزمره-؛

- توجه به بعد عاطفی و ولایی دین -بهره مندی مناسب از عواطف ،احساسات و تجارب شخصی برای تعمیق و گسترش تدین-، تولا و تبرا؛

- چند بعدی بودن -پرهیز از تحویل دین داری به یکی از ابعاد آن-؛

- بهرهگیری از میراث غنی و ارزشمند ادبیات کهن برای توسعه و تعالی ارزش های دینی و اخلاقی

- اصول ساحت تربیت اعتقادی،عبادی و اخلاقی دانش آموزان در مدرسه

اصل تحول مداوم

یکی از اصول ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی، «اصل تحول مداوم» میباشد، مصادیق این اصل عبارتند از:

- حرکت از اصلاح ظاهر به تحول باطن؛

- حرکت از پیامدگرایی به تکلیفمداری؛

- حرکت از تلقین و عادت به تبیین و انتخاب و استدلال؛

- حرکت از ظنّ به اطمینان و یقین؛

- حرکت از ارزیابی بیرونی به ارزشیابی توسّط خود شخص؛

- حرکت از اصلاح محیط- محدودسازی- به سوی مقاومت در مقابل محیط- مصون سازی- وسپس تاثیرگذاری بر آن؛

- حرکت از انگیزههای دنیوی مشروع به انگیزههای اخروی -تصعید-؛

- حرکت از اصلاح فردی به اصلاح اجتماعی؛

- حرکت از ارزشهای عام انسانی به ارزشهای الهی؛

- حرکت از اجبار برنامهای به انتخاب فردی؛

- حرکت از الزام بیرونی به التزام شخصی.

اصل ایجاد توازن

اصل دیگر ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی «اصل ایجاد توازن» میباشد که مصادیق این اصل عبارتند از:

- تاکید بر پرورش روحیهی نقادی، هم نسبت به مدرنیته و هم، نسبت به سنت؛

- انعطافپذیری نسبت به واقعیات متنوع محیطی و خرده فرهنگها و خانوادهها -ضمن حفظ اصول-؛

- توازن بین ظاهر و باطن؛

- توازن و تلفیق میان اخلاق و دین؛

- تلفیق و ترکیب مناسب و هماهنگ تعلیم و تزکیه؛

- توجّه به خصوصیات فردی و جنسیتی متربّیان، ضمن تاکید بر مشترکات میان آنها؛

- رعایت اعتدال -پرهیز از افراط و تفریط-؛

- تاکید متوازن و سزاوار بر استفاده از روشهای مختلف تربیت اخلاقی و دینی؛

- تاکید متوازن بر تبیین، استدلال، حساسیت و عمل اخلاقی؛

- جمع بین حفظ امور ثابت دینی و پویایی، نسبت به مقتضیات زمان و مکان.

اصل رعایت اولویت ها- الاهم فالاهم

اصل مهم دیگر در ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی «اصل رعایت اولویت ها- الاهم فالاهم-» میباشد که مصادیق این اصل عبارتند:

- اولویت استدلال بر تعبّد؛

- تقدم پیشگیری بر درمان- تقدّم مبارزه با علت نسبت به برخورد با معلول-؛

- دفع افسد به فاسد؛

- تقدم پیرایش از زشتیهای اخلاقی بر آراسته شدن به زیباییها؛

- تقدم رفع بردفع رذایل و عوامل موثر در آن؛

- تقدم فضل بر عدل-تقدم رحمت بر غضب-؛

- اصالت مصونیّت بر محدودیّت؛

- تاکید بر کاربرد دین و اخلاق در زندگی فردی و اجتماعی -با تاکید بر مسائل واقعی زندگی متربّیان-.[1]

والحمد لله رب العالمین علی کل حال


[1] . برگرفته از مبانی نظری سند تحول بنیادین آموزش وپرورش.

وصف اسلام در زبان امیرالمؤمنین

وصف اسلام در زبان امیرالمؤمنین(علیه الصلواة و السلام)

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه «اسلام» را اینگونه توصیف می نماید:

«خدا را سپاس كه اسلام را تشريع (کرد)، و سرچشمه هاى آن را براى آن‌كه بخواهد وارد شود آسان نمود، و اركانش را در برابر آن‌كه قصد غلبه بر آن دارد غير قابل شكست قرار داد، و آن را براى كسى كه به آن آويخت پناهگاه امن و براى وارد بر آن حريم سلامت قرار داد. آن را برهانی ساخت براى كسى كه به وسيله آن سخن می گوید، و شاهد براى كسى كه به وسيله آن به دفاع برمی خیزد، و نوری براى آن‌كه طلب روشنى می كند، و فهمی براى آن‌كه انديشه می نماید، و مغزی براى آن‌كه آراسته به تدبير می شود، و نشانه ای براى هر بافراستى كه راه حق می جوید، و بينايى براى آن كسى كه عزم خود را جزم می كند، و پندی براى كسى كه پند آموزد، و نجات براى آن‌كه تصديق می كند، و تكيه ‌گاهی براى كسى كه به آن متّكى شود، و آسايش براى آن‌كه خود را به آن وامی گذارد، و سپری براى آن‌كه صبر پيشه می كند.زیرا اسلام روشن‌ترين راه، و آشكارترين مسلك‌هاست، علائم راهش بلند، جاده هايش روشن، چراغهايش درخشان، ميدان تمرينش آماده براى مسابقه دادن، هدفش بلند و مرتفع، و جاى ‌دهنده همه مسابقه گذاران است، جايزه ‌اش شایسته، و سوارانش شريف. راهش تصديق، نشانه ‌اش اعمال نیکویی، پايانش مرگ، ميدان تمرينش دنيا، محل مسابقه دهندگانش قيامت، و جايزه اش بهشت است.»[1]


[1] . نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵، ترجمه نهج البلاغه ص۱۳۹.

ای نام تو بهترین سرآغاز / نظامی گنجوی

ای نام تو بهترین سرآغاز

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده

ای نام تو بهترین سرآغاز[1]

بی‌نام تو نامه کی کنم باز

ای یاد تو مونس روانم جز نام تو نیست بر زبانم[2]

ای کارگشای هر چه هستند نام تو کلید هر چه بستند

ای هیچ خطی نگشته ز اوّل بی‌ حجّت نام تو مسجّل

ای هست کن اساس هستی کوته ز درت درازدستی

ای خطبه تو تبارک الله فیض تو همیشه بارک الله

ای هفت عروس نه عماری[3] بر درگه تو به پرده‌داری

ای هست نه بر طریق چونی دانای برونی و درونی

ای هرچه رمیده وارمیده در کن فیکون تو آفریده

ای واهب عقل و باعث جان با حکم تو هست و نیست یکسان

ای محرم عالم تحیر عالم ز تو هم تهی و هم پر

ای تو به صفات خویش موصوف ای نهی تو منکر امر معروف

ای امر تو را نفاذ مطلق وز امر تو کائنات مشتق

ای مقصد همت بلندان مقصود دل نیازمندان

ای سرمه کش بلند بینان در باز کن درون نشینان

ای بر ورق تو درس ایام ز آغاز رسیده تا به انجام

صاحب توئی آن دگر غلامند سلطان توئی آن دگر کدامند

راه تو به نور لایزالی از شرک و شریک هر دو خالی

در صنع تو کامد از عدد بیش عاجز شده عقل علت اندیش

ترتیب جهان چنانکه بایست کردی به مثابتی که شایست

بر ابلق صبح و ادهم شام حکم تو زد این طویله را بام

گر هفت گره به چرخ دادی هفتاد گره بدو گشادی

خاکستری ار ز خاک سودی صد آینه را بدان زدودی

بر هر ورقی که حرف راندی نقش همه در دو حرف خواندی

بی کوه ‌کنی ز کاف و نونی کردی تو سپهر بیستونی

هر جا که خزینه شگرفست قفلش به کلید این دو حرفست

حرفی به غلط رها نکردی یک نکته درو خطا نکردی

در عالم عالم آفریدن به زین نتوان رقم کشیدن

هر دم نه به حق دسترنجی بخشی به من خراب گنجی

گنج تو به بذل کم نیاید وز گنج کس این کرم نیاید

از قسمت بندگی و شاهی دولت تو دهی بهر که خواهی

از آتش ظلم و دود مظلوم احوال همه تراست معلوم

هم قصه نانموده دانی هم نامه نانوشته خوانی

عقل آبله پای و کوی تاریک وآنگاه رهی چو موی باریک

توفیق تو گر نه ره نماید این عقده به عقل کی گشاید

عقل از در تو بصر فروزد گر پای درون نهد بسوزد

ای عقل مرا کفایت از تو جستن ز من و هدایت از تو

من بی‌دل و راه بیمناکست چون راهنما توئی چه باکست

عاجز شدم از گرانی بار طاقت نه چگونه باشد این کار

می‌کوشم و در تنم توان نیست کازرم تو هست باک از آن نیست

گر لطف کنی و گر کنی قهر پیش تو یکی است نوش یا زهر

شک نیست در اینکه من اسیرم کز لطف زیم ز قهر میرم

یا شربت لطف دار پیشم یا قهر مکن به قهر خویشم

گر قهر سزای ماست آخر هم لطف برای ماست آخر

تا در نفسم عنایتی هست فتراک تو کی گذارم از دست

وآن دم که نفس به آخر آید هم خطبه نام تو سراید

وآن لحظه که مرگ را بسیجم هم نام تو در حنوط پیچم

چون گَرد شود وجود پستم هرجا که روم تو را پرستم

در عصمت اینچنین حصاری شیطان رجیم کیست باری

چون حرز توام حمایل آمود سرهنگی دیو کی کند سود

احرام گرفته‌ام به کویت لبیک زنان به جستجویت

احرام شکن بسی است زنهار ز احرام شکستنم نگهدار

من بی‌کس و رخنه‌ها نهانی هان ای کس بی‌کسان تو دانی

چون نیست به جز تو دستگیرم هست از کرم تو ناگزیرم

یک ذره ز کیمیای اخلاص گر بر مس من زنی شوم خاص

آنجا که دهی ز لطف یک تاب زر گردد خاک و دُر شود آب

من گر گهرم و گر سفالم پیرایه توست روی مالم

از عطر تو لافد آستینم گر عودم و گر درمنه اینم

پیش تو نه دین نه طاعت آرم افلاس تهی شفاعت آرم

تا غرق نشد سفینه در آب رحمت کن و دستگیر و دریاب

بردار مرا که اوفتادم وز مرکب جهل خود پیادم

هم تو به عنایت الهی آنجا قدمم رسان که خواهی

از ظلمت خود رهائیم ده با نور خود آشنائیم ده

تا چند مرا ز بیم و امید پروانه دهی به ماه و خورشید

تا کی به نیاز هر نوالم بر شاه و شبان کنی حوالم

از خوان تو با نعیم‌تر چیست وز حضرت تو کریم‌تر کیست

از خرمن خویش ده زکاتم مَنْویس به این و آن بَراتَم

تا مزرعه چو من خرابی آباد شود به خاک و آبی

خاکی ده از آستان خویشم وابی که دغل برد ز پیشم

روزی که مرا ز من ستانی ضایع مکن از من آنچه مانی

وآندم که مرا به من دهی باز یک سایه ز لطف بر من انداز

آن سایه نه کز چراغ دور است آن سایه که آن چراغ نوراست

تا با تو چو سایه نور گردم چون نور ز سایه دور گردم

با هر که نفس برآرم اینجا روزیش فروگذارم اینجا

دَرهای همه ز عهد خالیست اِلا دَرِ تو که لایزالیست

هر عهد که هست در حیاتست عهد از پس مرگ بی‌ثباتست

چون عهد تو هست جاودانی یعنی که به مرگ و زندگانی

چندانکه قرار عهد یابم از عهد تو روی برنتابم

بی‌ یاد توام نَفَس نیاید با یاد تو یاد کس نیاید

اول که نیافریده بودم وین تعبیه‌ها ندیده بودم

کیمُخت[4] اگر از ذمیم کردی باز از ذمیم ادیم[5] کردی

بر صورت من ز روی هستی آرایش آفرین تو بستی

واکنون که نشانه گاه جودم تا باز عدم شود وجودم

هرجا که نشاندیَم نشستم وآنجا که بَریَم زیر دستم

گردیده رهیت من در این راه گه بر سر تخت و گه بن چاه

گر پیر بوم و گر جوانم ره مختلف است و من همانم

از حال به حال اگر بگردم هم بر رق اولین نوردم

بی‌جاحتم آفریدی اول آخر نگذاریم معطل

گر مرگ رسد چرا هراسم کان راه به تُست می‌شناسم

این مرگ نه، باغ و بوستانست کو راه سرای دوستانست

تا چند کنم ز مرگ فریاد چون مرگ ازوست مرگ من باد

گر بنگرم آن چنان که رایست این مرگ نه مرگ نقل جایست

از خورد گهی[6] به خوابگاهی وز خوابگهی به بزم شاهی

خوابی که به بزم تُست راهش گردن نکشم ز خوابگاهش

چون شوق تو هست خانه خیزم خوش خُسبم و شادمانه خیزم

گر بنده نظامی از سر درد در نظم دعا دلیریی کرد

از بحر تو بینم ابر خیزش گر قطره برون دهد مریزش

گر صد لغت از زبان گشاید در هر لغتی تـــرا ستــــاید

هم در تو به صد هزار تشویر دارد رقم هــــــزار تقصیر

ور دم نزند چو تنگ حالان دانی که لغت زبان لالان

گر تن حبشی سرشته تُست ور خط خُتَنی نبشته تُست

گر هر چه نبشته‌ای بشوئی شویم دهن از زیاده گوئی

ور باز به داورم نشانی ای داور داوران تو دانی

زان پیش کاجل فرا رسد تنگ و ایام عنان ستاند از چنگ

ره باز ده از ره قبولم بر روضه تربت رسولم[7]


[1] . وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)

[2] . ای یاد تو مونس روانها جز نام تو نیست بر زبان ها

[3] . مراد از هفت عروس هفت سیاره میباشد:

1-ماه 2- تیر 3- ناهید 4- خورشید 5-بهرام 6-اورمزد 7- کیوان

عماری به معنی کجاوه یا تخت است.

پیشینیان را باور این بوده که این هفت سیاره را خداوند بر نه چرخ و فلک قرار داده که ماه بر چرخ نخست قرار دارد تیر بر چرخ دوم و به ترتیب،ناهید،خورشید،بهرام،اورمزد. کیوان که بر چرخ هفتم است و این چرخ ها بر فلک هشتم که ثابت است قرار دارد و همه اینها بر نهمین چرخ که فلک الافلاک یا عرش خوانده میشد. نظامی میگوید همه این سیاران هفت گانه و چرخ و فلک نه گانه به دستور تو هستند.

[4] . کیمخت. [ مُ ] (اِ) نوعی از پوست که به دباغت خاص پیرایند. فارسی است . (از منتهی الارب ). پوست کفل و ساغری اسب و خر است که به نوعی خاص دباغت کنند، و بعضی گویند کیمخت دانه هایی است که در آن پوست می باشد. (برهان ). چرمی است که از ساغری اسب و خر گیرند و دباغت کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). لغت‌نامه دهخدا

[5] . ادیم . [ اَ ] (ع اِ) چرم . || مطلق پوست دباغت داده . (غیاث اللغات ). چرم مهیا و ساخته :

بیاورد پس مشکهای ادیم بگسترد بر وی همه زر و سیم . فردوسی .|| پوستی که آنرا بودار گویند. (غیاث اللغات ). پوست خوشبوی که از یمن خیزد یعنی بلغار. پوست خوشبوی سرخ رنگ که بتابش سهیل رنگ گیرد و آنرا بلغار گویند و آن پوستی باشد خوشبوی و موج دار و رنگین ، گویند که از تابش ستاره سهیل آن رنگ بهم میرساند. (برهان قاطع). لغت‌نامه دهخدا

[6] . محل خوراک و مطبخ و خوردن

[7] . نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده.

چهار علم ضروری در تمام علوم اسلامی

چهار علم ضروری در تمام علوم اسلامی بعنوان پیش نیاز

اما چهار علم مورد نیاز درهمه رشته های علمی عبارت است از:

الف- تاریخ علم.

به عنوان مثال اگربخواهیم رشته عرفان اسلامی راتحصیل کنیم باید ابتدا تاریخ علم عرفان را بصورت عام از ابتدای پیدایش بشر در نظربگیریم و مطالعه کنیم ؛ تاریخ عرفان در ادیان آسمانی و غیرآسمانی در شرق و غرب عالم ؛ و بعد از آن وارد تاریخ عرفان در اسلام و جغرافیای جهان اسلام بشویم و فرق و نحله های آن و سیرتاریخی علم عرفان اسلامی وکتاب و دانشمندان مسلمان (منبع شناسی) آن آشنا شویم. تاریخ هجرت علما و دانشمندان و شکل گیری حوزه های علمی و امثال آن بسیار زیبا و در فهم ما از هر علمی موثراست. جالب اینکه الان ماموریت و مسافرت و فرصت مطالعاتی بعضی از کشورها را در شهر و کشورمان مشاهده می کنیم. چنین مطالعه ای ما را با طول تاریخ بشریت آشنا و جایگاه عرفان اسلامی را نشان می دهد و قطعه پازل عرفان اسلامی را در میان عرفان های دیگر مشخص و معین می کند. و باعث جلوگیری از غرور و افتخارهای کاذب خواهد شد. در بعضی موارد ما فکر می کنیم محور عالم عرفان در جهان هستیم و در حالیکه از تلاش ها و تفکرات و کتاب ها و دانشمندان عارف و اندیشه های مشابه آن بی خبریم. این موضوع در رشته های تخصصی و تطبیقی و تسلط به زیست های علمی گوناگون و آشنائی با تعدادی از زبانهای خارجی خودش را بیشتر نشان می دهد.

ب- فلسفه علم

منظور از فلسفه علم دانش های مضاف علم فلسفه نیست. بلکه بمعنای عام آن است. یعنی مثلا در عرفان اسلامی علت و چرائی پیدایش فلان مسئله عرفان اسلامی و شدت و ضعف و افول و صعود و استمرار و ناپدید شدن آن را بدانیم. متوجه شویم چرا در فلان قرن اینقدر درباره محبت و عشق کتاب نوشته شد. بسیاری از ریشه ها و چراهای مسائل رشته های علمی مبهم است که دانستن آن برای قضاوت و پیشرفت و عدم توسعه آن مسئله و آن علم تاثیرگذار است.

ج-روش علم

هر علمی از دهها روش برای طرحش استفاده می کند. امروز روش شناسی و متد شناسی و زبان شناسی و هرمنوتیک خودش علم مستقل شده است. لکن مقصود ما در اینجا این است که مثلا وقتی می خواهیم وارد رشته عرفان اسلام شناسی شویم ابتدا کتابی در باره روش شناسی علم و علوم بخوانیم و بعد بصورت خاص در باره روش شناسی عرفان اسلامی مطالعه کنیم. در تاریخ علم و فلسفه علم بصورت ترکیبی در باره روش های هر علمی می توانیم تحقیق کنیم. باید تحقیق کنیم کتاب اشارات نمط نهم ویا التمهید فی شرح رسالة قواعد التوحید مشهور به تمهید القواعد یا فصوص الحکم به چه روشی تالیف یافته است. و به چه روش یا روش هائی تحصیل و تدریس و تحقیق شود.( امروز در نظام آموزش جهان هزاران کتاب برای روش ها تالیف شده است.). اگراستاد و طلبه رشته عرفان اسلامی بدانند به چه روش هائی می توان تحصیل و تدریس و تحقیق کرد صرفه جوئی در وقت و اثر بخشی فوق العاده در تفاهم و مفاهمه این علم خواهد شد.

آیا علم عرفان که از منبع کشف و شهود استفاده می کند و یکی از چهار جهان بینی معتبر در سطح جهان می باشد روش آن با دیگر علوم به یک شکل است؟ قطعا با دیگر علوم متفاوت است. برای همین باید روش های هر علمی کشف گردد و مرتب از روش های جدید استفاده گردد. یک طاقه پارچه را به هزاران روش و مدل وسبک می شود درآورد و افراد متفاوت ازآن استفاده کنند. و این اتفاق در علوم اسلامی ما بسیارکمیاب است و بدان توجه جدی نمی شود.

د- معرفت شناسی.

در زمان معاصر قبل از ورود به هرعلمی بخصوص علوم اسلامی و اجتماعی و انسانی و نظری باید معرفت شناسی عام و خاص آن علم خوانده شود. امروز خود معرفت شناسی یک رشته علمی است و در تمام رشته ها باید کتاب خاص معرفت شناسی داشته باشیم.

مثل کتاب معرفت شناسی محمدرضا حسین زاده یا مثلا در عرفان اسلامی کتاب معرفت شناسی عرفانی سید حسین ابراهیمیان ؛ یا ماهیت معرفت عرفانی مسعود اسماعیلی.

وقتی این چهارعلم را درباره هرعلمی خواندیم بعد وارد آن رشته علمی شدیم ببینید چگونه آن علم خوب تحصیل و تدریس و تحقیق می شود.[1]


[1] . رسول ملکیان اصفهانی - شنبه ۱۴۰۱/۰۸/۰۷ | 13:26.

مفهوم شناسی در قرآن

آدمی را آدمیت لازم است؛ عود را گر بو نباشد، هیزم است ...

مفهوم شناسی

علم مفهوم شناسی بررسی و تحقیق بر روی کلمات و ارتباط نزدیک و میانی و دور با دیگر کلمات است. در واقع تفسیر معنائی یک کلمه در ارتباط با معنای کلمات دیگر بصورت واحد ومنسجم معنا می یابد. درک این مطلب نیاز به کتابهائی دارد که آن را خوب توضیح و تفسیر داده باشد و همچنین نیاز به مهارت و هوش سرشاری دارد. امکانات سخت افزار و نرم افزار رایانه در این عصر کمک شایانی به ارتباط کلمات با همدیگر می کند.

رشته مفاهیم شناسی در خود غرب نیز پیشرفت لازم را نداشته است و کتابهای تدوین یافته دراین زمینه بسیار محدود می باشد. این علم را در گرایش رشته های مختلف ادبیات می توان یافت.

علم مفاهیم شناسی مثل ادبیات و منطق می باشد. یعنی ابزار فهم و تفسیر متن می باشد. اگر تا دیروز مفسر متن نیاز به کتاب لغت داشت؛ امروز مفسر قبل از تفسیر متون مهم و کلاسیک و بخصوص فرا بشری مثل کتاب وحیانی قرآن نیاز به کتاب مفاهیم شناسی دارد.

در زمان ما کلمه مفهوم از واژه های پرکاربرد است ولی کسی بدرستی درصدد تفسیر و تبیین آن برنیامده است.

مفهوم شناسی بررسی ارتباط کلمات با هم دیگر می باشد. در هرسطحی که تعریف شده است. وقتی کتاب قرآن را بررسی می کنیم یک کلمه را با تمام کلمات دیگر که در ارتباط می باشد را مد نظر قرار می دهیم. هر کلمه ای با بعضی کلمات قرابت خیلی نزدیک دارد و نسبت بهمدیگر تاثیر و تاثر دارند و با بعضی کلمات میانی و دورتر قرابت کمتر و خیلی کمتر دارد.

کلمات صرف نظر از قالبشان (ریشه و ظاهر کلمه و حروف) در عالم معنا با هم دیگر هم پوشانی؛ هم خانواده؛ تضاد؛ ترادف؛ و... دارند و در دل همدیگر هستند. هر کلمه برای خود عالمی دارد و جهانی را در خود جای داده است. هر کلمه حامل فرهنگ و تمدنی است و با خود تاریخی بهمراه دارد. برای فهمیدن هر متنی ابتدا باید به مفردات و کلمات آن جمله توجه داشت. کشش کلمات اعجاب برانگیزاست. اگر برای هر کلمه بخصوص در قرآن یک کتاب نوشته شود تعجب ندارد.

درعلم مفهوم شناسی باید توجه کرد وقتی یک کلمه را بررسی می کنیم باید تمام شبکه ارتباطی آن را بصورت واحد مد نظر داشته باشیم. باید در سراسر قرآن به آن با ذهن واحد ارتباط برقرار کنیم. بصورتی که تفسیر مفهومی کلمه در سراسر قرآن بوی توحید را بدهد.

ما این علم مفهوم شناسی را در قرآن مفاهیم شناسی نام گذاری کردیم بخاطر اینکه هر کلمه ای در درون و بیرون خود دارای مفهوم های متفاوتی است. و وقتی اینها با هم و در ارتباط با کلمات دیگر سنجش گردد، معانی متکثری را تولید می کنند.

علم مفهوم شناسی را باید در گرایش های رشته علوم ادبیات و علم اصول و منطق جستجو کرد و بدست آورد. لکن پایگاه اصلی مفهوم شناسی در علوم ادبیات می باشد. شاید این علم از علم ادبیات به علم اصول و علم منطق رفته باشد؛ و یا صحیح تر اینکه بگوئیم زوایه دید به یک مسئله در سه علم می باشد.[1]

والحمد لله رب العالمین علی کل حال


[1] . وبگاه آثار علمی رسول ملکیان اصفهانی.

مؤلفه‏ هاي عرفان ناب اسلامي‏

مؤلفه‏ هاي عرفان ناب اسلامي‏

عرفان اسلامي با مباني و مؤلفه‏ هاي اصیلی كه دارد و به بخشي از آنها اشاره خواهد شد، عرفان توحيد و ولايت و محبت است؛ عرفاني است كه در آن، بار امانت الهي، يعني ولايت مطلقه الهي را انسان عارف دردمند، به دوش مي‏ كشد. این مولفه های اصیل برای عرفان ناب اسلامی عبارتنداز:

1. خدا محوري‏

عرفان اصيل اسلامي، عرفاني "خدا محور " است؛ حال آيا "سلوك منهاي خدا " و عرفان خداگريزانه ممكن است؟

عرفان‏ هاي بدون خدا و سلوك منهاي حق سبحانه، گرفتاري نفساني و ابليسي مي‏ آورد و "انسان در تاريكي " خود را در "روشنايي " مي‏ بينيد!

بايد هوشيار بود كه ايمان به خدا، داراي دو ركن زير است:

1. باور قلبي پايدار. 2. عمل مؤمنانه1.

"ايمان " هم داراي مراتبي است؛ "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا "2 و "لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ "3 . ايمان عقلي- شهودي، ايمان ناب و خالص مي‏تواند مأمن و مصونيت‌بخش باشد؛ "الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ "4. پس عرفان، نبايد سكولار و منهاي خدا باشد كه "سرابي " بيش نيست.

2. ولايت گرايي‏

سالك الي اللَّه در عرفان اصيل اسلامي، "اهل ولايت " است؛ يعني معرفت و محبت به انسان كامل معصوم و تعبد و التزام عملي به سنت و سيره و اولياي دين را نصب‌العين خويش قرار مي‏ دهد؛ زيرا انسان كامل، هم "صراط مستقيم " است كه قرآن كريم فرمود: "إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلي‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ "5.

امام صادق‏ عليه السلام در تفسير "اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ "6 ، فرمود: "و اللَّه نحن الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ "7.

امام سجاد عليه السلام نيز فرمود: "نحن ابواب اللَّه و نحن الصراط المستقيم "8.

سلوك، "صراط مستقيم " مي‏طلبد و تخلف‏پذير باشد و نه "اختلاف بردار " و اين هم خصوصاً بايد تبيين شود و هم مصداقا و در احاديث آمده كه انسان‌هاي كامل و مكمل، مصاديق عيني و حقيقي صراط مستقيم هستند و سلوك منهاي ولايت آنان معنا ندارد و نتيجه‌بخش نيست؛ چنان كه در تفسير آيه "ثُمَّ اهْتَدي‏ "9 از امام زين العابدين، امام محمدباقر و امام صادق‏ عليهما السلام چنين آمده است: "ثم اهتدن، الي ولايتنا اهل البيت، فواللَّه او ان رجلا عبداللَّه عمرا، ما بين الركن و المقام، ثم مات و لم يجئي بولايتنا لاكبر اللَّه في النار علي وجهه "10.

3. نياز به استاد

به تعبير استاد مطهري، سالك براي رسيدن به "توحيد "، بايد مراحل و منازل را طي كند و در طي مراحل و مقامات كه با واردات قلبي همراه است، محتاج "پير "، "راهنما "، "مرغ سليمان " و "خضر طريق " يا انسان كامل است كه او را مراقبت نمايد و از راه و رسم منزل‏ها، آگاهش كند11.

در "عرفان عملي "، پس از طرح ضرورت استاد سلوكي، از شرايط مريد و مراد و شاگرد و استاد گفته‏اند؛ مثلا در شرايط استاد چنين گفته ‏اند:

1. جامع باشد.

2. به مقام فنا رسيده باشد.

3. صاحب‌نظر و داراي ولايت باطني باشد.

4. اسلام شناس كامل باشد.

حال با توجه به ويژگي‌هاي علمي و عملي ياد شده، آيا بهتر نيست كه انسان سالك در پرتو انسان كامل معصوم كه سنت و سيره ‏اش حضور دارد، سلوك نمايد و از جاده حق و مستقيم "ولايت گرايي "، خارج نشود و به دنبال استاداني برود كه ويژگي‏ هاي ياد شده را داشته، غرق در ولايت باشند؛ مجتهد، مجاهد و صاحب ولايت باشند.

با توجه به نكات ياد شده است كه بزرگان فرموده ‏اند: "اگر انسان عمري را در پيدا كردن استاد كامل صرف كند، جا دارد ".12 همچنين فرمودند: "كسي كه به استاد رسيد، نصف راه را طي كرده است "13.

4. شريعت گرايي‏

شريعت در اين جا به معناي مجموعه بايد و نبايدها يا احكام فقهي اسلام است كه در وجوب، حرمت، اباحه، استحباب و كراهت، ظهور يافته‌اند؛ چنان كه گفته‏ اند: "شرع از ماده شَرَعَ (بر وزن زرع) و در اصل، به معناي "راه روشن " است و راه ورود به نهرها را نيز "شريعه " مي‏ گويند؛ سپس اين كلمه در مورد اديان الهي و شرايع آسماني نیز به كار رفته است؛ زيرا راه روشن سلوك و سعادت در آن است و طريق وصول به آب حيات و زندگي حقيقي، معقول و سازنده است؛ پس شريعت هرگاه در مورد آيين حق به كار برود، به خاطر آن است كه انسان را به سرچشمه وحي و رضايت الهي و سعادت جاودان كه همانند آب حيات است، مي‏ رساند14.

"سلوك عرفان "، بدون التزام عملي به شريعت، يعني واجب و حرام، نتيجه‌بخش نيست و شريعت‌گروي براي همه اصحاب سير و سلوك - چه سالكان مجذوب و چه مجذوبان سالك - در همه شرائط روحي و معنوي مطرح و با توجه به ساحت‏ها و لايه‏هاي گوناگوني كه دارد، قابل اجرا و كارآمد است. عرفان منهاي شريعت، نه ممكن و نه سودمند است؛ "سقوط تكليف " نه تنها در هيچ مرتبه‏اي از مراتب و هيچ منزلي از منازل معنوي، اعتبار ندارد بلكه تكليف، بيشتر و وظايف، دشوارتر مي‏شود و به تعبيري سلوك با انجام واجب و ترك حرام، شروع و هر چه جلوتر مي‏رود، انجام مستحبات و ترك مكروهات و مباحات نيز بر آن اضافه شده، به گونه‏اي كه اهل معرفت خاص، به مرتبه‏ اي مي‏ رسند كه تنها دو وظيفه شرعي، يعني "واجب و حرام " را مي‏ شناسند؛ يعني "مستحب " را بر خود واجب و مباح و مكروه را حرام مي‏ دانند؛ تا رابطه آنها با خدا عميق‏ تر و نيل به مقامات معنوي و فتوحات غيبي، دسترس‌پذيرتر و شفاف‏ تر گردد كه به تعبير علامه طباطبايي، "افراد هر چه به خداوند تقرب بيشتري داشته باشند، تكاليف سنگين‏ تري است كه حسنات الابرار، سيئات المقربين "15.

عرفان منهاي شريعت، عرفان منهاي عرفان است و ضلالت و فساد و نهايتش نيز ندامت و پشيماني است. علي‏ عليه السلام فرمود: "الا و ان شرائع الدين واحده وسبله قاصده فمن اخذبها لحق و غنم و من وقف عنها ضل و ندم "16.

استاد جوادي آملي مي‌فرمايند: "البته اگر عارفان در سير و سلوك، تابع شريعت و ولايت اهل بيت‏ عليهم السلام باشند و راه صحيح را طي كنند. گوشه‏ اي از علم شهودي انبياء و اوليا به آنها مي ‏رسد17 و در جاي ديگر فرمود: "معلوم مي‏ شود اگر تهذيب و تزكيه، برخلاف مسير شرع باشد، چنين رياضتي باطل است؛ يعني سير و سلوك جز با انجام واجبات و مستحبات از يك سو و ترك محرمات و مكروهات، از سوي ديگر، قابل قبول نيست و بازدهي ندارد... "18 وي در تفسير آيه "وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ "19 نوشته ‏است: يقين در آيه "وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ "، همان يقين معرفتي است و اگر به مرگ تفسير شده، از باب جري و تطبيق است؛ نه تفسير مفهوم يقين و حتي "غايت " نيست؛ تا گفته شود كه وصول به يقين، غايت عبادت است؛ پس عبادت كن تا به يقين برسي و با دست‌يابي به يقين، مي‏تواني عبادت را رها كني؛ هرگز، بلكه مراد آن است كه يكي از منافع عبادت، يقين است و رسيدن به يقين، جز از راه عبادت و بندگي، ميسور نيست.20

علامه طباطبايي(رحمه الله) نيز پندار برخي را كه در تفسير آيه مي‏ گويند: رهايي از عبادت، پس از وصول به يقين دست مي‏دهد، نقد و نفي كرده ‏اند.21

5. عقل‌گرايي و خرد ورزي‏

عرفان اسلامي براي عقل و خرد، اصالت و اهميت قائل است و برهان و عرفان را مانعه الجمع ندانسته است و به بهانه "شهود "، از "فهم " و به بهانه عرفان، از برهان و استدلال، گريزان نيست.

استاد مطهري مي‌گويد: "در اسلام، اصالت با عقل و معرفت عقلي است كه به واسطه آن و با چنين كليدي، انسان به دامان معرفت شهودي و معارف قلبي وارد مي‏شود "22.

به هر تقدير، عرفان، عقل را از كار نمي‏ اندازد و از مصدر تشخيص، عزل نمي‏ كند؛ بلكه آن را شكوفا نموده، به مراحل بالاتر و مراتب والاتر، دعوت مي‏ كند و معرفت شهودي - سلوكي، در طول معرفت عقلي و برهاني است و نه در عرض آن و كافي است اندكي به آيات ذيل و تفسيرهاي آنها توجه نمائيم:

الف) "وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدي وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ "23.

ب) "لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَه لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ "24.

ج) "إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْري‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَي السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ "25.

استاد شهيد مطهري مي‌گويد: "به نظر ما، سخن از ترجيح آن راه بر اين راه، بيهوده است؛ هر يك از اين دو راه، مكمل ديگري است و به هر حال، عارف، منكر ارزش راه استدلال نيست ".26 پس در معرفت‏شناسي جامع قرآني و حديثي، جايگاه هر كدام از "عقل و دل " و برهان و عرفان، معلوم و حضور يكي، عامل غيبت ديگري نيست. استاد مطهري مي‌گويد: "از كانون دل، حرارت و حركت بر مي‏خيزد و از كانون عقل، هدايت و روشنايي... ".27 البته در اين كه ميان اهل تصوف و عرفان، نسبت به عقل افراط شده و عقل را تحقير كرده‏اند، ترديدي نيست؛ امّا مقام عشق، بالاتر از مقام عقل است و ضديتي با هم ندارند و عقل خالص با شهود ناب، قابل اجتماع هستند.28 بنابراين، چنين نتيجه مي‌گيريم:

الف) عقل و خرد، داراي ارزش معرفتي و شرط لازم ورود به عرفان و سلوك عرفاني است.

ب) عقل سليم، معيار سنجش مكاشفات و مشاهدات عرفاني است و در طول هم‏ هستند و نه در عرض هم.

ج) عقل، استعلاء يافته و برين، خود ره‌آورد شهود عرفاني و دوران پختگي "عرفان عملي " است.

6. رياضت معقول، مشروع و معتدل‏

در عرفان عملي اسلام، "رياضت "، نقش مهم و سرنوشت‌سازي دارد؛ تا درون انسان، نوراني و پاك گردد و "رياضت " در مراتب و مراحل سلوكي، بار معنايي و معرفتي خاصي دارد.

"رياضت سلوكي "، حداقل بايد سه ويژگي كلي و كلان داشته باشد كه عبارتند از:

الف) عقلاني بودن. ب) شرعي بودن. ج) معتدل بودن.

امام علي‏عليه السلام فرمود: "هي نفسي اروضها بالتقوي "29 ؛ "آن نفس من است كه با تقوا، آن را رياضت مي‏دهم ".

در قرآن كريم، بهترين تعريف از رياضت "معقول و معتدل " آمده است؛ "و اما كسي كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت... پس جايگاه او، همان بهشت است ".30

وجود داستان‏هاي عبرت‌انگيزي در صدر اسلام، مانند داستان عثمان بن مظعون، عبداللَّه بن عمرو و سخن پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در نقد و ستيز با زهد افراطي، مي‏تواند تحمل تفسير درستي از رياضت و زهدگرايي باشد به تعبير استاد مطهري، "زهد براي آدمي،تمرين است؛ اما تمرين روح و روح با زهد ورزش مي‏يابد و تعلقات اضافي را مي‌ريزد و سبك‌بال و سبك‌بار مي‏گردد و در ميدان فضايل، سبك به پرواز در مي‏آيد ".31 اينك به چند روايت پيرامون زهد توجه كنيد:

1. امام علي‏ عليه السلام فرمود: "اي مردم! زهد، كوتاه كردن آرزوست ".32

2. "تمام زهد در دو كلمه قرآن آمده است؛ "بر آن چه از دستتان رفته، اندوهگين نشويد و به آن چه به دست آورده ‏ايد، سرخوش نباشيد ".33

3. امام صادق‏ عليه السلام فرمود: "زاهد در دنيا كسي است كه حلال دنيا را از ترس حسابرسي آن كنار بگذارد و حرام دنيا را از ترس عذاب آن كنار بگذارد ".34

4. معناي زهد را مي‏توان از برخورد قاطع امام علي‏ عليه السلام با جريان "عاصم بن قاسم " فهميد. هنگامي كه او ترك دنيا كرده، اهل و عيال را رها كرد و نفقه زندگي او و عيال او را برادرش "علاء بن زياد " مي‏ داد، حضرت او را نكوهش كرد و براي شبهه‏ زدايي و دادن روش و معيار صحيح براي هميشه تاريخ، فرمود: "واي بر تو! من مانند تو نيستم. همانا خداوند متعال، بر امامان عادل، مقدر كرده كه در حد ضعيف‏ ترين مردم، بر خود سخت بگيرند ".35

پس در رياضت و زهد ناب اسلامي، نكات ذيل قابل تأمل و راه‌گشا خواهند بود:

الف) زهدورزي و عدم وابستگي به دنيا، با بهره‏ مندي به قدر كفاف و نياز، منافات ندارد.

ب) سرچشمه رياضت اسلامي، "شريعت " است كه رياضت معتدل، معقول و مقبول را در يك هندسه سلوكي تعريف شده، ارائه مي‏دهد.

ج) سنت و سيره انسان كامل معصوم، الگوهاي جامع و كاملي، براي رياضت و زهدگرايي است.

د) رياضت و زهد، به معناي ترك وظايف فردي، خانوادگي و اجتماعي نيست.

ه) زهدورزي، بايد آثاري چون وظيفه‌گرايي، معنويت و نورانيت دروني، جهاد و مبارزه با انحراف‏ ها و تحريف‏ ها، كرامت نفس و فروتني داشته باشد.36

7. عبوديت محور

عرفان اسلامي در بعد علمي و عيني، عرفاني است كه از رهگذر بندگي و عبوديت شكل مي‌گيرد و سير و سلوك، نه براي رسيدن به كشف، كرامات، شطح و غيب‏گويي، پيدا كردن موقعيت اجتماعي و مريدپروري نيست؛ بلكه تنها و تنها براي بندگي خدا خواهد بود.

قرآن كريم با آيه "رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَه وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ "37، منطق و معياري را ارائه كرده كه با جهان‌بيني محدود صوفيانه و تفكر خلوت‌گرايانه و بينش درون‌گرايانه محض، سازگار نيست و عرفان را با انگيزه الهي داشتن و براي خدا عمل كردن در خلوت و جلوت و در هنگام عبادت و تجارت، تأييد مي‏كند.

از ديدگاه عرفان اسلامي، بندگي خدا، در همه ساحت‏هاي زندگي ديده مي‏شود؛ يعني خوردن، آشاميدن، مهرورزي، به زن و فرزند و تأمين معيشت و نفقه آنها، تحصيل علم و توليد انديشه، سياست‏ورزي و عدالت‏گستري و...، همه مشمول حكم عبادت مي‏باشند.

8. اجتماعی و سياسي‏

با توجه به مطالب پيش درباره زهد، رياضت و عبوديت در عرفان اسلامي، حاصل مي‏ شود كه عرفان عملي اسلام، نه تنها با سياست‌ورزي در تضاد و چالش نيست، بلكه سياست در دل عرفان قرآني و ولايي نهفته و عرفان به سياست نيز جهت خدايي و الهي مي ‏دهد و رهبري جامعه، در حقيقت سامان‌دهي و نظام‌ بخشي امت، در راستاي اهداف عالي الهي است.

علامه جعفري مي‌گويد: "رهبر يك جامعه، بزرگ‏ترين وسيله رسيدن به حيات معقول و زندگي هدف‌دار تكاملي جامعه است؛ لذا خود بايد در عالي‏ترين حد ممكن، از حيات معقول و زندگي هدف‌دار تكاملي كه بر مبناي "عرفان مثبت اسلامي " استوار شده است، برخوردار باشد ".38

امام خميني خطاب به فرزندش، مرحوم احمدآقا فرمود: "پسرم! نه گوشه‏ گيري صوفيانه دليل پيوستن به حق است و نه ورود به جامعه و تشكيل حكومت، گسستن از حق است؛ ميزان در اعمال، انگيزه‏ هاي آنهاست. چه بسا عابد و زاهدي كه گرفتار دام ابليس است و آن دام‌گستر، با آن چه متناسب او است، چون خودبيني و خودخواهي و غرور و عجب و بزرگ‌بيني و تحقير خلق اللَّه و شرك خفي و امثال آنها، او را از حق دور و به شرك مي‏ كشاند و چه بسا متصدي امور حكومت كه با انگيزه الهي، به معدن قرب حق نايل مي‌شود ".39

استاد شهيد مطهري مي‌گويد: "عرفان، هيچ وقت در نهايت امر، سر از خدمت به خلق در نمي‏آورد؛ در وسط راه و بلكه در مقدمه راه، سر از خدمت به خلق در مي‏آورد. خدمت به خلق در عرفان هست و بايد هم باشد؛ ولي خدمت به خلق، نهايت راه نيست. خدمت به خلق، مقدمه‏اي از مقدمات عرفان است ".40

9. ذكر و ياد خدا

بحث ذكر، از بحث‏هاي دامنه‌دار و مهم عرفان عملي است. ذكر، نقطه آغازين سلوك و حركت عرفاني است و در همه مراحل و مقامات نيز حضور جدي و سرنوشت‏ سازي دارد. با ذكر، انسان از ماده به معنا و از مُلك به ملكوت و از فرش به عرش، هجرت مي‏كند و ذكر در واقع، از قيد خودپرستي و انانيت به در آمدن است و در همه حال، ياد خدا بودن است.

ذكر داراي اقسامي است كه عبارتند از: ذكر قلبي و ذكر عملي.

ذكر عملي از همه مهم ‏تر است؛ زيرا دوري از گناه و لغزش و روي آوردن به تعبد و تدين و عمل مبتني بر شريعت است و ذكر، حالتي نفساني و كيفيتي دروني است كه معارف را از گزند خطا و لغزش و دل را از فراموشي خدا باز مي‏ دارد و ذكر خدا، زمان و مكان نمي ‏شناسد و حد خاصي ندارد. در قرآن آمده است:

1. "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً "41.

2. "الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي‏ جُنُوبِهِمْ... "42.

3. "وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَه "43.

در حديثي امام صادق‏ عليه السلام خطاب به ابي عبيده آمده است: "درباره ذكر بسيار خداوند، منظور "سبحان اللَّه والحمدللَّه ولا اله الا اللَّه واللَّه اكبر " نيست؛ اگر چه اين هم از آن است؛ اما منظورم ياد خدا درباره چيزي است كه حلال يا حرام كرده است. پس اگر طاعت خدا بود، به آن عمل كند و اگر نافرماني خدا بود، آن را ترك كند ".44

10. عشق و محبت‏

عرفان و عشق، سرنوشتي همراه داشته، به گونه‏ اي كه جدايي ناپذيرند و نام يكي، نام ديگري را تداعي مي‏ كند. خداي سبحان از باب حب به ذات، تجلي كرد و اين همه عوالم پيدا و پنهان را آفريد و همه هستي نيز عاشق و شيداي او هستند.

امام علي‏ عليه السلام مي‏ فرمايد: "خدايا! از تو خواهانم كه قلبم را از محبت خودت لبريز گرداني ".45

قرآن مجيد، هندسه محبت خدا را چنين ترسيم مي‏ كند: "اگر [به راستي‏] خدا را دوست مي‏ داريد، مرا پيروي كنيد؛ خدا شما را دوست مي‏ دارد "46 و پس از آن، دوستي عترت طاهره پيامبر اكرم، معيار اساسي است؛ "قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّه فِي الْقُرْبي‏ ".47

ناگفته نماند كه عشق، تعريف نابردار و تفسير ناشدني است؛ زيرا از جنس چشيدني‏هاست و نه شنيدني‏ها كه با فناي عاشق در معشوق، درك كردني و شناخته شدني است؛ "الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ".48

نتيجه ‏گيري‏

عرفان اسلامي با مباني و مؤلفه‏ هايي كه دارد و به بخشي از آنها اشاره شد، عرفان توحيد و ولايت است؛ عرفاني است كه در آن، بار امانت الهي، يعني ولايت مطلقه الهيه49 را انسان عارف دردمند، به دوش مي‏كشد و در فرجام كار نيز از اين نعيم الهي، پرسش مي‏شود؛ "ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ".50

معرفت نفس در عرفان اصيل قرآني، طريقت داشته، نه موضوعيت؛ "و تكون النفس طريقا سلوكا و اللَّه سبحانه هوالغايه التي يسلك اليها و ان الي ربك المنتهي ".51

مراقبت و محاسبه نفس، در يك رياضت مبتني بر شريعت محمدي است كه انسان عاشق كمال و وصال را به توحيد ناب و لقاي رب مي‏رساند كه مبناي آن، ايمان و عمل صالح مي‏باشد.

عرفان اصيل اسلامي، خداگرايي و خداباوري و خداجو شدن است و رنگ و بوي رحماني يافتن كه بر اثر تقواي الهي، رزق معنوي انسان مي‏شود و علم لدني و افاضي و رحمت خاصه الهي، شامل حال او مي‏گردد.64 و مقامات عارفان راستين و اولياي حقيقي، به دليل فناي فعلي، صفاتي و ذاتي آنها در خدا، براي ما دور افتادگان وادي حيرت و ضلالت و واماندگان كوي سرگشتگي و طبيعت، ميسور نيست.52

پي‌نوشت:

1. ر.ك: مطهري، حكمت‏ ها و اندرزها، ج 1، ص 47-50.

2. نساء، آيه 136.

3. فتح، آيه 4 .

4. انعام، آيه 122.

5. يس، آيه 3 و 4.

6. حمد، آيه 6.

7. نور الثقلين، ج 1، ص 21.

8. همان، ص 22.

9. طه، آيه 81.

10. طبرسي، مجمع البيان، ج 7، ص 35؛ طباطبايي، الميزان، ج 14، ص 199.

11. ر.ك: مطهري، مجموعه آثار، ج 23، ص 27-36.

12. حسن زاه آملي، در آسمان معرفت، ص 26.

13. سيدمحمدحسين تهراني، رساله سير و سلوك منسوب به بحر العلوم، ص 115-116.

14. ر.ك: مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 21، ص 268؛ تفسيرالميزان، ج 5، ص 574 و ج 18، ص 252.

15. رساله الولايه، ص 17-20.

16. نهج البلاغه، خطبه 12.

17. جوادي آملي، دين ‏شناسي، ص 268.

18. تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 11، ص 295.

19. حجر، آيه 99.

20. دين ‏شناسي، ص 70-69 (با اندكي تصرف)؛ تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 11، ص 138-137.

21. ر.ك: تفسير الميزان، ج 8، ص 288-289.

22. ر.ك: مجموعه آثار، ج 4، ص 960-961؛ ج 21، ص 484-485؛ ج 23، ص 184-186.

23. حج، آيه 8-9.

24. نحل، آيه 78.

25. ق، آيه 37.

26. مجموعه آثار، ج 6.

27. مجموعه آثار، ج 23، ص 771-772.

28. ر.ك: مطهري، مجموعه آثار، ج 22، ص 214.

29. نهج البلاغه، نامه 45.

30. نازعات، آيه 40 و 41.

31. مجموعه آثار، ج 16، ص 541-539.

32. نهج البلاغه، خطبه 79.

33. حديد، آيه 23.

34. نهج البلاغه، خطبه 439.

35. جامع السعادت، ج 2، ص 52.

36. نهج البلاغه، خ 209؛ كليني، اصول كافي، ج 1، ص 401.

37. ر.ك: مطهري، مجموعه آثار، ج 23 ؛ ناظم زاده قمي، علي‏ عليه السلام در آينه عرفان، ص 281-328 ؛ تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 1، ص 171-190.

38. نور، آيه 37.

39. عرفان اسلامي، ص 102 و 108.

40. نامه‏ هاي عرفاني، ص 119-120.

41. م.ل، ج 23، ص 389.

42. احزاب، آيه 41.

43. آل عمران، آيه 191.

44. اعراف، آيه 200.

45. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 200.

46. همان.

47. آل عمران، آيه 31.

48. شوري، آيه 23.

49. بقره، آيه 165.

50. تفسيرالميزان، ج 16، ص 342.

51. تكاثر، آيه 8 ؛ ر.ك: علامه تهراني، مهرتابان، ص 219.

52. الميزان في التفسير القرآن، ج 17، ص 193-194.

نقل از: وبلاگ دولت جاودان

آشنایی با قرآن و تاریخچه آن

قرآن و تاریخچه آن

اشاره

قرآن: اين لفظ در اصل مصدر است بمعني خواندن. چنانكه در بعضي از آيات معناي مصدري مراد است: مثل إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ؛ قيامت: 17- 18.

قرآن در اينجا مصدر است مثل فرقان و رجحان و هر دو ضمير راجع بوحي اند يعني در قرآن عجله نكن زيرا جمع كردن آنچه وحي ميكنيم و خواندن آن بر عهدۀ ماست … و چون آنرا خوانديم از خواندنش پيروي كن و بخوان.سپس قرآن علم است بكتاب حاضر كه بر حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله نازل شده باعتبار آنكه خواندني است و آن مصدر از براي مفعول (مقروّ) است، قرآن كتابي است خواندني بايد آنرا خواند و در معانيش دقّت و تدبّر نمود بنظر نگارنده همان خواندن سبب تسميۀ اين كتاب عظيم باين نام است. چنانكه خود قرآن بخواندن آن كاملا اهميّت ميدهد: وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ نمل: 92. وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا؛ مزمّل: 4. فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ؛ مزمّل: 20. بعضي ها قرآن را در اصل بمعني جمع گرفته اند كه اصل قرء بمعني جمع است در اينصورت مي توانند بگويند كه: آن مصدر از براي فاعل است قرآن يعني جامع حقائق و فرموده هاي الهي. ولي با ملاحظۀ آنچه گذشت معناي اول مقبول تر بلكه منحصر بفرد است. الميزان نيز آنرا اختيار كرده است.[1] .....

ادامه نوشته

خلاصه دروس اندیشه اسلامی1

خلاصه دروس اندیشه اسلامی1

خلاصه مباحث مبدأ:

- انسان باید ابتدا قوا و ابزار شناخت خود و گستره و مرزهای آنها را بشناسد تا بعد به شناخت جهان دست یابد. آن چنان که امیرالمؤمنین می فرماید: کسی که خود را نمی شناسد، چگونه غیر خود را تواند شناخت.

- اگر آدمی قبل از هر چیز خود را بشناسد، بهتر می تواند از سرمایه های وجودی خود بهره ببرد و آنها را شکوفا سازد.

- هرگاه انسان موفق شود استعداد های خود را بشناسد، سرمایه های وجودی خود را به کمال رسانده است.

- اگر انسان ساختار پیچیده خود را مورد تأمل قرار دهد به ناظمی حکیم و علیم که چنین ساختاری را پدید آورده است آگاه می گردد و این مقدمه خود شناسی است.

- برای روشنی هر چه بیشتر رجحان و ضرورت خودشناسی می توان به دلایل ذیل اشاره کرد: 1- مقدمه کمال انسانی 2- پیش درآمد جهان شناسی 3- مقدمه خداشناسی.

- گروهی علاوه بر بعد مادی انسان به بعد غیرمادی او نیز اعتقاد دارند و برای انسان علاوه بر بدن مادی، حقیقتی به نام روح قائلند. ادیان الهی به ویژه اسلام با این دیدگاه همراه است.

- فیلسوفان دلایل متعددی بر غیر مادی روح اقامه کرده اند، یکی از آنها این است که وقتی ذر خودمان یعنی همان من درک کننده دقت می کنیم می یابیم که وجود من که حقیقت انسان است امری بسیط و غیر قابل تقسیم است و نمی توان آن را به دو نیمه من تقسیم کرد.

ازدیدگاه اسلام و قرآن، انسان علاوه بر بدن مادی از روح الهی بهره مند است و اصولا حقیقت انسان روح اوست. و قرآن در آیاتی به دو ساحتی بودن انسان تصریح می فرماید: « ثم سوّاه و نفخ فیه من روحه»

- قرآن در آیه «الله یتوفی الانفس حین موتها» موضوعی را پیش می کشد و آن اینکه حقیقت و واقعیت آدمی همان روح اوست که با بدن مادی همراه است.

- از آیاتی مانند « قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم....» که بر اخذ روح انسان هنگام مرگ دلالت می کند این حقیقت به دست می آید که روح انسان توسط فرشته مرگ اخذ می شود.

- روح غیر مادی انسان شخصیت واقعی و راستین انسان را تشکیل می دهد.

- حواس پنجگانه؛ قوای حسی (شنوایی، بویایی، چشایی، بینایی، بساوایی) از ابزار شناخت قوای علم حصولی اند.

- امور فطری و غریزی از اموری اند که به تعلیم و تعلم نیازی ندارند.

- روح انسان علاوه بر بعد شناختی، بعد دیگری به نام بعد گرایشی دارد. بعد گرایشی همان تمایلاتی اند که با روح انسان سرشته شده اند.

- گرایش های انسان دو گونه اند: 1- گرایش های حیوانی که میان انسان و حیوان مشترکند، مثل: گرایش به حفظ ذات و صیانت از خود و میل به جنس مخالف 2- گرایشهای انسانی؛ تمایلاتی اند که فقط به انسان اختصاص دارند، مثل میل و محبت به خدا.

- گرایش های انسانی، گرایش ها و تمایلاتی اند که به انسان اختصاص دارند و از گرایش های اصیل انسان، میل و محبت به خداست که از وی جدایی ناپذیر است، بطوری که می توان انسان را موجود متأله یا دین ورز نامید.

- منظور امام علی علیه السلام از اینکه می فرماید:« من خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم»، ناظر به ادراک نظری انسان است.

- شناختی را که مربوط به حوزه عمل یعنی باید ها و نبایدها و خوب ها و بدها است، حوزه شناخت عملی می گویند. مانند اینکه عدالت خوب است، یا انسان باید راست بگوید.

- حدیث؛ « خداوندا تو قلب ها را بر محبت خود آفریده ای» اشاره به بعد گرایشی انسان دارد.

- قرآن در آیات پرشماری آدمی را مختار و پاسخگوی اعمال خویش می داند. اصولا تقبیح و تحسین افعال و استحقاق عقاب و پاداش رفتار، نشان از اختیار انسان است.

- اصولا تفاوت اساسی بین افراد صالح و نیکوکار و افراد ظالم و بدکار در اعمال و رفتار آنان نهفته است.

- شناختی که مربوط به حوزه عمل یعنی؛ بایدها و نبایدها و خوب ها و بدها است، حوزه شناخت عملی می گویند.

- ایمان امری است معنوی و حالتی است روحی که جایگاه آن قلب آدمی است.

- ایمان؛ اعتقاد و تصدیق قلبی به خدا، روز قیامت، کتب آسمانی، ملائکه و پیامبران و به تعبیری امور غیب است و کسی که به این امور تصدیق و اعتقاد دارد و به آنها عمل می کند، مؤمن است.

- معیار جدایی نگرش دینی از نگرش الحادی و مادی گرایانه، اعتقاد به عالم غیب است.

- در اسلام ایمان مبتنی بر شناخت و معرفت است؛ ولی در مسیحیت، انسان باید نخست ایمان بیاورد تا بفهمد، نه اینکه نخست بفهمد و سپس ایمان بیاورد.

- از دیدگاه قرآن ایمان مبتنی بر معرفت و علم است ولی اینچنین نیست که اگر علم و معرفت وجود یابد ایمان نیز ضرورتا وجود دارد. هنگامی که قوم بنی اسرائیل معجزات روشن حضرت موسی را دیدند به انکار پرداختند و گفتند این یک سحر آشکار است. سپس قرآن می فرماید: « و جحدوا بها و استیقنتها »؛ با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند.

- آیه 15 سوره مبارکه حجرات: « قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا» به تبیین رابطه ایمان و عمل پرداخته است.

- از اینکه قوم بنی اسرائیل معجزات روشن حضرت موسی را دیدند و به انکار پرداختند، ضرورت مبتنی بودن ایمان بر معرفت و علم را می رساند.

- مطابق تعبیر امام کاظم علیه السلام؛ عقل حجت باطنی است. از این روایت به خوبی برمی آید که اسلام اهمیت فراوانی به عقل و خردورزی داده است. همچنین گزینش دین و پیروی از آن نیز به وسیله عقل صورت می گیرد.

- انسان می تواند با عقل و دین به سعادت جاودانه برسد.

- اصولا تقبیح و تحسین افعال و استحقاق عقاب و پاداش رفتار نشان از اختیار انسان است.

- قرآن در باب متعلقات ایمان مصداق های فراوان دارد؛ ولی می توان همه آنها را به توحید و ایمان به خدا بازگرداند. یعنی اعتقاد به نبوت، معاد، امامت، قرآن، کتب الهی و ایمان به ملائکه از لوازم و متعلقات ایمان به خداست.

- آیه شریفه « هو الذی انزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم » دلالت دارد که ایمان در انسان ها دارای درجات می باشد.

- ایمان حقیقتی است که دارای درجات مختلف است و چنین نیست که اهل ایمان در درجه ایمان یکسان باشند. در روایتی از امام صادق آمده است که ایمان مانند نردبانی است که ده پله دارد و پله های آن یکی پس از دیگری پیموده می شوند. خداوند در آیه 8 سوره انفال، سکینه را که به معنای آرامش و اطمینان خاطر است بر قلب مؤمنان نازل می فرماید تا از شک و تردید آنها را نجات دهد.

- بنا بر سخن امام صادق علیه السلام که فرمودند: کمترین مرتبه ایمان این است که آدمی به وحدانیت خدا و بندگی و رسالت محمد گواهی دهد و اطاعت از حق را بپذیرد و امام زمان خود را بشناسد و بالاترین مرتبه ایمان؛ پیامبری و داشتن چشم برزخی و عصمت یعنی، مصون ماندن از گناه است.

- یکی از راه های شناخت اوصاف الهی سیر در آفاق و انفس است. برای مثال از مطالعه و بررسی نظم جهان هستی، حیوانات و گیاهان و حتی خود انسان آشکار می گردد که ناظم و خالق هستی بر اساس سنخیت علت و معلول دارای علم و قدرت و حکمت است.

- از راه سیر در آفاق انسان از طریق مشاهده مخلوقات و نظم پدیده ها به وجود خالق و مدبری دانا پی می برد.

- از طریق سیر در انفس و با تأمل در خود در می یابد که نسبت به خدا شناخت فلبی و بی واسطه دارد و در برابر چنین خدایی که کمال مطلق است سر تعظیم فرود می آورد. راه انفس را می توان به تعبیری راه فطرت نام نهاد.

- هرگاه در بررسی آفاق و انفس از طریق ترکیبی از روش های عقلی و نقلی صورت بگیرد، از روش کلامی استفاده شده است.

- موجودی که با وجود آن تحقق و وجود موجود دیگری ضرورت پیدا می کند را علت تامه می گویند.

- موجودی که محدودیت زمانی و مکانی دارد حتما فقر وجودی دارد و در نتیجه معلول خواهد بود زیرا یا سابقه نیستی دارد یا لاحقه نیستی. هر موجودی که به نحوی وابستگی به غیر دارد، دارای ضعف وجودی است و در نتیجه معلول است.

- از بین تمام برهان هایی که بر وجود خداوند اقامه شده است، برهان نظم از همه رایج تر است.

- ما از نظم و هماهنگی دقیق جهان به ناظمی حکیم و عالم که ورای جهان قرار دارد پی می بریم و چنین معلوماتی را معلومات عقلانی می گویند.

- سه عنصر سازنده مفهوم نظم عبارتند از: طراحی و برنامه ریزی دقیق؛ سازماندهی حساب شده؛ هدفمندی.

- اتقان و نظم شگفت انگیز موجودات می تواند دلیل علم و قدت الهی باشد.

- ادراک کامل ذات و صفات خداوند برای آدمی میسر نیست؛ ولی انسان می تواند از راه های مختلف روزنه ای به ساحت ربوبی بیابد، از جمله: 1- راه عقلی 2- سیر در آفاق و انفس 3- قرآن و روایات 4- کشف و شهود.

- خداوند قیوم است. قیوم به معنای قائم به خود است که به دیگری نیاز ندارد و دیگرانند که به او نیاز دارند.

- از جمله ویژگی های یک امر فطری این است که: 1- در همه افراد آن نوع یافت می شوند. 2- همواره ثابت اند. 3- نیاز به تعلیم و تعلم ندارند.

- در آیه « لو کان فیها آلهه الا الله لفسدتا » به شکل برهان خلف اثبات وجود خدا شده است و شکل آن چنین است. 1- اگر خدایی در آسمان و زمین غیر از الله بود، فساد در تکوین می شد. 2- در تکوین فساد نیست. 3- بنابراین به غیر از خدا، خدایی در آسمان و زمین نیست.

- انسان از طریق فطرت و با مشاهده درون خود به اصل علیت آگاه شده است.

- علت مادی زمینه پیدایش معلول است و در ضمن آن باقی می ماند.

- علت صوری، صورت و فعلیتی است که در ماده پدید می آید و منشأ آثار جدیدی می گردد.

- ملاک احتیاج معلول به علت، ضعف و فقر وجودی معلول است.

- دور به معنای این است که علت وجودی موجود، خود او باشد، یعنی وجود موجود، متوقف بر خودش باشد.

- اینکه جهان نمی تواند علت خودش باشد، اصطلاحا محال بودن دور گویند و لازمه آن اجتماع متناقضین است.

- تسلسل علل در فلسفه تا بی نهایت از اموری اند که به تعلیم و تعلم نیاز ندارند.

- هرگاه بنوان برای خدا شریکی قایل شد، آن شریک هم باید واجب الوجود باشد.

- غیر خدا ممکن الوجود است علاوه بر آن محدود و فقیر است. پس خداوند نمی شود با موجودی که دارای این صفات است متحد شود.

- واجب الوجود بودن خدا راه عقلی اثبات صفات خداوند است.

- آنان که صفات خدا را زائد بر ذات او می دانند اهل تعطیل هستند.

- صفات خدا قدیم اند. چرا که صفات خدا عین ذات الهی است، لذا صفات خداوند حادث نیستند.

- روش شناخت خداوند را از راه کشف و شهود، روش عرفانی می گویند.

- شناخت صفات خدا از راه کشف و شهود نسبت به سایر راهها مشکل تر است.

- صفات ذاتی آن دسته از صفات خداوندند که از ذات الهی انتزاع می یابند و در انتزاع آنها نیاز به تصور موجود دیگر نیست و صفات نفسی صفاتی اند که ذات الهی بدون لحاظ نسبت و اضافه به غیر ذات به آنها متصف می شوند. مانند: حیات، علم و قدرت. و صفات ذاتی خود زیرمجموعه صفات ثبوتی هستند.

- حیات، علم و خلاقیت بیانگر صفات ذاتی نفسی و ذاتی اضافی هستند.

- صفات ثبوتی آندسته از از صفات اند که کمالی از کمالات خدا را بیان می کنند و جنبه ثبوتی و وجودیا دارند و نبود آنها گونه ای نقص محسوب می گردد. مانند: علم- قدرت و حیات.

- صفات ذاتی ثبوتی خداوند عبارتنداز: 1- علم الهی 2- قدرت الهی 3- حیلت الهی 4- اراده الهی 5- حکمت الهی.

- صفت اضافی به لحاظ مفهومی، مشتمل بر نوعی اضافه به غیر است؛ مانند، علم و قدرت که مشتمل بر اضافه ونسبت به شیئ دیگر یعنی «معلوم» و « مقدور» است. یعنی علم به چیزی و قدرت بر چیزی تعلق می گیرد و بصورت مطلق بکار نمی رود.

- امام علی علیه السلام در تعابیری صفاتی را از خداوند سلب می کند که این صفات لازمه معلولیت اند و آنها عبارتنداز: گذر زمان او را تغییر نمی دهد. محدودیت مکانی- حالت او تغییر نمی کند. سکون و حرکت بر او عارض نمی شود- مثل و مانند ندارد- نه می زاید و نه زاییده می شود افول و زوال ندارد.

- برخی متکلمان قدرت را چنین تعریف کرده اند: فاعلی که کار خود را با اراده و اختیار انجام دهد، می گویند او در کار خود قدرت دارد. پس قدرت از نظر متکلمین یعنی مبدئیت فاعل مختار برای کاری که ممکن است از او سر بزند.

- اراده الهی به معنای مسرت و رضایت و معنای اعمال قدرت و حاکمیت خداست.

- اراده الهی به دو صورت تکوینی و تشریعی است. اراده تکوینی همان اراده خداوند بر هر امری است که تحقق می یابد.

- اراده تشریعی از رابطه خاص خدا با برخی افعال اختیاری انسان سرچشمه می گیرد که امکان تخلف از امر الهی وجود دارد.

- معنای نخست حکمت آن است که افعال فاعل در نهایت اتقان و استواری و کمال باشد و هیچ نقص وکاستی به فعل او راه نیابد و خداوند به این معنا حکیم است. معنای دیگر حکمت، قبیح و بیهوده نبودن فعل فاعل است.

- دلیل اثبات حکمت خداوند چنین است که ایجاد فعل قبیح و یا لغو و بیهوده، ناشی از جهل یا ناتوانی فاعل و یا نیازمندی اوست. چون خداوند از همه این نقص ها پیراسته است، هیچگاه عمل زشت انجام نمی دهد؛ در نتیجه افعال او حکیمانه است.

- صفات ربوبیت و حکمت همراه با صفات صفت عدالت و حکمت ضرورت نبوت و معاد را ایجاب می کند.

- اقسام عدل الهی عبارتنداز: 1- عدل تکوینی 2- عدل تشریعی 3- عدل جزایی.

- عدل تکوینی خداوند اقتضای تجسم اعمال در قیامت می باشد.

- عدل تشریعی بدین معناست که تکالیفی که خداوند بوسیله پیامبران بر مردم نازل کرده است بر پایه عدل و دادگری است و هیچ انسانی را بیش از توان و ظرفیتش مکلف نساخته است. و به تعبیری توان و قابلیت انسان را در نظر گرفته و به اندازه ظرفیت وجودی اش احکام را برایش مقرر ساخته است.

- آیه شریفه « لاتکلف الله نفسا الا وسعها » بیانگر عدل تشریعی می باشد.

- عدل جزایی به این معنی است که خداوند روز قیامت بین افراد به عدل داوری می کند و حق کسی را تباه نمی کند. یعنی میان افراد نیکوکار و بدکار یکسان داوری نمی کند و پاداش را متناسب با اعمال می دهد.

- آیه شریفه « و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا » مؤید عدل جزایی خداوند می باشد.

- عدالت و حکیم بودن خداوند اقتضا می کند که بین پاداش و کیفر تناسب وجود داشته باشد.

- مسئله شر، یکی از صفات سه گانه خدا علم، قدرت و خیرخواهی را به چالش می طلبد؛ زیرا خدای ادیان، خدایی است که هم عالم و قادر مطلق است و هم کاملا خیرخواه.

- شر در جهان از شرارت انسان حاصل می شود و شرارت انسان نیز ناشی از آزادی و اختیار اوست.

- اندیشمندان دینی پاسخ های متعددی به مسئله شر داده اند. برخی از این پاسخ ها عام است و شامل همه انواع شر می شود. و برخی فقط دسته ای از شرور را پاسخ می دهند که برخی از این پاسخ ها عبارتنداز: 1- شرور لازمه جهان مادی است. 2- شر ناشی از آزادی انسان است. 3- شر باعث شکوفا شدن استعداد ها می شود. 4- شرور برای بیداری از خواب غفلت لازم است.

- از فواید شرور؛ شکوفا شدن استعداد ها، بیداری از خواب غفلت، و آزمون الهی است.

- از آیه شریفه « إن الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بأنفسهم » اشاره به اختیار و آزادی انسان در تغییر سرنوشت خویش دارد، لذا شر ناشی از آزادی انسان است. بنابراین آفرینش انسان آزاد و مختار بهتر از آفرینش انسان مجبور است، گر چه گاهی از آزادی و اختیار سوء استفاده می کند.

- از جمله فواید شرور در جهان ؛ 1- شکوفا شدن استعدادها؛ 2- بیداری از غفلت؛ 3- آزمون الهی است.

- شرور باعث شده استعدادها شکوفا شده و از غفلت دوری جسته و این امور از آزمون های پروردگار به شمار می رود.

- یکی از فواید شرور در جهان، شکوفا شدن استعدادهاست. ساختار آدمی بگونه ای است که بسیاری از توانایی ها و استعدادهای او در سایه مواجهه با سختی ها و مشکلات شکوفا می شود. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: « بدانید که شاخه درختی که در بیابان می روید؛ سخت تر و پوست سبزه هایش خوش نما و نازکتر .... است.

- قانون گذار باید دو ویژگی داشته باشد: 1- انسان شناس باشد؛ یعنی به همه رموز و اسرار جسمی و روانی انسان آگاه باشد. 2- از هر نوع سود جویی پیراسته باشد. زیرا قانونگذار ممکن است تحت تأثیر منافع شخصی، گروهی، قبیله ای و حزبی قانون وضع نماید.

- یکی از وظایف پیامبر ابلاغ پیام خداست که به دو صورت انجام می شود: 1- دریافت و ابلاغ آیات الهی که بر قلب پیامبر نازل می شوند. 2- تبیین آیات الهی که در قالب احادیث متجلی شده اند.

- منظور از توحید ذاتی این است که خدا یگانه است، بی همتا و بی مانند است و حضرت امیرمومنان در این باره می فرماید: او یکی است و برایش در میان موجودات مانندی نیست. به عبارت روشن تر؛ ذات خدا به گونه ای است که تعدد و تکثر نمی پذیرد و لذا نمی توان در عالم خارج و ذهن برای او خود دیگری تصور کرد.

- توحید در خالقیت به این معنی است که در عالم، آفریدگار و خالقی جز خدا وجود ندارد و هر موجودی که لباس هستی پوشیده است، مخلوق و آفریده است. قرآن در این باره می فرماید: « قل الله خالق کل شیئ و هو الواحد القهار».

- توحید در ربوبیت به معنای آن است که تنها خداوند در اداره و تدبیر و کارگردانی جهان و انسان موثر است.

- توحید در ربوبیت به معنای خط بطلان کشیدن بر هر نوع اندیشه تدبیر مستقل از اذن الهی برای خداست. زیرا در مورد انسان و جهان کارگردانی دستگاه خلقت جدای از آفرینش آن نیست.

- اداره و تدبیر جهان و هستی نشانه توحید در ربوبیت است.

- مناظره حضرت ابراهیم علیه السلام با مشرکانی که ستاره، ماه یا خورشید را می پرستیدند به توحید در ربوبیت برمی گردد.

- مشرکان زمان حضرت ابراهیم علیه السلام، خدا را قبول داشتند ولی در ربوبیت و تدبیر هستی برای او شریک قائل بودند.

- لازمه غیریت و دوگانگی، آن است که وجود هر یک از آنها از وجود دیگری خارج باشد و آنجا که اولی است، دومی نباشد و برعکس و این همان نهایت پذیری و محدودیت است.

- نماز اسرار و حکمت هایی متعدد دارد که عبارتنداز: 1- یاد خدا؛ 2- وحدت؛ 3- رفع فاصله طبقاتی؛ 4- پرهیز از گناه؛ 5- اطاعت پذیری؛ 6- بهداشت تن؛ 7- اخلاص؛ 8- شادابی و نشاط؛ 9- وقت شناسی.

- آیه 4 و 5 سوره ماعون « فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون » به وقت شناسی در نماز اشاره دارد.

- دلایل عبادت انسان عبارتند از: 1- عبادت انسان به خاطر فلسفه خلقت جن و انس و نشانه آزادگی و اراده و بلوغ انسان است. 2- پرستش خدا حس تقدیر و شکرگزاری را در انسان زنده می کند. 3- عبادت مایه تکامل روحی انسان است.

- یکتا پرستی، اساس دعوت همه پیامبران الهی در تمام ادوار تاریخ است.

- محور همه تعالیم ادیان الهی زندگی اخروی انسان است.

- حکومت پیامبران و اولیای الهی همگی به اذن خداوند می باشد.

خلاصه مباحث معاد:

- معاد از نظر لغوی به معنای محل باز گشتن است و از ریشه (عود) می باشد و در اصطلاح به معنای دوباره زنده شدن پس از مرگ است. انسان به دلیل اینکه ذاتا علم دوست است و حقیقت جو می باشد و معاد مسئله سرنوشت سازی است به تحقیق در باره معاد علاقمند است.

- دلایل تحقیق انسان راجع به معاد: 1- انسان ذاتا علم جو وحقیقت گراست و می خواهد راجع به آینده زندگی خودش بداند. 2- قرآن و دیگر کتب آسمانی راجع به اعتقاد به قیامت بسیار سفارش کرده اند. 3- انسان به شناخت غایت و هدف زندگی خود علاقه مند است و در شکل گیری فعالیت ها و اعمال انسان نقش مهمی دارد.

- دعوت به معاد در تورات کنونی بسیار اندک مطرح شده است و شاید میل باطنی یهود به زندگی دنیوی آنان را واداشت تا آیات معاد را از تورات حذف کنند.

- مطابق آیات قرآن حضرت عیسی علیه السلام در همان روز که به دنیا آمد از معاد یاد کرد.

- پس از توحید، موضوع مهمی که قرآن به آن اهتمام ویژه دارد، معاد است. شمار آیات قرآن در باره جهان پس از مرگ بیش از 1400 آیه است، و این تعداد آیه نشانگر اهمیت معاد در قرآن است.

- انسان به گونه ای آفریده شده است که میل فطری به زندگی جاویدان و بقا دارد و از نیستی و فنا بیزار است. دنیا شایستگی ابدیت را ندارد. بنابراین حیات جاویدان یا سرای آخرت و معاد ضروری خواهد بود. زیرا اگر معاد و آخرت وجود نداشت، میل به بقا و جاودانگی و موهبت ابدیت خواهی در نهاد انسان باطل و بیهوده بود و خداوند کار بیهوده و عبث انجام نمی دهد.

- از نمونه های مشابه معاد معاد که در قرآن آمده است، احیای پرندگان بوسیله حضرت ابراهیم، زنده شدن عزیر پیامبر، به خواب رفتن و بیداری اصحاب کهف ، زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی علیه السلام به إذن خدا و رویش گیاهان و مردگی می باشد.

- یکی از راه هایی که انسان می تواند به حقانیت معاد راه یابد، برهان معقولیت است. در گذشته از آن با عنوان «دفع ضرر محتمل» یاد می کردند. انسان هر جا احتمال ضرر و خسارت مادی و دنیوی بدهد با تمام توان در رفع آن می کوشد و لذا عقل در چنین مواردی فرمان به احتیاط می دهد.

- مطابق برهان معقولیت اعتقاد به معاد، معقول تر از عدم اعتقاد به آن است.

- از دیدگاه قرآن، معاد یعنی برانگیخته شدن دوباره روح و جسم با هم است. آیاتی که نشان دهنده شهادت اعضای انسان در روز قیامت هستند بیانگر این حقیقت است که در روز رستاخیز اعضای بدن او بر اعمال او گواهی می دهند و لذا از این آیات به خوبی بر می آید که دیدگاه آنان که تنها به معاد روحانی معتقدند مخالف دیدگاه قرآن است، زیرا محشور شدن بدن از نظر قرآن قطعی است.

- از نظر قرآن و احادیث اسلامی، مرگ انسان و جهان، سنتی حتمی است و گریزی از آن نیست. همانگونه که قرآن می فرماید: «کل نفس ذائقة الموت»؛ هر انسانی طعم مرگ را می چشد.

- آیه شریفه « لکل أمة أجل فإذا جاء أجلهم لایستأخرون ساعة و لا یستقدمون» (اعراف/34) بر مرگ جامعه دلالت دارد.

- آیه 80 سوره نمل « قطعا تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی و نمی توانی کران را هنگامی که روی بر می گردانند و پشت می کنند، فرا خوانی»؛ به مرگ تن و قلب اشاره می نماید.

- طبق تعبیر پیامبر اسلام، مرگ اولین منزل از منازل آخرت و آخرین منزل از منازل دنیا است.

- غالبا مرگ ظالمان و ستمگران دشوار می باشد.

- از الطاف خداوند بر انسان آن است که از لحظه مرگ خود آگاه نیست. اگرانسان از زمان و مکان مرگ خویش مطلع بود، سالها پیش از رسیدن لحظه مرگ، غم و اندوه و سردی، چنان بر او حکومت می کرد که هر نوع تلاش و حرکتی را از او سلب می نمود.

- مردی به امام جواد علیه السلام عرض کرد؛ چرا برخی مسلمانان مرگ را دوست نمی دارند؟ امام در پاسخ فرمود: اگر مردم مرگ را می شناختند از اولیای الهی بودند و آن را دوست داشتند. آری آنان مرگ را نشناخته اند.

- هنگام مرگ فرشتگان روح غیر مادی او را می ستانند و بعد از آن اجزای بدن متلاشی می شود و روح انسان وارد مرحله دیگری می گردد.

- اگر لحظه مرگ را نخستین منزل انسان پس از دنیا بدانیم، باید نزول در قبر را منزل دوم بشماریم. البته قبر یک معنای ظاهری دارد که همان گودالی است که جسد را در بر می گیرد و یک معنای واقعی دارد که همان برزخ است. از این رو دومین منزل انسان از نظر قرآن برزخ است.

- منظور از عالم قبر، همان عالم برزخ است.

- برزخ چیزی است که میان دو شیئ حایل می شود و از این رو به جهانی که میان دنیا و آخرت است، برزخ می گویند.

- آدمی از هنگام مرگ وارد جهان برزخ می گردد. خواه او را در زمین دفن کنند یا وی را با آتش بسوزانند یا غذای پرندگان و درندگان شود. بنابراین از نظر قرآن دومین منزل انسان، برزخ است که گاهی از آن به عالم قبر و گاهی به جهان برزخ یاد می کنند.

- از جمله نشانه های قیامت عبارتند از: 1- وضع زمین و دریا و کوه ها؛ 2- وضع آسمان و ستارگان؛ 3- نفخ صور.

- به تعبیر امام صادق علیه السلام مقصود از برزخ قبر انسان است.

- یکی از نام های آخرت، حق است.

- معیار سنجش اعمال انسان در روز قیامت، حق است. و هر عملی که با حق همراه است، سنگین تر است. گویی در روز قیامت حق تجسم می یابد و اعمال بر او عرضه می شود.

- قرآن نام ها و اوصاف مختلفی برای قیامت برشمرده است که برخی از آنها عبارتنداز: 1- واقع شدنی و تردید ناپذیر است. 2- نزدیک بودن 3- روز حق 4- روز خبر بزرگ 5- فراخوانی همراه رهبر 6- روز فریاد 7- روز قطع پیوند ها و جدایی 8- پیر کننده 9- آشکار شدن رازها 10- سود ندادن مال و فرزندان 11- روز حسرت 12- پذیرفته نشدن عذرها.

- صحنه محشر را روز فریاد و «یوم التناد» می گویند. این نام بدان جهت است که دوزخیان، بهشتیان را صدا می زنند.

- در رستاخیز، کوه ها از جا کنده می شوند و به صورت غیر متعادل به حرکت در می آیند و به سان تلی خاک می شوند و مانند پشم زده شده، نرم و انعطاف پذیر شده و سرانجام مانند ذرات غبار پراکنده می گردند.

- تجسم اعمال؛ یعنی اعمال انسان به شکل دنیوی آن جلوه می کند.

- اعمال انسان در روز قیامت پس از تحولات و تطوراتی که رخ می دهد، شکل کنونی خود را از دست می دهد و بصورت واقعیت اخروی آن جلوه می کنند و موجب فرح یا آزار و اندوه انسان می شوند و این همان تجسم اعمال انسان است که صورت اخروی آن هم اکنون در دل و جان آدمی نهفته است؛ لذا خداوند در این آیه می فرماید:« فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره». از این آیه به خوبی برمی آید که عمل در قیامت حاضر می شود و انسان از آن آگاه می گردد و همان عمل را می بیند نه پاداش و کیفر را.

- یکی از نامهای قرآنی قیامت «روز حساب» است؛ یعنی روزی که خداوند به حساب اعمال بندگان می رسد. برخی از آیات بر آن دلالت دارند که خود خداوند بر اعمال بندگان رسیدگی می کند.

- در آخرت از تمام اعمال بازخواست می شود.

- بهشت و جهنم هم اکنون برای نیکوکاران و کافران آماده است.

- حقیقت جهنم برای انسان با استفاده از تعاریف متعارف و لفظی و عامیانه قابل ادراک و فهم نیست.

- کسانی که شهوت و غضب بر آنها غلبه دارد و اعمال آنها پیوسته از این دو غریزه برمی خیزد، صورت اخروی آنها حیوان و درندگی است.

- افرادی که اخلاق پسندیده در نفسشان رسوخ کرده است، صورت های اخروی آنان از زیبا ترین صورت های بهشتی است.

- ناآگاهی از لحظه مرگ جنبه تربیتی دارد؛ زیرا گزینش راه درست، آنگاه نشانه کمال به شمار می آید که انسان احساس کند بر انجام و ترک فعل تواناست، نه روزی که آفتاب عمر خود را بر لب بام ببیند.

- عزیر یا به تعبیر برخی روایات أرمیا، که از انبیای بنی اسرائیل بود، بحث مرگ و زنده شدن دوباره وی نمونه خوبی برای تفهیم معاد است.

- از جمله براهین عقلی برای اثبات معاد عبارتنداز: 1- برهان فطرت؛ 2- برهان عدالت؛ 3- برهان معقولیت.

- آیاتی که گواهی می دهند علاوه بر روح، بدن مادی نیز محشور خواهد شد، عبارتنداز: آیاتی که از احیای مردگان در امت های پیشین سخن می گویند؛ مانند زنده شدن پرندگان به دعای حضرت ابراهیم، سرگذشت اصحاب کهف، زنده شده عزیر پیامبر و زنده شدن مردگان به دعای حضرت عیسی علیه السلام.

- اصحاب کهف در سالهای 249- 251 قبل از میلاد در روم زندگی می کردند و آنها به مشیت الهی 309 سال در غار به حالت خواب ماندند.

- بسیاری از انسانها چون به معاد ایمان ندارند و از حقیقت مرگ بی خبرند و یا از کیفر گناهان بیم دارند و ..... از مرگ می ترسند. گروهی مرگ را پایان زندگی می دانند و می پندارند با مرگ همه هستی آنها نابود می شود. بنابراین از نیستی هراس دارند.

- بنابر آیات قرآنی، توبه و ایمان در لحظه مرگ قبول نمی شود؛ زیرا توبه و ندامت در صورتی مایه کمال روح است که فرد نادم به انجام گناه قادر باشد. در غیر این صورت ندامت حالتی از دگرگونی شخص نیست.

- در جهان برزخ از پروردگار، پیامبر و دین و اعتقاد انسان سوال می شود.

- از قرآن و روایات برمی آید که میزان برای اهل ایمان است. یعنی برای مشرکان و گناهکارانی که بر اثر برخی گناهان همه کارهای خوب را تباه کرده اند و برای آنان که هیچ شباهتی به پیامبران ندارند میزانی نخواهد بود.

- در قیامت هر انسانی را با نام رهبر الهی و دینی او خوانده می شود.

- گواهان روز قیامت بسیارند، برخی از آنها عبارتنداز: 1- خدا 2- پیامبران 3- فرشتگان 4- زمین 5- زمان 6- قرآن 7- نامه اعمال 8- اعضای بدن 9- پوست بدن.

- زمان حوادث را در خود ثبت می کند و در قیامت به فرمان خدا سخن می گوید.

- مطابق آیات و روایات؛ راه های رسیدن به بهشت عبارتنداز: 1- ایمان و عمل صالح 2- پیروی از رسول خدا 3- راستگویی 4- نیکوکاری 5- صبر 6- مواظبت بر نماز 7- انفاق در راه خدا 8- شهادت در راه خدا.

- خداوند نیکوکاران را به بهشت می برد. و نیکی عملی است که رضایت خداوند را فراهم می آورد.

- مقصود از «جنة المأوی» همان بهشت موعود است که آیات دیگر از آن به جنات عدن و مانند آن یاد کرده اند.

- خداوند در قرآن به صراحت فرموده است که شهید را پیش خود جای می دهد و به او روزی می دهد. در بهشت هیچ پاداشی همانند مقام «قرب» یا «عندیت» ارزشمند نیست و آن از آن کسانی است که در راه خدا کشته می شوند. قرآن می فرماید: « و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاء عند ربهم یرزقون»؛ هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند، بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

- آنان که در راه خدا صبر پیشه کنند همان پرهیزکاران و نیکوکارنند. اینکه صبر در آیات و روایات جدا ستوده شده است به دلیل اهمیت آن است و لذا قرآن در ستایش صابران می فرماید: « سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار»؛ سلام بر شما به دلیل صبر و استقامتتان، پس چه نیکوست سرانجام آن سرای جاوید.

- انفاق در راه خدا جایگاه والایی دارد. انفاق فقط در امور مالی و مادی پسندیده نیست. مهمترین انفاق در راه خدا، انفاق علم و دانش و احکام و معارف دین است.

- در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است: آن کس که چهار چیز را انکار کند، شیعه ما نیست؛ معراج، سوال قبر، وجود بهشت، دوزخ و شفاعت.

- در سوره واقعه از سه گروه سخن به میان آمده است: 1- اصحاب یمین 2- اصحاب شمال 3- مقربین.

- سوره واقعه با وعده ها و وعید ها برای سه گروه «مقربان» و «اصحاب یمین» و «اصحاب شمال»، گواهی روشنی بر لذت ها و آلام جسمانی است.

والحمد لله رب العالمین علی کل حال

اندیشه اسلامی1- درس دوم / ایمان و حقیقت آن

درس 2

ایمان و حقیقت آن

مفهوم ايمان در لغت و اصطلاح

ایمان از دیدگاه اسلام

فوايد ايمان

رابطه ایمان و عمل

رابطه ایمان و اختیار

متعلقات ايمان

درجات ایمان

مقدمه

ايمان از باب «افعال» (آمن، يؤمن، ايمانا) و از ماده اَمن، به معناي ايمن گردانيدن است، ولي در معاني گرويدن، باورداشتن، روي کردن و اعتماد ورزيدن استعمال مي شود. با توجه به ماده و موارد استعمال اين واژه در تعريف آن مي توان گفت: ايمان باورداشتني است که باعث گرويدن شخص به يک امت مي شود و او را از خطرات کفر، نفاق و گمراهي ايمن مي بخشد.

اما در تعریف اصطلاحی ایمان، قرن ها میان متكلمان، فیلسوفان و الهی دانان مسلمان و مسیحی و پیروان دیگر ادیان اختلاف نظرهای جدی وجود داشته و دارد. بیشترین اختلاف ها بر سر داخل كردن سه موضوع در تعریف ایمان است: اول علم، دوم اراده و سوم عمل. بسیاری از فیلسوفان و متكلمان شیعه ایمان را همان علم، علم جزمی و یقینی، می دانند. برخی از شیعیان و نیز اغلب اشاعره و مرجئه ایمان را عملی ارادی، یعنی تصدیق می دانند و حتی برخی از مرجئه اقرار زبانی را كافی می دانند. خوارج عمل را جزء ایمان می دانند و فاسق را خارج از حوزه ایمان می شمارند. اما به نظر می رسد ایمان چیزی بیش از علم است و عمل خارجی در آن دخالتی ندارد. ایمان تصدیق قلبی است كه به اراده و اختیار انسان و در پی علم یا باور تحقق می یابد و عمل خارجی از لوازم ایمان است و نه جزء ماهیت آن. اقرار به زبان نیز جزء ماهیت ایمان نیست، بلكه آن نیز مانند سایر عمل های خارجی از لوازم ایمان است. نكته با اهمیتی كه ممكن است پذیرش آن برای آشنایان با فلسفه و حكمت اسلامی اندكی سنگین باشد، فراتر بودن ایمان از علم و اختیاری بودن آن است.

برای اینكه این مسئله روشن گردد توجه به شواهد زیر راه گشاست:

1. امر به ایمان و نهی از كفر: اگر ایمان خارج از حوزه اختیار انسان بود، درخواست آن از سوی خداوند با حكمت او تنافی داشت. در آیات زیادی از قرآن كریم امر به ایمان و نهی از كفر به چشم می خورد(بقره: 41، 91، 186؛ نساء: 136 و 171؛ آل عمران: 179؛ مائده: 111).

2. جرم دانستن كفر و نكوهش كفار و وعده عذاب به آنها: این نكوهش تنها در صورت اختیاری بودن ایمان و كفر معنا پیدا می كند( بقره: 86؛ نساء: 137؛ ملك:10؛ عبس: 17؛ اعراف: 40؛ جاثیه: 31؛ دخان: 21 ـ 22؛ مؤمن: 10 ـ 11).

3 . نفی اكراه: نفی اكراه در دین دلالت بر اختیاری بودن ایمان دارد(بقره: 256).

4 . فراخوانی برای عبرت گیری از كفار: آیاتی كه به عبرت گرفتن از سرنوشت كفار و ایمان آوردن فرا می خوانند به طور ضمنی به اختیاری بودن ایمان اشاره دارند(ذاریات: 35 3).

5 . بی فایده دانستن ایمان از روی ترس: آیاتی وجود دارد كه می گوید ایمان از سر ترس و اجبار بی فایده است و این نشان می دهد كه ایمان باید آزادانه و بدون اجبار و فشار باشد تا ارزش پیدا كند(مؤمن: 85؛ دخان؛ 12 ـ 13).

6 . تصریح به اختیاری بودن ایمان: در آیاتی از قرآن تصریح شده است كه پس از آمدن تذكرات انبیاء مردم آزادند كه اگر خواستند راه خدا را برگزینند و این چیزی جز ارادی بودن ایمان نیست (مزمل: 19؛ انسان: 29).

در همه موارد باید توجه داشت كه علم امری اختیاری نیست، هر چند مقدمات آن اختیاری است. اما آنچه در این شواهد آمده است چیزی فراتر از علم و پس از آن است و آن تصمیم ویژه ای است برای اینكه انسان تسلیم اراده خداوند بشود و ربوبیت او را تصدیق كند. همچنین باید توجه داشت كه ابلیس و دیگر شیاطین جنی، خدا را می شناسند و به او علم دارند، اما با طغیان خود كافر شدند و ایمان خود را از دست دادند. معنای كفر ابلیس، این نیست كه او شناخت خدا را از دست داده است.

به هر حال، ایمان به انسان؛ نشاط، آرامش، اطمینان قلبی، معنا، امید، شجاعت و هدف می دهد. و آن (ایمان) امری است معنوی و حالتی روحی که جایگاه آن قلب آدمی است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: ایمان تصدیق قلبی و اقرار زبانی وعمل به ارکان و اعضا است.[1]

- ایمان از دیدگاه اسلام:

در اسلام ایمان دینی مبتنی بر عقل است، عقل دین را و دین عقل را تایید می نماید.

« انّ شّر الدّواب عند الله الصّمّ البکم الّذین لایعقلون »

بد ترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که کر و لال اند و اصلا تعقل نمی کنند.[2]

ایمان: « یا ایهّا الذّین آمَنوا آمِنوا »

قرآن کریم در سوره انعام ایمان را به مُستقَر و مُستودِع تقسیم می نماید، ایمانی که در وجود آدمی ریشه داشته باشد و اثرات آن در اخلاق و رفتار نمایان باشد ایمان مستقر و ایمانی که هیچ تاثیری در رفتار آدمی نگذارد ایمان مستودع می نامد.

- فوايد ايمان:

1- سرمايه رستگاري؛ مهم ترين ثمره ايمان آن است كه سرمايه رستگاري را براي آدمي به ارمغان مي آورد, (الصفّ، آيات 10 و 11).

2- پشتوانه اخلاق؛ اخلاق بدون ايمان اساس و پايه درستي ندارد، كرامت، شرافت، تقوا، عفت، امانت، راستي، درستكاري، فداكاري، احسان، صلح،... مبتني بر اصل ايمان است. به فرموده علامه شهيد مرتضي مطهري، بشر واقعا دوراه بيشتر ندارد يا بايد خودپرست و منفعت پرست باشد و به هيچ محروميتي تسليم نشود و يابايد خداپرست باشد و محروميت هايي را كه به عنوان اخلاق متحمل مي شود محروميت نشمارد و لااقل جبران شده بداند.

كسي كه تكيه گاه اخلاق و شخصيتش غيرخدا باشد، مانند اين است كه در پرتگاه مشرف به سقوطي گام برمي دارد و هر لحظه احتمال سقوط دارد (توبه، آيه 109 عنكبوت، آيه 41) ارزش هاي اخلاقي آنگاه مي توانند انگيزه عمل باشند كه شخص به ارزش معنويت پي برده باشد و اين معنويت تنها در گرو ايمان به خدا است .

اما آن كه عاطفه ديني و ايماني را كه مبنا و اساس و پشتوانه و منطق انسانيت است از دست داده , انسانيت , عواطف انساني و اعمال اخلاقي را از دست داده است[3].

3- استواري و تعادل روحي؛ از آنجا كه ايمان حالتي روحي است كه در خود نگرشي كامل نسبت به ارزش ها و حوادث نهان دارد و چون موئمن به مبدائ اين حوادث مرتبط است، آرامش و اطميناني دارد كه جز او از آن بي بهره است، (سيد قطب، محمد، في ضلال القرآن، دارالشروق، بيروت، بي تا, ج 6, ص 3966) قرآن نيز بدين امر تصريح فرموده است: »من آمن بالله واليوم الاخر و عمل صالحا فلا خوف عليهم ولاهم يحزنون ; هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان آورد و كار نيكو كند, پس نه بيمي برايشان است و نه اندوهگين خواهند شد«, (مائده , آيه 69 و همچنين نگاه كنيد: فتح , آيه 4 - يونس , آيات 62 و 63).

4- بركات دنيوي؛ ايمان به خدا موجب ريزش باران و رحمت دنيوي نيز هست: »ولو ان اهل القري آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض؛ و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند, قطعا بركاتي از آسمان و زمين برايشان مي گشوديم « (اعراف , آيه 96).

5- عمل صالح زاييده ايمان است؛ هر چند خود موجب ازدياد ايمان مي گردد ولي در هر حال قرآن عمل صالح را ثمره ايمان دانسته است (بقره/ آيه 277 - مائده , آيه 9). مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايند: »ايمان زمينه ساز عمل و شرط لازم آن است و سهولت يا صعوبت عمل صالح انسان به شدت و ضعف آن بستگي دارد و متقابلا عمل صالح و تكرار آن به تعميق ايمان وازدياد آن مدد مي رساند و اين هر دو به نوبه خود به وجود آمدن ملكات اخلاقي كه باعث صدور اعمال صالحه از فرد بدون رويه و تائمل مي شود كمك مي كنند«, (فرازهايي از اسلام، ص 238).

6- روشن بيني؛ ايمان موجب واقع بيني انسان شده واو را از غلطيدن در دام خطاها مي رهاند: »ان الذين لايومنون بالاخره زينا لهم اعمالهم فهم يعمهون؛ كساني كه به آخرت ايمان ندارند, كردارهايشان را در نظرشان بياراستيم تا هم چنان سرگشته بمانند« (نمل، آيه 4) پس مفهوم اين آيه آن است كه كساني كه به آخرت ايمان دارند بر ديدن نيك و بد اعمال خويش توانا هستند. اهل ايمان هدفي دارند تا كارهاي خودرا با آن بسنجند و ازاين رو در حيرت و سرگرداني نخواهند بود. برخلاف كساني كه مومن نيستند و در حيرت و سرگرداني فرو رفته اند.

7- محبوبيت؛ خداوند در قرآن وعده داده است كساني را كه ايمان آورده عمل نيكو انجام دهند, محبوب مردم قرار دهد »ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا; كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند, به زودي ]خداي [ رحمان براي آنان محبتي در دل ها قرار مي دهد«[4]

- رابطه ایمان و عمل:

« قا لت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولو اسلمنا » (حجرات آیه 15)

اعراب باديه‌نشين گفتند ما ایمان آورده ایم، بگو ایمان نیاورده اید، بلکه بگوئید اسلام آورده ایم.

قران می فرماید :کسانی که کفر ورزیده اند اعمالشان چون سرابی است در بیابان هموار، که تشنه آن را آب می پندارد. (نور/39)

- ایمان و اختیار:

با توجه به آیات قرآن، انسان دارای اختیار است، ثانیاً ایمان و کفر، امر اختیاری هستند یا غیر اختیاری؟ ( استدلال آیه ای )

« قُلِ الحَقُّ مِن ربّّکُم فَمَن شاءَ فَلیؤمِن وَ مَن شاءَ فَلیَکفُر » کهف /29( بگو دین حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد پس هر که می خواهد ایمان آورد و هر کس می خواهد کافر گردد )

این آیه نشان می دهد، ایمان و کفر... است. ضمناً خود آیه بیانگر مختار بودن انسان است، برای این که انتخاب یکی از آن دو نیازمند تأمّل و تفکر است.

- متعلقات ايمان:

در پاره‌اى از آيات، متعلّق ايمان ذكر شده است و براى سد شدن مسير سوء استفاده از آيات قرآن ضرورت دارد كه به بررسى متعلّقات ايمان كه قرآن به آن‌ها تصريح دارد بپردازيم:

1ـ غيب

در قرآن حدود شصت بار واژه غيب به كار رفته كه در تقابل با عالم شهادت و به معناى اَخبار و امور نهان است كه خداوند از آن‌ها آگاه است و مستقيماً با انسان ارتباطى ندارد. در قرآن تنها در يك آيه غيب به عنوان متعلّق ايمان ذكر شده (گرچه در سراسر قرآن فراوان ايمان به مصاديق غيب، از قبيل اللّه و ملايكه ذكر شده) است: الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ [بقره، 3]؛ (پرهيزكاران) كسانى هستند كه به غيب (آنچه از حس پوشيده و نهان است) ايمان مى‌آورند و نماز را برپا مى‌دارند و از آنچه روزى شان كرده‌ايم انفاق مى‌كنند.

2ـ اللّه (خداوند)

در بسيارى از آيات، با تعابير گوناگون، ايمان به الله ذكر شده است. بنابراين، قطعاً «الله» از متعلّقات ايمان، بلكه از نظر رتبه و درجه والاترين و مهم ترين متعلّق ايمان است كه بدون اعتقاد به او، ايمان تحقق نخواهد يافت. در بسيارى از آيات، ايمان به اللّه همراه با ايمان به آخرت و رسالت و ساير متعلّقات ايمان ذكر شده است و در برخى موارد مطلق و به تنهايى آمده، از جمله آيه:

وَ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يَعْمَلْ صَالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ...[5]؛

و هر كه به خدا ايمان آورد و كار شايسته كند، او را به بهشت هايى در آرد كه از زير آن‌ها جوى ها روان است.

3ـ معاد (جهان آخرت)

بى ترديد در نظام اعتقادى موحّدان، معاد از جايگاه ويژه و برجسته‌اى برخوردار است و از اين رو به عنوان يكى از متعلّقات ايمان ذكر شده و در قرآن، پس از توحيد، توجه زيادى به آن شده و حدود يك سوم آيات قرآن به آن اختصاص يافته است. اين توجه شايان با عنايت به نقش اساسى معاد است كه در شمار سه اصل محورى اعتقادات دينى ما قرار دارد؛ يعنى توحيد و شناخت اوصاف خداوند، سپس تصديق نبوّت عامّه و خاصّه و در نهايت اعتقاد به معاد. از جمله آياتى كه در آن معاد به عنوان متعلّق ايمان ذكر شده آيه 69 از سوره مائده است:

إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصَارَى مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛ همانا كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه يهودى شدند و صابئان و مسيحيان هر كه به خدا و روز جزا ايمان آورد و كار نيك و شايسته كند نه بيمى بر آنان باشد و نه اندوهگين شوند.

4ـ رسالت (نبوت)

يكى از متعلّقات ايمان، رسالت است كه در برخى از آيات قرآن بدان توجه شده است؛ از جمله آيه: فأَمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِىِّ الاُْمِّىِّ الَّذِى يُؤْمِنُ بِاللِّهِ وَ كَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ [اعراف، 158] پس ايمان بياوريد به خدا و فرستاده اش، آن پيامبر درس ناخوانده‌اى كه به خدا و سخنانش ايمان دارد و از او پيروى كنيد تا هدايت شويد.

5ـ كتاب هاى آسمانى

وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ [بقره، 4.]؛ و (پرهيزكاران) آنان كه به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو فرو فرستاده شده ايمان مى‌آورند و به جهان واپسين بى گمان باور دارند.

6ـ امامت (ولایت)

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللُّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُؤنَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ[مائده، 55]؛ همانا دوست و سرپرست شما خداست و پيامبرش و كسانى كه ايمان آورده‌اند، آنان كه نماز را برپا مى‌دارندو زكات مى‌دهند در حالى كه در ركوعند.

بر اساس روايات فراوان و متواتر، حضرت على(عليه السلام) در مسجد و در حضور پيامبر و يارانش مشغول نماز بودند كه نيازمندى به مسجد آمد و درخواست كمك كرد، اما پاسخى نشنيد تا اين‌كه حضرت على(عليه السلام) در حال ركوع نماز دست خويش را به سوى آن فقير دراز كردند و انگشتر خويش را به او بخشيدند. چيزى نگذشت كه فرشته وحى بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نازل شد و آيه فوق را به ايشان ابلاغ كرد. در آن آيه خداوند هم از عمل ارزشمند على(عليه السلام)ستايش مى‌كند و هم مؤمنان را به ايمان آوردن به آن حضرت و پذيرش امامت ايشان دعوت مى‌نماید.

7ـ ملايكه (فرشتگان)

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ الْمِلاَئِكَةِ وَ الْكِتَابِ وَ النَّبِيين... [بقره، 177.] نيكى (تنها) آن نيست كه (به هنگام نماز) روى خود را به سوى مشرق و (يا) مغرب كنيد، بلكه نيكى (و نيكوكار) كسى است كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب و پيامبران ايمان آورده باشد.

با بررسى مجموع آياتى كه در زمينه متعلّقات ايمان نازل شده، مى‌توان متعلّق هاى ايمان را در توحيد، معاد و نبوّت ـ كه اصول عقايد شناخته مى‌شوند ـ منحصر دانست و ساير متعلّقات را فرع آن‌ها و مرتبط با آن‌ها قلمداد كرد. چرا كه با ايمان به نبوّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ايمان به قرآن، ايمان به كتب آسمانى پيشين كه قرآن به حقانيّت آن‌ها اذعان دارد و نيز ايمان به امامت كه در امتداد رسالت قرار دارد و قرآن و پيامبر به آن توصيه كرده‌اند، ضرورت مى‌يابد. در واقع، در ضمن ايمان به رسالت، ايمان به كتب آسمانى و امامت تحقق مى‌يابد. ملايكه نيز مستقلا متعلّق ايمان قرار نگرفته‌اند، بلكه ايمان به فرشتگان به معناى ايمان به اين حقيقت است كه فعل و تدبير الهى و نزول وحى و كتب آسمانى بر پيامبران به واسطه فرشتگان صورت پذيرفته و آن‌ها وسايط فيض الهى‌اند.

- درجات ایمان:

نبايد از نظر دور داشت كه گرچه با تحقق حداقل و نصاب ايمان در انسان و بقاى آن سعادت انسان تأمين مى‌گردد، اما با توجه به اين‌كه ايمان داراى مراتب است و برخوردارى از مراتب عالى تر، ظرفیت وجودى انسان را بالا مى‌برد و او را قرين كمال برتر و عالى ترى مى‌كند و به همين ميزان فرجام او با سعادت و عظمت بيشترى همراه خواهد گشت، بايسته است كه شخص در كسب مراحل برتر ايمان بكوشد، خداوند متعال درباره برخوردارى ايمان از مراتب تكاملى مى‌فرمايد: هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَعَ إِيمَانِهِمْ [فتح، 4]؛ اوست كه آرامش بر دل هاى مؤمنان نازل كرد تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايد.

با توجه به مراتب تكاملى ايمان، طبيعى است كه عالى ترين و كامل ترين مرتبه ايمان، خالص ترين مرتبه آن است و در كسانى كه به اين درجه از ايمان نرسيده‌اند رگه هايى از شرك وجود دارد و با توجه به معناى وسيع توحيد، مى‌توان دريافت كه مرتبه كامل ايمان براى عموم مردم حاصل نمى‌گردد و بسيار كم شمارند كسانى كه به اين مرحله رسيده‌اند: اندكند كسانى كه فقط از خداوند خوف دارند و تنها به او اميد دارند؛ چه رسد اعتقاد به آن مرتبه بلندى از توحيد كه تنها براى اولياى الهى ميسّر مى‌شود كه در پرتو آن، اصلا وجود استقلالى براى غير خداوند قايل نيستند و فقط براى خداوند استقلال قايلند.

پس كسانى كه در مراحل آغازين ايمان قرار دارند و هنوز توان و اراده كافى براى مقاومت در برابر تمايلات نفسانى و تن دادن به همه لوازم ايمان ندارند، ممكن است اسير نفس گردند و با تأثير از روحيه كفر آميخته با ايمان به لغزش و انحراف در افتند. اين قبيل افراد كه ايمانشان به كفر و شرك آلوده است و به توحيد خالص نرسيده‌اند، بايد بكوشند كه از شرك رهايى يابند و هواى نفس خويش را كنترل كنند و مواظب باشند كه كاملا ايمان از دل آن‌ها زدوده نگردد و بدانند كه با حفظ و تكيه بر همان ايمان ضعيف، انسان مى‌تواند به تدارك و جبران كردار زشت خويش همّت گمارد و با اظهار پشيمانى از گناهان، مسير اصلاح نفس خويش را بپيمايد. اما اگر به اصلاح نفس و تدارك گناهان نپرداخت، رفته رفته، ايمانش از بين مى‌رود؛ بسان نهال نورسته‌اى كه به جاى آن‌كه تقويت شود تا ريشه بدواند و رشد كند، به پايش سم بريزند تا خشك گردد.

وقتى ايمان رشد مى‌كند كه انسان علاوه بر افزايش علم و معرفت و باورهاى دينى خود، به انجام عمل صالح نيز همّت گمارد؛ چون عمل صالح عامل مهمّى در رشد ايمان به شمار مى‌آيد. بر اين اساس، با مقايسه بين استحكام ايمان برخى از عوام و افراد كم سواد با سستى ايمان برخى از تحصيلكردگان، ما به اين حقيقت رهنمون مى‌شويم كه چون آن افراد كم سواد به همان مسائل اعتقادى، عبادى و شعاير دينى كه مى‌دانند و در شعاع درك و فهم آن‌ها قرار گرفته ملتزم و پايبند هستندو در عمل كوتاهى نمى‌كنند؛ ايمانشان قوى است. در مقابل، برخى از تحصيل كرده ها با اين‌كه از دانش و علم بيشترى برخوردارند، اما چون به لوازم علم و ايمان خويش ملتزم نيستند و اهل عمل نمى‌باشند و محيط زندگى آن‌ها نيز ناسالم است، به تدريج ضعف و تزلزل در ايمانشان رخنه مى‌كند و در نهايت ممكن است بكلّى بى ايمان گردند.

بنابراین؛ « مومنان کسانی هستند که چون یاد خدا شود دلهایشان بترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگار خود توکل می کنند ». (سوره انفال /2)

چو بيد بر سر ايمان خويش مي لرزم که دل به دست کمان ابروييست کافرکيش

خيال حوصله بحر مي پزد هيهات چه هاست در سر اين قطره محال انديش

(حافظ، غزلیات، غزل ۲۹۰)

تمرين و تفکر

- سوالاتی برای تمرین و تحقیق و پژوهش :

1- تعریف ایمان را در لغت و در اصطلاح بنویسید.

2- فواید ایمان چه می باشد؟

3- متعلقات ایمان کدامند؟

4- رابطه ایمان را با عمل و اختیار بنویسید.

5- برای تقویت ایمان باید چه کار هایی انجام دهیم؟


[1] . عیون اخبار الرضا ج1 ص226.

[2] . ترجمه انفال آیه 22.

[3]. مطهري، مرتضي، بيست گفتار، دفتر انتشارات اسلامي قم، چاپ پنجم، آذرماه 1359، صص 155 - 151.

[4]. (مريم، آيه 96). ر.ک : 1- جوادي، محسن، نظريه ايمان , معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي قم، چاپ اول، زمستان 1376، صص 257 - 247 2- مطهري، مرتضي، بيست گفتار، صص 159 - 149 3- نصري، عبدالله، تكاپورگر انديشه ها (زندگي، آثار وانديشه هاي استاد محمد تقي جعفري ) پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران، چاپ اول، تابستان 1376.

[5]. الطلاق، آیه 11.

اندیشه اسلامی1- درس سوم / انسان شناسي

درس 3

انسان شناسي

اهمیت شناخت انسان و حقیقت آن؛

ابعاد وجودی آدمی،

حقیقت روح و جسم؛

ابعاد روح انسان؛ بعد ادراکی و گرایشی، بعد نظری و عملی.

آفرينش آدمي؛

جبر و اختيار؛

امر بین الامرین و مذهب اختیار؛

مقدمه

انسان سيری از نيستي به هستي را تجربه نموده، و لذت هستي را درک مي کند. اما از نقطه پاياني اين زندگي در هراس است لذا در جستجوي درک چگونگي و رهايي از ان بر مي آيد، ليکن در بسياري موارد به دامان تخيلات و پندارهاي وهمي مي افتند يا پناه مي برند. اما انسان در ضمير خود، خويش را فاني نمي بيند.

انسان موجودي راز آلود و اسرار آميز است. چون ابعاد وجود او بسيار گسترده مي باشد، شناخت او بسي دور از دسترس است.

کوششهاي فراوان متفکرين در طول تاريخ، به شناخت کامل انسان نیانجاميده است

در اين حوزه پژوهشي مسأله بر سر شناخت «آن» نيست بلکه بر سر شناخت «من» است.

- اهمیت شناخت خویشتن:

یکی از نشانه های مهم علم و حکمت و تدبیر پروردگار آفرینش انسان است که شناخت او موجب شناخت خالق و آفریننده اش می‌باشد.

قال علی علیه السلام: من عرف نفسه فقد عرفه ربه[1]، هر کس خودش را شناخت خدایش را شناخته است.

عجبت لمن یجهل نفسه کیف یعرف ربه[2]، تعجب دارم از کسی که خودش را نشناخته چگونه خدایش را می‌شناسد.

من عرف نفسه فقد انتهی الی غایه کل معرفه و علم، هر کس خودش را شناخت به تحقیق به هر شناخت و علمی رسیده است[3].

معرفه النفس انفع المعارف، شناخت نفس بهترین شناختها است[4].

عجبت لمن ینشد ضالته و قد اضل نفسه فلا یطلبها، در شگفتم از کسی که دنبال گمشده اش می‌گردد در حالی که خودش را گم کرده و آن را طلب نمی‌کند[5].

- حوزه ­هاي انسان شناسي:

انسان شناسي علمي

انسان شناسي فلسفي

انسان شناسي عرفاني

انسان شناسي ديني

اين حوزه­ها روشهاي تحقيق متفاوتي دارند. اما شناخت جامع انسان بدون توجه به دستاورهاي همه اين شاخه ها امکان ندارد.

* انسان در ديدگاه اسلام

انسان يگانه مخلوقي است که مي تواند مظهر و آينه تمام نماي حق باشد (فصلت 53)

غفلت از خويشتن خويش ملازم فراموش کردن خدا است.(حشر 19)

انسان شناسي با ديگر آموزه­هاي اعتقادي اسلامي(نبوت، معاد، اخلاق) ارتباط نزديک دارد.

- آفرينش آدمي

قرآن انسان را فرزند آدم مي خواند (نساء 1).

قرآن نظريه تکامل نژاد انسان از تطور گونه ديگري از حيوانات را مردود مي شمارد.چرا که انسان برتر از ديگر موجودات و اشرف مخلوقات است.

- ساحت هاي وجود انسان

انسان داراي دو ساحت جسماني (مادي) و روحاني (معنوي) مي باشد.

قرآن در خصوص خلقت انسان مي فرمايد: انسان = جسم مادي(ماء+ تراب= طين ؛ صلصال) + روح (روحي ملکوتي) نفس انساني

روح و جسم با هم تعاملي دوسويه داشته و بر هم اثر مي گذارند.

اسلام احترام بر دو ساحت را لازم مي داند، اما اصالت با گوهر روحانيت انسان است.

- روح انسانی اعجوبه عالم خلقت:

بعد دیگر وجود انسان روح اوست، روح از عجیب ترین و اسرار آمیزترین پدیده های عالم هستی محسوب می‌گردد و علیرغم اینکه از همه چیز به ما نزدیکتر است از معرفت و شناخت آن بسیار ناتوانیم، با اینکه دانشمندان تلاش و کوشش فراوانی برای شناخت روح داشته و دارند ولی همچنان چهره اسرارآمیز روح در پرده ابهام است.

وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلً،

از تو درباره روح سوال می‌کنند؟ بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است(سوره إسرا/85). این پاسخ سربسته، اشاره ای پر معنی به اسرار آمیز بودن این پدیده بزرگ عالم هستی است و با این دانش کم جای تعجب نیست که از اسرار روح آگاه نشویم، این اعجوبه نشانه ای بزرگ از وجود خدای قادر متعال است. فعالیتهای مختلف روح انسان ما فعالیتهای روحی و فکری فراوانی داریم، چه در بخش خود آگاه و چه در بخش ناخودآگاه که هر کدام موضوع بحث جداگانه ای هستند و در کتابهای فراوانی از آنها بحث شده است.

قسمتی از این فعالیتها به شرح زیر است:

1. اندیشیدن: برای راهیابی به مجهولات و حل مشکلات.

2. ابتکار: برای رفع نیازهای مختلف، مقابله با حوادث گوناگون، اختراعات و اکتشافات.

3. حافظه: برای نگهداری انواع معلومات که از طریق حس یا تفکر و اندیشه برای انسان حاصل شده است و بعد طبقه بندی و بایگانی آنها و سپس یادآوری به هنگام لزوم.

4. تجزیه و تحلیل مسائل: برای پیدا کردن علل و ریشه های حوادث از طریق جدا کردن مفاهیم ذهنی از یکدیگر و بعد ترکیب آنها با هم و سپس رسیدن به علل و نتایج حوادث.

5. تخیل: یعنی ایجاد صورتهای ذهنی که احیانا در خارج وجود ندارد بعنوان مقدمه ای برای فهم مسائل جدید.

6. تصمیم و اراده: برای انجام کارها، یا متوقف ساختن و یا دگرگون کردن آنها.

7. محبت و دوستی، دشمنی و دهها پدیده دیگر که در اعمال انسان اثرات مثبت یا منفی دارد[6].

ابعاد روح انسان:

الف) بُعْدِ ادراکی یا علمی

ب) بُعْدِ گرایشی یا ایمانی

- بعد ادراکی:

الف) ادراکِ نظری: شناختِ انسان از هست ها و نیست های جهان؛ مثل فلسفه، عرفان و همۀ دانش­های دیگر و.

ب) ادراکِ عملی: علومی که برای عمل کردن می­آموزیم، مثل اخلاق، سیاست و فنونی که مقدمه عمل است.

ادراک نظری از 2 طریق حاصل می شود:

الف) باواسطه یا آموختنی (حصولی)،که به واسطه صورت ذهنی بدست می آید و معمولاً با خطا و فراموشی همراه است؛ مانند علم ما به پدر ، مادر و اشیاءِ بیرونی و اعضای جسمانی خود، اگر به تصور آتش توجه نماییم می بینیم که خود آتش خارجی به ذهن ما نمی آید وگر نه موجب سوزاندن ذهن می شد بلکه صورتی از آن پیش ماست.

ب) بی واسطه یا غیرآموختنی (غیراکتسابی، حضوری، شهودی): دراین ادراکات اصل معلوم نزد ماست نه صورت آن مانند علم ما به ذات و نفسِ خودمان یا علم ما به درد و غم و شادی خود. ادراک حضوری کم خطاترین علوم است.

نکته: مبنای همه ادراکات و علوم حصولی انسان ادراک حضوری او بویژه ادراک نفس اوست.

علم انسان به خداوند در اصل شهودی و حضوری است.

به نظر شما تصور ذهنی که ما از صندلی داریم حضوری است یا حصولی؟

مسلماً حضوری است، زیرا انسان بدون واسطه به تصورات ذهنی خود علم دارد. یعنی؛ علم ما به صندلی بیرونی حصولی است.

- علم انسان حصولی و حضوری است ولی علم خداوند حضوری است .

- انسان معمولاً از حضور خداوند و شهود او یک تصور هم میسازد که در علم حصولی با آن سروکار دارد .

مشترکات و تفاوت های انسان و حيوان

الف - جنبه­هاي مثبت؛

- انسان در جسمانيت با حيوان اشتراکات بسيار دارد (غرایز)، اما از لحاظ روحي تفاوت عميقي با هم دارند (فطرت الهی).

- انسان نسبت به حيوان شناخت بسيار گسترده اي دارد.

- انسان از حيث ابزار سازي و منابع آن داراي برتري کاملي نسبت به حيوان است.

- انسان داراي عقل مي باشد.

- انسان داراي گرايش­هاي معنوي خاصي مي­باشد.

1- گرايش به دانايي

2- گرايش به زيبايي

3- گرايش به اخلاق (خیر و نيکويي)

4- حس تقديس و پرستش

- برتري در آفرينش دارد. = در کل جهان آفرينش از موقعيتي ممتاز و منزلتي والا برخوردار است.

- خليفه خداوند در زمين است. (بقره:30) انسان داراي استعداد تکويني و قابليت­هاي غيرمتناهي است.

- برترين ظرفيت علمي را داراست = خداوند به او علم خاصي آموزش داده است.

- انسان مقام آموزگاري فرشتگان را دريافت نموده است. (بقره33-31)

- امانتدار الهي است. (احزاب:72) احتمالاً اين امانت همان تکليف و اختيار مي­باشد .

- جهان کارگزار آدمي است (لقمان :20)

- انسان مسجود فرشتگان است. (بقره 34)

- خداوند به انسان کرامت ذاتي داده است. (اسراء 70)

ب‌- جنبه منفي وجود انسان

ستم­گر و نادان (احزاب72)،

بسيار ناسپاس (حج 66)،

سرکش و طغيان گر (علق 6)،

تنگ چشم (اسراء 100)،

حريص (معارج 19)،

عجول و شتاب­گر (اسراء11)

و مجادله گرترين آفريدگار الهي (کهف 54)

* جبر و اختيار

پرسشي کهن: آيا انسان ها اسير جبر هستند يا داراي اختيار مي باشند؟

سه گونه پاسخ داده شده است:

1. انسان اسير جبر مطلق است - موقعيت ها و حوادث، گوياي جبر هستند؛

2. انسان داراي اختيار مطلق است- اختيار امري وجداني و معلوم حضوري است؛

3. زندگي انسان آميخته­اي از جبر و اختيار مي باشد.

اختیار و امر بین الامرین

شیعه به پیروی از معصومین علیهم السلام عقیده دارد که با وجود مشیت الهی، انسان در کارها و افعالش دارای اختیار است قبلا اشاره کردیم که گروهی از اهل تسنن به خاطر انگیزه های سیاسی و غیر معتقد به جبر شدند اینها با این اعتقاد بر سر دو راهی قرار گرفتند زیرا طبق آیات صریح قرآن و به ضرورت دین اسلام خداوند نیکوکاران را به بهشت و کفار و بدکاران را به دوزخ می‌برد.

اینجا در برابر این سوال قرار گرفتند که اگر انسان در کارهای خود مجبور است ثواب و عقاب) بهشت و دوزخ) در برابر اعمال غیر اختیاری چه معنایی دارد و چگونه با عدالت خداوند سازگار است؟

لذا معتقدین به جبر ناچار شدند ه یا جبر را بپذیرند و عدالت را انکار کنند و یا عدل را پذیرا شده و جبر را رد کنند و همانگونه که در بحثهای قبل گفتیم اینها عدالت را رها کردند و معتقد به جبر شدند. وجود اختیار و قدرت انتخاب و تصمیم گیری، یک امر بدیهی و غیر قابل انکار است در عین حال گروهی با فطرت و وجدان خویش هم مخالفت کرده و نپذیرفتند و گروه دیگری در مقابل تفویضی شدند در نتیجه در این بحث سه نظریه وجود دارد:

1. جبر و بی اراده گی: پیروان این نظریه می‌گویند انسانها در اعمال و رفتار خود کوچکترین اراده ای ندارند و بشر مانند ابزاری بی شعور در دست استاد است و آنچه واقع می‌شود همان مشیت خداوند است.

2. تفویض یا واگذاری: پیروان این نظریه می‌گویند خداوند انسان را آفرید و او را با دستگاه مغز و اعصاب مجهز کرده و کارهایش را به خودش واگذار نمود بنابر این خداوند هیچ تاثیری در افعال و رفتار انسان ندارد و فضا و قدر هم اثری ندارند.

مذهب اختیار

این عقیده را شیعه به پیروی از بیانات امامان معصومش اختیار کرده است یعنی: سرنوشت انسان به دست خود اوست و در اعمال و رفتارش صاحب اختیار می‌باشد اما با خواست خداوند و با اثری که برای قضا و قدر الهی هست، یعنی در یک پدیده و یک عمل انسانی دو اراده تاثیر می‌کند) اراده خداوند و اراده انسان) و تا این دو اراده نباشد عملی واقع نخواهد شد، البته این دو اراده در عرض یکدیگر نیست (یعنی از باب تاثیر دو علت در معلول واحد نیست) بلکه در طول یکدیگر است یعنی همانگونه که وجود هر موجودی در سایه وجود الهی و قدرت هر قادری بسته به قدرت خداوند است و علم هر عالمی در پرتو علم اوست همین طور اراده و اختیار هر مختاری در پرتو اراده و اختیار خداوند متعال است.

بنابراین انسان برای انجام اعمال و رفتار خودش اراده و اختیار می‌کند اما این اختیار و قدرت را از خداوند متعال دارد یعنی در سایه قدرت و اراده خداوندی می‌تواند اراده کرده و کاری را انجام دهد این است معنای: و ما تشاوون الا ان یشاء الله رب العالمین؛ (سوره تکویر، آیه آخر) شما نمی‌خواهید و اراده نمی‌کنید جز آنکه خدا بخواهد 1 یعنی اراده شما خواست خداوند است نه اینکه عمل شما خواست و اراده خداوند باشد[7].

اشاعره با تکیه نادرست بر توحید افعالی قائل به جبر شده و عدل خداوند را زیر سوال بردند و معتزله قائل به استقلال مطلق انسان شدند (تفویض) و عملا توحید افعالی را مورد انکار قرار داده و دچار شرک افعالی شدند ولی شیعه به پیروی از امامان معصومش راهی را در پیش گرفت که از افراط و تفریط دور است این راه همانست که در روایات و احادیث اهل بیت علیهم السلام به (امر بین الامرین) تعبیر شده است.

- احادیث معصومین در مذهب اختیار:

احمد بن محمد می‌گوید به امام رضا علیه السلام عرض کردم: بعضی اصحاب ما قائل به جبر و بعضی قائل به استطاعت (تفویض) هستند حضرت فرمود: بنویس علی بن الحسین علیه السلام فرمود خدای عزوجل فرمود: ای فرزند آدم به خواست من، تو اراده می‌کنی و به قوه و قدرت من واجبات مرا انجام می‌دهی و یا نعمت من بر معصیت من قوت و قدرت پیدا کردی، تو را شنوای بینا قرار دادم، هر خوبی که به تو می‌رسد از خداوند است و هو بدی که به تو می‌رسد از خود توست زیرا من به خوبیهای تو از تو سزاوارترم و تو به بدیهایت از من سزاوارتری زیرا من از آنچه انجام می‌دهم سوال و بازخواست نمی‌شوم و آنها سوال و بازخواست می‌شوند، آنچه اراده داشتی برایت منظم کردم[8].

یکی از اصحاب از امام صادق علیه السلام پرسید؟ آیا خداوند بندگانش را بر اعمالشان مجبور ساخته است؟ حضرت در پاسخ فرمود: خداوند عادلتر از آن است که بنده ای را مجبور به کاری کند سپس او را بر انجام آن مجازات نماید[9].

در حدیث دیگری امام رضا علیه السلام جبر و تفویض را رد کرده و در جواب یکی از اصحاب که پرسید آیا خداوند کارها را به بندگان واگذار و تفویض نمود؟ فرمود: الله اعز من ذلک خداوند تواناتر از آن است که چنین کند پرسید آیا آنها را مجبور بر گناهان کرده؟ فرمود: الله اعدل و احکم من ذلک خداوند عادلتر و حکیم تر از آن است که چنین کند[10].

- راه حل روشن برای مساله جبر و ختیار:

وجدان عمومی و فطرت همگانی یکی از روشنترین دلائل اختیار است و طرفداران اختیار و حتی جبریون عملا اصل اختیار و آزادی را پذیرفته اند لذا می‌بینیم:

1 همه نیکوکاران را مدح و تمجید می‌کنند و بدکاران را ملامت و سرزنش می‌کند، اگر جبر بود و انسانها در رفتارشان بی اختیار بودند، تمجید و تعریف نیکوکاران یا سرزنش بدکاران معنایی نداشت.

2 همه در تعلیم و تربیت فرزندان خود کوشش می‌کنند اگر انسانها مجبور بودند تعلیم و تربیت مفهومی نداشت.

3 انسان گاهی از اعمال گذشته خویش پشیمان می‌شود و تصمیم می‌گیرد در آینده از تجربه گذشته استفاده کند اگر در کارهایش مجبور بود پشیمانی نداشت و تصمیم برای آینده معنایی نداشت.

4 در تمام دنیا مجرمان و بدکاران را محاکمه و مجازات می‌کنند و اگر آنها در رفتارشان مجبور بوده اند، محاکمه و مجازات آنها صحیح نیست.

5 انسان در خیلی از کارها فکر می‌کند و اگر فکرش به جایی نرسد با دیگران مشورت می کند، اگر انسان مجبور بود فکر و مشورت چه تاثیری داشت[11].

تمرین و تفکر

- سوالاتی برای تمرین و تحقیق و پژوهش :

1- اهمیت شناخت خویشتن و حقیقت انسان چه می باشد؟

2- ابعاد روح انسان و جنبه های مثبت و منفی آدمی را بنویسید.

3- آيا انسان ها اسير جبر هستند يا داراي اختيار مي باشند؟

4 - نظریه های جبر، تفویض و اختیار را معنی کنید.

5 - نظر شیعه درباره اختیار انسان چیست؟

6 - حدیث حضرت علی بن الحسین علیه السلام در مذهب اختیار چیست؟

7 - راه حل روشن مساله جبر و اختیار را بیان کنید.


[1] . غرر و درر، واژه عرف.

[2] . همان.

[3] . همان.

[4] . همان.

[5] . همان.

[6] . ناصر مکارم شیرازی، پيام قرآن، جلد 2، بحث روح.

[7]. گمشده شما، محمد یزدی.

[8]. قال علی بن الحسین علیه السلام قال الله عزوجل: یا بن آدم بمشیتی کنت انت الذی تشاء و بقوتی ادیت الی فرایضی و بنعمتی قویت علی معصیتی جعلتک سمیعا بصیرا ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک و ذلک انی اولی بحسناتک منک و انت اولی بسیئاتک منی و ذلک انی لا اسئل عما افعل و هم یسئلون قد نظمت لک کل شیء ترید.( اصول کافی، باب امر بین الامرین، حدیث 12).

[9]. الله اعدل من ان یجبر عبدا علی فعل ثم یعذبه علیه؛ (بحارالانوار، جلد 5، صفحه 51).

[10]. اصول کافی، باب امر بین الامرین، حدیث 3.

[11]. تفسیر نمونه، جلد 26، صفحه 64 (با تلخیص).

اندیشه اسلامی1- درس چهارم/ فطرت و توحید فطری

درس4

فطرت و توحید فطری

فطرت در لغت و اصطلاح؛

اثبات وجود خدا؛

بیان نظریه های خداشناسی؛

تفاوت فطرت و غریزه،

امور فطری و حقیقت آن؛

برهان فطرت بر اثبات وجود خدا؛

مقدمه

فطرت در لغت به معناي سرشت يا طبيعت و در اصطلاح به معناي غريزه معنوي هر انسان مي باشد، انسان داراي دو نوع غريزه است:

1 ـ غرايز مادي که براي تامين احتياجات مادي در درون انسان نهفته است مانند حب ذات، تشنگي، گرسنگي، ترس، اميد و ...

2 ـ غرايز معنوي مانند کمال طلبي، نوع دوستي، ايثار و از خود گذشتگي، احسان و شفقت، و بالاخره وجدان اخلاقي، که اين غرايز در وجود انسان براي عبور از مرز حيوانيت و رسيدن به کمال واقعي نهاده شده است.

فطرت يا غريزه معنوي

غريزه معنوي يا فطرت يعني آنچه انسان آن را در خود مي يابد و نياز به فراگيري در مورد آن ندارد.

فطرت يکي از منابع الهام بخش معرفت و شناخت است، گاهي از اين منبع شناخت به قلب نيز تعبير مي شود و با عقل که مرکز تفکر و ادراکات نظري است تفاوت روشني دارد و همه اينها شاخه هاي يکي درخت و ثمره هاي شجره مبارکه روح انسان هستند.

اين فطرت معنوي در وجود هر انساني هست فقط گاهي حجابهاي ظلماني مانع بروز آن مي شود و بعثت انبياء و آمدن امامان معصوم براي رفع اين حجابها و رشد اين فطرت الهي بوده است و گرنه هر انساني با فطرت پاک توحيدي به دنيا مي آيد. « فاقم وجهک للدين حنيفا فطره الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلک الدين القيم و لکن اکثر الناس لا يعلمون»[1].

ملتزم و پذيرا باش دين حقي که خداوند آفرينش انسانها را بر اساس آن قرار داده است که هيچ تبديل و دگرگوني در آفرينش خداوند نيست اين است دين و آيين محکم ولي اکثر مردم نمي دانند.

- فطرت در روايات:

قال رسول الله صلي الله عليه و آله: کل مولود يولد علي الفطره حتي يکون ابواه يهودانه او ينصرانه«»[2]

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر نوزادي بر فطرت (توحيد و اسلام) متولد مي شود و اين فطرت همچنان هست تا پدر و مادر او را به آيين يهود يا نصرانيت بار آورند.

عن زراره قال سالت ابا عبداْ عليه السلام عن قول الله عزوجل فطره الله التي فطر الناس عليها قال: «فطرهم جميعا علي التوحيد»[3].

زراره مي گويد از امام صادق عليه السلام از تفسير قول خداي عزوجل (فطره الله...) پرسيدم، حضرت فرمودند: خداوند همه را بر فطرت خداشناسي آفريد.

از امام صادق عليه السلام سوال شد مقصود از فطرت در آيه مذکور چيست؟ حضرت فرمودند: مقصود اسلام است که وقتي خداوند پيمان بر توحيد و شناسايي خود را از بشر گرفت نياز به دين را هم در وجودشان قرار داد.[4]

عن علي بن موسي الرضا صلوات الله عليه عن ابيه عن جده محمد بن علي بن الحسين عليهم السلام في قوله: «فطره الله التي فطر الناس عليها قال هو لا اله الا الله محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و علي امير المومنين عليه السلام الي هينا التوحيد»[5].

امام رضا عليه السلام از پدرشان و ايشان از جدشان امام باقر عليه السلام نقل کرده که فرموده مقصود از (فطره الله ...) لا اله الا الله محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و علي امير المومنين عليه السلام است. يعني اعتقاد کامل به توحيد، باورمندي به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و امامت و ولايت علي عليه السلام را در بر دارد.

ابو بصير از امام باقر عليه السلام نقل کرده که فرمودند: «منظور از آيه فاقم وجهک للدين حنيفا ولايت است»[6].

در نتيجه مي بينيم هر انساني در وجود خود احساس نياز به آفريدگار مي کند و اين حالتي است که خداوند در سرشت و فطرت انسانها قرار داده است اين مساله اي است که حتي دانشمندان غير مسلمان هم به آن اعتراف کرده اند که به نمونه هايي از آن اشاره مي کنيم.

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

(شیخ سعدی رحمه الله)[7]

- فطرت مذهبي در کلمات دانشمندان:

انيشتين می گوید: يک عقيده و مذهب بدون استثنا در همه وجود دارد... من آنرا احساس مذهبي آفرينش نام مي گذارم... در اين مذهب انسان کوچک بودن آرزوها و هدفهاي بشري، عظمت و جلالي که در ماوراي اين امور و پديده ها نهفته است حس مي کند.[8]

ويليام جيمز می گوید: دل دلايلي دارد که عقل را به آن دسترسي نيست. (پاسکال)[9] من به خوبي مي پذيرم که سرچشمه زندگي مذهبي دل است...[10]

ماکس مولر معتقد است که اسلاف ما از آن موقع به درگاه خداوند سر فرود آورده بودند که حتي براي خدا نام هم نتوانسته بودند بگذارند.[11]

الکسيس کارل می نویسد؛ حقيقتا چنين به نظر مي رسد که احساس عرفاني جنبشي است که از اعماق فطرت ما سرچشمه گرفته است و يک غريزه اصلي است... انسان همچنانکه به آب و اکسيژن نيازمند است به خدا نيز محتاج است.[12]

- انقطاع و ظهور فطرت الهی:

از آيات و روايات بسيار روشن مي شود که هنگام اضطرار و انقطاع از ما سوي الله، هر انساني به خداوند قادر متعال توجه پيدا مي کند و فطرتا خود را نيازمند به آن وجود بي نياز مي بيند و اگر در هر زمان اين حالت پيدا شود انسان مي يابد که بين او و معبودش فاصله نيست[13].

امير المومنين عليه السلام در تفسير کلمه (الله) مي فرمايند: هو الذي يتاله اليه عند الحوائج و الشدائد کل مخلوق عند انقطاع الرجاء من جميع من هو دونه و تقطع الاسباب من کل من سواه. خدا کسي است که هر آفريده اي به هنگام نيازها و سختيها (وقتي اميدش از غير او قطع شد و از اسباب طبيعي مايوس شد) به او پناهنده مي شود[14].

شخصي به امام صادق عليه السلام عرض کرد اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خدا را به من معرفي کن زيرا اهل مجادله با من سخن بسيار گفته اند و مرا سرگردان کرده اند. حضرت فرمودند: آيا تاکنون کشتي سوار شده اي؟ گفت آري، فرمود: برايت اتفاق افتاده که کشتي دچار سانحه شود و در آنجا نه کشتي ديگري و نه شناگري باشد که تو را نجات دهد؟ عرض کرد آري.

حضرت فرمود: آيا در آن هنگام احساس نمودي که هم اکنون نيز قدرتي هست که مي تواند تو را از آن ورطه هولناک نجات دهد؟ گفت آري، فرمود: همان خاست که مي تواند تو را نجات دهد آنجا که نجات دهنده اي نيست و به فرياد رسد آنجا که فريادرسي نيست[15].

خداوندي که بي قرن و عديل است / وجود او نه محتاج دليل است

اگر افتي به دام ابتلائي / به جز او از که مي جوئي رهايي

بنابراين فطرت خداشناسي از سرمايه هاي اصيل و اساسي وجود انسان است که آينه سان حقيقت را مي نمايد. ليکن، چه بسا تيره تبليغات، تلقينات، محيط فاسد و در يک کلمه: گناه، مانع حق نمائي فطرت مي گردد. گناه، اين آينه صافي را زنگاري و غبار اندود مي کند.

ثم کان عاقبه الذين اساوا السواي ان کذبوا بايات الله و کانوا بها يستهزون؛ سوره روم، آيه 10. سر انجام کساني که بسيار گناه کردند اين شد که نشانه هاي خدا را تکذيب و مسخره کردند.

- حقیقت وجود انسان:

نشانه های خداوند در وجود انسان در آیات قرآن بدین قرار است:

سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق ؛[16]

ما نشانه های خود را در سراسر جهان و در وجود خود انسانها به آنها نشان می‌دهیم تا بدانند او بر حق است.

و فی خلقکم و ما یبث من دابه آیات لقوم یوقنون ؛[17]

و در آفرینش شما و جنبندگانی که همه جا منتشرند نشانه هائی است برای گروهی که اهل یقین اند.

و من آیاته ان خلقکم من تراب ثم اذا انتم بشر تنتشرون. (سوره روم، آيه 20)؛

و از نشانه های خداوند این است که شما را از خاک آفرید سپس انسان شدید و در روی زمین پراکنده شدید. با اینکه دانشمندان دانش های گوناگونی را فرا گرفته اند و در زمینه های مختلف سرگرم تحقیق و بررسی هستند ولی خود انسان به صورت یک موجود ناشناخته باقی مانده است و سالیانی دراز می‌طلبد تا دانشمندان جهان بتوانند این معمای بزرگ عالم هستی را بگشایند و زوایای آن را روشن سازند و شاید هیچگاه نتوانند این کار را انجام دهند.

دکتر کارل فرانسوی پس از سالها مطالعه و بررسی بالاخره می‌گوید:

هنوز زیست شناسان به حقیقت اسرار بدن انسان پی نبرده اند و نام کتابش را که در این زمینه نوشته، انسان موجود ناشناخته گذاشته است. و اینجاست که باید اعتراف کنیم قبل از هر چیز وجود خود انسان نشانه ای بزرگ از عظمت خداوند است.

در این بخش به گوشه ای از ابعاد وجود این موجود اسرارآمیز (انسان) اشاره می‌کنیم تا بیاری خدا زمینه ای برای معرفت پروردگار که آفریننده این همه اسرار است پدید آید.

یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام می‌گوید از هشام بن حکم (از شاگردان امام صادق) پرسیدم اگر کسی از من پرسید چگونه خدایت را شناختی به او چه پاسخی بدهم؟ هشام گفت، می‌گویم: من خداوند جل جلاله را بوسیله خودم شناختم زیرا او نزدیکترین چیزها به من است، می‌بینم ساختمان بدنم اجزاء مختلفی دارد که هر کدام با نظم خاصی در جای خود قرار گرفته اند، ترکیب این اجزاء قطعی و روشن است آفرینش آنها متین و دقیق است و انواع و اقسام نقاشی‌ها در آن بکار رفته است، می‌بینم برای من حواس مختلف و اعضاء گوناگونی از قبیل چشم، گوش، شامه، ذائقه و لامسه ایجاد شده است و عقل همه عاقلان محال می‌داند که ترکیب منظمی بدون ناظم، و نقشه دقیقی بدون نقاش بوجود آید، از این راه پی بردم که نظام وجودم و نقاشی های بدنم از این قانون مستثنی نیست و نیازمند به آفریدگار است[18].

شخصی از امام رضا علیه السلام تقاضا کرد که دلیل بر وجود خداوند را بیان نمایند، حضرت فرمودند: علمت ان هذا البنیان بانیا فاقررت به، من در ساختمان وجودم نظر کردم دانستم که این بنا بنیانگذاری دارد پس به آن اقرار کردم[19].

امام صادق علیه السلام می‌فرماید تعجب از مخلوقی که می‌پندارد خدا از بندگانش پنهان است در حالیکه آثار آفرینش را در وجود خود می‌بیند با ترکیبی که عقلش را مبهوت و انکارش را باطل می‌سازد و بجان خودم سوگند اگر در نظام آفرینش فکر می‌کردند قطعا با دلائلی قانع کننده به آفریدگار جهان رهنمون می‌شدند[20].

ساختمان اسرار آمیز بدن انسان دانشمندان برای شناساندن خصوصیات انسان علومی را پایه گذاری کرده و توانسته اند به گوشه ای از اسرار آن آگاه گردند زیرا در هر عضوی از اعضاء انسان یک جهان اسرار توحید نهفته است این اسرار را می‌توان در امور ذیل جستجو نمود:

1. ساختمان اسرار آمیز سلولهای بدن انسان: بدن انسان مانند یک ساختمان از سلولهائی تشکیل یافته که هر کدام به تنهائی موجود زنده ای است که مانند سایر جانداران زندگی، هضم، جذب، دفع و تولید دارند. در بدن یک انسان معمولی تعداد این سلولها که مرتبا بوسیله خون و به کمک قلب تغذیه می‌شوند معادل ده میلیون میلیارد می‌باشد، هر یک از این سلولها موظفند به گونه ای خاص درآیند، گاهی بصورت گوشت، گاهی به صورت پوست، گاه مینای دندان و گاهی اشک چشم را تشکیل می‌دهند، طبیعی است که هر کدام غذای خاصی می‌خواهند که قلب باید بوسیله خون به آنها برساند.

2. دستگاه گوارش که آبدارخانه و آشپزخانه بدن بشمار می‌رود.

3. دستگاه گردش خون که سرویس سریع پخش غذای کشور تن حساب می‌شود.

4. دستگاه تنفس که تصفیه خانه خون بدن انسان است.

5. دستگاه مغز و اعصاب که ستاد فرماندهی کل قوای انسان است.

6. گوش و چشم و بینی که شبکه آگاهی و سازمان اطلاعات مغز محسوب می‌شود.

7. سایر اعضاء بدن.

سازمان هر یک از این دستگاههای شگفت آور ما را به وجود آفریدگاری دانا و توانا راهنمائی می‌کند[21].

برای پی بردن و چگونگی فعالیت و فیزیولوژی هر یک از اعضاء بدن انسان هزاران دانشمند مطالعه کرده و هزاران کتاب درباره آن نوشته اند، آیا هیچکس باور می‌کند که برای شناخت هر یک از این اعضاء این همه عقل و هوش و درایت لازم باشد اما برای ساختن آنها علم و عقلی لازم نبوده باشد؟ چگونه ممکن است پی بردن به طرز کار و فعالیت هر یک از این اعضاء بدن انسان سالها مطالعه لازم باشد اما آفرینش آنها بدست عوامل بیشعور (طبیعت) صورت گیرد؟ کدام عقلی باور می‌کند؟ آفرینش شگفت انگیز مغز مهمترین و دقیق ترین دستگاه بدن انسان مغز اوست، مغز وسیله ای برای فرماندهی قوای بدن و اداره تمام دستگاههای وجود انسان می‌باشد. مغز برای کسب اطلاعات لازم، درک احتیاجات اعضاء و رساندن دستورهای لازم به تمام بدن از رشته های باریکی که در سراسر بدن پخش است استفاده می‌کند این رشته‌ها سلسله اعصاب نامیده می‌شوند.

توجه به چگونگی فعالیت این دستگاه عظیم که در جمجمه انسان با حجمی کوچک قرار گرفته ما را به عظمت و قدرت و حکمت آفریدگار جهان رهنمون می‌سازد.

تمرين برای تفکر

- سوالاتی برای تمرین و تحقیق و پژوهش :

1 ـ فطرت در لغت و در اصطلاح چه معنايي دارد؟

2 ـ منظور از فطرت در آيه فطره الله التي فطر الناس عليها چيست؟

3 ـ سقراط درباره فطرت توحيدي چه مي گويد؟

4 ـ امام صادق عليه السلام در جواب مردي که گفت خدا را به من معرفي کن چه فرمودند؟

5- یک حدیث از حضرت علی علیه السلام درباره معرفت نفس بنویسید؟

6- دلیل هشام بن حکم برای شناخت خداوند چه بود؟

7- بطور خلاصه بنویسید بدن انسان از چه چیزهایی تشکیل یافته است؟

8- خلاصه ای از فعالیتهای روح را بیان کنید؟


[1]. الروم، آيه 30.

[2] . بحار الانوار، جلد 3، صفحه 281.

[3] . همان منبع، صفحه 278.

[4] . همان منبع.

[5] . همان منبع، صفحه 277.

[6] همان منبع.

[7] . مصلح الدین سعدی شیرازی، دیوان اشعار، غزل ۵۲۳.

[8] . دنيايي که من مي بينم، صفحه 53.

[9] . سير حکمت در اروپا، صفحه 14.

[10] . همان منبع، صفحه 321.

[11] . مقدمه نيايش، صفحه 31.

[12] . نيايش، صفحه 24 و 16.

[13] . قرآن کريم، به ترتيب آيات 12، 11، 65، 33 و 32 از سوره هاي يونس، زمر، عنکبوت، روم و لقمان.

[14] . ميزان الحکمه، واژه صانع.

[15] . بحار الانوار، جلد 3، صفحه 41.

[16] . سوره فصلت، آيه 53.

[17] . سوره جائيه، آيه 4.

[18] . بحار الانوار، جلد 3، صفحه 50.

[19] . اصول کافي، کتاب التوحيد، باب 1، حديث 3.

[20] . بحار الانوار، جلد 3، صفحه 152.

[21] . راه خداشناسي، استاد سبحاني.

اندیشه اسلامی1- درس پنجم/ بیداری فطرت

درس5

بیداری فطرت

خداشناسی فطری؛

اهمیت بیداری فطرت و رشد آن؛

راه های تذکر و یاد آوری فطرت؛

توجه به آیات انفسی؛

توجه به آیات آفاقی؛

نمونه هایی از آیات در آفاق؛

مقدمه

هر انسان سالمی درک مي کند که برای زنده ماندن، احتياج به آب و غذا دارد و همچنين روح هر انسان سلیمی درک مي کند که احتياج فراواني به غذاي روح دارد، اين احساس درونی عبارت است از ديني که اولين انسان به آن هدايت شد. دليل اين مطلب اينکه: اگر بچه اي را از وحشي ترين اقوام دنيا بگيريم و او را آزاد بگذاريم که هر گونه که مي خواهد زندگي کند و حتي هيچ ديني به او تلقين نکنيم، وقتي بزرگ شد و به رشد و کمال رسید، مشاهده مي کند که دنبال گمشده اي مي گردد و دائما روي اصل غريزه و انديشه فطرتش به اين طرف و آن طرف مي زند تا در مغز و روح خود چيزي تصور کند که ما آن را عقيده يا دين مي ناميم. (سقراط حکيم)

شورش عشق تو در هيچ سري نيست که نيست منظر روي تو زيب نظري نيست که نيست

نه همين از غم تو سينه ما صد چاک است داغ تو لاله صفت، بر جگري نيست که نيست

(حاج ملا هادی سبزواری)[1]

- راه های تذکر و یاد آوری فطرت:

1: دچار حادثه ی ناگهانی و قطع امید از زندگی.

((وچون در دریا به شما صدمه ای برسد هرکه را جز او می خوانید و چون خداوند شما را به سوی خشکی رهانید روی گردان می شوید و چقدر انسان همواره ناسپاس است)) .[2]

2: توجه به نظام خلقت

آیا به شتر نمی نگرید که چگونه آفریده شده است وبه آسمان که چگونه گسترده شده است وبه زمین که چگونه گسترده شده است وبه کوه ها که چگونه بر پا شده است پس تذکر ده که تو تنها تذکر دهنده ای[3].

- اگر وجود خدا ذاتی انسان است، چرا برخی از خدا بی خبرند ؟

1 - توجه به همه ی امیال نمی کنند 2 محیط آنان نامناسب است.

- خدا شناسی از راه دل:

به سئوالات زیر پاسخ دهید :

- مقصود از خداشناسی از راه دل چیست؟

مقصود شناخت خدا از راه دل است نه عقل نظری. مثال: انسان به مانند کودکی که خود به خود جویای مادر است ( بدون آنکه خودش بداند بدنبال مادر است.)

چنان که از علی (ع) پرسیدند: آیا خدای خود را دیده ای ... ؟ در جواب فرمودند : خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم . . .« قلبها او را با حقیقت ایمان در می یابند .»

- عرفا و راه دل:

عرفا: توسل به غیرخدا برای اثبات اوکاری است ناصواب.[4]

فروغی بسطامی می گوید:

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را

غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

چشمم به صد مجاهده آیینه‌ساز شد تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را[5]

نتیجه اینکه؛ در انسان نوعی غریزه ی خدا خواهی معنوی وجود دارشته بطوری که میان کانون دل و کانون هستی جذبه ای وجود دارد که همانند اجرام و اجسام میباشد و انسان تحت تأثیر این نیروی مرموز و اسرار آمیز الهی است.

شعور ظاهری و باطنی

دسته ای ازدانشمندان شعور ظاهری را مولود شعور باطنی می دانند ( فروید) و بعضی شعور ظاهری را معلول شعور باطنی می دانند. یونگ شاگرد فروید؛ به احساس مذهبی اعتقاد دارد.

انیشتین و احساس مذهبی

انیشتین: او ضمن انتقاد از کتب مذهبی تورات و انجیل از این نظر که مسئله ی خدا را به شکل درستی معرفی نکرده اند، می گوید: یک عقیده و مذهب ثالث بدون استثناء در بین همه وجود دارد اگر چه با شکل خالص یکدست در هیچ کدام یافت نمی شود ، من آن را احساس مذهبی آفرینش می دانم[6] .

میل به خدا و الکسیس کارل

الکسیس کارل: دعا پرواز روح است. او می گوید در عمق وجدان انسان شعله ای فروزان است که بوسیله ی آن انسان خود را آن چنان که است در می یابد و زشتی های خود را می شناسد و برای انجام تکالیف اخلاقی رام می شود . . . در همین حال باب آمرزش و توبه برای او باز می شود. ویلیام جیمزو میل یا غریزه دینی.

ویلیام جیمز می گوید:

. . . غالب میل های ما از عالم ماوراء طبیعت سرچشمه گرفته است. به این دلیل که غالب آنها با محاسبات مادی و عقلانی سازگار نمی باشد.[7]

نشانه های خداوند در آفاق

- زمین:

خدای متعال می‌فرماید: ان فی السموات و الارض لایات للمومنین[8] بدون شک در آسمانها و زمین نشانهای فراوانی (خداشناسی) برای اهل ایمان هست.

و نیز فرمود: و فی الارض آیات للموقنین؛ و در زمین نشانه هایی برای اهل یقین هست[9].

در قرآن حدود 80 مرتبه درباره آفرینش زمین بحث شده و از پیروان قرآن دعوت به شناخت عظمت خلقت زمین شده است. امام صادق علیه السلام خطابه به مفضل می‌فرمایند: فکر کن در خصوصیات آفرینش این زمین که بگونه ای قرار داده شده که محکم و استوار محل استقرار اشیاء باشد و مردم بتوانند در احتیاجاتشان بر آن کوشش کنند و هنگام آرامش و استراحت بروی زمین نشسته و یا بخواب روند و عبرت بگیر، از آنچه هنگام زلزله‌ها به مردم می‌رسد که دیگر زمین آرامشی ندارد و مردم ناچار به ترک خانه‌ها شده و فرار می‌کنند[10].

ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار لایات لاولی الالباب 2 همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه هایی برای اندیشمندان هست. (سوره آل عمران، آیه 191).

قالت رسلهم أ فی الله شک فاطر السموات و الارض 3 رسولان آنها گفتند: آیا در خدا شک است؟! کسی که آسمانها و زمین را آفریده است؟!( سوره ابراهیم، آیه 10).

تعجب اینجاست که این سفینه فضایی با این عظمت و میلیاردها مسافر و با سرعتی فوق العاده مانند گهواره ای با قرار و آرام می‌باشد.

بفرموده مولا علی علیه السلام در دعای صباح: یا من ارقدنی فی مهاد امنه و امانه، ای کسی که مرا بخواب بردی در گهواره امن و آرام. قسمت عمده زمین را اقیانوسها و دریاها گرفته، عجایبی در آنها وجود دارد که خود احتیاج به بحث مفصل و جداگانه ای دارد؛ یا من فی البحار عجایبه؛ ای کسی که شگفتیهای قدرتت در دریاهاست[11].

از حضرت علی علیه السلام در مناجات دیگری آمده: انت الذی فی السماء عظمتک و فی الارض قدرتک و فی البحار عجائبک خدایا تو هستی که عظمتت در آسمان و قدرتت در زمین و شگفتیهای خلقتت در دریاهاست[12].

امام صادق علیه السلام خطاب به مُفضّل می‌فرماید: اگر می‌خواهی وسعت حکمت آفریدگار و کوتاهی دانش مخلوقات را بدانی نظر کن به آنچه در اقیانوسها از انواع ماهیان و جنبندگان آب و صدفها وجود دارد انواعی که شماره ندارد و منافع آن تدریجا برای بشر روشن می‌شود[13].

- خورشید و ماه:

و من آیاته اللیل و النهار و الشمس و القمر و از نشانه های خداوند شب و روز و خورشید و ماه است[14]. و در سوره یونس می‌فرماید: او خدایی است که خورشید را روشنایی و ماه را نور قرار داد و برای آنها جایگاه هایی قرار داد تا تعداد سالها و حساب را بدانید و خداوند این را جز به حق نیافریده، او نشانه‌ها را برای گروهی که اهل دانش هستند بیان می‌کند.

خورشید با نور جهانتاب خود نه تنها بستر موجودات را گرم و روشن می‌سازد بلکه سهم بزرگی در پرورش گیاهان و زندگی حیوانات دارد امروز این حقیقت ثابت شده که هر حرکت و جنبشی در کره زمین از برکت تابش نور خورشید است.

کره خورشید یک میلیون و سیصد هزار مرتبه از زمین بزرگتر است، حرکت منظم خورشید در برجهای آسمانی، و طلوع و غرب حساب شده آن که با نظم دقیقی صورت می‌گیرد علاوه بر تشکیل فصلهای مختلف به پیدایش تقویم و حساب منظم زمان که برای زندگی اجتماعی بشر فوق العاده اهمیت دارد کمک می‌کند. ماه در هر ساعت 3600 کیلومتر به دور زمین می‌گردد که در هر ماه قمری (کمی بیش از 29 روز) یک بار به دور زمین گردش می‌کند و همراه زمین سالی یکبار به دور خورشید می‌چرخد.

برای حرکت هر یک از ماه و خورشید و زمین خواص فوق العاده ای است که فکر و درک بشر از آن عاجز است. آنچه ما می‌یابیم اینست که این حرکت منظم و دقیق وسیله محاسبه زمان و سبب پیدایش شب و روز و ماه و سال است.

امام صادق علیه السلام در روایت مفضل می‌فرماید: در طلوع و غروب خورشید اندیشه کن که خداوند حاکمیت روز و شب را با آن برپا می‌کند.

اگر طلوع خورشید نبود نظم جهان به کلی به هم می‌خورد و زندگی یا نبودن نور خورشید و آثار آن ناگوار می‌شد و اگر غروب آ «نبود مردم آرامش و قرار نداشتند با اینکه احتیاج زیادی برای آسایش جسم و آرامش روح دارند.

1 سپس در ارتفاع و انخفاض خورشید که سبب پیدایش فصول چهارگانه است و منافع و آثاری که برای آنست بیندیش بوسیله ماه خدا را بشناس که مردم با نظام مخصوصش ماه‌ها را می‌شناسند و حساب سال را نگه می‌دارند. بین چگونه شبهای تاریک را روشن می‌سازد و چه فایده ای در آن نهفته است[15]. ستارگان: انا زینا السماء الدنیا بزینه الکواکب ؛ ما آسمان پایین را به زیور ستارگان زینت دادیم. (سوره صافات، آیه 6).

علی علیه السلام در حدیثی می‌فرمایند: این ستارگانی که در آسمانند شهرهایی همچون شهرهای روی زمینند که هر شهری از آن با شهر دیگر با ستونی از نور مربوط است[16].

- نظام کهکشان ها و بزرگی آنها:

یکی از نشانه های بزرگ خداوند این است که: با ستونهای نامرئی و نظاماتی که بر قانون جاذبه و دافعه حکمفرماست کرات آسمانی را برپا داشته که اگر کمترین تغییری در این موازنه پیدا شود و تعادل آنها به هم بخورد یا با شدت به یکدیگر برخورد می‌کنند و متلاشی می‌شوند و یا به کلی دور می‌شوند و رابطه آنها از هم گسسته می‌شود.

تا آنجا که دانشمندان تحقیق کرده اند کهکشانی که منظومه شمسی ما در آن واقع شده است یکصد میلیارد ستاره در آن می‌باشد که خورشید یکی از ستارگان متوسط آن محسوب می‌شود. برپایه آخرین تحقیقات حداقل یک میلیارد کهکشان در عالم وجود دارد، اینجاست که عقل و دانش بشری با تحیر وصف ناپذیری اعتراف می‌کند که عظمت و بزرگی از آن خداوندی است که این عالم بی نهایت بزرگ را آفریده است.

دقت در آفرینش آسمانها

در حدیث معروفی در ذیل آیه 191 آل عمران رسیده است، شبی از شبها پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از استراحت کوتاهی از جا برخاسته وضو گرفت و مشغول نماز شد آنقدر در نماز اشک ریخت که جلوی لباس آن حضرت تر شد سپس سر به سجده گذاشت و چندان گریست که زمین از اشک چشمش مرطوب شد و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گریان بود هنگامیکه بلال موذن مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را به نماز صبح خواند حضرت را گریان دید عرض کرد یا رسول خدا چرا گریه می‌کنی در حالیکه مشمول لطف و عفو خداوند هستی؟ فرمود آیا من بنده شاکر خداوند نباشم؟ چرا نگریم؟ در حالیکه در این شب آیت تکان دهنده ای بر من نازل شد، سپس آیه فوق از سوره آل عمران و چهار آیه پشت سر آن را تلاوت فرمود و در پایان فرمود: ویل لمن قراها و لم یتفکر فیها وای بر کسی که آنها را بخواند و در آن اندیشه نکند[17].

اولین نکته ای که در مطالعه فضا مورد توجه واقع می‌شود وسعت حیرت آور آن می‌باشد اگر شبی تاریک که نور ماه در آسمان نمی‌درخشد نظری به آسمان بیندازیم منطقه ای طولانی مانند قوسی که از افق تا افق کشیده شده ملاحظه می‌کنیم که به سفیدی آب نهری در سیاهی زمین شباهت دارد و به آن کهکشان گفته می‌شود. در هر کهکشان ستارگان بی شماری وجود دارد، قطر کهکشان ما (که منظومه شمسی ما در آن قرار دارد) یکصد هزار سال نوری است یعنی اگر بخواهند با سرعت سیصد هزار کیلومتر در ثانیه از طرفی تا طرف دیگر این کهکشان مسافرت کنند صد هزار سال طول می‌کشد و خورشید با سرعت فوق العاده ای که دارد و به دور این کهکشان در حرکت است 250 میلیون سال طول می‌کشد که یک دور گرد این کهکشان بچرخد[18] (قبلا بیان کردیم که طبق آخرین تحقیقات دانشمندان حداقل یک میلیارد کهکشان در عالم وجود دارد و تنها در کهکشان ما یکصد میلیارد ستاره وجود دارد)[19].

در هر صورت یکی از آیات و نشانه های با عظمت خداوند متعال آفرینش آسمانهاست که قرآن هم با عظمت خاصی از آن یاد نموده و 313 مرتبه نام آسمان به لفظ مفرد و جمع در آیات قرآن آمده است و در مواردی آشکارا بشر را دعوت کرده که در خلقت آسمانها دقت کند تا بر معرفت او افزوده شود.

در سوره (ق آیه 6) می‌فرماید: أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ؛ آیا به آسمانی که بر فراز آنان است توجه نکردند که چگونه آن را بنا کردیم و بوسیله ستارگان زینت بخشیدیم و هیچ شکافی در آن نیست. مخصوصا در روایات اسلامی آمده است که سحر خیزان وقتی برای نماز شب بر می‌خیزند نخست به آسمان نگاه کنند و آیات آخر سوره آل عمران را بخوانند.

- توجه و نظر معصومین: به آفرینش آسمانها:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنگاه که برای نماز شب بر می‌خاست نخست مسواک می‌کرد و سپس نظری به آسمان می‌افکند و این آیات را تلاوت می‌کرد: ان فی خلق السموات و الارض (آل عمران/190-199)

- مناجات علی علیه السلام هنگام مشاهده آسمان:

یکی از اصحاب امیر المومنین علیه السلام بنام حبه عرنی می‌گوید شبی من با نوف در حیاط دار الاماره کوفه خوابیده بودیم اواخر شب ناگهان متوجه شدیم علی علیه السلام در صحن دار الاماره مانند افراد واله و حیران دستها را به دیوار نهاده و این آیات را تلاوت می‌فرمود:

«ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی اخلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار انک من تدخل النار فقد اخزیته و ما للظالمین من انصار ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار ربما و اننا ما وعدتنا علی رسلک و لا تخزنا یوم القیمه انک لا تخلف المیعاد».[20]؛

حبه می گوید: حضرت چنان مجذوب مشاهده و مطالعه آسمان زیبا بود که حضرت این آیات را مکرر تلاوت می‌فرمود و چنان مجذوب مطالعه آسمان زیبا و خالق این زیبائیها بود که گویا هوش از سرش پریده بود کم کم بالای سرم رسیده و پرسیدند حبه خوابی یا بیدار؟، جواب دادم بیدارم، آقا شما که با این جهاد و کوشش و با آن همه سوابق درخشان و آن همه زهد و تقوی، چنین اشک می‌ریزی ما بیچارگان چه کنیم؟ حضرت چشمها را به پایین انداخته و شروع به گریه کردند و فرمودند: ای حبه همگی ما در برابر خداوند ایستگاهی داریم که هیچ یک از اعمال ما بر او پوشیده نیست ای حبه بطور قطع خداوند از رگ گردن به من و تو نزدیکتر است، ای حبه هیچ چیز نمی‌تواند من و تو را از خدا پنهان دارد آنگاه حضرت رفیقم نوف را مورد خطاب قرار داده و فرمود: ای نوف خوابی؟ جواب داد: نه یا علی حالت حیرت انگیز و شگفت آور شما موجب شد که امشب فراوان بگریم حضرت فرمود: ای نوف اگر امشب از خوف خدا فراوان گریه کردی فردا در پیشگاه خدا چشمانت روشن خواهد شد، ای نوف: هیچ قطره اشکی از دیدگاه کسی از خوف خدا جاری نمی‌شود مگر آنکه دریایی از آتش را خاموش می‌کند. آخرین جمله حضرت به ما این بود که: از خداوند در ترک انجام مسئولیتها بترسید آنگاه در حالی که زمزمه می‌کرد از جلوی ما گذشت و فرمود: خدایا ای کاش می‌دانستم هنگامی که غافلم تو از من اعراض نموده ای یا به من توجه داری و ای کاش می‌دانستم با این خواب طولانی ام و کوتاهی در سپاسگزاری نعمتهایت حالم در نزد تو چگونه است. نوف می‌گوید به خدا قسم حضرت تا صبح در همین حال بود[21].

امام سجاد علیه السلام: برای نماز شب بیدار شدند دست در آب نموده که وضو بگیرند به آسمان نظر نموده و مشغول تفکر در اوضاع آنها می‌شد و همچنان مبهوت عظمت آسمانها شده و فکر می‌کردند تا صبح شد و موذن اذان گفت و هنوز دست حضرت در آب بود.

امیر المومنین علیه السلام می فرماید: «سبحانک ما اعظم ما نری من خلقک و ما اصغر کل عظیمه فی جنب قدرتک و ما اهول ما نری من ملکوتک و ما احقر ذلک فیما غاب عنا من سلطانک و ما اسبغ نعمک فی الدنیا و ما اسغرها فی نعم الاخره» خداوندا منزهی تو چقدر بزرگ است آنچه از آفرینش تو مشاهده می‌کنیم و چقدر هر بزرگی کنار قدرت تو کوچک است و چقدر شگفت انگیز است آنچه از ملکوت تو می‌بینیم و چقدر اینها نسبت به آنچه از سلطنت تو بر ما پنهان است کوچک می‌باشد و چقدر نعمتهای تو در دنیا فراوان است و چه اینها نسبت به نعمتهای آخرت اندک می‌باشد[22].

تمرین برای تفکر

- سوالاتی برای تمرین و تحقیق و پژوهش:

1- منظور از آیات آفاقی و آیات انفسی چه می باشد؟

2- امام صادق علیه السلام درباره آفرینش زمین چه می‌فرماید؟

3- تعداد کهکشانها و قطر کهکشان ما و تعداد ستاره های آن چقدر است؟

4- امام صادق علیه السلام درباره خورشید چه می‌فرمایند؟

5- گریه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای چه بود و به بلال چه فرمودند؟

6- خلاصه داستان حبه عرنی درباره مناجات علی علیه السلام را بنویسید.


[1] . دیوان اشعار حکيم سبزواری، غزل شما ره 42.

[2] . آیه ی 67 سوره ی اسراء.

[3] . آیه ی 17 -21 سوره ی غاشیه 88.

[4] . توجه نمایید به دعای عرفه؛ مفاتیح الجنان، صفحه ی 60 .

[5] . فروغی بسطامی؛ دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۹.

[6] . رجوع کنید: 1 ) روش رئالیسم ، ج 5 ، ص 77 و 76 ؛ 2 ) رساله ی دنیایی که من می شناسم ، ص 53.

[7] . کتاب دین و روان به نقل از روش رئالیزم، ص75 .

[8] . سوره جاثیه، آیه 3.

[9] . سوره ذاریات، آیه 20.

[10] . بحارالانوار، جلد 3، صفحه 121.

[11] . دعای جوشن کبیر.

[12] . جلد 97، بحارالانوار، صفحه 97.

[13] . بحارالانوار، جلد 3، صفحه 103.

[14] . سوره فصلت، آیه 37.

[15] . بحارالانوار، جلد 55، صفحه 175.

[16] . بحارالانوار، جلد 55، صفحه 91.

[17] . پیام قرآن، جلد دوم، صفحه 62 (با نقل از تفاسیر متعدد).

[18] . راه تکامل، جلد 6، صفحه 103.

[19] . پیام قرآن، جلد 2، صفحه 176.

[20] . سوره آل عمران/،آیات 190 تا 194.

[21] . مجمع البیان ذیل آیه مذکور.

[22] . سفینه البحار، جلد 1، صفحه 95 بحارالانوار 41، صفحه 22.

اندیشه اسلامی1- برهان علیت و برهان نظم/ درس ششم

درس 6

برهان علیت و برهان نظم

برهان علیت در اثبات خدا؛

تعریف برهان عِلّی؛

اصل علیت؛

تعریف علت و معلول و ویژگی های آن؛

علت تامه و علت ناقصه و علل مُعِدّه؛

علل اربعه؛

دور و تسلسلل؛

برهان نظم؛

- علّت و معلول:

هرگاه الف و ب ای داشته باشیم و ببینیم الف موجودی است که تحقّق موجود دیگر متوقّف بر آن است، وجود الف را« علت» و وجود ب را« معلول» می گوییم.

علت بر چند دسته تقسیم می شوند؟

1 : علت ناقصه: آنگاه که وجود معلول به نحوی به آن وابسته است .

2 : علت تامّه: آنگاه که وجود دهنده و هستی بخش است. به تعبیر دیگر ، علت تامّه شرط لازم و کافی برای تحقق معلول است ولی علت ناقصه ،فقط شرط لازم است .

مثال: وجود حرارت وابسته به وجود آتش است، پس حرارت معلول و آتش علت است.[1]

بنابراین با توجه به ویژگی های فوق برای پیداش عالم، علتی لازم است که فقر وجودی نداشته باشد، یا لاحقۀ نیستی ( موجودی که به نحوی وابستگی به غیر دارد. ) نباشد. با توجه به این که جهان ما و موجودات این جهان سابقه و لاحقه ی نیستی دارند و اجزای آن به هم وابسته هستند، بنابر این جهان معلول خواهد بود، چنان که علی (ع) در خطبه ی 186 نهج البلاغه می فرمایند: هر چیزی غیر از خداوند معلول است .

1) هر شیء با وجود، رابطه دارد و این رابطه از دو حال خارج نیست:

الف: واجب الوجود: شیء به گونه ای است که موجود بودن برای آن ضروری است، طوری که جدا شدن آن از وجود ( موجود نبودن ) قابل تصور نیست. مثال: شکر شیرین است.

ب: ممکن الوجود: رابطه ی شیء با وجود رابطه ی امکانی است؛ یعنی موجود ذاتی است، نه از وجود إبا دارد نه از عدم. مثال: آب شیرین. در نظر نظر متکلمان و فیلسوفان واجب الوجود همان خداوند است و موجودات دیگر ممکن الوجود هستند. )

2) اصل علیّت: مفاد اصل علیّت آن است که هر موجود ممکنی نیازمند علت است. مثال: آب شیرین برای شیرین شدن به موجودی به مانند شکر نیازمند است. ( آب شیرین معلول و شکر علت است.)

تعریف دیگری از واجب الوجود: ( وجود غیر وابسته ) و ممکن الوجود: ( وجود وابسته)

4) تسلسل: سلسله ی علت ها و معلول ها که تا بی نهایت پیش رود .

5) امتناع تسلسل: سلسله ی علت ها و معلول ها داشته باشیم که تا بی نهایت پیش رود، هیچ وقت به علت نخستین ختم نشود. مثال: الف علت ب و ب علت ج و ج علت س و ...

6) دور: اگریک شیء با چند وابسته علت خودش شود.

7) دور صریح، دور مضمَر:

آیا تسلسل و دور در سلسله علل تا بی نهایت صحیح است؟

ج: خیر. تسلسل علل تا بی نهایت محال است. بدیهی است وجود وابسته، بدون وجود مستقل تحقق نخواهد یافت پس ناگزیر باید ورای این سلسله ی وابستگی ها وجود مستقلی باشد که همگی آن ها در پرتو آن،تحقق یابند. زیرا مجموع بی نهایت محتاج و وابسته هرگز غیر محتاج و غنی نخواهد شد. ( طباطبایی ) و اما دور: دور به معنای این است، معلول علت خودش باشد. در اینجا به عنوان مثال می توان گفت آیا جهان می تواند علت خودش باشد.

دور نیز مستلزم آن است که موجود بر خود مقدم باشد و لازمه ی آن اجتماع متناقضین است. ( یعنی موجود چون علت خود است باید سابق برخود نیز باشد. و چون معلول است باید سابق بر خود نباشد . ) اجتماع تناقض محال است . بنابراین نمی توان فرض کرد که جهان خود علت خود است چون دور، محال است ، بلکه محتاج علتی خارج از خود است .

در این زمینه قرآن می فرماید:

أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‌ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ «طور / 35»

آيا از هيچ آفريده شده‌اند يا خود آفريدگار خويشند؟!

خلاصه برهان امکان و وجوب

خلاصه ی برهان امکان و وجوب ( برهان علّی ) چنین است:

1 : موجوداتی در جهان وجود دارند .

2 : موجود به حکم عقل یا واجب است یا ممکن .

3 : ممکن در وجود خود نیازمند به علت است .

4 : سلسله ی علل ممکنات باید به واجب منتهی شود ، زیرا تسلسل و دور محال است .

برهان نظم

از مباحث گذشته روشن شد که نظم خاصی در همه موجودات جهان به چشم می‌خورد و تصور نمی‌شود هیچ عاقلی در وجود نظمی که در موجودات گوناگون برپاست تردید کند. از کوچکترین موجود مادی جهان (اتم) تا بزرگترین کهکشانها و سحابی ها در همه جا و بر همه چیز نظامی حساب شده و دقیق فرمان می‌راند، از انسان تا جانوران و از گیاهان تا جمادات و از موجودات زمین تا آسمانها همه و همه بر اساس هدفی خاص بوجود آمده و یک رشته قوانین دقیق بر همه آنها حکومت می‌کند. روشن است که اگر نظم بر جهان حکومت نمی‌کرد علم در دنیا یافت نمی‌شد چرا که علوم عبارت از کشف همان نظام و قوانین عمومی است که بر جهان حکمفرماست. اگر جنب و جوش سلولهای بدن انسان و گردش چرخهای جسم بر یک روال و نظام خاصی صورت نمی‌گرفت فیزیولوژی و تشریح و علم طب چگونه پدید می‌آمد؟ و یا اگر گردش سیارات و حرکت کرات بر اساس نظمی دقیق استوار نبود علم نجوم و ستاره شناسی چگونه پدید می‌آمد؟ و یا اگر نظم دقیق نبود منجمین چگونه می‌توانستند خوف و کسوف را پیشی بینی کنند؟ و چگونه تقویم همیشگی برای طلوع و غروب خورشید می‌نوشتند؟ و در اثر همین نظم که بر جهان حاکم است دانشمندان با استفاده از محاسبات ریاضی و فیزیکی سفینه ای را بدون سرنشین برای سفری طولانی به کرات بالا می‌فرستند. در نتیجه علم تبیین همان نظام است که در هر رشته ای وجود دارد و رابطه نظم و علم از بدیهیات است. قرآن مجید در آیات فراوانی برای مساله خداشناسی روی برهان نظم تکیه کرده که به مواردی از آنها قبلا اشاره کردیم یعنی از نظر قرآن بهترین و روشنترین راه برای شناخت خداوند مطالعه نظام آفرینش و آثار هستی است.

1) ساختار مشترک برهان نظم ( استدلال قیاسی ):

در جهان پدیده های منظم وجود دارند ، هر نظمی بر اساس بداهت عقلی ناظم با شعور دارد ، پس جهان به عنوان مجموعه ی منظم ناظمی با شعور دارد.

2 ) تعریف مجموعه ی منظم: قبل از آنکه از مجموعه ی منظم تعریفی بدست آوریم، باید از خود پرسید، یک چیز یا یک دستگاه باید چه ویژگیهایی داشته باشد تا آن را منظم بنامیم:

1 : دارای اجزاء باشد.

2 : اجزاء برای تأمین یک هدف با همدیگر همکاری داشته باشند.

3 : همه ی اجزاء کار خود را به درستی انجام دهند. با وجود سه شرط قبلی یک دستگاه به وجود می آید. با توجه به نکات فوق می توان به شکل زیر مجموعه ی منظم را تعریف کرد: مجموعه ای است که از همکاری و هماهنگی کلیه اجزای آن، یک یا چند هدف تأمین شود.

- ویژگی های نظم آفرین:

حال که، با ویژگی های مجموعه ی منظم آشنا شدیم، سئوالاتی پیش می آید، اولاً چگونه از میان این همه اشیاء مختلف در جهان، تنها اشیاء خاصی دریک مجموعه گرد هم آمده اند! ثانیاً، چرا از میان حالات مختلفی که هر یک از آنها می توانست به خود بگیرد (از نظر جنس، شکل، اندازه، مکان و زمان) تنها حالت خاصی از آنها در مجموعه فراهم آمده است!

سئوال: از دقت در ویژگی های مجموعه ی منظم ، عقل برای نظم آفرین، چه ویژگی ها یا صفاتی را نسبت می دهد؟

ج: ابتدا پدید آورنده مجموعه ی منظم باید علم و هدف داشته باشد و برای رسیدن به آن هدف اندیشیده است. سپس بر اساس طرح و نقشه ی خود از میان اشیاء بیشمار، اشیاء خاصی را برگزیده و از میان حالات گوناگون آنها، حالت خاصی از آن ها را انتخاب کرده است.

- برهان نظم و چند سؤال:

سئوال: آیا شما می توانید بپذیرید که یک کودک بی سواد مدتی با ماشین تحریر بازی بکند، و سرانجام یک مقاله ی علمی درباره ی موضوعی پدید آید؟

سئوال: آیا در اثر انفجار یک معدن ، امکان دارد فلزات خالص پس از انفجار به صورت بسته بندی در اندازه های معین بوجود بیایند؟

سئوال: آیا شما می توانید بپذیرید سروده های سعدی و حافظ تصادفی سروده شده اند؟

اثر همواره نشان دهنده ی ویژگی های مؤثر است.

- پس از تفکر، درباره ی سئوالات بالا، به این نتیجه می رسیم:

هر اثری نشان دهنده ی خصوصیات مؤثر خویش است، هر نظمی نیز نشانه ی ناظم با شعور خویش است.

سئوال: وقتی که، یک مقاله ی چند صفحه ای هرگز نمی تواند بدون دخالت شعور و آگاهی بوجود آید، چگونه عقل سلیم می تواند جهان را بدون ناظم آگاه بداند؟

- مقایسه ی سازه های طبیعی با ساخته های بشر:

سئوال: نیاز به ناظم با شعور برای جهان آفرینش در چه شرایطی آشکار تر می شود؟

1 : قابل مقایسه نبودن نظم جهان با نظم ساخته های بشر

2 : بیشتر اختراعات بشر از طبیعت الهام گرفته است.

سئوال: آیا فرضیه تکامل می تواند نتایج برهان نظم را ابطال نماید ؟ در صورت منفی بودن دو دلیل بیان کنید.

سئوال : نظم موجود در جهان چه نوع نظمی است؟

- تقریر ها ی برهان نظم:

1: برهان هدف مندی که بر هدف مندی موجودات منظم تأکید می کند و نهایتاً آن ها را نیازمند ناظم با شعور معرفی می کند. سوره ی انعام آیه ی 99 ( اوست کسی که از آسمان آبی فرود آورد پس بوسیله ی آن از هر گونه، گیاهی در آوردیم . . . قطعاً در اینها برای مؤمنان نشانه هایی است.)

برهان نظم در مواد جزئی

2: برهان نظم در موارد جزئی: این نوع براهین ما را به بررسی اجزاء جهان دعوت می کند تا از روابط بسیار دقیق در ساختمان یک شیء پی به ناظم آن ببریم.

منابع اسلامی بر این نوع هدفمندی تأکید دارند . (... برای مؤمنان نشانه هایی است) قرآن و علی ( ع ) به موجوداتی نظیر طاووس ، مورچه اشارت دارند . خطبه ی 64

- اساس برهان نظم:

این برهان بر دو پایه اصلی (صغری و کبری) و یک نتیجه قرار گرفته است: 1 جهان هستی بر اساس یک نظام دقیق و حساب شده ای آفریده شده و بر هر ذره ای از موجودات یک سلسله قوانین تغییر ناپذیری حکومت می‌کند.

2 هر جا نظم و تدبیر حساب شده ای هست ممکن نیست زاییده رویدادهای تصادفی باشد و حتما باید از علم و قدرتی سرچشمه گرفته شده باشد.

نتیجه: نظم و تدبیر جهان آفرینش گواه این است که صانعی توانا و سازنده ای دانا با محاسباتی دقیق نقشه آن را طرح و سپس کاخ عظیم عالم هستی را بر پایه آن بنا نهاده است.

- پدیده نشانگر پدیدآورنده:

اگر وجود اتومبیل گواه سازنده آن و کتاب شاهنامه حاکی از سراینده آن است و اگر وجود ساختمانی گواه سازنده آن است این نظام بزرگ و این خلقت عظیم جهان آفرینش نشانه بزرگی بر وجود حکیمی دانا و مقتدر یعنی خداوند متعال است.

برای ساختن یک قمر مصنوعی صدها دانشمند مدتها تلاش می‌کنند و سپس با محاسبات دقیق ریاضی آن را به فضا پرتاب کرده و به حرکت در می‌آورند آیا وجود میلیونها کهکشان که هر کدام دارای میلیونها منظومه شمسی که هر کدام دارای میلیونها کره و ستاره است و همگی در فضا بدون کوچکترین انحراف و تصادم با نظمی دقیق حرکت می‌کنند دلیل بر وجود خدای قادر متعال نیست؟!

مباحثه نیوتن با دانشمند مادی

نیوتن منجم و ریاضی دان مشهور به یک مکانیک ماهر دستور داد که ماکت کوچکی از منظومه شمسی بسازد سیارات این منظومه توپهای کوچکی بودند که با تسمه به یکدیگر پیوسته بودند و برای آن هندل کوچکی قرار داده که با حرکت آن تمام توپها به طرز بسیار جالبی در مدار خود حرکت می‌کردند و دور هسته مرکزی به گردش در می‌آمدند. یک روز نیوتن کنار میز مطالعه خود نشسته بود و این ماکت هم در مقابلش قرار داشت در این هنگام دوتس او که یک دانشمند ماتریالیست بود وارد شد هنگامیکه چشمش به آن ماکت زیبا افتاد تعجب کرد و زمانیکه نیوتن هندل ماکت را حرکت داد و آن سیارات با سبکی جالب به دور هسته مرکزی حرکت کرد تعجب آن دانشمند بیشتر شد و فریاد زد: وه! چه چیز جالبی چه کسی این را ساخته است؟! نیوتن جواب داد هیچکس، خودش تصادفا بوجود آمده است. دانشمند مادی گفت آقای نیوتن فکر کردید من احمقم چگونه ممکن است این ماکت با این سبک جالب خودش تصادفا بوجود آمده باشد نه تنها سازنده دارد بلکه سازنده اش نابغه بوده است، اینجا بود که نیوتن به آرامی برخاست و دست روی شانه آن مادی گذاشت و گفت دوست من آنچه شما می‌بینید جز یک ماکت کوچک نیست که از روی سیستم واقعی عظیم منظومه شمسی ساخته شده است با این حال شما حاضر نیستید بپذیرید که تصادفا و خودبخود بوجود آمده باشد پس چگونه اعتقاد دارید خود «منظومه شمسی با همه وسعت و پیچیدگی که دارد آفریننده ای عاقل و قادر نداشته و بدون سازنده است اینجا بود که دانشمند مادی شرمنده شد و جوابی برای گفتن نداشت آری این همان برهان نظم برای وجود آفریدگار قادر و تواناست[2].

برهان وزیر موحد برای پادشاه منکر

پادشاهی منکر خدا وزیری موحد داشت هر چه وزیر برایش استدلال توحید و خدا شناسی می‌کرد اثری نداشت تا اینکه بدون اطلاع پادشاه دستور داد در مکانی خوش آب و هوا قصری با شکوه و جالب ساختند و انواع و اقسام درختان میوه و گلهای مختلف در آن قرار دادند روزی پادشاه را به بازدید قصر دعوت نمود، پادشاه بسیار خوشش آمد و پرسید مهندس و بناهای این قصر چه کسانی هستند؟ وزیر گفت: پادشاها! این قصر هیچ مهندسی و سازنده ای ندارد ما ناگاه دیدیم این قصر اینجا پیدا شده است پادشاه گفت مرا مسخره می‌کنی مگر ممکن است چیزی در عالم خودش بوجود بیاید؟ وزیر گفت اگر ممکن نیست این قصر کوچک بدون سازنده باشد چگونه ممکن است این جهان بزرگ با همه عظمتش از آسمان و زمین و دریاها و آن همه موجوداتی که در آنهاست بدون آفریدگار باشد پادشاه متنبه شد و بر وزیر آفرین گفت و خداشناس گردید.

سنت نظم در آفرينش:

آفرينش براساس نظم استوار است و در دستگاه خلقت، هر پديده اي جاي خاصي دارد و مأموريت و كار ويژه اي به عهده دارد. كرات آسماني در مدار معيّني حركت مي كنند، فصول سال و گذشت شب و روز نظم خاصي دارد و خلقت اشيا از اندازه، حدّ و ميزان خاصي برخوردار است. خداي تعالي در این زمینه مي فرمايد:

«إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»[3]

ما هر چيزي را به اندازه ( از روي مقدار و حساب) آفريديم.

حكمت خداوندي در هر چيز تجلّي يافته و موجودات عالم نيز روي حساب و نظم دقيق و نيز براساس هدف معيّني قدم به عرصه هستي نهاده اند.

جهان چون خط و خال و چشم و ابروست كه هر چيزي بجاي خويش نيكوست

اگر یک ذره را برگیری از جای فرو ریزد همه عالم سراپای[4]

نظم شگفت انگیز و محيرالعقولي كه در همه مخلوقات، حركت سياّره ها و ستارگان، گياهان، موجودات دريايي و صحرايي، بدن انسان، گردش خون و... وجود دارد، همه و همه معلول تدبير خداوند حكيم، مدبّرو تواناست.

خداي توانا و حكيمي كه نظم را در دستگاه پهناور و عظيم خلقت قرار داده است، همين نظم را در زندگي انسانها و روابط اجتماعي آنان مي پسندد. از اين رو، شايسته است كه انسان در زندگي فردي و اجتماعي خويش، نظم و ترتيب و تدبير در امور را مراعات كند؛ زيرا به گفته روانشاسان:

«احتياج به نظم و ترتيب، جزء احتياجات اساسي رواني محسوب مي گردد، رنگ و شكل خاصي به زندگي مي دهد، افراد ميل دارند زندگي فردي و جمعي خود را تحت نظم و قاعده مشخصي در آورند.»[5]

نگاهي گذرا به حجم زياد كتابهاي قوانين و مقررات و بودجه هاي هنگفتي كه صرف قانونگذاري و تنظيم آنها مي شود و اهميتي كه همه ملل جهان به آنها مي دهند ضرورت و لزوم نظم فردي و اجتماعي را در زندگي بشر آشكار مي سازد.

اسلام نيز به عنوان دين جهاني و كامل به نظم و برنامه ريزي در زندگي اهميت فراوان داده و به پيروان خويش سفارش كرده كه تمام كارهاي خود را طبق قانون و به صورت منظم انجام دهند و از بي برنامگي بپرهيزند. چرا كه تمام احكام اسلامي؛ واجبات، مستحبات، محرّمات، مكروهات و... در اين راستا و در جهت برنامه دقيق و منظم دادن به مسلمانان قرار داده شده كه آنان را تحت نظم خاصّي در آورد.

در دنياي كنوني نيز حركت قطارها، هواپيماها، ساعات كار ادارات و كارخانجات و... روي نظم خاصي و با دقيقه و ثانيه سنجيده مي شود و با ورود كامپيوتر در عرصه زندگي نظم و ترتيب دقيقتر و بهتر صورت مي گيرد و مي توان گفت امروزه منظّم زندگي كردن جزء ضروريات زندگي بشر شده و مورد پسند عقل و دين است و اگر بخواهيم خود را از دايره نظم كه امروزه همه جامعه ها را تا حدّ زيادي فرا گرفته و احاطه كرده، خارج كنيم، با مشكلات زيادي رو به رو مي شويم.

لذا بخش عظيمي از دستورات و سفارشات قرآن كريم و روایات معصومین علیهم السلام در راستاي تنظيم انديشه و اعمال انسان پرداخته شده است. اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:

«الا انّ فيه علم ما يأتي و الحديث عن الماضي و دواء دائكم و نظم ما بينكم»[6]

آگاه باشيد كه آگاهي از آينده، خبر از گذشته، داروي درد (ناداني و گمراهي) و نظم و ترتيب زندگي روزمرّه شما در قرآن (آمده) است.

بيان قرآن كريم را درباره نظم مي توان به دو بخش تقسيم كرد:

الف ـ نظم در تكوين:

قرآن در اين بخش، نظم حاكم بر جهان آفرينش را تشريح كرده و به انسانها سفارش مي كند كه درباره آن بينديشند. تا به طرّاح زبردست آن(خداي تعالي) پي ببرند و در اين راستا، گاه از فرود آمدن باران و رويش گياهان ياد مي كند و گاهي از عظمت آسمان، كوهها و درياها سخن مي گويد. زماني شگفتيهاي آفرينش موجودات و از جمله انسان را تذكر مي دهد و در بسياري از مواقع نيز آمد و شد شب و روز، فراواني پديده هاي هستي و بي شماري نعمتهاي الهي را در لا به لاي آيات بيان مي كند و انسان را به تفكر در نظم شگفت آور آن وا مي دارد. به عنوان نمونه مي فرمايد:

«إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ»[7]

همانا در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد و شب و روز، نشانه هايي براي خردمندان است.

ب ـ نظم در تشريع:

همه آياتي كه درباره قوانين و مقررات الهي نازل شده، برقرار كننده نظم و برنامه در زندگي فردي و اجتماعي مسلمانان است. با اين بيان، قرآن همواره پيروان خويش را به داشتن يك برنامه صحيح و منظّم دعوت مي كند و خواستار آن است كه مسلمانان در زندگي به اصول و مقررات الهي پاي بند بوده، طبق برنامه اي كه خدا براي آنان تنظيم كرده، زندگي كنند و هيچ گاه از حدود الهي گام فراتر ننهند. چرا كه: «مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»[8]

آنان كه از حدود الهي تجاوز كنند، همانان ستمكارانند.

از اين رو، مي توان گفت يكي از اهداف مهمّ پيامبران الهي، تنظيم برنامه زندگي انسانها در تمام ابعاد آن بوده و در صدد بودند تا جامعه طبق برنامه تنظيمي از جانب پروردگار به زندگي خويش ادامه دهد و از آن تخطّي نكند.

به عنوان مثال قرآن براي انجام عبادتهاي اسلامي وقت و برنامه اي تنظيم كرده، تا همه مسلمانان در آن وقت معين به عبادت بپردازند. چنان كه براي روزه گرفتن، ماه مبارك رمضان را معلوم كرده و ابتداء و انتهاي روزه هر روز را معلوم كرده است و مي فرمايد:

«... كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ »[9]

بخوريد و بياشاميد تا رشته روشن صبحدم در تاريكي شب آشكار شود و روزه را به شب برسانيد.

و در جاي ديگر افرادي را كه در امور اجتماعي خود، منظم و هماهنگ و با اجازه رهبري عمل مي كنند، در زمره مؤمنان قرار داده و آنان را چنين مي ستايد:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ»[10]

مؤمنان كساني هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده اند و چون با پيامبر در كاري همگاني باشند، تا از او رخصت نطلبيده اند نبايد بروند.

در آيه اي ديگر نيز، رزمندگان راهش را كه منظم، محكم و استوار وارد پيكار مي شوند، مورد محبت خود قرارداده، مي فرمايد:

«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ»[11]

خداوند دوست دارد كساني را كه در راه او در صفي، همانند ديواري كه اجزايش را با سرب به هم پيوند داده باشند، مي جنگند.

- نظم در روايات:

نظم و انضباط در روايات اسلامي نيز مورد تأكيد قرار گرفته است. به عنوان نمونه، اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ كه بارها نتايج زيانبار بي نظمي و تشتّت را در فكر و عمل مسلمانان ديده بود، در بستر شهادت و در آخرين پيامش، فرزندان خود و مسلمانان را به تقواي الهي و نظم در كارها فراخوانده، و مي فرمايد:

«اوصيكما و جميع اهلي و ولدي و من بلغه كتابي بتقوي الله و نظم امركم»[12]

شما را (اي حسن و حسين) و همه خانواده و فرزندانم و هر كس را كه نوشته من به او مي رسد، به تقواي الهي و نظم در كارهايتان سفارش مي كنم.

- خلاصه و نتیجه بحث

بنابراین مجموعه کل آفرینش از:

1 . کهکشانها، منظومه‌ها و کرات

2 . انسان با تمام رموزی که در خلقتش بکار رفته

3 . اتمها، ملکولها و سلولها

4 . جهان حیوانات با انواع بی شمار آنها

5 . جهان گیاهان با خواص و ترکیبات آنها

6 . اقیانوسها، دریاها با عجایب موجود در آنها

7 . نظام ها و قوانین دقیق که در کل جهان آفرینش هست .....

و آنچه در جهان هستی عقل و علم بشر هنوز به آن نرسیده است، همگی دلالت بر خداوندی دانا و توانا و حکیمی قادر و متعال خواهند داشت.

تمرین و تفکر و پژوهش

1. تعریف برهان نظم و ضرورت آن را بنویسید.

2. چگونه علم زائیده نظم جهان است؟

3. اساس برهان نظم چیست؟

4. خلاصه ای از مباحثه نیوتن با دانشمند مادی را بین کنید؟

5. برهان وزیر موحد برای پادشاه منکر چه بود؟

6. انواع تقریر های مختلف برهان نظم را با ذکر مثال بنویسید.


[1] . نهایه الحکمه صفحه ی 138 الی 140.

[2] . (هستی بخش)، صفحه 149، شهید هاشمی نژاد.

[3] . سوره قمر، آيه 49.

[4] . شیخ محمود شبستری، گلشن راز، بخش 50.

[5] . مقدمه روانشناسي، شريعتمداري، ص 149.

[6] . نهج البلاغه، فيض، خطبه 157.

[7] . آل عمران، آيه 190.

[8] . بقره، آيه 229.

[9] . بقره، آيه 187.

[10] . نور، آيه 62.

[11] . صف، آيه 4.

[12] . نهج البلاغه، فيض، نامه 47، ص 977.

اندیشه اسلامی1- درس هشتم/ عدل الهی

درس 8

عدل الهی

بررسی صفات ثبوتی خداوند؛

تعریف عدل و ظلم؛

تعریف عدل الهی؛

دلایل عدل الهی؛

اقسام عدل الهی؛

مقدمه

عدل؛ از اصول اعتقادی اسلام و از صفات خداوند متعال است. عدل یکی از صفات جمالیه خداوند متعال است. مساله عدل الهی از یک سو با اصل ایمان به خدا ارتباط دارد و از سوی دیگر با مساله معاد، و از سویی با مساله نبوت و امامت و از طرفی با مساله فلسفه احکام، پاداش و جزا، جبر و تفویض مربوط می‌شود از این جهت اعتقاد به اصل عدالت یا نفی آن «می تواند چهره تمام معارف و اعتقادات دینی را دگرگون سازد، اضافه بر این بازتاب عدل الهی در مساله عدالت اجتماعی و عدالت اخلاقی و مسائل تربیتی نیز قابل انکار نیست به خاطر این ویژگی هاست که در بین صفات خداوند عدل از اصول اعتقادی شمرده شده است.

تاریخچه مساله عدل

طایفه ای از اهل سنت که اشعری نامیده می‌شوند به اصل عدل معتقد نیستند. البته اینها منکر عدالت خداوند نیستند ولی می‌گویند از این نظر که خداوند مالک جهان هستی است، اختیار دارد هر کاری بکند؛ حتی نیکوکاران را مجازات کرده و بدکاران را پاداش دهد، و عین عدالت است. اعتقاد این گروه این است، یعنی حسن و قبح در افعال خداوند راه ندارد و هر چه انجام دهد حسن و نیکو است. رئیس این طایقه ابوالحسن اشعری از نوادگان ابوموسی اشعری است. انگیزه اصلی پیدایش این عقیده از یک سو گرفتاری آنها در چنگال مساله جبر بود. زیرا اشاعره از طرفداران سر سخت جبر، و اختیار نداشتن بندگان در افعال خود بودند آنها می‌گویند انسان محکوم سرنوشت و اراده خداوند است و هر چه انجام دهد از قبل خواست خداوند بوده است، از طرف دیگر آنها در برابر این سوال قرار می‌گرفتند که چگونه انسانی که در کارهایش مجبور است عذاب می‌شود و چگونه با عدالت خداوند سازگار است. لذا ناچار شدند عدل الهی را انکار کرده و بگویند: خداوند هر کاری بکند عین عدالت است. در حالی که شیعه با الهام از قرآن و کلمات معصومین علیهم السلام عدالت خداوند را یکی از اصول اعتقادی اسلام معرفی نموده و می‌گوید اعتقاد به عدل از اصول دین است. لذا شیعه معتقد است که حسن و قبح عقلی الهی وجود دارد و مسلک جبریون را رد می‌کند.

امیر المومنین علیه السلام در عبارت فشرده و پر محتوایی توحید و عدل را در کنار هم قرار داده و می‌فرمایند: التوحید ان لاتتوهمه و العدل ان لاتتهمه؛ یعنی، توحید آنست که او را در وهم و اندیشه خویش نیاوری (زیرا هر چه در وهم آید محدود است) و عدل آن است که او را متهم نسازی (یعنی؛ اعمال قبیحی که از تو سر زده به او نسبت ندهی)[1].

دلائل عدل الهی

دلیل عقلی: ظلم قبیح است و خداوند حکیم هرگز کار قبیح انجام نمی‌دهد، زیرا عوامل ظلم چند چیز است و خداوند منزه از آنهاست؛ که در ادامه به شرح آنها می پردازیم.

- عوامل و ریشه های ظلم:

1 نیاز: کسی ظلم می‌کند که برای رسیدن به اموری نیازمند باشد و از راه ظلم بتواند به آنها برسد.

2 جهل و نادانی: کسی ظلم می‌کند که زشتی و قبیح بودن ظلم را نداند.

3 رزائل اخلاقی: کسی ظلم می‌کند که در وجودش کینه، عداوت، حسد، خودخواهی و هواپرستی باشد.

4 عجز و ناتوانی: کسی ظلم می‌کند که از دفع ضرر و خطر از خودش عاجز است و برای رسیدن به هدف راهی جز ظلم ندارد.

هر ظلمی در عالم واقع می‌شود در اثر یکی از این عوامل است و اگر این عوامل نبود هیچ ظلم و ستمی در هیچ کجا واقع نمی‌شد و هیچ یک از عوامل مذکور به ساحت قدس پروردگار راه ندارد زیرا خداوند:

الف غنی و بی نیاز مطلق است.

ب علمش نامحدود و بی پایان است.

ج تمام صفات کمال را دارا است و از تمام عیوب و نواقص پاک و مبری است.

د دارای قدرت نامتناهی و بی حد می‌باشد پس او عادل است.

در دعای چهل و پنجم صحیفه سجادیه چنین آمده است: و عفوک تفضل و عقوبتک عدل خدایا عفو تو تفضل است و مجازات تو عین عدالت می‌باشد.

و از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده که در پایان نماز شب این دعا خوانده شود:

و قد علمت یا الهی انه لیس فی نقمتک عجله و لا فی حکمک ظلم و انما یعجل من یخاف الفوت و انما یحتاج الی ظلم الضعیف و قد تعالیت یا الهی عن ذلک علوا کبیرا؛

«خدای من، من می‌دانم که در مجازات تو عجله نیست و در حکم تو ظلمی وجود ندارد کسی عجله می‌کند که می‌ترسد فرصت از دست برود و کسی ظلم می‌کند که ضعیف و ناتوان است و تو ای خدای من از اینها برتر و بالاتری»[2].

معنای عدالت خداوند

غیر از معنای مشهوری که برای عدل هست (خداوند عادل است و به کسی ظلم نمی‌کند) معنای وسیعتری هم وجود دارد:

1. عدل در خداوند یعنی دوری آفریدگار از انجام هر عملی که بر خلاف مصلحت و حکمت است.

2. عدل یعنی: همه انسانها در پیشگاه خداوند از هر جهت یکسان و برابرند و هیچ انسانی نزد او بر دیگری برتری ندارد مگر کسی که با تقوا و اعمال نیک خود را از فساد و تباهی دور بدارد. ان اکرمک عند الله اتقیکم ان الله علیم خبیر(سوره حجرات، آیه 14). همانا گرامی ترین شما نزد خداوند کسی است که پرهیزکارتر باشد به درستی که خداوند دانای خبیر است.

3. قضاوت و پاداش به حق: یعنی خداوند هیچ عملی را هر چند خیلی ناچیز و کوچک باشد از هیچ کس ضایع نکره و بی اجر و پاداش نیم گذارد و بدون تبعیض به هر کس جزای عملش را خواهد داد. فمن یعمل مثقال ذره خیره یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره؛( سوره زلزال، آیه 7). پس هر کس ذره ای کار خوب انجام دهد آن را خواهد دید و هر کس ذره ای کار بد کند آن را نیز خواهد دید.

4. قرار دادن هر چیز در محل خودش: عادل کسی است که هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد[3].

خداوند هر پدیده و مخلوقی را در جای خود آفریده و مواد ترکیبی هر موجودی را به اندازه لازم آن معین کرده است و تعادل و تناسب در تمام پدیده های جهان آفرینش وجود دارد و انبتنا فیها من کل شیء موزون؛( سوره حجر، آیه 19). و رویاندیم در روی زمین از هر چیزی به اندازه و حساب شده.

جهان چون زلف و خط و خال و ابروست / که هر چیزی به جای خویش نیکوست[4]

5 عمل بر مبنای هدف: یعنی تمام آفرینش در جهان هستی بر مبنای هدف است و در ایجاد همه عالم اسرار و دلائلی نهفته است و هیچ چیز بیهوده و عبث نیست. افحبستم انما خلقانکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون؛( سوره مومنون، آیه 117).آیا گمان کردید ما شما را عبث و بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما بازگشت نمی‌کنید.

اعتقاد و یقین به عدل با معانی مذکورش و پیاده کردن هر یک از معانی را در خویشتن آثار اخلاقی فوق العاده ای دارد) عادل عدالت خواه است).

اقسام عدل الهی

اقسام عدل؛ عدل تکوینی، عدل تشریعی و عدل جزائی است.

عدل الهي به اقسام كلي زير تقسيم می شود:

1. عدل تكويني؛ (تکوین یعنی در مقام آفرینش) یعنی خداوند به هر موجودي به اندازه شايستگي هاي او از مواهب و نعمت ها عطا مي كند. به بيان ديگر خداوند متعال به هر يك از بندگان خويش به اندازه ظرفيت وجودي و به قدر قابليتشان از كمالات بهرمند مي سازد. در روایات آمده است که جهان بر عدالت استوار شده است، که این معنا به عدالت تکوینی اشاره دارد.[5]

2. عدل تشريعي؛ یعنی خداوند از يك سو در وضع تكاليف و قوانيني كه سعادت انسان در گرو آن است فروگذاري نمي كند و از سوي ديگر هيچ انساني را به عملي كه بيش از حد طاقت و استطاعت اوست مكلف نمي سازد.( قبح تکلیف مالا یطاق ) پس شریعت الهی به هر دو معنا عادلانه است.

وَ لَا نُکلَِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَ لَدَیْنَا کِتَابٌ یَنطِقُ بِالحَْقّ‏ِ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُون‏؛[6]

و ما هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمى‏کنیم و نزد ما کتابى است که (تمام اعمال بندگان را ثبت کرده و) بحق سخن مى‏گوید و به آنان هیچ ستمى نمى‏شود

3. عدل جزائي؛ یعنی اینکه خداوند در مقام پاداش و كيفر بندگان خود جزاي هر انساني را متناسب با اعمالش مقرر مي كند. در برابر کار نیک پاداش می دهد و در برابر کار بد مجازات می کند و انسانی که هیچ تکلیفی ندارد را مجازاتش نمی کند. بخشی از پاداش و کیفر در دنیا و برخی در آخرت اعمال می شود. لذا با توجه به حقیقت مجازات اخروی و رابطه تکوینی آن با اعمال عدل جزایی به عدل تکوینی بر می گردد.

وَ نَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَمَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیًْا؛[7]

ما ترازوهاى عدل را در روز قیامت برپا مى‏کنیم پس به هیچ کس کمترین ستمى نمى‏شود

أَمْ نجَْعَلُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ کاَلْمُفْسِدِینَ فىِ الْأَرْضِ أَمْ نجَْعَلُ الْمُتَّقِینَ کاَلْفُجَّار؛[8] آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند همچون مفسدان در زمین قرار مى‏دهیم، یا پرهیزگاران را همچون فاجران؟

مَّنِ اهْتَدَى‏ فَإِنَّمَا یهَْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیهَْا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏ وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتىَ‏ نَبْعَثَ رَسُولا

هر کس هدایت شود، براى خود هدایت یافته و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است و هیچ کس بار گناه دیگرى را به دوش نمى‏کشد و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبرى مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.[9]

تمرین و تفکر و پژوهش:

1- چرا عدل از اصول اعتقادی شمرده می‌شود؟

2 - دلیل عقلی عدل خداوند چیست؟

3 - عوامل و ریشه های ظلم چیست؟

4 - بطور فشرده معانی عدالت را بیان کنید.

5- اقسام عدل الهی را بنویسید و هر یک را تعریف نمایید.

منابع و مآخذ:

در بحث عدل از این کتابها استفاده و اقتباس شده است:

- اصول کافی؛

- نهج البلاغه؛

- پیام قرآن؛

- تفسیر نمونه؛

- اصول عقاید، آقایان: محمدی ری شهری، محمد یزدی، محسن قرائتی، جعفر سبحانی.


[1]. کلمات قصار، نهج البلاغه، حکمت 470.

[2]. مصباح المتهجد شیخ طوسی، صفحه 173، (دعاهای بعد از نماز شب).

[3]. مجمع البحرین، واژه عدل.( العادل الواضع کل شیء موضعه).

[4]. گلشن راز، شیخ محمود شبستری. بخش 50 در جواب سوال از معانی اصطلاحات شاعرانه عارفان.

[5] . میزان الحکمه ، حدیث 11955.

[6] . سوره مؤمنون / 62.

[7] . سوره انبیاء / 47.

[8] . سوره ص / 28.

[9] . سوره إسراء /15.

اندیشه اسلامی1- درس نهم / مسأله شرور

درس 9

مسأله شرور

شرّ و تعریف آن؛

راه حل های مسأله شر؛

آثار و فواید شر؛

فلسفه بلاها و مصائب؛

حوادث ناگوار و مجازات الهی؛

چرایی عمومیت مجازات؛

سنت بلا و امتحان الهی؛

مقدمه

بعد از بحث در اینکه خداوند عادل است و تمام کارهای او بر مبنای حکمت است بعضی مسائل ظاهرا ابهام دارد که باید پاسخ آنها روشن شود یعنی بدانیم چگونه آفات و بلاها، دردها و رنجها، ناکامی ها و شکست ها، نقص ها و کمبودها با عدالت خداوند سازگار است. با کمی دقت روشن می‌شود که این امور همه در مسیر عدل الهی بوده و مخالف عدالت نیست. در برابر سوالات مذکور دو پاسخ عمده وجود دارد: 1- پاسخ کوتاه و اجمالی؛ 2- پاسخ تفصیلی؛

پاسخ اجمالی

وقتی با دلائل عقلی و نقلی ثابت شد که خداوند حکیم و عادل است و تمام آفرینش او از روی هدف و حکمت است و اینکه خداوند هیچگونه نیاز به هیچ کس و هیچ چیز ندارد و از همه چیز آگاه است در نتیجه هیچ کاری بر خلاف حکمت انجام نمی‌دهد و ظلم که زائیده جهل و عجز است درباره ذات مقدس او تصور نمی‌شود پس اگر ما نتوانستیم فلسفه حوادث مذکور را بفهمیم باید اعتراف کنیم که این از محدودیت آگاهی ماست، هر کس خداوند را با صفاتش شناخت این پاسخ برایش کافی و قانع کننده است.

پاسخ تفصیلی (مصائب خود ساخته)

در زندگی مصائب زیادی دامن انسان را می‌گیرد که عامل اصلیش خود اوست عامل بسیاری از ناکامی ها، سستی و تنبلی و ترک تلاش و کوشش است، بسیاری از بیمارها ناشی از شکم پرستی و هوای نفس است، بی نظمی‌ها همیشه عامل بدبختی بوده و اختلاف و پراکندگی همیشه مصیبت زا و بدبختی آفرین است و عجب این است که بسیاری از مردم این روابط علت و معلولی را فراموش کرده و همه را به حساب دستگاه آفرینش می‌گذارند، علاوه بر اینها بسیاری از نقصها و کمبودها، از قبیل ناقص الخلقه بودن (کور، کر و لال، فلج شدن) بعضی از نوزادان در اثر سهل انگاری پدر و مادر و مراعات نکردن دستورات شرع و امور بهداشتی است، گرچه کودک بی تقصیر است ولی این اثر طبیعی ظلم و جهل پدر و مادر است، (خوشبختانه از پیشوایان معصوم علیهم السلام دستوراتی برای جلوگیری از نقصها رسیده، حتی برای خوش استعداد شدن و یا زیبایی نوزاد دستوراتی فرموده اند). طبیعی است اگر والدین این دستورات را مراعات نکنند مسئول نواقص خواهند بودن و هیچ یک از اینها را نمی‌شود به حساب کار خداوند گذاشت بلکه همه اینها مصائب خود ساخته است که انسان برای خودش یا دیگران فراهم ساخته است، قرآن در این رابطه می‌فرماید: ما اصابک من حسنه فمن الله و ما اصابک من سیئه فمن نفسک؛(سوره نساء، آیه 79).آنچه از حسنات (خوبیها و پیروزیها) به تو می‌رسد از ناحیه خداوند است و آنچه از بدیها (ناراحتیها و شکستها) دامنگیر تو می‌شود از ناحیه خود تو است. در جای دیگر می‌فرماید: ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون فساد؛( سوره روم، آیه 41). در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام می‌دهند آشکار شده خداوند می‌خواهد نتیجه بعضی از اعمال آنها را به آنها بچشاند شاید بازگردند.

- حوادث ناگوار و مجازات الهی:

در احادیث اسلامی نیز به طور گسترده چنین آمده: بخش زیادی از مصائبی که دامنگیر انسانها انسانها می‌شود جنبه مجازات و کیفر گناهان دارد.

در حدیثی از امام رضا علیه السلام رسیده: هر زمان بندگان گناهان تازه ای که قبلا نمی‌کردند انجام دهند، خداوند بلاهای تازه و ناشناخته ای بر آنان مسلط می‌سازد[1].

از امام صادق علیه السلام نقل شده: گاه انسان گناهی می‌کند و از نماز شب محروم می‌گردد تاثیر شوم عمل شر در صاحبش از کارد در گوشت سریعتر است[2].

علی علیه السلام می‌فرمایند: به خدا قسم رفاه و خوشی از ملتی زائل نمی‌گردد مگر به واسطه کردار زشتی که انجام دادند زیرا خداوند به بندگان ستم نمی‌کند[3].

در جای دیگر امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: از گناهان اجتناب کنید که تمام بلاها و کبود روزی به واسطه گناه است حتی خراش بدن و زمین خوردن و مصیبت دید، خداوند عزوجل می‌فرماید: هر مصیبتی که به شما می‌رسد نتیجه و اعمال خود شماست[4].

- سوال در مورد عمومیت مجازات:

از نظر قرآن و روایات و شواهد تاریخی بسیاری از مصائب و بلاها جنبه مجازات و کیفر دارد، سوالی که مطرح می‌شود این است که اقوام گرفتار عذاب و مجازات از دو طبقه ظالم و مظلوم، مومن و کافر بودند چرا همه گرفتار عذاب شده و هلاک شدند؟

پاسخ آنکه: از دیدگاه اسلام مصائب و گرفتاریهای مظلومین و یا مومنین به خاطر ترک نمودن نهی از منکر و مبارزه نکردن با فساد و ظالمین است، اتقوا فتنه لا تصبین الذین ظلموا منکم خاصه؛(سوره انفال، آیه 15). بپرهیزید از فتنه اینکه آثارش فقط برای ستمگران نیست بلکه همه را می‌گیرد؟

رسول خدا فرمود: حتما امر به معروف و نهی از منکر کنید و گرنه عذاب خداوند همه شما را فرا می‌گیرد[5].

سوال دیگر اینکه: گاهی ستمگران و گنهکاران را می‌بینیم وضع زندگی دنیوی آنها خیلی خوب است و هیچ گرفتاری و عذابی بر آنها نیست و در مقابل انسانها شایسته و مومنی را گرفتار می‌بینیم.

جواب: از آیات و روایات استفاده می‌شود که نعمتها و مهلتها برای، ستمگران و گنهکاران موجب شدت عذاب آنهاست: و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادو اثما و لهم عذاب مهین؛( سوره آل عمران، آیه 173). هرگز گمان نکنند کسانی که کافر شدند مهلتی که به آنها داده ایم خیر آنهاست ما به آنها مهلت دادیم تا گناهانشان را بیشتر کنند و برای آنها عذابی خوار کننده است.

علی علیه السلام فرمود: زمانیکه دیدی پروردگارت مرتب به تو نعمت می‌دهد و تو معصیت او را می‌کنی پس برحذر باش از او[6].

عن الصادق علیه السلام: اذا اراد الله بعید خیرا فاذنب ذنبا تبعه بنقمه فیذکره الاستغفار و اذا اراد الله بعبد شرا فاذنب ذنبا تبعه بنعمه لینسیه الاستغفار و یتمادی به و هو قال الله عزوجل: (سنستدرجهم من حیث لا یعلمون) بالنعم عند المعاصی هنگامیکه که خداوند خیر و سعادتی برای بنده ای بخواهد اگر گناهی کرد او را به ناراحتی مبتلا می‌کند و استغفار را به یاد او می‌آورد و زمانیکه برای بنده ای (بر اثر طغیانگری او) شری بخواهد اگر گناهی کرد نعمتی به او می‌دهد تا استغفار را فراموش کند و به راه خود ادامه دهد و این همان چیزی است که خداوند فرموده: ما آنها را از آنجا که نمی‌دانند تدریجا به سوی عذاب می‌بریم به اینگونه که هنگام معصیت به آنها نعمت می‌دهیم[7]. 11

بلاها و مصائب مومنین باعث زیاد شدن درجاتشان و گاهی برای تنبه و بیداری آنها و در مواردی کفاره گناهان آنهاست که تمامش لطف خداوند بر مومنین است: از امام صادق علیه السلام نقل شده که اجر زیاد با بلای زیاد است و دوست نمی‌دارد خداوند قومی را مگر اینکه آنها را مبتلا می‌کند[8].

از امام باقر علیه السلام است که: اگر مومن می‌دانست که چه اجری در مصائب وارده می‌برد، آرزو می‌کرد که با قیچی‌ها قطعه قطعه شود[9].

نصیب علی علیه السلام فرمود: هرکس در عمل کوتاهی کرد به غم و غصه مبتلا می‌شود و هر که در خودش و مالش مشکلی پیش نیاید مستحق لطف خداوند نیست[10].

از امام صادق علیه السلام نقل شده: ساعات درد می‌برد ساعات خطاها را (امراض کفاره گناهان است)[11].

و عنه علیه السلام: لا تزال الغموم و الهموم بالمومن حتی لا تدع له ذنبا از امام صادق علیه السلام نقل است که: مومن همیشه گرفتار غم و غصه است تا برایش گناهی نماند[12].

امام رضا علیه السلام فرمود: مریضی مومن باعث رحمت و پاک شدن اوست و برای کافر عذاب و لعنت برای اوست و همیشه برای مومن مریضی هست تا برایش گناهی نماند[13].

امام باقر علیه السلام فرمود: همانا مومن در دنیا به مقدار دینش مبتلا می‌شود[14].

هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می‌دهند

و در حدیثی دیگری از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم: مومن چهل شب بر او نمی‌گذرد مگر اینکه حادثه غم انگیزی برای او رخ می‌دهد که مایه تذکر و بیداری او می گردد[15].

- سنت بلا و امتحان الهی:

حدود بیست مرتبه در قرآن از مساله آزمایش الهی سخن به میان آمده است، این آزمایش جهت آگاهی خداوند از وضع ما نیست زیرا خداوند از ابتدا بر همه چیز آگاه است بلکه آزمایش جنبه تربیتی دارد یعنی آزمون های الهی وسیله تکامل و پرورش روح و جسم انسان و از طرف دیگر استحقاق پاداش و کیفر بعد از امتحان است. و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین؛ ( سوره بقره، آیه 155). قطعا شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود میوه‌ها آزمایش می‌کنیم و بشارت ده صابران و استقامت کنندگان را.

و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه و الینا ترجعون؛ (سوره انبیاء، آیه 35). ما شما را با بدیها و نیکیها آزمایش می‌کنیم و سر انجام به سوی ما باز می‌گردید.

از امیر المومنین علیه السلام چنین نقل شده: ... ولی خداوند بندگانش را به انواع شداید و سختی ها می‌آزماید و با اقسام مشکلات به عبادت فرا می‌خواند و به انواع گرفتاریها مبتلایشان می سازد[16].

خلاصه و نتیجه فلسفه مصائب

بسیاری از اشکالات در مورد عدل به خاطر جهل و درک نکردن فلسفه وقایع و مصائب است مثلا خیال می‌کنیم مرگ نابودی است و اشکال می‌گیریم که چرا فلانی جوان مرد و ناکام شد؟، خیال می‌کنیم دنیا جای ماندن است و می‌گوییم چرا سیل و زلزله عده ای را نابود کرد؟، و فکر می‌کنیم دنیا جای آسایش است و می‌گوییم چرا گروهی محرومند؟

مانند کسی که در کلاس شروع به ایراد و اشکال می‌کند که چای چطور شد؟ چرا غذا نمی‌آورند؟ چرا رختخواب نیست؟ که فقط باید به او گفت اینجا کلاس درس است نه سالن پذیرائی! در نتیجه بهترین راه برای حل اشکالات، شناخت دنیا و پی بردن به هدف خداوند از آفرینش موجودات است.

تمرین و تفکر و پژوهش

1 - پاسخ اجمالی که برای حوادث ناگوار هست بیان فرمائید.

2 - منظور از حوادث خود ساخته چیست؟

3 - مصائب و گرفتاریهای مظلومین و مومنین برای چیست حدیث پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را بیان کنید.

4 - استدراج یا عذاب تدریجی را تعریف کنید.

5 - چرا مومنین در دنیا گرفتار بلاها و مصیبتها می‌شوند؟

6 - آزمایش خداوند از بندگان برای چیست؟

7 - فلسفه سختی ها و مصائب را پژوهش نمایید.


[1]. بحارالانوار، جلد 70، صفحه 354.( کلما احدث العباد من الذنوب مالم یکونوا یعملون احدث لهم من البلاء مالم یکونوا یعرفون).

[2]. همان منبع، صفحه 358. (ان الرجل لیذنب الذنب فیحرم صلاه اللیل و ان عمل الشر اسرع فی صاحبه من السکین فی اللحم).

[3]. نهج البلاغه، خطبه 178.

[4]. سوره نساء آیه 79 بحارالانوار، جلد 83، صفحه 350 (برای توضیح بیشتر به تفسیر برهان، جلد 4، صفحه 127 و نور الثقلین ذیل آیه 78 و بحارالانوار، جلد 78، صفحه 52 مراجعه شود).

[5]. وسائل الشیعه، جلد 11، صفحه 407. (قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: لتامرن بالمعروف و لتنهن عن المنکر او لیعمنکم عذاب الله).

[6]. شرح ابن ابی الحدید، جلد 19، صفحه 275.( قال علی علیه السلام: یابن آدم اذا رایت ربک سبحانه یتابع علیک نعمه و انت تعصیه فاحذره).

[7]. اصول کافی، جلد 2، باب استدراج، حدیث 1.

[8]. بحارالانوار، جلد 67، صفحه 207. (عن الصادق علیه السلام ان عظیم الاجر لمع عظیم البلاء و ما احب الله قوما الا ابتلاهم).

[9]. بحارالانوار، جلد 81، صفحه 192.(عن ابی جعفر علیه السلام: لو یعلم المومن ماله فی المصائب من الاجر لتمنی انه یقرض بالمقاریض).

[10]. همان منبع، صفحه 191. ( قال علی علیه السلام: من قصر فی العمل ابتلی بالهم و لا حاجه لله فیمن لیس الله فی نفسه و ماله).

[11]. همان منبع. (عن الصادق علیه السلام: ساعات الاوجاع یذهبن بساعات الخطایا).

[12]. بحارالانوار، جلد 67، باب ابتلاء المومن.

[13]. بحارالانوار، جلد 81، صفحه 183.( قال الرضا علیه السلام: المرض للمومن تطهیر و رحمه و للکافر تعذیب و لعنه و ان المرض لایزال بالمومن حتی لا یکون علیه ذنب).

[14]. همان منبع، صفحه 196. (قال ابوجعفر علیه السلام: انما یبتلی المومن فی الدنیا علی قدر دینه او قال علی حسب دینه)

[15]. بحارالانوار، جلد 67، باب ابتلاء المومن.

[16]. نهج البلاغه، خطبه 192. و لکن الله یختبر عباده بانواع الشدائد و یتعبدهم بانواع المجاهد و یبتلیهم بضروب المکاره.

اندیشه اسلامی1- درس دهم / توحید و یگانگی خداوند

درس10

توحید و یگانگی خداوند

تعریف توحید؛

تعریف شرک؛

مراتب توحید و شرک؛

معنای بزرگداشت اولیای الهی؛

مقدمه

توحید شعار اصلی همه پیامبران الهی بوده است و حضرت محمد صلی الله علیه و آله با این شعار از کوه حراء آمد: قولوا لا اله الا الله تفلحوا و در حدیثی فرمود: افضل العباده قول لا اله الا الله.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ کلامی نزد خداوند عزوجل محبوبتر از گفتن لا اله الا الله نیست و هر کس صدایش را به لا اله الا الله بکشد گناهانش زیر قدمهایش می‌ریزد همانگونه که برگ درخت زیر آن می‌ریزد[1].

اشاره آیات الهی:

- الهکم اله واحد فله اسلموا؛[2]

خدای شما یکی است پس همه در برابرش سر تسلیم فرود آورید.

- لا تجعل مع الله الها آخر؛[3]

با خداوند، خدای دیگری قرار مده.

- لو کان فیها الهه الا الله لفسدتا؛[4]

اگر در آسمان و زمین غیر از خداوند، خدای دیگری بود به فساد و ویرانی کشیده می‌شد.

- دلائل توحید و یگانگی خداوند:

1 خداوندی که کمال مطلق است و هیچ حد و مرز و اندازه ای در او راه ندارد، آفریدگاری که ازلی و ابدی است، پروردگاری که زمان و مکان مخلوق اوست جز یکی نمی‌تواند باشد اگر به معنای نامحدود و نامتناهی بودن خداوند توجه کنیم می‌فهمیم که نامحدود جز یکی نمی‌تواند باشد زیرا تعدد موجب محدودیت و متناهی بودن است.

2- در جهان نظم واحدی وجود دارد و نظم واحد، دلیل بر ناظم واحد است همان نظامات و قوانینی که دانشمندان ستاره شناس در کرات و کهکشانها می‌بینند همانا را دانشمندان اتم شناس در دل اتم مشاهده می‌کنند و همین نظم در سراسر کشور تن و جسم انسان وجود دارد قهرا اگر جز یک منظم وجود داشت نظام عالم به هم می‌خورد و این است معنای لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا.[5]

3- اخبار همه انبیاء بر یگانگی خداوند دلیل قاطعی بر وحدانیت اوست، تمام پیامبرانی که از جانب خداوند مامور تبلیغ و ارشاد شده اند او را یگانه خوانده اند. علی علیه اسلام در وصیت به فرزندش امام حسن علیه السلام می‌فرماید: بدان ای پسرم اگر پروردگارت شریک و همتایی داشت رسولان او به سوی تو می‌آمدند و آثار ملک و قدرتش را می‌دیدی و افعال و صفاتش را می‌شناختی اما او خداوندی یکتاست همانگونه که خویش را توصیف کرده است[6].

«و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لا اله الا انا فاعبدون»؛[7]

ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که معبودی جز من نیست پس فقط مرا پرستش کنید.

مساله توحید زیربنای شناخت تمام صفات خداوند است زیرا یگانگی او از نامحدود بودن وجود او سرچشمه می‌گیرد و این وجود است که جامع جمیع کمالات و خالی از هر گونه عیب و نقص می‌باشد در نتیجه اگر ما خداوند را به توحید حقیقی بشناسیم همه صفاتش را شناخته ایم.

امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس با اخلاص بگوید لا اله الا الله داخل بهشت می‌شود و اخلاصش اینست که لا اله الا الله او را از آنچه خدای عزوجل حرام کرده باز دارد[8].

امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس صد مرتبه لا اله الا الله بگوید از جهت عمل در آنروز افضل مردم است مگر اینکه کسی بیشتر گفته باشد[9].

مراتب توحید

1. توحید در ذات (توحید ذاتی):

یعنی بی نظیر از هر جهت و مطلق از جمیع جهات؛

لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر؛[10]

همانند او چیزی نیست و او شنوا و بینا است،

و لم یکن له کفوا احدا؛[11]

هرگز برای خداوند شبیه و مانندی نیست.

2. توحید در صفات (توحید صفاتی):

یعنی همه صفات او به یک چیز بر می‌گردد و عین ذات خداوند است یعنی اوست که عالم و قادر و حی و است.

شخصی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و پرسید اساس علم چیست؟ حضرت فرمودند: معرفه الله حق معرفته شناخت خدا آنچنان که شایسته اوست. پرسید حق معرفت خدا چیست؟ حضرت فرمودند: اینکه بدانی او نه مثلی دارد و نه شبیهی، و او را معبود واحد و خالق و قادر و اول و آخر و ظاهر و باطن بشناسی که مثل و مانندی ندارد این است حق معرفت خداوند[12].

3. توحید در افعال (توحید افعالی):

منظور از توحید افعال اینست که همه کارها در دو جهان فعل خداوند است و هر موجودی هر خاصیتی که دارد از ذات پاک خداوند است، زیبایی گل، درخشندگی آفتاب و درمان دردها، همه و همه از اوست یعنی هیچ موجودی در عالم از خود استقلال ندارد و موثر مستقل در عالم فقط خداوند است به تعبیر دیگر همانگونه که موجودات در اصل وجود خود وابسته به ذات او هستند در تاثیر و فعل خود نیز چنین هست.

البته این معنی هرگز نفی قانون علیت و عالم اسباب را نمی کند و طبق فرمایش امام صادق علیه السلام: ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسباب خداوند خواسته است که همه کارها از طریق اسباب آن جاری گردد[13] و نیز اعتقاد به توحید افعالی هرگز موجب اعتقاد به جبر و سلب آزادی از انسان نمی‌گردد) ان شاء الله بعدا به آن اشاره می‌کنیم که انسان در انجام افعال خود مختار و آزاد است ولی تمام قدرت و نیرو و حتی آزادی اراده او از سوی خداست)

قل الله خالق کل شیء و هو واحد القهار؛[14]

بگو خداوند خالق همه چیز است و او یکتای پیروز است (سوره رعد، آیه 16). ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شیء فاعبدوه و هو علی کل شیء وکیل خداوند پروردگار شماست هیچ معبودی جز او نیست آفریدگار همه چیز است پس او را بپرستید و او حافظ و مدیر همه موجودات است.

4. توحید در عبادت (توحید عبادی):

حساس ترین بخش توحید، توحید در عبادت است؛ یعنی که جز خداوند را نپرستیم و در برابر غیر او سر تسلیم فرود نیاوریم. توحید در عبادت لازمه توحید ذات و صفات است زیرا وقتی مسلم شد که واجب الوجود تنها خداست و هر چه غیر اوست ممکن و محتاج و نیازمند است پس عبادت مخصوص اوست و او کمال مطلق است. و غیر از او کمال مطلقی وجود ندارد و عبادت هم برای رسیدن به کمال است بنابراین عبادت مخصوص خداوند است. و لذا سر لوحه دعوت پیامبران مساله توحید در عبادت بوده و قرآن آیات فراوانی در مورد توحید در عبادت دارد.

توحید ذاتی

تعریف توحید ذاتی یا توحید در ذات؛ یعنی: در خارج از ذهن نمی توان برای او فرد دیگری را تصّور کرد.

توحید درآیات و روایات چنین اشاره شده است:

«شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»؛[15]

« بسم الله الرحمن الرحيم قل هو الله احد)1( الله الصمد)2( لم يلد و لم يولد)3( و لم يكن له كفوا احد)»[16]

ِعلی علیه السلامَ : او یکی است و برایش در میان موجودات مانندی نیست.

دلیل عقلی برتوحید ذاتی

موجود محدود با عدم آمیخته است پس چنین موجودی خدا نیست.

موجود نامحدود تعدّد نمی پذیرد.

بی نهایت در بی نهایت ّمعنی ندارد .

ذات خدا بسیط است، جزء ندارد.

ذات خداوند، اجزاء بالفعل ندارد، در غیر این صورت ترکیب بوجود می آید، و ترکیب نشانه ی نیاز است، نیاز در خداوند راه ندارد .

تثلیث و حقیقت آن

چرا تثلیث باطل است؟

زیرا در معنای تثلیث؛ یا هر یک از سه خدا دارای وجود و شخصیّت مجزّا و جداگانه ای هستند، که دراین صورت با یکتایی خداوند مخالف است.

یا اینکه سه خدا دارای یک شخصیّت بوده، و هر یک جزئی از آن تشکیل می دهند، که دراین صورت مستلزم ترکیب بوده و با بساطت خدا یعنی مرکب نبودن خداوند، مخالف است.

نظر قرآن در باره تثلیث

قرآن در این باره می فرماید:

« لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَابَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَوَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مَنْ أَنْصَارٍ»؛[17]

آنها كه گفتند: خداوند همان مسيح فرزند مريم است، بيقين كافر شدند، ) با اينكه خود ( مسيحگفت : > اي بني اسرايل! خداوند يگانه را، كه پروردگار من و شماست، پرستش كنيد،زيرا هر كس شريكي براي خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام كرده است،و جايگاه او دوزخ است، و ستمكاران، يار و ياوري ندارند. مائده 5

«يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَى‏ اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى‏ ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى‏ مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُوا ثَلاَثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِي له ما فی السَّماوَاتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَكَفَى‏ بِاللّهِ وَكِيلاً »؛[18]

اي اهل كتاب! در دين خود، غلو و زياده روي نكنيد، و درباره خدا، غير از حق نگوييد. مسيح عيسي بن مريم فقط فرستاده خدا، و كلمه و مخلوق اوست، كه او را به مريم القا نمود، و روحي شايسته از طرف او بود. بنابراين، به خدا و پيامبران او، ايمان بياوريد، و نگوييد: خداوند سه گانه است. از اين سخن خودداري كنيد كه براي شما بهتر است. خدا، تنها معبود يگانه است، او منزه است كه فرزندي داشته باشد، بلكه از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمين است، و براي تدبير و سرپرستي آنها، خداوند كافي است.

2 : توحید صفاتی

توحید صفاتی یعنی؛ صفات خدا عین ذات او هستند، و عقل و وحی بر وجود این کمالات در وجود خدا دلالت می کنند.

چون مغایرت صفات خداوند در ذات، ملازم با کثرت در ذات خدا است. پس نتیجه می شود صفات او در عین اختلاف مفهومی در مقام عینیّت وحدت دارند، مثال:

هر یک از ما معلوم خدا و در عین حال مخلوق اوییم. درست است که مفهوم « معلوم» غیر از مفهوم « مخلوق » است، ولی در مقام تطبیق سراسر وجود ما معلوم، همچنین مخلوق خدا است. نه این که بخشی از ذات ما، معلوم خدا و بخش دیگر مخلوق اوست. بنابراین در مقام مصداق، هر یک عین دیگری و در مجموع عین ذات ما است.

سئوال: چرا عقیده ی کسانی که صفات خدا را ازلی و قدیم، ولی زاید بر ذات او می دانند، درست نیست؟

زیرا این نظریه در حقیقت از تشبیه صفات خداوند به انسان سرچشمه گرفته است و چون صفات انسان، زاید بر ذات او می باشد، تصور شده است که در خدا نیز چنین است، در حالی که خداوند شبیه چیزی نیست.

3 : توحید در خالقیت

توحید در خالقیت یعنی اینکه؛ خداوند خالق همه چیز است و او همواره یکتا و پیروز است:

« قُلْ مَن رَّبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لاَ يَمْلِكُونَ لأَنْفُسِهِم نَفْعاً ولاَ ضَرّاً قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى‏ وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِم قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ »[19]

بگو: چه كسي پروردگار آسمانها و زمين است؟ بگو: الله! ) سپس ( بگو: آيا اوليا ) و خداياني (غير از او براي خود برگزيده ايد كه حتي ( مالك سود و زيان خود نيستند ) تا چه رسد به شما ؟! (بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟! يا ظلمتها و نور برابرند؟! آيا آنها همتاياني براي خدا قرار دادندبخاطر اينكه آنان همانند خدا آفرينشي داشتند، و اين آفرينشها بر آنها مشتبه شده است؟! بگو: خدا خالق همه چيز است، و اوست يكتا و پيروز.[20]

سئوال : آیا توحید در خالقیت به معنای نفی اصل علیّت است؟

خیر ، برای این که علیت اشیاء از مظاهر اراده ی خداوند است، چنان که آیه ی 48 سوره روم می فرماید:

« اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ »

خداوند همان كسي است كه بادها را مي فرستد تا ابرهايي را به حركت درآورند ، سپس آنها را در پهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مي گستراند و متراكم مي سازد، در اين هنگام دانه هاي باران را مي بيني كه از لبه ي آن خارج ميشود،هنگامي كه اين باران حياتبخش را به هر كس از بندگانش كه بخواهد برساند، ناگهان خوشحال مي شوند.[21]

4 : توحید در ربوبیّت

با توجه به تاریخ انبیاء ، مناقشات بین انبیاء و مشرکان ، حول چه نوع شرکی بوده است ؟

«وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَّعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ [74] لاَ يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُونَ »[22]

تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ 98و97 س شعراء به خدا سوگند كه ما در گمراهي آشكاري بوديم، چون شما را با پروردگار عالميان برابر مي شمرديم!

قرآن و توحید در ربوبیت

« اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لاَِجَلٍ مُسَمّىً يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ » سوره ی 13 . آیه ی 2

« لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ » سوره ی 21 . آیه ی 22

5 : توحید در تشریع و تقنین؛

از نظر قرآن تنها واضع قانون، خداست.

6 : توحید در اطاعت؛

خداوند در سوره ی تغابن (64) آیه ی 16 می فرماید:

« فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا وَأَنفِقُوا خَيراً لِأَنفُسِكُمْ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ »

تا مي توانيد تقواي الهي پيشه كنيد و گوش دهيد و اطاعت نماييد و انفاق كنيد كه براي شما بهتر است، و كساني كه از بخل و حرص خويشتن مصون بمانند رستگارانند.

« مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَ مَن تَوَلَّى‏ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً » ( النساء (4) آیه ی 80)

یعنی: كسي كه از پيامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده، و كسي كه سر باز زند،تو را نگهبان و مراقب او نفرستاديم و در برابر او، مسوول نيستي.

وَمَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ المائده 44 آنهاكه به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نمي كنند، كافرند.

وظایف پیامبر (ص)، ابلاغ پیام خداست، به چند صورت انجام می گیرد؟

توحید در حاکمیّت:

حکومت از نظر اسلام مربوط به خداست و حکومت دیگران به اذن او جایز است.

قرآن می فرماید: حکومت از آن خداست و این به این معنا نیست که هیچ انسانی حق حکومت ندارد، پس کسانی می توانند حکومت کنند که به اذن خدا باشد.

توحید در عبادت:

توحید در عبادت یعنی اینکه؛ اساس دعوت پیامبران در طول تاریخ بر مبنای یکتا پرستی و توحید بوده است.

تعریف عبادت:

عبادت یعنی: خضوع در مقابل صاحب جهان، با این اعتقاد که او ربّ و مالک انسان و جهان است.

لذا سجده ی همه موجودات به معنای استقلال آن ها از خداوند نیست، ثانیاً این امر به فرمان خداوند صورت می گیرد.

دلالت آیه زیر این نکته را تایید می نماید.

« وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى‏ فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ »[23]

و براي خدا، نامهاي نيك است، خدا را به آن ) نامها ( بخوانيد. و كساني را كه در اسما، خدا تحريف مي كنند ) و بر غير او مي نهند، و شريك برايش قال مي شوند(، رها سازيد. آنها بزودي جزاي اعمالي را كه انجام مي دادند، مي بينند.

« وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً »[24]

ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر براي اينكه به فرمان خدا، از وي اطاعت شود.و اگر اين مخالفان، هنگامي كه به خود ستم مي كردند) و فرمانهاي خدا را زير پا مي گذاردند(، به نزد تو مي آمدند، و از خدا طلب آمرزش مي كردند، و پيامبر هم براي آنها استغفار مي كرد، و خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.

« قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ؛[25]

گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، كه ما خطاكار بوديم. گفت: بزودي براي شما از پروردگارم آمرزش مي طلبم، كه او آمرزنده و مهربان است.

- توسل به اولیای الهی:

ادای واجبات و مستحبات (نماز و روزه ...) همگی وسایل معنوی تقرب به خدایند ؛ اما وسائل معنوی محدود به اینها نیستند .

برخی دیگر از آنها عبارتند از: توسل به نام ها و اسماء وحسنای خدا،توسل به دعای صالحان ، ...

شبهه : بعضی ها اشکال می کنند توسل در زمان حیات عیب ندارد ، ولی پس از مرگ درست نیست !!

این شبهه درست نیست، چون ما معتقدیم انبیاء و اولیای الهی در حیات برزخی اند و خداوند به صراحت می فرماید:

« شهدای راه حق، زنده اند و انبیاء در زمره ی شهداء اند و مقامی برتر دارند. »

و همچنین سلام آخر نماز بیانگر زنده بودن پیامبر اسلام در حیات برزخی است.

وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى‏ فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛[26]

و براي خدا، نامهاي نيك است، خدا را به آن ) نامها ( بخوانيد. و كساني را كه در اسما، خدا تحريف ميكنند ) و بر غير اومي نهند، و شريك برايش قال ميشوند(، رها سازيد. آنها بزودي جزاي اعمالي را كه انجام ميدادند، مي بينند.

وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً ؛[27]

اگر اين مخالفان، هنگامي كه به خود ستم ميكردند) و فرمانهاي خدا را زير پا ميگذاردند(، به نزد تو مي آمدند، و از خدا طلب آمرزش ميكردند، و پيامبر هم براي آنها استغفار مي كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.

شرک نبودن بزرگداشت اولیای الهی

آیا بزرگداشت انبیاء و اولیای خدا شرک است؟ با استناد به آیات قرآن، خیر؛

« ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى‏ وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ »[28]

اين همان چيزي است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند به آن نويد مي دهد. بگو: من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نميكنم جز دوست داشتن نزديكانم [= اهل بيتم ]، و هر كس كار نيكي انجام دهد، بر نيكي اش مي افزاييم، چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.

بزرگداشت انبیاء و اولیاء الهی

« ... فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ »[29]

در آیه ی دوم خداوند برای رستگاران چهار ویژگی می شمارد:

1 : ایمان به پیامبر. 2 : تکریم او. 3 : یاری کردن او. 4 : پیروی از آنچه بر او نازل شده است.

و منظور از « عَزَّرُوهُ » همان تکریم و تعظیم پیامبر است و تکریم او مربوط به حیات مادی او نیست.

س: آیا تبرّک جستن به آثار اولیای الهی شرک است؟ تبرّک جستن به آثار اولیای الهی نیز شرک نیست.

زیرا خود خداوند از زبان یوسف(ع) فرمود: «اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذا فَأَلْقُوهُ عَلَى‏ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ»[30]؛

اين پيراهن مرا ببريد، و بر صورت پدرم بيندازيد تا بينا شود، و همه نزديكان خود را نزد من بياور.

تمرین و تفکر

1- دلائل توحید و یگانگی خداوند را بیان کنید.

2- چرا تثلیث باطل است ؟

3- وظایف پیامبر (ص)، ابلاغ پیام خداست، به چند صورت انجام می گیرد؟

4- مراتب توحید را بیان کنید.

5- منظور از توحید افعال چیست؟

6- آیا توحید در خالقیت به معنای نفی اصل علیّت است؟

7- عبادت را تعریف کنید.

8- توحید در عبادت را توضیح دهید.

9- آیا بزرگداشت انبیاء و اولیای خدا شرک است؟


[1] . همان منبع، حدیث 15.

[2] . سوره حج، آیه 36.

[3] . سوره اسراء، آیه 23.

[4] . سوره انبیاء، آیه 22.

[5] . سوره انبیاء، آیه 22.

[6] . نهج البلاغه، نامه 31، وصیت به امام حسن علیه السلام: (قال علی علیه السلام: و اعلم یا بنی انه لو کان لربک شریک لا تتک رسله و لرایت آثار ملکه و سلطانه و لعرفت افعاله و صفاته و لکنه الله واحد کما وصف نفسه).

[7] . سوره انبیاء، آیه 15.

[8] . توحید صدوق، باب ثواب الموحدین، حدیث 26.( عن ابی عبدالله علیه السلام قال: من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنه و اخلاصه ان تحجزه لا اله الا الله عما حرم الله عزوجل).

[9] . همان منبع، حدیث 33. (قال ابوعبدالله علیه السلام: من قال لا اله الا الله ماه مره کان افضل الناس ذلک الیوم عملا الا من زاد).

[10] . سوره شوری، آیه 11.

[11] . سوره توحید.

[12] . بحارالانوار، جلد 3، صفحه 14.(ان تعرفه بلا مثال و لا شبه و تعرفه الها واحدا خالقا قادرا اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا لا کفوله و لا مثل له فذاک معرفه الله حق معرفته).

[13] . اصول کافی، باب معرفه الامام، حدیث 7.

[14] . سوره انعام، آیه 102.

[15] . آل عمران/ آیه 18.

[16] . سوره توحید/ آیات 1 تا 4.

[17] . سوره المائده/5.

[18] . سوره النساء (4)171.

[19] . آیه ی 16 رعد/13.

[20] ترجمه آیه 16 س13 (رعد).

[21] ترجمه آیه 48 س30 روم.

[22] . سوره یس/ 74 75.

[23] . سوره ی 7 آیه ی 180.

[24] . سوره ی 4 آیه ی 64.

[25] . سوره یوسف، آیه 97 و 98.

[26] . سوره اعراف، آیه 180.

[27] . سوره نساء آیه 64.

[28] . سوره ی 42 آیه ی 23.

[29] . ق از سوره ی 7 آیه ی 157.

[30] . سوره یوسف/12آیه93.

اندیشه اسلامی1- درس یازدهم / توسل، شفاعت و عبادت

درس 11

توسل، شفاعت و عبادت

- توسل به اولیای الهی و آثار آنان؛

- اسرار نماز؛

- مساله شفاعت؛

مقدمه

مساله شفاعت يکي از مسائل مهم اعتقادي و ديني است و در قرآن مجيد و روايات معصومين عليهم السلام از آن ياد بسيار شده است براي روشن شدن بحث به مطالبي بايد توجه کنيم:

1 ـ معني شفاعت چيست؟ در لسان العرب واژه شفع چنين آمده است: الشافع الطالب لغيره يتشفع به الي المطلوب (شافع کسي است که چيزي براي غير خود طلب مي کند...) و در مفردات راغب واژه شفع چنين آمده است: الشفاعه الانضمام الي آخر ناصر اله و سائلا عنه (شفاعت منضم شدن کسي به ديگري است به منظور اينکه او را ياري داده و از طرف او خواسته هايش را بخواهد)، و حضرت علي عليه السلام در اين مورد چنين مي فرمايند: الشفيع جناح الطالب (شفاعت کننده براي طالب آن به منزله بالي است که با کمک آن به مقصد مي رسد)[1].

2 ـ آنچه مورد بحث ما است شفاعتي است که يک طرف آن خداوند باشد يعني شفاعت کنند هبين خلق و خالق واسطه شود و در ايجا شفاعت بين دو مخلوق مورد بحث نيست و به تعبير ديگر شفاعت، قرار گرفتن موجودي قويتر و بهتر در کنار موجود ضعيفتر و کمک کردن به او براي پيموندن مراتب کمال است. و شفاعت اولياء خداوند براي مردم بر اساس ضابطه ها است و به حساب رابطه ها نخواهد بود و اين خود تفاوت بين شفاعت و پارتي بازي مي باشد.

اثبات شفاعت

3 ـ اصل شفاعت از ضروريات مذهب شيعه است و آيات و اخبار بسيار بر آن دلالت مي کند، از جمله:

و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اذن له (شفاعت سودي ندارد مگر برا کسيکه خداوند اذن داده باشد)، سوره سبا، آيه 23. يومئذ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضي له قولا (روز قيامت شفاعت نفعي ندارد مگر براي کسي که خداوند رحمان برايش اذن داده و از سخنش راضي باشد) ، سوره طه، آيه 109. ما من شفيع الا من بعد اذنه (هيچ شفاعت کننده اي جز به اذن خداوند نيست). سوره يونس، آيه 3. من ذالذي يشفع عنده الا باذنه (چه کسي جز به اذن او شفاعت مي کند؟)، سوره بقره، آيه 255. ولا يشفعون الا لمن ارتضي (و آنها شفاعت نمي کنند مگر براي کسي که خدا از او خشنود است). سوره انبياء، آيه 28.

در آيات مذکور که شفاعت را مشروط به اذن و رضايت خداوند مي کند در حقيقت شفاعت مي کند و واضح است که شفاعت پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و ديگر معصومين عليهم السلام با اذن خداوند است.

سوال ـ چرا در بعضي از آيت قرآن، شفاعت نفي شده است؟ مانند آيه 48 از سوره مدثر: فما تنفعهم شفاعه الشافعين (شفاعت شافعين براي آنها سودي ندارد) و اتقوا يوما لا تجزي نفس عن نفس شيئا و لا يقبل منا شفاعا و لايوخذ منها عدل ولاهم ينصرون (از روزي بترسيد که کسي به جاي ديگري مجازات نمي شود و شفاعتي پذيرفته نمي شود و غرامت و بدلي گرفته نمي شود و نه آنها ياري مي شوند). سوره بقره، ايه 48.

جواب ـ آيه اول مربوط به آنهاست که نماز و اطعام را ترک کرده و قيامت را تکذيب مي کردند، آيه مي فرمايد براي آنها شفاعت سودي ندارد که به طور ضمني شفاعت اثبات شده است يعني مي فهميم که در قيامت شفيع و شفاعت هست اما براي بعضي مجرمين نيست و آيه دوم به قرينه آيه سابقش مخصوص قوم يهود است که راه کفر و دشمني با حق را پيش گرفته و حتي انبياء را به قتل رساندند پس هيچ شفاعتي براي آنها پذيرفته نمي شود بنابراين آيات فوق به طور کلي شفاعت را نفي نمي کند علاوه بر اينکه آيات قبل و روايات متواتره و اجماع امت شفاعت را اثبات مي کند.

سوال ـ چرا در بعضي آيات شفاعت مخصوص خداوند شمرده شده است؟ مانند: مالکم من دونه من ولي ولا شفيع (هيچ ولي و شفاعت کننده جز خداوند براي شما نيست)، سوره سجده، آيه 4 ؛ قل لله الشفاعه جميعا (بگو تمام شفاعت براي خداوند است). سوره زمر، آيه 44.

جواب ـ بديهي است که ذاتا و استقلالا شفاعت منحصر به خداوند است و اين منافات با شفاعت ديگران به اذن خداوند ندارد به دليل آياتي که قبلا شفاعت را با اذن و رضايت خداوند بيان مي کرد، در نتيجه قرآن شفاعت را با شرايطي براي گروهي اثبات مي کند.

فلسفه شفاعت

شفاعت يک مساله مهم تربيتي است که از جهات مختلف آثار مثبت و سازنده دارد از جمله:

1 ـ ايجاد رابطه معنوي با اولياء الله و شفيعان: واضح و روشن است کسي که به مسائل روز قيامت و اضطراب و ترس آنجا توجه دارد، اميد به شفاعت پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و ديگر معصومين عليهم السلام دارد و سعي مي کند که رابطه با آنها برقرار سازد و آنچه موجب رضاي آنها است انجام داده و آنچه موجب ناراحتي آنها است ترک کند زيرا از مفهوم شفاعت مي فهميم که بايد رابطه اي معنوي بين شفاعت شوندگان و شفيعان وجود داشته باشد.

2 ـ تحصيل شرايط شفاعت: در آياتي که قبلا به آن اشاره کرديم و در احاديث بسيار شرايط مختلفي براي شفاعت ذکر شده است، مسلما کسي که اميد و انتظار شفاعت دارد کوشش مي کند که اين شرايط را در خود ايجاد کند از همه مهمتر اذن و رضايت پروردگار است يعني بايد کاري انجام دهيم که محبوب و مطلوب خداوند است و آنچه موجب محروميت از شفاعت است ترک کنيم.

- بعضي از شرايط شفاعت:

الف ـ ايمان از شرايط اصلي است و افرادي که ايمان و عقيده ندارند شفاعت شامل حال آنها نمي شود.

ب ـ تارک الصلاه نباشد و حتي طبق روايت امام صادق عليه السلام نماز را سبک نشمرده باشد.

ج ـ تارک زکات نباشد.

د ـ تارک حج نباشد.

ه ـ ظالم نباشد و ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع؛ يعني براي ظالمين هيچ مهربان و هيچ شفيع مطاعي نمی باشد.

و در سوره مدثر مي فرمايد: چند چيز موجب محروم شدن از شفاعت است: 1 ـ بي اعتنايي به نماز 2 ـ بي توجهي به طبقه محروم جامعه 3 ـ سرگرم باطل شدن 4 ـ نپذيرفتن معاد.

مجموعه اين جهات سبب مي شود که اميدواران شفاعت، در اعمال خويش تجديد نظر کنند و نسبت به آينده تصميم هاي بهتري بگيرند پس شفاعت آثار مثبت و سازنده اي داشته و يک عامل مهم تربيتي است[2].

انسان و عبادت

- اشارات قرآنی:

و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت؛[3]

ما در هر امتی رسولی فرستادیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.

و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لا اله الا انا فاعبدون؛[4]

ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که معبودی جز من نیست فقط مرا عبادت کنید.

و ان الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم؛[5]

خداوند پروردگار من و شماست او را پرستش کنید این است راه راست.

توجه به این نکته لازم است که احترام و تواضع و خشوع مراتب و درجاتی دارد و آخرین درجه و بالاترین مرحله آن همان پرستش و عبودیت است و این مرحله مخصوص خداوند است که مصداق روشن آن همان سجده می‌باشد و به همین دلیل سجده برای غیر خداوند جایز نیست بدیهی است که اگر انسان به این مرحله از عبودیت برسد و در مقابل خداوند به خاک افتاده سجده نماید بزرگترین گام را در مسیر اطاعت خدا و تکامل خویش برداشته است.

چنین عبادت خالصانه ای آمیخته با محبت محبوب است و جاذبه این محبت عامل مهم حرکت به سوی خداوند است و حرکت به سوی آن کمال مطلق عامل جدایی از گناه و سایر آلودگی ها است.

عبادت کننده حقیقی تلاش می‌کند خود را به معبود و محبوبش شبیه سازد و از این طریق پرتوئی از صفات جمال و جلال را در خود منعکس می‌کند این امور در تربیت و تکامل انسان نقش مهمی دارد.

* انسان کامل و نيايش

نيايش يعني داشتن يک ارتباط قدر شناسانه و نيازمندانه به سوي معبود.

اين روحيه ، از گرايشهاي فطري انسان است که او را از حيوانات جدا مي سازد.

عبادت و راز و نياز با معبود انسان را به او نزديک مي سازد، و اگر جذبة الهي نيز به مدد بيايد، آنگاه انسان را به اوجي مي رساند که دست هيچ فرشته اي به آن نخواهد رسيد.

* اسرار نماز

1- وضو= مرتبه پايين آن طهارت برخي از اعضاي بدن و تعالي آن پاکي قلب و جان نمازگذار مي باشد. نماز گذار با شستن صورت خود با آب پاک قلب خود را که صورت باطن اوست از آلودگي مي شويد. و با شستن دست هاي خويش، ضمير خود را از پيرايه هاي دنيا زدگي مي شويد.

2- اذان= ظاهر آن اعلام وقت نماز است. اما باطن آن فراخواني همه هستي به نيايش خداوند مي باشد

3- اقامه = ظاهر آن برپا داشتن نماز و دعوت به مناجات است. اما باطن آن اقدام به اتصال به محضر خداوند است.

4- قيام = ظاهر آن برپاداشتن بدن در مقابل پروردگار است. اما باطن آن برپاداشتن قلب خويش از مقام عبوديت و قرار گرفتن در صراط مستقيم است.

در مقابل خداوند ايستادن : - مؤدب مستقيم متعادل با خضوع و تواضع

5- نيت= روح عمل (نماز) و تعيين کننده :

- هدف عبادت (چرا)؟ = برای درداني از نعمت و رفع نيازمندي خویش

- جهت عبادت (به سوي چه کسي) = خداوند متعال

- اخلاص در عبادت (تنها براي او) = تنها او سزاوار پرستش است.

نيت در نماز در مراتب ايمان مفهومي متفاوت دارد

در نزد عامه : عزم به برپا داشتن نماز است به جهت ترس از عذاب يا طمع بر ثواب.

اما در نزد اهل معرفت : عزم به اطاعت خداوند همراه با تعظيم و بزرگ داشت مقام ربوبي

و در نزد اهل جذبه و محبت: تصميم بر اطاعت خداوند از سر اشتياق و عشق به معبود

از مهمترين آداب نيت اخلاص است = پاک نمودن عمل از هر گونه شائبه غير خدايي

6- قرائت = بيان تسبيح خداوند بر اساس باورها و احساسات نمازگزار

تسبيح هاي الهي : حمد (3 آيه در غياب و 3 آيه در حضور) و سوره (کلام و تعليمي از خداوند)

تسبيح هاي انساني: ذکر هاي رکوع و سجده ها

رکوع و سجده= مظهر کامل تکريم و تعظيم ما انسانها، به خداوند.

تشهد = بازگشت نماز گذار از منزل تقرب به محبوب، به سوی عالم کثرت (من الله الي الخلق بالحق)

بنابراین؛ با توجه به آیات قرآن و اهمیت عبادت می توان نتیجه گرفت که:

يکي از اهداف مهم خلقت انسان در قرآن، عبادت خداوند قلمداد شده است. (ذاريات:56)

قرآن مردم را دعوت مي کند که در همه احوال خدا را بخوانند (غافر:65)

قرآن انسانهاي داري بصيرت و خرد را ذاکران دائمي خداوند مي خواند (ال عمران :191)

برخي از آيات قرآن عبادت نيکو را خالصانه، پنهاني (در خلوت باطن)، نيازمندانه مي داند. لذا بالاترين الگوي عبادت، نمازهاي روزانه، نمازهاي مستحب، دعاهاي وارده از اهل بيت(علیهم السلام) می باشد.

نماز زيباترين جلوه نيايش، ستون دين، معراج مؤمن، نزديک کننده انسان به خدا، جلوگيري کننده از فساد و تباهی انسان هاست.

و بدین ترتیب ظاهر نماز؛ مجموعه اي از اذکار و اعمال (حرکات عبادي) و باطن نماز؛ اسرار نهفته اعمال و اذکار و واقعيت اتصال به حقيقت حضور الهي است.

تمرین و تفکر و پژوهش

1- تعریف شفاعت در لغت و اصطلاح چیست؟

2 ـ شافع کيست و حقیقت شفاعت چيست؟

3 ـ آثار مثبت و سازنده شفاعت را بيان کنيد.

4 ـ شرايط شفاعت چیست؟

منابع و مآخد این فصل:

در بحث توحید از این کتابها استفاده و اقتباس شده است:

- اصول کافی؛

- نهج البلاغه؛ پیام قرآن؛

- اصول عقاید آقایان: مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، رضا استادی، محمدی ری شهری، شهید هاشمی نژاد.


[1] . نهج البلاغه، حکمت 63.

[2] . در بحث معاد از اين کتابها استفاده و اقتباس شده است: نهج البلاغه ـ بحار الانوار- تسليه الفواد مرحوم شبر ـ کلم الطيب (مرحوم طيب) ـ محجه البيضاء (مرحوم فيض) معاد آقاي فلسفي ـ معاد آقاي مکارم ـ معاد آقاي قرائتي ـ معاد آقاي سلطاني ـ تفسير نمونه و بيشترين استفاده و اقتباس از تفسير پيام قرآن 56.

[3] . سوره النحل، آیه 36.

[4] . سوره انبیاء، آیه 25.

[5] . سوره مریم، آیه 36.

اندیشه اسلامی1 درس دوازدهم/ معاد، بازگشت به جهان آخرت

بخش دوم: معاد

درس 12

بازگشت به جهان آخرت

اهمیت توجه به معاد

مقدمه

معاد موضوعی بسیار مهم در زندگی و سرنوشت انسان است. آدمی حداقل به دو دلیل به موضوع معاد و آخرت و عاقبت خود و جهان آخرت علاقه مند است. یکی اینکه انسان حقیقت جو و کنجکاو است. او می خواهد بداند؛ آیا زندگی اش با مرگ پایان می پذیرد؟ و یا اینکه پس از مرگ زندگانی دیگری خواهد داشت؟ چگونه از این زندگی دنیا به آنجا منتقل می شود؟ زندگی آخرت چگونه است و چه مراحلی دارد؟ لوازم مورد نیاز زندگی آنجا چیست؟ آیا همه لوازم زندگی در آنجا موجوداست یا اینکه آنها را باید از اینجا یعنی در دنیا تهیه کرد و به آنجا فرستاد و یا با خود همراه برد. زمینه ساز خوشی ها و ناخوشی های جهان آخرت چیست؟ پاسخ به این پرسش هاست که عطش حقیقت جوی انسان حقیقت طلب را سیراب می نماید.

دوم اینکه هدف نهایی از زندگی برای انسان بسیار اهمیت دارد. چرا که در شکل گیری فعالیتهای آدمی و اعمال زندگی نقش بسیار مهمی ایفا می تماید. یعنی انسانی که مرگ را پایان زندگانی خود می داند رفتار خود را به گونه ای می گذراند که که نهایت لذت و پوچی و بیهودگی را در دنیای فریبنده سر کند. در حالی که آنکه به زندگانی جاودانه وابدی معتقد است برنامه زندگی خود را طوری مرتب و منظم می کند که هر چه بیشتر برای زندگی اخروی و حیات جاودانه اش سود مند باشد و از طرف دیگر سختی های و بلاها و ناکامی ها و مصبیت ها ی دنیا او را ناامید و دلسرد نمی سازد و همواره می کوشد در راه کسب رضای الهی و سعادت جاودانی و کمال ابدی خود زندگی کند.

پیش فرض های اعتقاد مسئله معاد عبارتنداز:

الف) توحید و خداشناسی؛

ب ) شناخت انسان؛ به مسئله بعد غیر مادی وجود انسان (روح )

ج) بهترین و مطمئن ترین راه ورود به این آگاهی از جهان آخرت، وحی ( قرآن و روایت دینی ) است.

نظریات در خصوص جاودانگی:

1. منظور از جاودانگی و معاد انسان، ماندن او در خاطرات است؛

2. منظور از جاودانگی و معاد انسان، مسئله ای است که به ارتقاءِ زندگی کنونی می انجامد؛

3. منظور از جاودانگی و معادِ انسان، پیوستن او به حقیقت الهی است؛

4. منظور از جاودانگی و معاد، ورود انسان با حفظ تَشَخُّص به جایگاه حقیقی خود نزد هستی مطلق است.

بررسی نظرات فوق:

الف: درخصوص نظریه اول می توان گفت این نظریه هیچ اشاره ای به سرنوشت انسان در جهان آخرت ننموده است و از طرف دیگر نتیجه مثبتی در ارتقاء سطح زندگی کنونی بشر ندارد بنابراین از نظر ادیان الهی قابل قبول نیست.

ب: در خصوص نظریه دوم همان طور که مشاهد می شود در این دیدگاه به مسئله ارتقاء زندگی به عنوان یکی از نتایج جاودانگی اشاره شده است ولی مانند نظریه قبل در اینجا نیز معلوم نگردیده که زندگی اخروی انسان چگونه است. اصلا آخرتی دارد یا ندارد و در هر دو نظریه اشاره ای به سرنوشت نیکوکاران و بد کاران نشده است پس این دیدگاه قابل قبول نیست.

ج: در خصوص نظریه سوم هر چند این دیدگاه از دو دیدگاه قبلی بهتر به مسئله جاودانگی پرداخته ولی با توجه به اینکه در پیوستن افراد به حقیقت مطلق خوبان و بدان از هم تمایز نمی یابند، نمی تواند قابل قبول باشد. زیرا این مسئله خلاف عدالت الهی است که قطرات شیرین و شور (انسان های نیکوکار و ظالمین) به دریای بی کران الهی بپیوندند و بدکاران مجازات زشتی های خود را نبینند.

د: بدین ترتیب دیدگاه چهارم قابل قبول تر می باشد ولی در خصوص این دیدگاه چندین فرض لازم است مورد توجه قرار گیرد: باید مدیریت هر دو جهان یکی باشد (که چنین است و خداوند صاحب هر دو جهان است )، انسان باید از یک خصوصیتی برخوردار باشد که در هر دو جهان موجب شناخت و انسانیت او باشد و از ان جایی که جهان آخرت غیر مادی است این بعد وجود انسان نیز باید غیر مادی بوده و خود اگاه باشد.

هرکس باید سرنوشت فردی خود را داشته باشد، هرچند تمام انسان ها به خالق خود می­پیوندند ولی حضور هر انسانی به گونه ای است که با دیدن او گفته می­شود که این همان فلانی است (حفظ این همانی فرد).

- دلائل قرآن براي اثبات معاد:

يادآوري آفرينش نخستين: هو الذي يبدا الخلق ثم يعيده و هواهون عليه (خداونديکه ايجاد نمود آفرينش را سپس آنها را بر مي گرداند و بازگرداندن براي خدا آسان است). سوره روم، آيه 27.

کما بداکم تعودون (همانگونه که اول شما را آفريد بار ديگر (قيامت) باز مي گرداند) . سوره اعراف، آيه 29.

و يقول الانسان اذا مات لسوف اخرج حيا او لا يذکر الانسان انا خلقناه من قبل و لم يک شيئا (انسان مي گويد آيا وقتي مردم دو مرتبه زنده مي شوم آيا فکر نمي کند که او هيچ بود و ما او را آفريديم). سوره مريم، آيه 66 ـ 67.

فسيقولون من يعيدنا قل الذي فطرکم اول مره (مي پرسند چه کسي ما را دوباره بر مي گرداند بگو همان خدائيکه بار اول شما را آفريد). سوره اسراء، آيه 53.

عربي بياباني قطعه استخوان پوسيده اي از انساني را پيدا کرد و با عجله به سوي شهر آمده و سراغ پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آمد و فرياد زد چه کسي اين استخوانهاي پوسيده را زنده مي کند؟ قل يحييها الذي انشاها اول مره و هو بکل خلق عليم (بگو زنده مي کند آنها را همان خدائيکه اول بار او را آفريد و او بر هر خلقي داناست). سوره يس، آيه 80.

«و قد علمتم النشاه الاولي فلو لاتذکرون» (اي منکران معاد شما که آفرينش نخستين را مي دانيد چرا متنبه مي دانيد چرا متنبه نمي شويد). سوره واقعه، آيه 61.

کما بدانا اول خلق نعيده وعدا علينا انا کنا فاعلين (همانگونه که ايجاد کرديم آفرينش را اعده مي کنيم آنرا وعده اي است بر ما که حتما انجام دهيم). سوره انبياء، آيه 104.

از مجموع آيات مذکور و آيات مشابه استفاده مي کنيم که با توجه به آفرينش نخستين و خلقت انسانها بازگردان دوباره آنها براي خداوند متعال آسان است يعني براي خداوندي که قدرت بي نهايت دارد همه چيز آسان است (آفريدن در مرتبه اول و بازگرداندن آنها در قيامت يکي است).

چون قدرت او منزه از نقصان است آوردن خلق و بردنش آسان است

نسبت به من و تو هر چه دشوار بود در قدرت پر کمال او آسان است[1]

معاد و قدرت مطلقه خداوند

قدرت خداوند:

يکي از صفات خداوند متعال قدرت بي پايان اوست که در بحث توحيد بيان شد وسعت آسمانها و کهکشانها و منظومه ها، کثرت و عظمت کرات، تنوع گوناگون موجودات و ... همه نشانه اي قدرت بي پايان خداوند است، با قبول چنين اصلي جاي سوال نمي ماند که چگونه انسانها دو مرتبه زنده مي شوند.

او لم يروا ان الله الذي خلق السموات و الارض و لم يعي بخلقهن بقادر علي ان يحي الموتي بلي انه علي کل شيئي قدير (آيا ندانستند خداونديکه آسمانها و زمين را آفريد و از آفرينش آنها ناتوان نشد قادر است مردگان را زنده کند آري او بر همه چيز توانا است). سوره احقاف، آيه 33.

او ليس الذي خلق السموات و الارض بقادر علي ان يخلق مثلهم بلي و هو الخلاق العليم (آيا کسيکه آسمانها و زمين را آفريد قدرت ندارد همانند آنها را بيافريند؟! آري او آفريدگار داناست). سوره يس، آيه 81.

ايحسب الانسان ان لن نجمع عظامه بلي قدرين علي ان نسوي بنانه (آيا گمان مي کند انسان که ما استخوانهايش را جمع نمي کنيم آري قادريم حتي سر انگشتانش را درست کنيم). سوره قيامه، آيه 3 و 4.

ايحسب الانسان ان يترک سدي الم يک نطفه من مني يمني ثم کان علقه فخلق فسوي فجعل منه الزوجين الذکر و الانثي اليس ذلک بقادر علي ان يحي الموتي (آيا انسان گمان مي کند که مهمل و بي حساب رها مي شود آيا او نطفه اي از مني نبود که خون بسته شد پس آفريد و درست نمود پس او را مذکر و مونت قرار داد آيا آن خداوند قادر نيست که زنده کند مردگان را؟!). سوره قيامه، آيه 37.

قل سيروا في الارض فانظروا کيف بدأ الخلق ثم الله ينشيء النشأه الاخره ان الله علي کل شيي قدير ( بگو در زمين سير کنيد و بنگريد خداوند چگونه آفرينش را آغاز کرده سپس خداوند (همين گونه) جهان آخرت را ايجاد مي کند همانان خداوند بر هر چيز قادر است). سوره عنکبوت، آيه 20. به قول مولانا:

همچو خفتن گشت این مردن مرا از اعتمادِ بحث کردن ای خدا

برهان عدالت و مساله قيامت

- معاد و عدالت خداوند:

مردم در برابر دستورات خداوند دو دسته اند: گروهي مطيع و فرمانبردار و گروهي عاصي و گنه کار. و همين طور مردم نسبت به يکديگر گروهي ظالم و ستمگر و گروهي مظلوم و تحت آزارها و شکنجه ها هستند و از نظر زندگي هم عده اي از هر راه شده عمري را در رفاه و آسايش بسر مي برند وعده اي در مقابل، يک عمر در فقر و سختي و محروميت مي باشند، عدالت پروردگار اقتضا مي کند که پس از اين جهان قيامتي باشد و حساب و جزائي بوده باشد که به همه اين برنامه ها رسيدگي شود.

ام حسب الذين اجترحوا اليئات ان نجعلهم کاذين آمنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحکمون و خلق الله السموات و الارض بالحق و لتجزي کل نفس بما کسبت و هم لا يظلمون (آيا کساني که مرتکب گناه شدند گمان مي کنند که ما آنها را همچون کساني که ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند قرار مي دهيم که حيات و مرگشان يکسان باشد؟! چه بد داوري مي کنند و خداوند آسمانها و زمين را بحق آفريده است تا هر کس در برابر اعمالي که انجام داده است جزاء داده شود و به آنها ستمي نخواهد شد) . سوره ائيه، آيه 22 ـ 21.

افمن کان مومنا کمن کان فاسقا لا يستوون (آيا کسي که مومن است با فاسق يکسان است مسلما مساوي نيستند). سوره سجده، آيه 18.

افنعجل المسلمين کالمجرمين مالکم کيف تحکمون (آيا مومنان را همچون مجرمان قرار مي دهيم شما را چه مي شود چگونه حکم مي کنيد). (سوره قلم، آيه 35 ـ 36).

ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدين في الارض ام نجعل المتقين کالفجار (آيا کساني را که ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند همچون مفسدان در زمين قرار دهيم يا پرهيزکاران را همچون فاجران؟!). (سوره ص، آيه 28).

اليه مرجعکم جميعا وعد الله حقا انه يبدا الخلق ثم يعيده ليجزي الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط و الذين کفروا لهم شراب من حميم و عذاب اليم بما کانوا يکفرون (بازگشت همه به سوي خداوند خواهد بود اين وعده حق خداست که خلقي آفريده و سپس به سوي خود بر مي گرداند تا آنها که ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند به پاداش خويش به عدالت برساند و آنها که کيفر کفرشان، شرابي از حميم دوزخ و عذابي دردناک معذب گرداند). (سوره يونس، آيه 4).

معاد فلسفه آفرينش

در قرآن حدود صد مرتبه خداوند به کلمه حکيم توصيف شده است و ما نشانه هاي حکمت خداوند را در همه جهان هستي مشاهده مي کنيم، حال اگر چنين فرض کنيم که مرگ براي انسان پايان همه چيز است و اگر بعد ازاين جهان قيامتي نباشد آفرينش پوچ و عبث و بيهوده خواهد بود و هرگز خداوند حکيم کار عبث نمي کند آيا صحيح است که کسي فکر کند آن همه حکمتي که در خلقت جهان هستي بکار رفته عبث بوده و نهايت هستي، نيستي و فنا باشد؟ آيا باور کردني است که خداوند سفره اي به اندازه جهان هستي بگستراند و همه وسائل را براي انسان فراهم کند و سپس با مردن همه چيز تمام شده و سفره برچيده شود؟! ربنا ما خلقت هذا باطلا (خداوندا اين جهان هستي را پوچ و باطل نيافريدي). (آل عمران، آيه 191).

در نتيجه ايمان به خداوند عليم و حکيم مساوي با ايمان به زندگي پس از مرگ است يعني هر کس معتقد به توحيد بود حتما معتقد به قيامت نيز خواهد بود قرآن در اين رابطه آياتي دارد که به بعضي از آنها اشاره مي کنيم.

افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الينا لا ترجعون (آيا گمان کرديد که شما را بيهوده آفريديم و به سوي ما بازگشت نخواهيد کرد). سوره مومنون، آيه 115.

و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا ذلک ظن الذين کفروا فويل للذين کفروا من النار (و ما آسمان و زمين و آنچه بين آنهاست بيهوده نيافريديم اين گمان آنهاست که کافر شدند پس واي بر آنان از آتش). سوره ص، آيه 27.

و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق و ان الساعه لاتيه فا صفح الصفح الجميل (و ما آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست جز به حق نيافريديم و قيامت حتما فرا خواهد رسيد پس در گذر درگذشتي خوب). سوره حجر، آيه 85.

ايحسب الانسان ان يترک سدي الم يک نطفه من مني يمني ثم کان علقه فخلق فسوي فجعل منه الزوجين الذکر و الانثي اليس ذلک بقادر علي ان يحيي الموتي (آيا انسان گمان مي کند بيهوده رها مي شود آيا از مني ريخته شده نبود که خون بسته شده پس آفريد و جفت گردانيد آيا چنين کسي (خداوند) قادر نيست که مردگان را زنده کند؟!). سوره قيامه، آيه 36 ـ 40.

- نمونه هاي عيني معاد در قرآن:

داستان عزير يا ارمياي پيغمبر: او کالذي مر علي قريه و هي خاويه علي عروشها قال اني يحيي هذه الله بعد موتها فاماته الله ماه عام قال کم لبثت يوما او بعض يوم قال بل لبثت ماه عام فانظر الي طعامک و شرابک لم يتسنه و انظر الي حمارک و لنجعلک آيه للناس فانظر الي العظام کيف ننشزها ثم نکسوها لحما فلما تبين له قال اعلم ان الله علي کي شيي قدير (ارميايا عزير از کنار قريه اي گذشت که خراب و ويران شده بود با تعجب گفت خداوند چگونه اين مردگان را زنده مي گرداند پس خداوند او را صد سال مي ميراند سپس او را زنده کرد و پرسيد چقدر درنگ کرده اي گفت يک روز يا قسمتي از روز را، خدا فرمود بلکه صد سال است که تو در اينجايي نگاه به غذا و نوشيدني خود کن که از بين نرفته و نگاهي به الاغ خود کن که چگونه از هم متلاشي شده تا قرار دهيم تو را نشانه اي براي مردم (درباره معاد) اکنون به استخوانها نگاه کن که چگونه آنها را برداشته و به آن گوشت مي پوشانيم چون اين مطلب براي او روشن شد گفت مي دانم که خداوند بر همه چيز توانا و قادر است). سوره بقره، آيه 259.

آن شهر ويران شده طبق بسياري از روايات (بيت المقدس) بوده و اين ويراني به وسيله بخت النصر واقع شده است حضرت عزير يا ارميا عليه السلام در حاليکه بر الاغ خود سوار بود خوردني و نوشيدني به همراه داشت و از کنار آن شهر مي گذشت ديد خانه ها ويران شده و اهالي آن از بين رفته و استخوانهاي پوسيده آنها در زمين پراکنده شده است آن منظره غمناک اين پيغمبر خدا را به فکر فرو برد و با خود زمزمه کرد که چگونه و چه زماني خداوند اينها را زنده خواهد کرد؟ خداوند به او پاسخ عملي داده او و مرکبش را مي ميراند و بعد از صد سال اول خود آن پيغمبر را زنده کرد تا قدرت خداوند را در تغيير نکردن غذاها (با اينکه غذا زود فاسد مي شود) و زنده شدن مردگان با چشم خود ببيند بنابراين آيه مذکور و قضيه اين پيغمبر الهي بهترين دليل برا اثبات معاد جسماني مي باشد همانطور که حضرت عزير زنده شدن مرکب خود را ديد گفت مي دانم که خداوند بر هر چيزي قدرت و توانايي دارد.

داستان حضرت ابراهيم عليه السلام: و اذ قال ابراهيم رب ارني کيف تحيي الموتي قال او لم تومن؟ قال بلي و لکن ليطمئن قلبي قال فخذ اربعه من الطير فصرهن اليک ثم اجعل علي کل جبل منهن جزا ثم ادعهن ياتينک سعيا و اعلم ان الله عزيز حکيم (ابراهيم گفت خدايا به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده مي کني؟ خداوند فرمود مگر ايمان نياورده اي عرض کرد چرا ولکن مي خواهم قلبم آرام شود فرمود چهار نوع مرغان (خروس، طاوس، کبوتر، کلاغ) را انتخاب کرده و پس از ذبح آنهارا به سوي خود بخوان که به سرعت به سويت مي آيند و بدان که خداوند تواناي دانا است). سوره بقره، آيه 260.

در ذيل آيه شريفه مفسرين نوشته اند که حضرت ابراهيم عليه السلام از کنار دريايي مي گذشت مرداري را ديد که در ساحل دريا افتاده است و لاشخوران اطراف آن جمع شده و از آن مردار مي خورند وقتي حضرت ابراهيم عليه السلام اين منظره را ديد به فکر چگونگي زنده شدن مردگان افتاد که به چه کيفيتي زنده مي شوند (زيرا اجزاء آن مردار پراکنده، و حتي جزء بدن ديگران شده بود) حضرت ابراهيم عليه السلام با اينکه به علم اليقين مي دانست که خداوند مرگان را زنده مي کند لکن مي خواست آنچه مي داند با چشم کيفيت آنرا ببيند. اين آيه و شان نزول آن هم از بهترين دلائل معاد جسماني است.

داستان مقتول بني اسرائيل: و اذ قتلتم نفسا فاداراتم فيها و الله مخرج ما کنتم تکتمون فقلنا اضربوه ببعضها کذالک يحيي الله الموتي و يريکم آياته لعلکم تعقلون (و هنگامي که يک نفر را کشتيد سپس درباره او به نزاع پرداختيد، خداوند آنچه را کتمان کرديد آشکار مي کند پس گفتيم قسمتي از آن را بر بدن مقتول بزنيد خداوند مردگان را اينگونه زنده مي کند و آيات خود را به شما نشان مي دهد شايد درک کنيد). سوره بقره، آيه 71.

يک نفر از افراد سرشناس بني اسرائيل به طرز مرموزي کشته شد براي پيدا کردن قاتل بين بني اسرائيل اختلاف شد و هر قبيله اي به ديگري نسبت مي داد نزديک بود فتنه بزرگي برپا شود آنها از حضرت موسي عليه السلام کمک خواستند او هم با استمداد از الطاف خداوند دستور داد گاوي را سربريدند و قسمتي از آنرا بر بدن مقتول زندند او براي لحظه اي زنده شد و قاتل را معرفي کرد و در ضمن دليلي براي معاد و زنده شدن مردگان شد.

- داستان زنده شدن هفتاد نفر از قوم حضرت موسي عليه السلام:

و اذ قلتم يا موسي لن نومن لک حتي نري الله جهره فاخذتکم الصاعقه و انتم تنظرون ثم بعثناکم من بعد موتکم تشکرون. (و هنگاميکه که گفتيد اي موسي به تو ايمان نمي آوريم مگر وقتي که خدا را آشکارا ببينيم پس صاعقه (مرگ) شما را فراگرفت و شما نگاه مي کرديد پس زنده کرديم شما را بعد از مرگتان شايد که شما شکر کنيد). (سوره بقره، آيه 55).

نمايندگان بني اسرائيل همراه حضرت موسي عليه السلام به کوه طور رفتند و تقاضاي ديدن خدا را با چشم ظاهر کردند که صاعقه اي مرگبار به کوه زده شد، کوه متلاشي شد، حضرت موسي عليه السلام بي هوش گرديد و نمايندگان بني اسرائيل مردند سپس خداوند آنها را زنده کرد شايد شکر نعمت او را بجاي آورند، اين هم نمونه اي ديگر از زنده شدن مردگان پس از مرگ دليلي براي اثبات معاد از نظر قرآن مي باشد.

برهان بر بقاء روح

بقاء و استقلال روح: و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (هرگز گمان نبريد که آنهائيکه در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند). سوره آل عمران، آيه 169.

و لاتقولوا یقتلون في سبيل الله اموات بل احياء و لکن لاتشعرون (و به آنهائيکه در راه خدا کشته مي شوند مرده نگوييد بلکه آنها زنده هستند ولي شما نمي فهميد). سوره بقره، آيه 154.

قل يتوفاکم ملک الموت الذي و کل بکم ثم الي ربکم ترجعون (بگو فرشته مرگ که بر شما مامور شده جان شما را مي گيرد سپس به سوي پروردگارتان باز مي گرديد). سوره سجده، آيه 11.

اين تعبيرات در آيات مذکور بخوبي دليل بقاء روح مي باشد و اگر زندگي انسان با مرگ پايان مي يافت اين تعبيرات حتي درباره شهيدان هيچ مفهومي نداشت، دو آيه اول مربوط به شهداء راه خدا و بقاء روح آنهاست و آيه سوم عمومي است و بازگشت همه انسانها بسوي پروردگار که دليل بقاء همه انسانها مي باشد و به قول راغب در کتاب مفردات (وافي) در اصل به معناي چيزي است که به حد کمال برسد بنابراين (توفي) گرفتن کامل است اين تعبير به وضوح مي فهماند که مرگ به معناي فنا و نابودي نيست بلکه نوع کاملي از قبض و دريافت است (توفي = دريافت کامل).

و يسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربي و ما اوتيتم من العلم الا قليلا (اي پيغمبر از تو از روح مي پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما داده نشده از علم مگر اندکي). سوره اسراء، آيه 88.

انسان حالت خواب و مرگ را مي بيند و متوجه مي شود بدون اينکه جسم تغييري پيدا کند دگرگوني عجيبي در هنگام خواب يا مرگ در وجود انسان پيدا مي شود و از همين جا ظاهر مي شود که گوهر ديگري غير از جسم در اختيار انسان است.

هيچ کس منکر وجود روح نشده و حتي ماديها وجود روح را پذيرفته اند و بر همين اساس روانشناسي و روانکاوي از علومي هستند که در دانشگاههاي بزرگ دنيا مورد تحقيق و بررسي هستند، تنها بحثي که بين الهيون (خدا پرستان) و ماديها هست استقلال و عدم استقلال روح است که دانشمندان اسلامي با الهام از فرهنگ غني اسلام روح را باقي و مستقل مي دانند.

دلائل فراواني براي استقلال روح هست که ابتدا دلائل عقلي و سپس دلائل نقلي آنرا بيان مي کنيم گرچه معتقدين به قرآن بهترين دليل را کلام خداوند مي دانند و اين اصل مسلم را پذيرفته اند.

- دلائل عقلي استقلال روح:

1 ـ ما بالوجدان احساس مي کنيم که (من) متفکر و مريد و مدرک غير از فکر و ادراک است به دليل اينکه مي گوييم فکر من ـ درک من ـ اراده من ـ پس من غير از فکر و اراده و درک هستم و اينها از (من) است و بالوجدان درک مي کنيم که من غير از مغز و قلب و اعصاب هستم اين (من) همان روح است.

2 ـ هرگاه انسان خود را از تمام بدن غافل کند و همه اعضايش را از خود منقطع فرض کند باز هم مي يابد که هست با آنکه اجزاء بدن نيست و اين وجود روح است که مستقلا مي تواند باشد.

3 ـ وحدت شخصيت در طول عمر: اين (من) از اول تا آخر عمر يکي است اين (من) همان من ده سال قبل است و پنجاه سال بعد هم اگر چه علم و قدرت و زندگي من تکامل بايد ولي همان من هستم، با اينکه علم ثابت کرده است که در طول عمر بارها سلولهاي بدن حتي سلولهاي مغز تعويض مي گردد، در هر شبانه روز ميليونها سلول در بدن ما مي ميرند و ميليونها سلول ديگر جانشين آن مي شود (مانند استخر بزرگي که از يک طرف آب وارد مي شود و از طرف ديگر خارج مي شوند بديهي است که آبهاي استخر مرتب عوض مي شود اگرچه افراد ظاهربين توجه نداشته و آنرا هميشه به يک حال مي بينند).

بنابراین؛ اگر انسان فقط همان اجزاء بدن بود و تنها مغز و اعصاب بود (يعني روح نداشت) نمي بايست مسئول اعمال گذشته خود باشد يعني اگر مثلا کسي ده سال قبل مرتکب جرمي شده است الان نمي شود او را مواخذه و محاکمه کرد زيرا علم ثابت کرده است که تقريبا هفت سال يک مرتبه تمام سلولهاي بدن عوض مي شوند، پس اگر انسان هميهش مسئول است و حتي خود انسان به اين مساله اعتراف دارد به دليل اين است که اگر همه سلولهايش عوض شود خودش همان است که بوده و خواهد بود (اين همان روح است) اجزاء بدن براي انسان است و انسان فقط مغز و اعصاب و جسم نيست همه اينها تعويض مي شوند و خود انسان در طول عمر يکي است، گوهري غير از اجزاء بدن هميشه با اوست اين گوهر (روح) آدمي است.

- دلائل نقلي استقلال و بقاء روح:

در تاريخ اسلام موارد بسياري از ارتباط با ارواح بعد از مرگ آمده است، که به بعضي از آنها شاره مي کنيم.

بعد از جنگ بدر پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله دستور دادند کشتگان دشمن را در چاهي بريزند سپس حضرت سر درچاه کرده و فرمودند: هل وجدتم ما وعدکم ربکم حقا فاني قد وجدت ما وعدني ربي حقا (آيا شما به وعده خداوند رسيديد؟ ما که وعده خدا را به حق يافتيم) بعضي حاضران گفتند آيا با افراد بي جان که به صورت جيفه اي در آمده اند سخن مي گويي؟! پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: آنها بهتر از شما سخن مرا مي شنوند و به عبارت ديگر فرمودند: شما سخنان مرا بهتر از آنها نمي شنويد[2].

سلمان فارسي از طرف امير المومنين عليه السلام فرماندار مدائن بود اصبغ بن نباته مي گويد: روزي به ديدن سلمان رفتم مريض بود روز به روز مرضش شدت پيدا کرد تا يقين به مرگ نمود روزي به من فرمود اي اصبع رسول خدا صلي الله عليه و آله به من فرموده اند موقعي که مرگت نزديک مي شود ميتي با تو سخن مي گويد مرا به قبرستان ببريد طبق دستورش او را به قبرستان بردند گفت مرا متوجه قبله نمائيد آنگاه با صداي بلند گفت: السلام عليکم يا اهل عرصه البلاء السلام عليکم يا محتجبين عن الدنيا (سلام بر شما اي اهل وادي بلاء سلام بر شما اي رو پوشيدگان از دنيا) آنگاه روح مرده اي جواب سلامش را داد و گفت هر چه مي خواهي بپرس، سلمان پرسيد آيا اهل بهشتي يا دوزخ؟ گفت خداوند مرا مشمول عفو قرار داده و اهل بهشتم سلمان از چگونگي مرگش و اوضاع و احوال بعد از مرگ پرسيد و او همه را جواب گفت و به دنبال آن سلمان از دنيا رفت[3].

وقتي حضرت امير المومنين عليه السلام از جنگ صفين بر مي گشتند در کنار قبرستاني که پشت شهر کوفه قرار داشت ايستاده و رو به قبرها نموده فرمودند: اي ساکنان قبرهاي وحشتناک و تاريک ... شما پيشرو اين قافله بوديد و ما به دنبال شما مي آئيم، زمام خانه هاي شما به دست ديگران افتاده و همسران شما ازدواج کردند و اموال شما تقسيم شد، اينها خبرهاي ما، نزد شما چه خبر؟ ثم التفت الي اصحابه فقال: اما لو اذن في الکلام لا خبروکم ان خير الزاد التقوي (سپس به سوي اصحابش نظر افکنده و فرمودند: بدانيد اگر ايشان اجازه سخن داشتند به شما خبر مي دادند که: بهترين توشه تقوي و پرهيزکاري است)[4].

به روز مرگ چـو تابوت من روان باشد گمـان مبر که مرا درد این جهـان باشد

برای من مگـری و مگـو دریغ دریغ به یوغ دیو درافــتی دریغ آن باشد

جنازه‌ام چو ببیـنی مگو فـراق فـراق مرا وصـال و ملاقــات آن زمان باشد

مرا به گـور سپــاری مگو وداع وداع که گــور پرده جمعـیت جنـان باشد

فـرو شدن چو بدیدی بر آمدن بنــگر غروب شمـس و قـمر را چرا زیان باشد

تو را غـروب نمــاید ولی شـروق بود لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد

کـدام دانه فـرو رفت در زمین که نرست چــرا به دانه انسانت این گمـان باشد

کـدام دلو فـرو رفـت و پر برون نامد ز چاه یوسـف جان را چرا فغـان باشد

دهان چوبستی ازین سوی آن طرف بگشا که های هوی تو در جو لامکان باشد[5]

تمرين:

1 ـ چگونه آفرينش نخستين دليل معاد مي شود؟

2 ـ چگونه قدرت خداوند دليل معاد است آيه اي در اين مورد بيان کنيد؟

3 ـ برهان عدالت براي اثبات معاد چيست؟

4 ـ چگونه از راه فلسفه آفرينش اثبات معاد مي کنيد؟

5 ـ داستان عزير يا ارمياي پيغمبر عليه السلام را بيان کنيد.

6 ـ داستان حضرت ابراهيم عليه السلام را بيان کنيد؟

7 ـ داستان مقتول بني اسرائيل را بيان کنيد.

8 ـ قرآن درباره بقاء روح چه مي گويد آيه اي بيان کنيد؟

9 ـ دلائل عقلي استقلال روح را بيان کنيد؟

10 ـ يکي از دلائل نقلي بقاء روح را بيان فرمائيد؟


[1] . رک. كتاب: پيام قرآن‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، ‏1386 شمسی‏، چاپ نهم، ج 5، ص 122.

[2] . سيره ابن هشام، جلد 1، صفحه 639.

[3] . بحار الانوار، جلد 1، معاد فلسفي، صفحه 315.

[4] . نهج البلاغه فيض السلام، کلمات قصار، حکمت 125.

[5] . مولوی » دیوان شمس » غزلیات/ غزل 911.

اندیشه اسلامی1 درس سیزدهم/ ادامه معاد

درس 13

معاد و حقیقت اعمال

معاد جسماني یا روحاني

- معاد هم جسماني و هم روحاني است.

آيا حيات بعد از مرگ روحاني است؟ يعني بدن مي پوسد و متلاشي مي شود و زندگي آخرت تنها مربوط به روح است و يا فقط جسماني است و روح هم از خواص و آثار جسم است؟ يا اينکه روحاني و نيمه جسماني است (جسم لطيفي که برتر از اين جسم دنيوي است)؟ و يا زندگي پس از مرگ هم با جسم مادي و هم روح است و بار ديگر با يکديگر متحد شده و حاضر مي شوند؟

هر چهار نظريه، طرفداراني دارد. اما شيعه عقيده دارد که آياتي از قرآن، و احاديث فراواني دلالت دارد که معاد جسماني و روحاني است: و در اين مورد جاي هيچ ترديدي نيست.

1 ـ در موارد متعددي قرآن به منکراني که مي پرسيدند چگونه ما وقتي خاک شديم و يا به صورت استخوانهاي پوسيده در آمديم زنده مي شويم؟ پاسخ مي گويد که در بخش استدلالهاي قرآن براي معاد بيان کرديم (مانند سوره يس آيه 80) که با صراحت معاد جسماني و روحاني را تبيين مي کند.

2 ـ نمونه ديگر آيه 3 و 4 از سوره قيامت که مي فرمايد: آيا انسان مي پندارد که ما استخوانهاي او را جمع نخواهيم کرد، آري قادريم که حتي خطوط سر انگشتانش را مرتب کنيم. که قدرت خداوند بر جمع استخوانها و تسويه سر انگشتان دليل ديگري بر معاد جسماني و روحاني مي باشد.

3 ـ نمونه سوم، آياتي که مي گويد انسانها از قبرها بر مي خيزند، روشن است که قبرها جايگاه جسم انسانهاست البته در نزد دانشمندان اسلام مسلم است که بازگشت جسم بدون روح ممکن نيست (جسم بي روح همان مرده است). در نتيجه آياتي از اين قبيل دليل روشني بر معاد جسماني و روحاني است: و ان الساعه آتيه لاريب فيها و ان الله يبعث من في القبور (شکي در قيامت نيست و حتما خداوند تمام کسانيکه در قبرها هستند زنده مي کند) سوره حج، آيه 7. و سوره يس آيه 51 ـ 52 و آيات ديگر.

4 ـ آياتي که از انواع نعمتهاي مادي بهشت (ميوه ها ـ نهرها ـ خوردنيها و نوشيدنيها ـ لباسهاي مختلف و انواع لذائذ جسماني ديگر) سخن مي گويد. البته لذتها و نعمتهاي بهشت منحصر به ماديات نيست و لذائذ معنوي و روحي فراواني دارد که در بحث بهشت ان شاء الله خواهد آمد، ولي آياتي از قبيل آنچه در سوره الرحمن آمده به وضوح مي فهماند که معاد هم جسماني و هم روحاني است و براي روح و جسم لذائذي هست. درست است که نعمتهاي بهشتي با آنچه در دنيا است فرق دارند و خيلي عالي تر است ليکن همه دليل معاد جسماني و روحاني است.

5 ـ آياتي که از انواع کيفرها و عذابهاي مختلف مجرمان سخن مي گويد که بسياري از آنها بر جسم است اين آيات در قرآن فراوان است که به چند آيه اشاره مي کنيم:

يوم يحمي عليها في نار جهنم فتکوي بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم (روزيکه آنها را در آتش جهنم گرم و سوزنده کرده و با آنها صورتها و پهلوها و پشتهايشان را داغ مي کنند). سوره توبه، آيه 35.

يوم يسحبون في النار علي وجوههم ذو قوامس سقر (در آن روز که در آتش دوزخ بر صورتهايشان کشيده مي شوند و به آنها مي گويند بچشيد آتش دوزخ را). سوره قمر، آيه 48.

تصلي نارا حاميه ـ تسقي من عين آنيه ـ ليس لهم طعام الا من ضريع لا يسمن و لا يغني من جوع (و در آتش سوزان وارد مي گردند ـ از چشمه اي فوق العاده داغ به آنها مي نوشانند ـ طعامي غير از ضريع (خار خشک تلخ و بدبو) ندارند ـ غذايي که نه آنها را فربه مي کند و نه رفع گرسنگي مي کند). سوره غاشيه، آيه 4 تا 7.

کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب ان الله کان عزيزا حکيما (هر چه پوست کفار پخته و سخته گردد بجاي آن پوست ديگرشان مي دهيم تا بچشند عذاب را بدرستيکه خداوند تواناي درستکار است). سوره نساء، آيه 56.

از اين قبيل آيات بسيار است که در بحث جهنم به آن اشاره مي شود و همه دلالت بر معاد جسماني و روحاني مي کند زيرا اگر معاد فقط جنبه روحاني داشت عذابهاي جسماني چه معنايي داشت؟

6 ـ آياتي که در قرآن از سخن گفتن اعضاي بدن انسان در روز قيامت سخن مي گويد که دليل روشني بر جسماني و روحاني بودن معاد مي باشد اين آيات هم فراوانند که به نمونه هايي اشاره مي کنيم:

اليوم نختم علي افواهم و تکلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما کانوا يکسبون (امروز بر دهان آنها مهر مي نهيم و دستهايشان با ما سخن مي گويند و پاهايشان به کارهايي که انجام دادند شهادت مي دهند). سوره يس، آيه 65.

حتي اذا جائوها شهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا يعملون (وقتي به آن مي رسند گوشت و چشم و پوست تنشان به آنچه عمل کرده اند گواهي مي دهند).

و قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا قالوا انطقنا الله الذي انطق کل شيي (آنها به پوست تنشان مي گويند چرا بر ضد ما گواهي دادي آنها در جواب مي گويند آن خدايي که همه را به نطق آورد ما را گويا کرد). سوره فصلت، آيه 20 و 21.

7 ـ آياتي که نمونه هايي از معاد را در همين دنيا به صورت جسماني و روحاني ثابت مي کند مانند داستان حضرت ابراهيم و مرغهاي چهارگانه که زنده شدند (سوره بقره آيه 260)، داستان مقتول بني اسرائيل که زنده شد (سوره بقره آيه71)، داستان عزير يا ارمياي پيغمبر عليه السلام (سوره بقره آيه 259)، داستان حزقيل پيغمبر و زنده شدن گروهي کثير بعد از مرگشان که در سوره بقره آيه 244 به آن اشاره شده، زنده شدن مردگان توسط حضرت عيسي عليه السلام (که در سوره مائده آيه 110 و آل عمران 48 آمده است) و زنده شدن هفتاد نفر بعد از مرگشان در زمان حضرت موسي عليه السلام (بقره آيه 55) همه اينها دلائل محکمي براي جسماني و روحاني بودن معاد است.

جهان برزخ

لحظه مرگ انسان در مرز دنيا و آخرت قرار مي گيرد و به فرمايش امير المومنين عليه السلام: لکل دار باب و باب دار الاخره الموت (براي هر خانه اي دري هست و درب خانه آخرت مرگ است)[1].

بطوري که بعضي از احاديث استفاده مي شود هنگام مرگ اموري براي ما روشن و آشکار مي گردد:

1 ـ ديدن ملک الموت و ملائکه ديگر.

2 ـ مشاهده پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم عليهم السلام.

3 ـ ديدن جايگاه خود در بهشت يا دوزخ.

4 ـ تجسم اعمال و توجه به پرونده عمر گذشته.

5 ـ تجسم اموالي که جمع کرده.

6 ـ تجسم اولاد و خويشان و دوستان.

7 ـ تجسم شيطان.

8 ـ و خلاصه اين حالتي است که حتي خوبان و نيکوکاران از آن دلهره دارند و پناه بر خدا مي برند. در اين هنگام انسان وقتي بعضي از اسرار پشت پرده دنيا (جهان برزخ) را مي بيند، نتيجه اعمالش آشکار گشته و دست خود را خالي از حسنات و پشت خود را سنگين از بار گناهان مي بيند، به شدت از گذشته خويش پشيمان شده و تقاضاي بازگشت براي جبران گذشته مي کند، حتياذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلي اعمل صالحا فيما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها (زماني که مرگ يکي از آنها مي رسد مي گويد پروردگار من مرا باز گردانيد شايد آنچه ترک کردم جبران کرده وعمل صالحي انجام دهم، به او مي گويند چنين نيست اين سخني است که او مي گويد)[2].

يعني اين سخن را به زبان مي گويد و اگر برگردد اعمالش چون گذشته است همانگونه که وقتي مجرمان گرفتار مجازت مي شوند چنين مي گويند ولي وقتي گرفتاري يا مجازات بر طرف شد غالبا اعمال قبل را تکرار مي کنند.

مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست پیش دشمن دشمن و بر دوست دوست

هر که یوسف دید جان کردش فدی هر که گرگش دید برگشت از هدی

پیش ترک آیینه را خوش رنگی است پیش زنگی آینه هم زنگی است

(مولوی جلال الدین رحمه الله)[3]

قال لقمان لابنه: يا بني ان الدنيا بحر عميق و قد هلک فيها عالم کثير، فاجعل سفينتک فيها الايمان بالله و اجعل زادک فيها تقوي الله و اجعل شراعها التوکل علي الله فان نجوت فبرحمه الله و ان هلکت فيه فبذنوبک و اشد ساعاته يوم يولد و يوم يموت و يوم يبعث.... (جناب لقمان به فرزندش فرمود: اي فرزند عزيزم همانا دنيا درياي عميقي است و افراد زيادي در آن غرق شدند پس قرار بده کشتي خودت را در دنيا ايمان به خدا و توشه خودت را پرهيزکاري و بادبان آنرا توکل بر خدا پس اگر نجات پيدا کردي به رحمت خداوند است و اگر هلاک شدي به گناهان توست و سخت ترين ساعات انسان روزي است که به دنيا مي آيد و روزي که مي ميرد و روزي که مبعوث مي شود)[4].

برزخ يا قيامت صغري

هر کس قدم به اين جهان ميگذارد ناچار چهار دوره را خواهد ديد:

1 ـ دوران تولد تا مرگ که عالم دنياست.

2 ـ دوره مرگ تا برپايي قيامت که به آن عالم برزخ گفته مي شود.

3 ـ قيامت کبري.

4 ـ بهشت يا دوزخ.

برزخ به معناي فاصله و حائل بين دو چيز است، در اينجا منظور از برزخ جهاني اتس که بين دنيا و آخرت است. هنگامي که رو از بدن جدا مي شود (قبل از آنکه بار ديگر در قيامت به بدن اصلي برگردد) در يک جسم لطيفي که به آن بدن مثالي مي گويند قرار مي گيرد و تا برپا شدن قيامت با او خواهد بود، براي اثبات عالم برزخ آيات قرآن و احاديث بسياري وارد شده است گرچه از طريق عقلي يا حسي (ارتباط با ارواح) هم به اثبات رسيده است.

آيات قرآن درباره برزخ: حتي اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلي اعمل صالحا فيما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون (زماني که مرگ يکي از آنها مي رسد مي گويد: پروردگار من! مرا بازگردان شايد عمل صالحي در آنچه ترک کردم انجام دهم، چنين نيست اين سخني است که او به زبان مي گويد و پشت سر آنها برزخ است تا روزي که مبعوث شوند) سوره مومنون، آيه 99 و 100. (اين آيه صريحا به برزخ اشاره نموده است).

و لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (هرگز گمان مکن آنها که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند). سوره آل عمران، آيه 169.

«و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء و لکن لا تشعرون» (به آنها که در راه خدا کشته مي شوند مرده نگوييد بلکه آنها زنده اند ولي شما نمي فهميد). سوره بقره، آيه 154.

اين دو آيه حيات برزخي را ثابت مي کند، و روزي خوردن شهدا را، و در مقابل عذاب کافران: النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعه ادخوا آل فرعون اشد العذاب (صبح و شام آتش عذاب است که بر آنان عرضه مي شوند و روزي که قيامت برپا شد دستور مي دهد آل فرعون را در سخت ترين عذابها وارد کنيد) سوره مومن، آيه 46. (از امام صادق روايتي وارد شده است که در دنيا آل فرعون هر صبح و شام در برابر آتش قرار مي گيرند (برزخ) و اما در قيامت و يوم تقوم الساعه است[5]، آيه به وضوح عذاب آل فرعون را دو قسمت کرده: 1 ـ آتش صبح و شام در برزخ 2 ـ شديدترين عذاب در قيامت.

قبر اولين منزل جهان ديگر

سوال قبر: هنگامي که انسان را در قبر گذاشتند دو فرشته از فرشته هاي الهي که به آنها نکير و منکر يا ناکر و نکير مي گويند به سراغ او مي آيند و از توحيد و نبوت و ولايت و نماز و غيره سوال مي کنند.

عن ابي عبدالله عليه السلام: قال من انکر ثلاثه اشياء فليس من شيعتنا: المعراج و المساله في القبر و الشفاعه (از امام صادق عليه السلام نقل شده که فرمودند: هر کس سه چيز را منکر شود از شيعيان ما نيست معراج و سوال در قبر و شفاعت).

امام زين العابدين عليه السلام هر جمعه اي در مسجد پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله مردم را موعظه مي کرد به گونه اي که مردم آن را حفظ کرده و مي نوشتند مي فرمود:

« اي مردم تقواي الهي را پيشه کنيد و بدانيد که به سوي او باز مي گرديد پس هر کسي خوبيهاي که در اين دنيا کرده مي يابد و همچنين بديهايش را که آرزو مي کند اي کاش بين من و گناهان فاصله اي طولاني بود و خداوند شما را بر حذر مي دارد، واي بر تو اي انسان غافل که از تو غفلت نشده، اي فرزند آدم مرگ تو سريعترين چيز به تو است رو به تو دارد و نزديک است که تو را بگيرد و گويا اجل رسيده و فرشته روحت را گرفته و تو به منزل تنهايي وارد شده اي و روح به تو برگشته و نکير و منکر براي سوال و امتحان شديد تو حاضرند، آگاه باش: اول چيزي که از تو مي پرسند از خدايي است که عبادت مي کردي و از پيامبري که به سوي تو فرستاده شده بود و از ديني که به آن معتقد بودي و از قرآني که مي خواندي و از امامي کهولايتش را پذيرا بودي سپس از عمرت که در چه فنا کردي؟ و مالت را که از کجا بدست آوردي؟ و در چه تلف کردي؟ پس احتياط را مراعات کن و درباره خود بينديش و قبل از آزمايش و سوال و امتحان خود را آماده کن...»[6].

نفخه صور ـ نامه اعمال

پايان دنيا و آغاز جهان ديگر با صيحه اي عظيم

در آيات فراواني از قرآن مجيد اشاره به نفخ صور شده است و از مجموع اين آيات استفاده مي شود که: دو مرتبه در صور دميده مي شود:

1 ـ در پايان جهان که همه خلايق مي ميرند و اين نفخه مرگ است.

2 ـ در آستانه برپايي قيامت که همه زنده مي شوند و اين نفخه حيات است، درباره اين دو حادثه مهم قرآن تعبيرات مختلفي دارد: نفخ صور ـ صيحه ـ نقر در ناقور ـ صاخه ـ قارعه ـ زجره.

و نفح في الصور فصعق من في السموات و من في الارض الا من شاء الله ثم نفخ فيه اخري فاذاهم قيام ينظرون (و در صور دميده مي شود و تمام کساني که در آسمانها و زمين هستند مي ميرند مگر کساني که خدا بخواهد سپس بار ديگر در صور دميده مي شود که ناگهان همه به پا مي خيزند و در انتظار حساب و جزا هستند) و آيه هاي 87 از سوره نمل، 51 از سوره يس، 13 از سوره حاقه، 101 از سوره مومنون، 99 از کهف، 102 طه، 18 نبا، 73 انعام، و آيه 53 از سوره يس از اين واقعه به عنوان صيحه ياد کرده است:

ان کانت الا صيحه و احده فاذا هم جميع لدينا محضرون (صيحه واحدي بيش نيست که با اين صيحه و فرياد همگي نزد ما حاضر مي شوند) و نيز 49 يس، 15 ص، 42 ق.

و آيه 8 از سوره مدثر نقر در ناقور: فاذا نقر في الناقور ـ فذلک يومئذ يوم عسير (هنگامي که در ناقور کوبيده مي شود آن روز، روز سختي است).

و آيه 33 سوره عبس صاخه: فاذا جائت الصاخه (هنگامي که آن صداي مهيب بيايد).

و آيه 3 ـ 1 سوره قارعه از اين واقعه مهم به عنوان قارعه ياد کرده است: القارعه ما القارعه و ما ادراک ماالقارعه (آن حادثه کوبند و چه حادثه کوبنده اي و تو چه مي داني که حادثه کوبند چيست؟)

و آيه 19 صافات به عنوان زجره بيان کرده است: فانما زجره واحده فاذا هم ينظرون (تنها يک فرياد عظيم واقع مي شود که ناگهان همه برخاسته و نگاه مي کنند).

از مجموع آيات مذکور استفاده مي شود که پايان اين دنيا و آغاز جهان ديگر به صورت ناگهاني و با يک صيحه عظيم رخ مي دهد و عناوين مذکور همه کتابي مي باشد (نفخ به معناي دميدن و صور به معناي شيپور است)، البته روشن است اين حاديث عظيم بوده و دميدن در يک شيپور عادي نيست بلکه صيحه اي عجيب مي باشد که خداوند بزرگ با يک فرمان به سادگي دميدن در يک شيپو اهل آمسان و زمين را مي ميراند و با فرماني ديگر همه را براي برپا شدن قيامت نزده مي کند، فاصله اين دو فرمان براي ما معلوم نيست.

صحيفه يا نامه اعمال

در آيات قرآن و احاديث معصومين عليهم السلام بحث گسترد هاي درباره نامه اعمال آمده است نامه هايي که تمام اعمال انسان در آن ثبت مي شود و روز قيامت کشف و ظاهر مي شود.

1 ـ ثبت و ضبط اعمال: و نکتب ما قدموا و آثارهم و کل شيي احصيناه في امام مبين. (و مي نويسيم آنچه پيش فرستاد هاند و همه چيز را در کتابي ضبط کرده ايم).[7]

و کل شيي فعلوه في الزبر و کل صغير و کبير مستطر (و هر چه انجام داده اند در تابي نامه هاي اعمال ثبت است و هر عمل کوچک يا بزرگي نوشته مي شود).[8]

ان رسلنا يکتبون ما تمکرون (حتما فرشتگان ما آنچه مکر مي کنيد مي نويسند).[9]

ام يحسبون انا لا نسمع سرهم و نجويهم بلي و رسلنا لديهم يکتبون (آيا فکر مي کنند که ما نمي شنويم سر و رازشان را، آري فرشتگان ما نزد آنها هستند و کارهايشان را مي نويسند).[10]

فمن يعمل من الصالحات و هو مومن فلا کفر ان لسعيه و انا له کاتبون (هر کس کار شايسته اي انجام دهد و او مومن باشد کوشش او کفران و ضايع نمي شود و حتما برايش مي نويسيم).[11]

2 ـ ظهور و کشف اعمال: و اذا الصحف نشرت ... علمت نفس ما احضرت (روزيکه پرونده ها باز مي شود... هر انساني مي فهمد چه آورده است)[12]، بل بدالهم ما کانوا يخفون من قبل (بلکه ظاهر مي شود بر آنها آنچه را که قبلا پنهان مي کردند).[13]

ينبا الانسان يومئد بما قدم و اخر (روز قيامت انسان به آنچه قبلا فرستاده و به دنبال داشته آگاه مي شود).[14]

و کل انسان الزمناه طائره في عنقه و نخرج له يوم القيامه کتابا يلقيه منشورا (و نامه عمل هر انساني را بر گردنش آويزان مي کنيم و روز قيامت آن نامه را مقابلش باز کنيم).[15]

و وضع الکتاب فتري المجرمين مشفقين مما فيه و يقولون يا ويلتنا مال هذا الکتاب لا يغادر صغيره و لا کبيره الا احصيها و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم ربک احدا؛

(نامه عمل گشوده مي شود پس مي بيني که گنه کاران از آنچه در آن است مي ترسند و مي گويند واي بر ما اين چه نامه اي است که هر کوچک و بزرگي را ضبط کرده و آنچه عمل کرده بودند حاضر مي بينند و پروردگارت به احدي ظلم نمي کند).[16]

- نامه اعمال در احاديث معصومين عليهم السلام:

امام باقر عليه السلام در تفسير آيه 14 از سوره اسراء (نامه عمل هر انساني را بر گردنش قرار مي دهيم) مي فرمايد: خيره و شره معه حيث کان لا يستطيع فراقه حتي يعطي کتابه يوم القيمه بما عمل(خير و شر انسان به گونه اي همراه اوست که نمي تواند از آن جدا شود تا اينکه کتابش را که حاوي آنچه عمل کرده به او مي دهند)[17].

عن ابي عبد الله عليه السلام: اذا کان يوم القيامه دفع الي الانسان کتابه ثم قيل له اقرء فقال الراوي فيعرف ما فيه؟ فقال ان الله يذکره فما من لحظه و لاکلمه و لا نقل قدم و لا شيي فعله الا ذکره کانه فعله تلک الساعه فلذلک قالوا يا ويلتنا ما لهذا الکتاب لا يغادر صغيره و لا کبيره الا احصيها؛

(امام صادق عليه السلام فرمودند: هنگامي که قيامت برپا مي شود نامه عمل انسان را به دست او مي دهند سپس به او گفته مي شود بخوان، راوي مي گويد آيا آنچه در آن هست مي شناسد؟ حضرت فرمودند: خداوند به او يادآوري مي کند بطوري که هيچ لحظه و سخن گفتن و قدم برداشتن و چيز ديگري که عمل کرده نيست مگر اينکه خداوند همه را به ياد او مي آورد يه گونه اي که گويا در همان ساعت انجام داده است و لذا مي گويند اي واي بر ما! اين چه کتابي است که هيچ کار کوچک و بزرگي نيست مگر اينکه آن را شمارش کرده و ثبت نموده است)[18].

- نامه عمل چيست؟

آنچه حتمي و مسلم است اينکه تمام اعمال و رفتار انسانها ثبت و ضبط مي شود، آيا مانند ورقها و کاغذها و کتاب است يا بصورتي ديگر؟ تفسيرهاي مختلفي در اين باب آمده است، مرحوم فيض کاشاني در تفسير صافي مي گويد: نامه اعمال کنايه از روح آدمي است که آثار اعمالش در آن نقش مي بندد و مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي فرمايد: نامه اعمال حقايق اعمال انسان را در بر دارد و مانند خطوط و نقوش معمولي در کتابهاي دنيا نيست بلکه آن نفس اعمال انساني است که خداوند آدمي را آشکارا بر آن آگاه مي کند و هيچ دليلي بهتر از مشاهده نيست، ايشان از آيه 30 سوره آل عمران استفاده کرده که مي فرمايد: (روزي که هر انساني اعمال نيک و بد خود را حاضر مي بيند)[19].

و بعضي نامه اعمال را تشبيه به فيلمهاي ويدئويي و نوارهاي ضبط صوت نموده اند، در هر صورت چونکه نامه اعمال در قرآن و روايات بسياري آمده است ما بايد به آن اعتقاد داشته باشيم هر چند کيفيت آنرا تفصيلا ندانيم.

تمرين:

1 ـ درباره چگونگي حيات بعد از مرگ چه نظرياتي وجود دارد؟

2 ـ شيعه حيات بعد از مرگ را چگونه مي داند؟ يک دليل قرآن بياوريد.

3 ـ نمونه هايي از معاد جسماني و روحاني که در همين دنيا اتفاق افتاده بيان کنيد.

4 ـ انسان در لحظه مرگ چه مي بيند؟

5 ـ هر انسان از تولد به بعد چند دوره را مي گذراند؟

6 ـ برزخ يعني چه و چه دوره اي است؟

7 ـ قرآن درباره برزخ چه مي گويد؟ آيه اي بنويسيد.

8 ـ منظور از نفخ صور چيست و چه زماني واقع مي شود؟

9 ـ امام باقر عليه السلام درباره نامه عمل چه مي فرمايند؟

10 ـ نامه عمل چيست توضيح دهيد؟


[1] . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد.

[2] . سوره مومنون، آيه 99 و 100.

[3] . جلال الدین محمد مولوی « مثنوی معنوی» دفتر سوم.

[4] . بحار الانوار، جلد 6، صفحه 250.

[5] . بحار الانوار، جلد 6، صفحه 285.

[6] . بحار، جلد 6، صفحه 223.

[7] . سوره يس، آيه 12.

[8] . سوره قمر، آيه 3 ـ 52.

[9] . سوره يونس، آيه 21.

[10] . سوره زخرف، آيه 80.

[11] . سوره انبياء آيه 94.

[12] . سوره تکوير، آيه 10 و 14.

[13] . سوره انعام، آيه 28.

[14] . سوره قيامت، آيه 14.

[15] . سوره اسراء، آيه 14.

[16] . سوره کهف، آيه 49.

[17] . نور الثقلين، جلد سوم، صفحه 144.

[18] . پيام قرآن، جلد 6، صفحه 101.

[19] . الميزان، جلد 13، صفه 58.

اندیشه اسلامی1 درس چهاردهم / ادامه معاد


درس 14
ميزان اعمال و شاهدان قیامت
ميزان اعمال در قيامت
در قرآن و احاديث معصومين عليهم السلام از ميزان قيامت سخن بسيار گفته شده است، ميزان وسيله سنجش است، ميزان هر چيز مناسب با همان چيز است، ميزان بقال ترازوي اوست و ميزان آب و برق کنتور مخصوص هر کدام، و ميزان گرمي و سردي هوا دماسنج است و بالاخره ميزان قيامت وسيله سنجش اعمال مردم مي باشد.
قبل از اينکه به تفسير و معناي مزاي قيامت بپردازيم به آيات قرآن در اين امور دقت کنيم:
و نضع الموازين القسط ليوم القيمه فلا تظلم نفس شيئا و ان کان مثقال حبه من خردل و کفي بنا حاسبين؛[1]
(و قرار مي دهيم ميزانهاي عدالت براي روز قيامت پس به احدي ظلم نمي شود و اگر عمل ذره اي کوچک باشد آن را مي آوريم و کافي است ما را که حسابگر هستيم).
و الوزن يومئذ الحق فمن ثقلت موازينه فاولئک هم المفلحون و من خفت موازينه فاولئک الذين خسروا انفسهم بما کانوا بآياتنا يظلمون؛ [2]
(وزن و سنجش در قيامت حق است پس هر کس ميزانش سنگين باشد از رستگاران است و هر که ميزانش سبک باشد از کساني است که زيان کرده اند چون به آيات ما ستم کردند).
فاما من ثقلت موازينه فهو في عيشه راضيه و اما من خفت مواينه فامه هاويه؛ [3]
(پس هر کس ميزانش سنگين باشد او در يک زندگي پسنديده اي است و هر کس ميزانش سبک باشد پس جايگاهش در دوزخ است).
ميزان قيامت چيست؟ مرحوم طبرسي مي گويند: وزن عبارت از عدل در آخرت است و اينکه به احدي ظلم نمي شود يا مراد از وزن ظهور مقدار عظمت و ارزش مومن، و ذلت و بي ارزشي کافر است همانطور که در سوره کهف آيه 105 درباره مشرکين آمده است:
فلا نقيم لهم يومئذ وزنا
(براي آنان وزن و ارزشي قرار نمي دهيم) و منظور از آيه: ثقلت موازينه يعني برتري داشته باشد خوبيهايش و زياد باشد خيراتش، و منظور از خفت موازينه يعني سبک باشد خوبيها و کم باشد طاعاتش[4] (آنچه از مرحوم طبرسي نقل شد در ضمن روايتي که هشام بن حکم از امام صادق عليه السلام نقل مي کند آمده است)[5].
موازين قيامت چه کساني هستند؟ در ذيل صفحه 242 از جلد هفتم بحار الانوار، خلاصه اي از تفسير صافي در بيان معناي ميزان آورده شده و در نهايت چنين آمده: ميزان مردم در روز قيامت آن چيزي است که قدر و قيمت هر انساني با آن چيز به حسب عقيده و خلق و عملش سنجيده مي شود تا اينکه جزاي هر انساني داده شود. اين وسيله سنجش، انبياء و اوصياء هستند، زيرا قيمت و ارزش هر انساني به مقدار متابعتش از آنها و نزديکي او به سيره آنهاست و بي وزني هر کسي به ميزان دوري او از انبياء و اوصياء است، در کافي و معاني الاخبار از امام صادق عليه السلام نقل شده که در تفسير آيه:
و نضع الموازين القسط ليوم القيامه
(ما ميزان هاي عدالت را در روز قيامت قرار مي دهيم) فرمودند: هم الانبياء و الاصياء يعني آنها ميزان ها انبياء و اوصياء هستند، در روايت ديگري فرمودند: نحن موازين القسط (ما ميزانهاي عدالت هستيم)[6].
مرحوم علامه مجلسي از شيخ مفيد نقل مي کند که در روايت آمده: ان امير المومنين و الائمه من ذريته هم الموازين (همانا امير المومنين و امامان و ذريه او (عليهم السلام) ميزان هاي عدل در قيامت هستند)[7].
در زيارت مطلقه اول از زيارات حضرت علي عليه السلام آمده است:
السلام عليک يا ميزان الاعمال
(سلام بر تو اي ميزان اعمال)[8].
بنابر آنچه بيان شد ميزان همان عدل الهي است و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام نمونه و مظهر عدل او هستند و به قول بعضي محققين، پيشوايان معصوم به منزله يک کفه ترازو هستند و انسانها با اعمال و عقايد و نياتشان به منزله کفه ديگر هستند و با يکديگر موازنه و مقايسه مي شوند و هر اندازه اعمال و عقايد ما به عقايد و اعمال آنها شباهت و نزديکي داشته باشد ميزان عمل ما سنگين است، چنانچه مرحوم طبرسي در مجمع البيان ذيل آيه 105 سوره کهف مي گويد: در روايت صحيح داريم که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند: انه لياتي الرجل العظيم السمين يوم القيمه لا يزن جناح بعوضه
(در روز قيامت مرداني فربه و عظيم الجثه را مي آورند که به اندازه بال مگسي وزن ندارند)، يعني بي وزن و بي ارزش هستند چرا که اعمال و افکار و شخصيت آنها بر خلاف قيافه ظاهرشان کوچک و سبک بوده است.
سوالات قیامت
- در قيامت از چه چيزهائي سوال مي شود؟
روز قيامت ابتدا از مواردي سوال مي شود که توجه به آنها اهميت داشته و سازنده است.
عن الرضا عن آبائه عن علي عليه السلام قال:
قال النبي صلي الله عليه و آله اول مايسال عنه العبد حبنا اهل البيت؛
(امام رضا از پدرانش از علي عليه السلام نقل کرده که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند: اول چيزي که از انسان سوال مي شود محبت ما اهلبيت است)[9].
عن ابي بصير قال: سمعت اباجعفر عليه السلام يقول:
اول ما يحاسب العبد الصلاه فان قبلت قبل ماسواها
(ابو بصير مي گويد از امام باقر عليه السلام شنيدم مي فرمود: اول چيزي که مورد محاسبه قرار مي گيرد نماز است که اگر قبول شد ديگر عبادات هم قبول است)[10].
حديث قبل اولين سوال در عقيده است و حديث دوم اولين سوال در عمل مي باشد.
عن ابي عبد الله عليه السلام: في قول الله: ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسولا قال يسال السمع عما يسمع و البصر عما يطرف و الواد عقد عليه (امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند؛
(همانا نسبت به گوش و چشم و قلب مسئوليت است) فرمودند: سوال مي شود از آنچه گوش شنيده و از آنچه چشم ديده و از آنچه که قلب دلبستگي پيدا کرده است)[11].
عن ابي عبدالله عليه السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله انا اول قادم علي الله ثم يقدم علي کتاب الله ثم يقدم علي اهل بيتي ثم يقدم علي امتي فيقفون فيسالهم ما فعلتم في کتابي و اهل بيت نبيکم؟
(از امام صادق عليه السلام نقل شده که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: من اولين کسي هستم که به پيشگاه خداوند حاضر مي شوم سپس کتاب خدا (قرآن) بر من وارد مي شود و آنگاه اهل بيتم و سپس امتم بر من وارد مي شوند آنها مي ايستند و خداوند از آنها مي پرسد با کتاب من و اهلبيت پيغمبرتان چه کرديد؟)[12].
عن الکاظم عن آبائه عليه السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله قال: لا تزول قدم عبد يوم القيامه حتي يسال عن اربع عن عمره فيما افناه و شابه فيما ابلاه و عن ماله من اين کسبه و فيما انفقه و عن حبنا اهل البيت؛
(امام کاظم عليه السلام از پدرانشان نقل کرده که رسول خدا فرمودند: در قيامت هيچ بنده اي قدم از قدم بر نمي دارد تا از چهار چيز بازپرسي شود از عمرش که در چه راهي صرف کرده و از جواني اش که در چه راهي آنرا از دست داده؟ و از مالش که از کجا آورده و در چه راهي مصرف کرده؟ و از محبت ما اهلبيت)[13].
محاسبه حق الناس در روز قيامت
از مواردي که محاسبه اش بسيار سخت و دقيق است حقوقي است که مردم بر يکديگر دارند اين حقوق را تا صاحب حق نبخشد خداوند نمي بخشد احاديث بسياري در اين مورد آمده است که به بعضي از آنها اشاره مي کنيم:
قال علي عليه السلام: .... اما الذنب الذي لا يغفر فمظالم العباد بعضهم لبعض ان الله تبارک و تعالي اذا برز لخلقه اقسم قسما علي نفسه فقال و عزتي و جلالي لا يجوزني ظلم و ظالم ولو کف بکف ... فيقتص للعباد بعضهم من بعض حتي لا يبقي لاحد علي احد مظلمه؛
(علي عليه السلام فرمودند: ... گناهي که بخشيده نمي شود ظلم و ستم بندگان نسبت به يکديگر است همانا خداوند روز قيامت به عزت و جلال خود سوگند ياد مي کند که از ظلم هيچ ظالمي نمي گذرد اگر چه به مقدار زدن دستي به دست ديگر باشد پس خداوند به طور کامل حقوق ضايع شده را باز مي گيرد تا از کسي نزد ديگري مظلمه اي نماند)[14].
علي عليه السلام فرمود: روزي رسول اکرم صلي الله عليه و آله با اصحاب خود نماز گزارده سپس فرمود در اينجا کسي از قبيله بني نجار نيست؟ دوست آنها جلوي درب بهشت زنداني گشته است (به او اجازه ورود نداده اند) به خاطر سه درهم که به فلان شخص يهودي بدهي داشته با آنکه مديون از شهداء است[15].
قال ابوجعفر عليه السلام: کل ذنب يکفره القتل في سبيل الله الا الدين فانه لاکفاره له الا ادائه او يقضي صاحبه او يعفو الذي له الحق
(امام باقر عليه السلام فرمودند: کشته شدن در راه خداوند کفاره هر گناهي است مگر بدهي زيرا بدهي هيچ کفاره اي ندارد مگر پرداخت آن يا دوستش بپردازد يا طلبکار ببخشد)[16].
روزي رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله خطاب به مردم فرمودند: مي دانيد فقير و مفلس کيست؟ عرض کردند: ما به کسي که مال و منال ندارد مفلس مي گوييم، حضرت فرمودند: مفلس امت من کسي است که با داشتن نماز و روزه و زکات وارد محشر مي شود اما کساني را دشنام يا نسبت ناروا داده و به مال بعضي تجاوز کره و به بعضي کتک زده ... براي جبران گناهانش از حسناتش به اين و آن مي دهند اگر حسناتش تمام شود از گناهان صاحبان حق به حساب او مي گذارند سپس او را در آتش مي اندازند[17].
قال ابوعبدالله عليه السلام: اما انه ما ظفر احد بخير من ظفر بالظلم اما ان المظلوم ياخذ من دين الظالم اکثر مما ياخد الظالم من مال المظلوم
(امام صادق عليه السلام فرمودند: آگاه باشيد که کسي از راه ظلم به خبري نمي رسد بدانيد که مظلوم مي گيرد از دين ظالم بيشتر از آنچه از مال مظلوم گرفته است)[18].
شاهدان قيامت
خداوند متعال بر کليه اعمال خوب و بد مردم آگاهي کامل دارد چه کارهايي که آشکارا انجام داده اند و چه آنها که در نهان بوده است ولي مشيت حکيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته که در قيامت حسابهاي مردم بر معيار پرونده اعمال و شهادت گواهان رسيدگي شود، اين شاهدان عبارتند از:
1 ـ خداوند:
كه نخستين گواه است:
ان الله علي کل شيي شهيد؛ [19]
(همانا خداوند بر همه چيز گوا است)،
ان الله کان عليکم رقيبا؛[20]
(همانا خداوند مراقب شماست)،
فالينا مرجعه ثم الله شهيد علي ما يفعلون؛ [21]
(بازگشت همه به سوي ماست پس خداوند گواه است بر آنچه انجام مي دهند).
2 ـ انبياء و امامان عليهم السلام:
و يکون الرسول عليکم شهيدا؛ [22]
(پيغمبر بر شما گواه مي باشد)،
و جئنابک علي هولاء شهيدا؛ [23]
(و مي آوريم تو را در حاليکه بر آنها گواه و شاهد هستي)،
و يوم نبعث في کل امه شهيدا من انفسهم؛ [24]
(و روزي که در هر امتي گواه و شاهدي از خودشان مي آوريم).
ابوبصير از امام صادق عليه السلام در تقسير قول خداوند متعال:
و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علي الناس و يکون الرسول عليکم شهيدا؛
چنين فرمودند:
نحن الشهداء علي الناس بما عندهم من الحلال و الحرام و بما ضيعوا منه؛
(ما شاهدان بر مردم هستيم به آنچه نزد آنها ار حلال و حرام هست و آنچه را ضايع کردند)[25]، در حديث ديگر فرمودند: (ما امت وسط و شاهدان خداوند بر خلقش و حجت هاي خداوند در زمين هستيم)[26].
3 ـ فرشتگان:
و جائت کل نفس معها سائق و شهيد
(و مي آيد هر انساني در حاليکه فرشته اي او را مي برد و فرشته اي شاهد کارهاي اوست)،
ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد؛ [27]
(هيچ کلمه اي بيان نمي شود مگر اينکه برايش مراقبي حاضر است).
امير المومنين در دعاي کميل مي فرمايد:
و کل سيئه امرت باثباتها الکرام الکاتبين الذين وکلتهم بحفظ ما يکون مني و جعلتهم شهودا علي مع جوارحي؛
(... خداوند! ببخش هر گناهي که به فرشتگان شايسته امر فرمودي ثبت و حفظ کنند و آنها را همراه اعضايم شاهدان من قرار دادي).
4 ـ زمين:
يومئذ تحدث اخبارها
(زمين در قيامت اخبارش را بازگو مي کند)، پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله وقتي آيه مذکور را خواندند فرمودند:
اتدرون ما اخبارها؟ جائتي جبرئيل قال خبرها اذا کان يوم القيمه اخبرت بکل عمل علي ظهرها؛
(آيا مي دانيد اخبار زمين چيست؟ جبرئيل به من گفت روز قيامت زمين خبر مي دهد به آنچه بر آن انجام گرفته است)[28].
قال علي عليه السلام: صلوا المساجد في بقاع مختلفه فان کل بقعه تشهد للمصلي عليها يوم القيمه؛
(حضرت علي عليه السلام فرمود: در قسمتهاي مختلف مساجد نماز بخوانيد زيرا هر قسمتي روز قيامت براي نمازگزار شهادت مي دهد)
و همچنين امير المومنين عليه السلام وقتي موجودي بيت المال را بين صاحبان حق تقسيم مي کرد و خزينه خالي مي شد دو رکعت نماز مي خواند و خطاب به زمين بيت المال مي فرمود: در قيامت شهادت بده که من به حق اموال را در تو جمع کرده و به حق توزيع کردم[29].
5 ـ زمان (شب و روز):
قال ابوعبد الله عليه السلام: ما من يوم ياتي علي ابن آدم الا قال ذلک اليوم: يابن آدم انا يوم جديد و انا عليک شهيد فقل في خيرا اشهد لک يوم القيامه فانک لن تراني بعدها ابدا (امام صادق عليه السلام فرمودند: هيچ روزي براي انسان نمي آيد مگر اينکه آن روز مي گويد: اي فرزند آدم! من روز جديدي هستم و بر تو شاهدم پس در اين روز خير بگو تا روز قيامت بر تو شهادت دهم پس تو هرگز بعد از اين مرا نخواهي ديد).
و عنه عن ابيه عليه السلام: قال الليل اذا اقبل ناد يمناد بصوت يسمعه اخلايق الا الثقلين: يابن آدم اني علي ما في شهيد فخذ مني فاني لو طلعت الشمس لم تزد في حسنه و لم تستعتب في من سيئه و کذلک يقول النهار اذا ادبر الليل؛
(امام صادق عليه السلام از پدرشان امام باقر عليه السلام نقل کرده که فرمودند: زماني که شب مي شود منادي فرياد مي زند که غير از جن و انس همه مي شنوند: مي گويد: اي فرزند آدم همانا من بر آنچه که در من واقع مي شود شاهد هستم پس توشه ات را از من بگير زيرا اگر خورشيد طلوع کرد ديگر نمي تواني کار خوبي در من زياد کني و نمي تواني از گناهي در من باز گردي و همين فرياد را روز دارد وقتي که شب گذشت)[30].
6 ـ اعضاء و جوارح انسان:
يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما کانو يعلمون؛ [31]
(روزي که زبانها و دستها و پاهايشان بر آنان گواهي مي دهند)،
اليوم نختم علي افواههم و تکلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما کانوا يکسبون؛[32]
(روزي که بر لبهایشان مهر مي زنيم و دستها و پاهايشان به آنچه عمل کردند گواهي مي دهد)،
شهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا يعملون؛ [33]
(روز قيامت گوش و چشم و پوستهايشان به آنچه عمل کرده اند شهادت مي دهند).
7 ـ حضور خود عمل (تجسم عمل که فوق شهادت است):
يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره؛ [34]
(در آنروز مردم به صورت گروههاي مختلف از قبرها خارج مي شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود، پس هر کس ذره اي کار خوب کرده آنرا مي بيند و هر کس ذره اي کار بد کرده آنرا مي بيند)،
و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم ربک احدا؛[35]
(و همه اعمال خود را حاضر مي بينند و پروردگارت به احدي ظلم نمي کند)،
يوم تجد کل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تودلو ان بينها و بينه امدا بعيدا؛ [36]
(روزي که هر کس آنچه کار نيک انجام داده حاضر مي بيند و دوست دارد ميان او و بدي هايش که حاضر شده، فاصله زياد بود).
مساله حضور و تجسم عمل در احاديث بسياري وارد شده است، به گونه اي که مرحوم شيخ بهائي مي گويد:
تجسم الاعمال في النشاه الاخرويه قد ورد في احاديث متکثره من طرق المخالف و الموافق؛
(تجسم اعمال در جهان ديگر در احاديث بسياري از شيعه و سني نقل شده است)[37].
براي نمونه به يک حديث از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله اشاره مي کنيم: ... و اذا اخرجوا من قبورهم خرج مع کل انسان عمله الذي کان عمله في الدنيا لان عمل کل انسان يصحبه في قبره؛
( زماني که انسانها از قبرهايشان خارج مي شوند همراه هر انسان عملي که در دنيا انجام داده هم مي آيد زيرا عمل هر انساني در قبر همراه اوست)[38].
- صراط دنيا و آخرت چيست؟
صراط در لغت به معناي طريق و راه است و در اصطلاح آيات قرآن و احاديث اهلبيت عليه السلام صراط بر دو معنا استعمال شده است يکي صراط دنيوي و ديگر صراط اخروي.
صراط دنيا؛ عبارت است: از راه سعادت و نجات و رستگاري، چنانچه در قرآن آمده:
ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه و لاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبيله؛ [39]
(همانا اين راه من است که مستقيم مي باشد پس آنرا متابعت کنيد و راههاي ديگر را پيروي نکنيد که شما را از حق جدا مي کند).
و هذا صراط ربک مستقيما؛ [40]
(اين راه پروردگار توست که مستقيم است)، اين صراط دنيا در احاديث به تعبيرات مختلفه آمده، از قبيل: راه معرفت خداوند، اسلام، دين، قرآن، پيغمبر صلي الله عليه و آله، امير المومنين عليه السلام، ائمه طاهرين عليهم السلام و همه به يک معني اشاره دارد که همان طريق سعادت و رستگاري است و مراد از عبور از اين صراط تحصيل عقايد حقه (از معرفت خداوند و صفات او و معرفت انبياء و ائمه عليهم السلام و ساير اعتقادات) و عمل به وظايف ديني و تحصيل اخلاق حميده است، معلوم است که اين صراط از مو باريکتر و از شمشير برنده تر مي باشد و هر کس با دقت و توجه سير کرد از صراط آخرت مي گذرد.
صراط آخرت؛ عبارت است از جسر و پلي که روي جهنم کشيده شده است و آخر اين پل بهشت برين مي باش و هر کس آنرا به سلام طي کند به سعادت ابدي رسيده و در بهشت جاودان مستقر مي گردد و هر کس نتواند بگذرد در آتش دوزخ سقوط کرده و معذب خواهد بود.
و ان منکم الا واردها کان علي ربک حتما مقضيا ثم ننجي الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا؛[41]
(و هيچ يک از شما نيست مگر اينکه وارد دوزخ مي شود اين امر از طرف پروردگار تو حتمي است سپس پرهيزکاران را نجات مي دهيم و ستمکاران رابه حال ذلت و زبوني در آن رها مي کنيم). ذيل آيه مذکور حديثي از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل شده که فرمودند: بعضي مانند برق از صراط عبور مي کنند و بعضي چون باد و گروهي مانند اسب و گروهي مانند کسي که در حال دويدن است و بعضي مانند راه رفتن انسان و اين بستگي به اعمال هر کدام دارد و جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که فرمودند: هيچ نيکوکار و يا فاجري نيست مگر اينکه داخل دوزخ مي شود اما براي مومنين سرد و سالم است همينطور که آتش براي ابراهيم عليه السلام بود سپس متقين نجات پيدا مي کنند و ستمکاران در آتش مي افتند[42].
هر کس بر صراط دنيا ثابت باشد بر صراط آخرت نمي لغزد
عن مفضل بن عمر قال سالت اباعبدالله عليه السلام عن الصراط فقال: هو الطريق الي معرفه الله عزوجل و هما صراطان صراط في الدنيا و صراط في الاخره فاما الصراط الذي في الدنيا فهو الامام المفروض الطاعه و من عرفه الدنيا و اقتدي بهداه مر علي الصراط الذي هو جسر جهنم في الاخره و من لم يعرفه في الدنيا زلت قدمه عن الصراط في الاخره فتردي في نار جهنم
(مفضل مي گويد از امام صادق عليه السلام درباره صراط سوال کردم فرمودند: صراط همان طريق به سوي معرفت خداوند متعال است و دو صراط هست يکي در دنيا و ديگري در آخرت، اما صراط دنيا همان امام واجب الاطاعه است هر کس او را بشناسد و از هدايتش پيروي کند از صراط آخرت که پلي روي جهنم است مي گذرد و هر کس او را نشناسد قدمش بر صراط آخرت مي لغزد و در آتش جهنم سقوط مي کند)[43].
ذيل آيه اهدنا الصراط المستقيم از سوره حمد احاديث بسياري در تفاسير روايي وارده شده که به بعضي از آنها از تفسير نور الثقلين اشاره مي کنيم. قال رسول الله صلي الله عليه و آله ... اهدنا الصراط المستقيم صراط الانبياء و هم الذين انعم الله عليهم.
(رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمود: صراط مستقيم، راه انبياء است و آنها هستند که خداوند برايشان نعمت داده است).
امام صادق عليه السلام فرمود صراط مستقيم راه و معرفت امام است.
و در حديث ديگر فرمود: و الله نحن الصراط المستقيم.
و در حديث ديگر در تفسير صراط الذين انعمت عليهم فرمود: يعني محمدا و ذريته صلوات الله عليهم.
امام باقر عليه السلام در تفسير آيه فرمود: ما طريق واضح و صراط مستقيم به سوي خداي عزوجل هستيم و ما از نعمتهاي خدا بر خلقش هستيم[44].
و در حديث ديگر امام صادق عليه السلام فرمودند: الصراط المستقيم امير المومنين عليه السلام.
قال النبي صلي الله عليه و آله: اذا کان يوم القيامه و نصب الصراط علي جهنم لم يجز عليه الا من کان معه جواز فيه ولايه علي بن ابيطالب عليه السلام و ذلک قوله: وقفوهم انهم مسئولون يعني عن ولايه علي بن ابيطالب عليه السلام؛
(پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله فرمودند: وقتي قيامت برپا شود و صراط را بر جهنم قرار دهند هيچ کس از آن عبور نمي کند مگر کسي که با او جوازي باشد که در آن ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام باشد و اين است قول خداوند: نگه داريد آنها را که مسئولند يعني از ولايت علي بن ابيطالب سوال مي شوند).
و در حديث ديگر پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمودند: ثابت قدم ترين شما بر صراط کسي است که محبتش به اهلبيت من بيشتر باشد[45].
بهشت و بهشتيان، دوزخ و دوزخيان
سرنوشت نهايي انسان سرانجام بهشت و يا دوزخ است، اين پايان قيامت و ابتداي زندگي نوين است بهشت يعني کانون انواع نعمتهاي معنوي و مادي و دوزخ يعني کانون انواع رنجها و شکنجه ها و سختيها، آيات و احاديث بسياري درباره صفات بهشت و بهشتيان و نعمتهاي مختلف آن آمده است اين نعمتها روحاني و جسماني است و قبلا بيان شد که معاد جسماني و روحاني است و بايد جسم و روح بهره مند گردند.
فقط فهرستي از اين نعمتها را بيان مي کنيم.
نعمتهاي جسماني:
1 ـ باغهاي بهشتي:
که در بيش از يکصد آيه قرآن مجيد تعبير جنت و جنات و ... آمده است، باغهايي که قابل مقايسه با باغهاي دنيا نيست و اصلا براي ما قابل تصور و درک نيست.
2 ـ قصرهای بهشت:
تعبيرهايي مانند و مساکن طيبه مي فهماند که محل سکونت بهشتيان تمام مزايا را دارد.
3 ـ فرشها و تختهاي گوناگون:
از نعمتهاي جالب بهشت فرش هاي زيبا و دل انگيز است که با تعبيرهاي مختلف نقل شده است.
4 ـ غذاهاي بهشتي:
از مجموع آيات قرآن استفاده مي شود که غذاهاي بهشت کاملا متنوع است و جمله مما يشتهون (از هر نوع بخواهند) معناي وسيعي دارد و قسمت عمده آن ميوه هاي مختلف است.
5 ـ شراب هاي طهور:
نوشيدنيهاي بهشت کاملا متنوع و نشاط آفرين است و به قول قرآن لذه للشاربين (مايه لذ نوشندگان است) و هميشه تازه و هيچ وقت طعم آن تغيير نمي کند، زلال و خوشبو است.
6 ـ لباسها و زينتها:
لباس زينت مهمي براي انسان است به تعبيرهاي مختلفي از لباسهاي اهل بهشت (در آيات و احاديث) توصيف شده است که همه حکايت از زيبايي و جذابيت آن مي کند.
7 ـ همسران بهشتي:
همسر شايسته وسيله آرامش انسان است بلکه اساس لذت روحاني هم هست در قرآن و احاديث معصومين عليهم السلام به تعبيرهاي مختلف از اين نعمت بهشت سخن به ميان آمده است و از آن توصيف بسيار شده است يعني همسران بهشتي داراي تمام امتيازات ظاهري و باطني هستند.
8 ـ هر چه بخواهند:
فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين ؛
(در بهشت آنچه دل مي خواهد و چشم از آن لذت مي برد موجود است)،
و اين بالاترين تعبيري است که درباره نعمتهاي بهشت آمده است يعني همه لذتهاي جسمي و روحي هست.
لذات روحاني
نعمتهاي روحاني بهشت به مراتب از لذتهاي مادي و جسماني والاتر و پرشکوه تر است ولي از آنجا که نعمتهاي معنوي معمولا در وصف نمي گنجد (يعني گفتني و شنيدني نيست بلکه رسيدني، يافتني و چشيدني است) لذا در قرآن و احاديث غالبا سر بسته به آن اشاره شده است بطور فشرده و خلاصه:
1 ـ احترام مخصوص: از هنگام ورود به بهشت استقبال فرشتگان و احترامات ويژه آغاز مي شود و از هر دري فرشته ها وارد شده و مي گويند سلام بر شما به جهت صبر و استقامتتان چه عاقبت خوبي پيدا کرديد.
2 ـ محيط آرامش:
بهشت دار السلام است، خانه امن و امان است:
ادخلوا الجنه لا خوف عليکم و لا انتم تحزنون؛ [46]
(داخل بهشت شويد که ديگر هيچ ترس و هيچ غصه اي بر شما نخواهد بود).
3 ـ دوستان و همراهان باوفا: يکي از بهترين لذات روحاني بهره مند شدن از دوستان باصفا و با کمال است آنچه قرآن تعبيرش چنين است ... و حسن اولئک رفيقا ... (چه رفيقان خوبي اين فضل و مرحمت خداوند است).
4 ـ برخوردهاي آميخته از محبت: در بهشت صفا و صميميت و محبت فشا را پر نشاط مي کند هيچ سخن بيهود اي نيست فقط سلام است، في شغل فاکهون (سرگرميهاي خوشحال کننده دارند).
5 ـ نشاط و خوشحالي فوق العاده:
تعريف في وجوههم نضره النعيم؛ [47]
(در چهره هاي آنان طراوت و نشاط نعمت را مي بيني)،
وجود يومئذ مسفره ضاحکه مستبشره؛ [48]
(صورتهايي که در آن روز نوراني، گشاده، خندان و مسرور است).
6 ـ احساس خشنودي خداوند:
لذت درک رضاي محبوب از بزرگترين لذتهاي معنوي است در آيه 15 سوره آل عمران بعد از ذکر باغهاي سرسبز بهشتي و همسران پاکيزه مي فرمايد:
و رضوان من الله (خشنودي خداوند) رضي الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظيم؛ [49]
(هم خداوند از آنها خشنود است و هم آنها از خداوند، اين است رستگاري بزرگ).
7 ـ ابديت و جاودانگي نعمتهاي بهشتي: هميشه ترس و نگراني از زوال و نيستي است اما بهشت و نعمتهايش جاودانه است هرگز ترس زوال نيست و اين ارزش فوق العاده اي است. اکلها دائم و ظلها؛ سوره رعد، آيه 35. (ميوه ها و خوردنيها و سايه اش هميشگي است).
8 ـ آنچه در تصور نمي گنجد:
فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قره اعين؛
(هيچکس نمي داند چه پاداشهايي که موجب روشني چشمها است براي آنها نهفته شده است) و به قول پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آنچه هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده و به هيچ قلبي خطور نکرده است در بهشت موجود مي باشد[50].
دوزخ و دوزخيان
جهنم کانون قهر و غضب الهي است، عذابهاي جهنم جسماني و روحاني است و اگر کسي فقط به مجازاتهاي روحي و معنوي تفسير کند بخشي عظيمي از آيات قرآن را ناديده گرفته است در بحث معاد جسماني و روحاني بيان شد که معاد جسماني و روحاني است پس بهشت و جهنم هم چنين است.
عذابهاي جسماني دوزخيان
1 ـ شدت عذاب: عذاب جهنم به اندازه اي شديد است که شخصي گنهکار دوست مي دارد فرزندان، همسر، برادر، دوست، قبيله و حتي همه روي زمين را فدا کند تا سبب نجاتش شود.
يود المجرم لو يفتدي من عذاب يومئذ ببنيه و صاحبته و اخيه و فصيلته التي توويه و من في الارض جميعا ثم ينجيه؛ [51]
(گنهکار دوست مي دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند و همسر و برادرش و قبيله اش را که هميشه از او حمايت مي کردند و تمام مردم روي زمين را، تا مايه نجاتش شود).
2 ـ غذاها و نوشيدنيهاي دوزخيان:
ان شجره الزقوم طعام الاثيم کالمهل يغلي في البطون کغلي الحميم؛ [52]
(همانا درخت زقوم غذاي گنهکاران است همانند فلز گداخته در شکمها مي جوشد، جوششي چون آب سوزان).
3 ـ لباس جهنميان:
و تري المجرمين يومئذ في الاصفاد سرابيلهم من قطران و تغشي وجوههم النار؛ [53]
(در آن روز گنهکاران را همراه هم در غل و زنجير مي بيني لباسشان از قطران (ماده چسبنده بدبوي قابل اشتعال) است و صورتهايشان را آتش مي پوشاند). فالذين کفروا قطعت لهم ثياب من نار يصب من فوق روسهم الحميم يصهر به ما في بطونهم و الجلود؛ سوره حج، آيه هاي 21 ـ 19. (پس کسانيکه کافر شدند لباسهايي از آتش بر آنها بريده مي شود و مايعي سوزان و جوشان بر سر آنها مي ريزند چنانچه ظاهر و باطنشان را ذوب مي کند).
4 ـ عذابهاي گوناگون:
همه چيز جهنم رنگ عذاب دارد زيرا جهنم کانون قهر و غضب است.
« ان الذين کفروا باياتنا سوف نصليهم نارا کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب ان الله کان عزيزا حکيما؛ »[54]
(همانا کساني که به آيات ما کافر شدند بزودي آنها را در آتشي وارد مي کنيم که هر چه پوستهاي آنها سوخت پوستهاي ديگري به جاي آن قرار مي دهيم تا عذاب را بچشد، خداوند توانا و حکيم است).
از مجموع آياتي که درباره عذاب جهنميان آمده، به دست مي آيد که کيفر اهل جهنم به وصف نمي گنجد و بسيار شديد و دردناک است.
عذابهاي روحي
1 ـ غم و اندوه و حسرت بي پايان:
«کلما ارادوا ان يخرجوا منها من غم اعيدوا فيها و ذوقوا عذاب الحريق؛» [55]
(هر زمان بخواهند از غم و غصه هاي جهنم خارج شوند آنها را بر مي گردانند و گفته مي شود بچشيد عذاب سوزان را).
2 ـ خواري و ذلت فراوان:
والذين کفروا و کذبوا بآياتنا فاولئک لهم عذاب مهين؛ [56]
( و کساني که کافر شدند و آيات ما را تکذيب کردند براي آنها عذاب خوار کننده اي است).
در موارد متعددي از قرآن ذلت و خواري اهل جهنم را بيان مي کند همانگونه که آنها در دني مومنين را خوار مي پنداشتند.
3 ـ تحقير و سرزنش بسيار:
وقتي دوزخيان مي گويند پروردگارا ما را از دوزخ خارج کن اگر به اعمال گذشته برگرديم قطعا ستمگريم، به آنها گفته مي شود: اخسئوا فيها و لاتکلمون؛ [57]
(دور شويد در دوزخ و با من سخن نگوييد).
اين تعبير إخسئوا جمله اي است که هنگام دور ساختن سگ به کار مي رود و اين جمله براي تحقير ستمگران و گنهکاران است.
4 ـ جاودانگي عذاب و کيفر:
و من يعص الله و رسوله فان له نار جهنم خالدين فيها ابدا؛ [58]
(کسي که نافرماني خدا و رسولش کند براي او آتش جهنم است که هميشه در آن خواهد ماند).
خلود و هميشگي که براي گروهي از اهل جهنم هست بسيار دردناک و سخت خواهد بود زيرا هر کس در مشکلي بسر مي برد فقط شاديش اميد نجات است اما شدت بيچارگي در موردي است که هيچ اميد نجات نباشد. علاوه به اينها دوري از رحمت خداوند از شديدترين آلام روحي است: .... فکيف اصبر علي فراقک.
سوال: چگونه مي شود انساني که حداکثر صد سال گناه کرده است هزاران ميليون سال بلکه هميشه عذاب شود البته اين سوال درباره جاودانگي بهشت هم هست ولي آنجا لطف بي پايان خداوند است، اما عذاب هميشگي چگونه با عدل سازگار است؟
جواب: بعضي گناهان مانند کفر اثر طبيعي اش عذاب هميشگي است. مثلا؛ اگر راننده اي با تخلف از قوانين رانندگي موجب تصادف و مثلا قطع پاها گردد، تخلف او يک لحظه بوده ولي تا آخر عمر از نعمت پاها محروم است يک کبريت کوچک مي تواند شهري را به آتش بکشد اعمال انسان نيز چنين است قرآن مي فرمايد:
و لا تجزون الا ما کنتم تعملون؛ [59]
(هرگز جزا داده نمي شويد مگر به آنچه عمل کرده ايد). یعنی، خلود اثر خود عمل است.
فردا که زوال شش جهت خواهد بود قدر تو به قدر معرفت خواهد بود
در حسن صفت کوش که در روز جزا حشر تو به صورت صفت خواهد بود
(ابوسعید ابوالخیر، رباعی ۲۷۲)
تمرين و تفکر
1 ـ شاهدان قيامت چه کساني هستند؟ بطور فشرده بيان کنيد.
2 ـ ميزان يعني چه و ميزان قيامت چيست؟
3 ـ موازين قيامت چه کساني هستند؟
4 ـ در قيامت از چه چيزهايي سوال مي شود؟
5 ـ از نظر پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله فقير و مفلس کيست؟
6 ـ صراط دنيا و آخرت چيست؟
7 ـ امام صادق عليه السلام درباره صراط (به مفضل) چه فرمودند؟
8 ـ پنج مورد از نعمتهاي جسماني بهشت را بيان کنيد.
9 ـ پنج مورد از نعمتهاي روحاني بهشت را بيان کنيد.
10 ـ سه مورد از عذابهاي جسماني اهل دوزخ و سه مورد از عذابهاي روحي جهنميان را بيان کنيد.

. در بحث معاد از اين کتابها استفاده و اقتباس شده است: نهج البلاغه ـ بحار الانوار- تسليه الفواد مرحوم شبر ـ کلم الطيب (مرحوم طيب) ـ محجه البيضاء (مرحوم فيض) معاد آقاي فلسفي ـ معاد آقاي مکارم ـ معاد آقاي قرائتي ـ معاد آقاي سلطاني ـ تفسير نمونه و بيشترين استفاده و اقتباس از تفسير پيام قرآن 56.
....(( و الحمد لله رب العالمين بعدد ما احاط به علمه ))....

کتابنامه

منابع و مآخذ:
1. انديشه اسلامي، جعفر سبحاني و محمد محمدرضايي، دفتر نشر معارف.
2. معارف اسلامي 1، محمد سعيدي مهر - محسن جوادي، دفتر نشر معارف.
3. معارف اسلامي 1 و 2، جمعي از نويسندگان، انتشارات سمت.
4. معارف در آثار شهيد مطهري، دفتر نشر معارف.

منابع تكميلي جهت مطالعه بیشتر:
1. درآمدي بر خداشناسي فلسفي، محسن جوادي، قم، معارف.
2. طبيعت و حكمت، احمد ديلمي، قم، معارف.
3. فلسفه دين (خدا، اختيار و شر)، الوين پلانتينجا، ترجمه و توضيح محمد سعيدي مهر، قم، طه.
4. نقد برهان ناپذيري وجود خدا، عسكري سليماني اميري، قم، بوستان كتاب.
5. معارف قرآن، (خداشناسي - كيهان شناسي - انسان شناسي)، محمدتقي مصباح يزدي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
6. آيا خدايي هست، ريچارد سويين برن، ترجمه محمد جاودان ، قم، دانشگاه مفيد.
7. فلسفه دين در قرن بيستم، چارلز تاليا فرو، ترجمه انشاءالله رحمتي، تهران، دفتر پژوهش ونشر سهروردي.
8. درآمدي بر الهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت، عبدالرحيم سليماني اردستاني، قم، طه.
9. حيات جاودانه (معادشناسي)، امير ديواني، قم، معارف.
10. مرگ و جاودانگي، ترجمه سيدمحسن رضازاده، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردي.
11. تبيين براهين اثبات خدا، عبدالله جوادي آملي، قم، اسراء.
12. معارف اسلامي 1، (مبتني بر روش فعال)، رضا فيروزي، قم، انجمن معارف اسلامي ايران.
13. دين پژوهي (جلد دوم) ، ويراسته ميرچاالياده، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
14.تصويري از بهشت و جهنم، احمد حبيبيان، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل.

کتا ب های مرتبط با اندیشه اسلامی
- در باره انسان‌شناسی:
1. از عقل قدسي تا عقل ابزاري، پارسانيا، حميد، مجله علوم سياسي، شماره 19، 1381.
2. اگزیستانس و اگزیستانسیالیسم تطبیقی، محمود نوالی، 1373، دانشگاه تبریز
3. انسان از آغاز تا انجام، علامه طباطبایی
4. انسان در اسلام و مکاتب غربی، علی اصغر حلبی
5. انسان در اسلام، احمد واعظی
6. انسان در قرآن، انسان و سرنوشت، فطرت، (مجموعه آثار ج 3)، شهید مطهری
7. انسان شناسی (اسلام- اگزیسانسیالیسم- اومانیسم). ابراهیمان، حسین. تهران: صدف، 1381.
8. انسان شناسی فرهنگی، بیتس دانیل، ترجمه محسن ثلاثی
9. انسان شناسی فلسفی، علی اصغر حلبی
10. انسان شناسی فلسفی، هانس، ترجمه محمد رضا بهشتی، نشر هرمس
11. انسان شناسی، محمود رجبی
12. انسان شناسي قرآني، مجله معرفت ش 32.
13. انسان کامل، شهید مطهری
14. تفسیر انسان به انسان، جوادی آملی
15. حیات معقول، محمد تقی جعفری
16. حيات حقيقي انسان در قرآن، تفسير موضوعي ج 15، جوادي آملي.
17. خدا و انسان در فلسفه یاسپرس، عبدالله نصری، 1375، نشر آذرخش
18. خلافت انسان، محمد باقر صدر
19. صورت و سيرت انسان در قرآن، تفسير موضوعي ج 14، جوادي آملي.
20. فطرت در قرآن، تفسير موضوعي ج 12، جوادي آملي.
21. فلسفه وجودی، مک کواردی، حنایی کاشانی
22. مقام عقل، حیدری، کاظم؛ اسفندیاری، محمد. قم: دلیل ما، 1383.
23. نسبت ميان عقلانيت و کرامت انسان در فلسفه ملاصدرا و کانت، محمدپور دهکردي، سيما، اکبريان، رضا، اعواني، شهين، مجله معرفت فلسفي، سال ششم، شماره چهارم، تابستان 1388.
24. هستی و هبوط، حمید پارسانیا
25. هفت نظریه در طبیعت انسانی، لس لی، بهرام پور

- درباره تکامل:
1. انسان از دیدگاه اسلام، احمد واعظی
2. آفرینش انسان، محمد تقی جعفری
3. آیا انسان براستی زاده میمون است، دکتر بهزاد
4. تفسیر المیزان ج 16
5. تکامل زیستی و آیات آفرینش، ابراهیم کلانتری
6. توحید و تکامل، شهید مطهری
7. خلقت انسان از نظر قرآن، مصباح یزدی
8. داروینیسم یا تکامل انواع، جعفر سبحانی
9. علل گرایش به مادیگری، شهید مطهری
10. علم و دین، ایان باربور
11. فیلسوف نماها، مکارم شیرازی
12. کلام جدید، عبدالحسین خسرو پناه
13. مبانی انسان شناسی در قرآن، عبدالله نصری
14. منشأ انواع، چالز داروين، نورالدين فرهيخته، انتشارات زرين، چاپ اول، 1380.
15. موضوع علم و دین در خلقت انسان، احد فرامرز قراملکی

- در باره روح:
1. انسان روح است نه جسد، رؤوف عبید، ترجمه کاظم خلخالی، انتشارات افراسیاب
2. حقیقت روح (دانشی اندک از علم ارواح)، احمد زمردیان
3. روح – ماده – کائنات، محسن فرشاد
4. روح و دانش جدید، آیزنک، هانس یورگن و دیگران، ترجمه محمد رضا غفاری
5. معرفت نفس، حسن زاده آملی

- در باره خداشناسي:
1. اثبات وجود خدا به روش اصل موضوعی، عبدالرسول عبودیت
2. اثبات وجود خدا جان کلوور مونسما ترجمه: احمد آرام و ... سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی 1362
3. اسماء الحسنی شرح دعای جوشن کبیر ، مهدی افتخار
4. اسماء حسنی، آیت الله محمد شجاعی، انتشارات سروش
5. اصول فلسفه و روش رئاليسم (ج5)، علامه طباطبائي.
6. ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، محمد تقی فعالی
7. آموزش در کلام اسلامي، محمد سعيدي مهر، طه. (ج 1، خداشناسي).
8. آموزش فلسفه (ج2 )، محمد تقي مصباح
9. آموزش کلام اسلامی محمد سعیدی مهر – طه ج 1
10. باور به خدا، رضا صادقی
11. بررسی تطبیقی اسماء الهی اسلام، مسیحیت، یهودی، بودایی، زرتشتی، هندو، تائویی، مرضیه شنکایی، انتشارات سروش
12. پرسش­ها و پاسخ­ها، ج 5 دانشجویی، نشر معارف
13. تبيين براهين اثبات خدا (تعالي شأنه)، جوادي آملي، چاپ سوم، قم، نشر اسراء، 1378.
14. توحید در ادب فارسی، مهدی فارسی، مهدی دشتی، وزارت فرهنگ و ارشاد 1384
15. توحید در قرآن، جوادی آملی، (ج 2 تفسیر موضوعی قرآن)
16. توحید مفضل، ترجمه علامه مجلسی وزارت فرهنگ و ارشاد تحقیق: باقر بیدهندی
17. توحید ناب (ادله اثبات خدا)، آیت الله سید حسین شمس، دفتر تبلیغات
18. توحید و مراتب آن، جعفر سبحانی، (منشور جاوید ج 2)
19. توحید، شهید مطهری، (مجموعه آثار، ج 4)
20. جهان بيني توحيدي (مجموعه آثارج 2)، شهيد مطهري
21. خدا از نگاه امام علی، دکتر محمد محمد رضایی
22. خدا و انسان در قرآن، توشی هیکو ایزوتسو، ترجمه احمد آرام دفتر نشر فرهنگ اسلامی 1373 چاپ سوم
23. خداشناسی از ابراهیم تاکنون (یهود، مسیحیت، اسلام)، کرن آرمسترانک، ترجمه محسن سپهر 1382 نشر مرکز
24. خداشناسی فطری، عزیز الله مهریزی، کانون اندیشه جوان
25. خداشناسي در قرآن، محمد تقي مصباح.
26. خداگرایی و خداشناسی فطری، محمد اسماعیل سید هاشمی ، دانشگاه شهید بهشتی
27. درآمدی بر اسماء الهی از دیدگاه قرآن و عرفان، رضا رمضانی گیلانی
28. دو هزار دانشمند در جستجوی خدا، رایموند روایه، ترجمه فرامرز برزگر
29. راه خداشناسی و شناخت صفات او، جعفر سبحانی
30. سرشت انسان پژوهشی در خداشناسی فطری، علی شیروانی، نشر معارف
31. شکوه نجوا، شرح مناجات شعبانیه و مناجات المریدین، مصباح یزدی
32. شهود و شناخت، شرح ادعیه صحیفه سجادیه، حسن ممدوحی
33. علم کلام،(اثبات خدا)، علی محمدی خراسانی، پارسیان
34. علم و آفریدگار، علی ربانی گلپایگانی، مجله نور علم، شماره 42 (مقاله)
35. الله شناسی، محمد حسین حسینی طهرانی
36. مبانی خداشناسی در فلسفه یونان و ادیان الهی، رضا برنجکار
37. مرزهای توحید و شرک در قرآن، جعفر سبحانی، ترجمه مهدی عزیزیان
38. معرفت فطری خدا ، رضا برنجکار
39. مفهوم ایمان در کلام اسلامی، ایزوتسو ،ترجمه زهرا پورسینا ، انتشارات سروش
40. نظریه ایمان در عرصه کلام و قرآن، محسن جوادی، نشر معارف
41. نقد برهان ناپذیری وجود خدا، عسکری سلیمانی امیری

- در باره کلام اسلامی- اصول عقاید:
1. اصول عقائد و دستورات ديني، مجموعه آثار علامه طباطبائي 2، اصغر ارادتي، دفتر نشر آثار علامه.
2. اندیشه­های کلامی شیعه با جستارهایی درباره معتزله، اشاعره و شعوبیه دکتر سید حسین رئیس السادات
3. آموزش عقائد، مصباح يزدي، چاپ و نشر بين الملل.
4. آموزش کلام اسلامي، محمد سعيدي مهر، مؤسسه فرهنگي طه.
5. تحقیقی در مسائل کلامی از نظر متکلمان اشعری و معتزلی، دکتر اسعد شیخ الاسلامی.
6. حاصل عمر، انديشه­هاي کلامي و اجتماعي شهيد مطهري، عبدالله نصري.
7. طرحي نو در تدريس عقايد اسلامي، امامي و آشتياني، سازمان تبليغات.
8. عقايد اسلامي در پرتو قرآن، حديث و عقل، جعفر سبحاني، دفتر تبليغات.
9. عقائد تطبیقی (تشیع و تسنن) حسین رجبی دفتر نمایندگی رهبری در امور اهل سنت
10. علم کلام، دکتر سيد احمد صفايي، انتشارات دانشگاه تهران.
11. قرآن و معارف عقلي، سبحاني، جعفر، قم، انتشارات نصر.
12. مباني اعتقادات اسلام، سيد مجتبي موسوي لاري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1387.
13. مبدأ و معاد در مکتب اهل بيت، آيت الله حسنعلي مرواريد، ترجمه گلستاني.
14. مبدأ و معاد، آيت الله مرواريد، ترجمه حميد رضا آژير.
15. معارف اسلامي در آثار شهيد مطهري، علي شيرواني، نشر معارف.
16. معارفي از قرآن، محمد هادي معرفت، ترجمه تقدسي نيا.
17. منشور عقائد اماميه، (150 اصل)، جعفر سبحاني.
18. نگرشي نو بر انديشه اسلامي، سيد محمد تقي مدرسي، ترجمه آژير.
19. نهضت کلامی در عصر امام رضا علیه السلام، سید محمد مرتضوی استاد دانشگاه فردوسی.

- در باره جبر و اختيار:
1. اراده خدا از دیدگاه فیلسوفان، متکلمان و محدثان، علی اله بداشتی، پژوهشگاه فلسفه و کلام، بوستان کتاب قم
2. آزادي اراده انسان در کلام اسلامي، طاهره روحاني.
3. بحثي درباره جبر و اختيار، زين العابدين قرباني.
4. تحقيق در مسأله جبر و اختيار، محمد صادق روحاني، ترجمه: يوسفي.
5. جبر و اختيار، جعفر سبحاني، رباني گلپايگاني.
6. جبر و اختيار، عباس ايراندوست.
7. جبر و اختيار، علي رباني گلپايگاني.
8. جبر و اختيار، محمد باقر بهبودي.
9. جبر و اختيار، محمد تقي جعفري.
10. طلب و اراده، امام خمینی
11. قضاء و قدر از دیدگاه ملاصدرا حسن اسلامی
12. مسأله اختیار در تفکر اسلامی و پاسخ معتزله به آن شیخ بو عمران ترجمه اسماعیل سعادت نشر هرمس

- در باره فلسفه احکام:
1. احکام شناسی، موگهی، عبدالرحیم، تهران: طرح نو، 1382.
2. حکمت عبادات، جوادي آملي، نشر اسراء، 1378.
3. رازهاي نماز، جوادي آملي، اسرا.
4. صهباي حج، جوادي آملي، اسرا.
5. عبادات اسلامی، محمد باقر صدر
6. فلسفه احکام، احمد اهتمام، چاپخانه اسلام، اصفهان.
7. فلسفه احکام، محمد وحيدي، انتشارات عصمت، 1381.
8. فلسفه زيارت، جوادي آملي، اسرا.
9. نماز (ترجمه الصلوه)، ملامحسن فیض کاشانی محمد علی صفیر
10. نماز تسلیم انسانی عصیانگر، جلال رفیع

- در باره شرور:
1. اقوام هلاک شده، هارون یحیی
2. پلانتينگا، آلوين، فلسفه دين (خدا، اختيار و شرّ)، ترجمه محمد سعيدي‏مهر، قم، طه، 1376.
3. خدا و مسأله شر، محمدحسن قدردان قراملکی، دفتر تبلیغات
4. نظريه نيستي انگارانه شر، علی عابدي شاهرودي، کيهان انديشه، 1372، ش 49.

- در باره هدف آفرينش:
1. حیات و هدف داری، روویر ترجمه دکتر عباس شیبانی
2. راز آفرینش، کریسی موریسن، ترجمه سید غلامرضا سعیدی
3. راز آفرینش، پرسش و پاسخ دانشجویی، شاکرین
4. فلسفه آفرینش، عبدالله نصری، چاپ سوم، قم، دفتر نشر معارف، 1388.

- در باره معنای زندگی:
1. انسان در جست­وجوي معنا، فرانکل، ويکتوراميل، دکتراکبرمعارفي، چاپ هفتم، انتشارات دانشگاه تهران،1384.
2. انسان در جست­وجوي معناي نهايي، فرانکل، ويکتوراميل، احمدرضا محمدپور، نقد و نظر، 1385، ش44-43.
3. انسان و خدا يا معناي زندگي، فري، لوک، عرفان ثابتي، تهران، انتشارات ققنوس، 1383.
4. پرسش‌هاي زندگي، سوتر، فرناندو ، عباس مخبر، چاپ اول، طرح نو، 1384.
5. سیمای فلسفی زندگی، محسن فرشاد
6. سيماي فلسفي زندگي، فرشاد، محسن، چاپ دوم، انتشارات آناهيتا، 1369.
7. علم مدرن، کليت جهان و معناي زندگي، محموديان، محمد رفيع، نامه فلسفه، 1378، ش 7.
8. غزالي و تولستوي در جست­وجوي معنا، محمدي، مژگان، نقد و نظر، ش44-43.
9. فلسفه پوچي، کامو، آلبر، محمد تقي غياثي، تهران، 1351.
10. قصه سرگرداني، نقدي بر «در بي‌معنايي معنا هست»، سليماني اميري، عسکري، نقد و نظر، سال هشتم، شماره اول و دوم، بهار و تابستان 1383، ش34- 33.
11. معنای زندگی، نقد و نظر، سال هشتم، شماره اول و دوم، بهار و تابستان 1382، ش 29- 30.
12. معنای زندگی، نقد و نظر، سال هشتم، شماره سوم و چهارم، پاييز و زمستان 1382، ش32-31.
13. معناي زندگي، پويا، اعظم چاپ اول، تهران، نشر اديان، 1386.
14. معناي زندگي، موفق، عليرضا، چاپ اول، تهران، کانون انديشه جوان، 1387.
15. معناي معناي زندگي، عليزماني، امير عباس، نامه حکمت، سال پنجم، ش 1، 1386.
16. نقش مقصود(معناي زندگي‌درشعر و انديشه‌حافظ)، فريامنش، مسعود، نقد و نظر،ش44-43.

- در باره عدل الهي:
1. عدل الهي از ديدگاه امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
2. عدل الهي، شهید مطهری، چاپ نهم، تهران، انتشارات اسلامي، 1398.
3. تئودیسه و عدل الهی مقایسه­ای بین آراء لایپ نیتس و استاد مطهری مهین رضایی (وزارت ارشاد) نشر سهروردی

- در باره معاد:
1. اسرار آیات بعث و عود ارواح و اجساد، غلامحسین آهنی
2. امدادهای غیبی، شهید مطهری
3. آثار فردی معاد از دیدگاه قرآن، اسدالله جمشیدی
4. آفرینش و رستاخیر، شینیا ماکینو، ترجمه دوستخواه، (ماکینو: استاد دانشگاه پژوهشهای خارجی توکیو)
5. آموزش درس معاد، محسن غرویان
6. بسوی جهان ابدی، زین العابدین قربانی لاهیجی
7. پرسش­ها و پاسخ­ها، ج 12، دانشجویی، نشر معارف
8. جاودانگي، اکبري، رضا، چاپ اول، قم، بوستان کتاب قم، 1382.
9. جهان غیب و غیب جهان سه مقاله در علم کلام بهاءالدین خرمشاهی انتشارات کیهان 1365
10. جهنم چرا، محمد حسن قدردان قراملکی، دفتر تبلیغات
11. حیات جاودانه، امیر دیوانی، نشر معارف، 1376.
12. سیاحت غرب، آقا نجفی قوچانی
13. سیری در جهان پس از مرگ، دکتر حبیب الله طاهری، جامعه مدرسین
14. عروج روح، محمد شجاعی، کانون اندیشه جوان
15. قیامت، محسن خرازی
16. معاد از دیدگاه مدرس زنوزی، دکتر ابراهیمی دینانی
17. معاد انسان و جهان، جعفر سبحانی
18. معاد در قرآن، تفسير موضوعي ج 4 و 5، جوادي آملي.
19. معاد در نگاه عقل و دین، محمد باقر شریعتی سبزواری بوستان کتاب قم
20. معاد در نگاه وحی و فلسفه، محمد باقر شریعتی سبزواری
21. معاد شناسی در پرتو کتاب، سنت و عقل، جعفر سبحانی ترجمه شیروانی نشر الزهراء
22. معاد شناسی، محمد حسین حسینی طهرانی، 5 جلد
23. معاد یا بازگشت به سوی خدا، محمد شجاعی
24. معاد: ابديت در قرآن و اديان، ابوالحسن مؤيدي.
25. مواقف حشر، محمد شجاعی ،کانون اندیشه جوان


والحمد لله رب العالمین بعدد ما احاط به العلم
آرزومند سلامتی و سعادت شما
محمد ادیب نیا

[1] . سوره انبياء، آيه 48.
[2] . سوره اعراف، آيه 7.
[3] . سوره قارعه، آيه 5.
[4] . بحار الانوار، جلد 7، صفحه 247 و 243.
[5] . بحار الانوار، جلد 7، صفحه 248.
[6] . بحار الانوار، جلد 7، صفحه 243.
[7] . همان منبع، صفحه 252.
[8] . مفاتيح الجنان.
[9] . بحار الانوار، جلد 7، صفحه 260.
[10] . بحار الانوار، جلد 7، صفحه 267.
[11] . همان منبع.
[12] . بحار الانوار، جلد 7، صفحه 265.
[13] . بحار الانوار، جلد 7، صفحه 258.
[14] . معاد فلسفي، جلد 3، صفحه 172، از کافي.
[15] . معاد فلسفي، جلد 3، صفحه 194، از احتجاج طبرسي.
[16] . همان منبع، صفحه 195، از وسائل الشيعه.
[17] . معاد فلسفي، جلد 3، از مسند احمد و صحيح مسلم.
[18] . همان منبع، از کافي.
[19] . سوره مومن، آيه 51.
[20] . سوره نساء آيه 1.
[21] . سوره يونس، آيه 46.
[22] . سوره بقره، آيه 137.
[23] . سوره نساء، آيه 43.
[24] . سوره نحل، آيه 86.
[25] . تفسير نور الثقلين، جلد 1، صفحه 134.
[26] . همان منبع.
[27] . سوره ق، آيه 21 و 18.
[28] . در المنثور، جلد دوم معاد فلسفي، صفحه 334.
[29] . لئالي الاخبار، صفحه 462.
[30] . بحار الانوار، جلد 7، صفحه 325.
[31] . سوره نور، آيه 24.
[32] . سوره يس، آيه 65.
[33] . سوره فصلت، آيه 20.
[34] . سوره زلزال، آيه 6 تا آخر.
[35] . سوره کهف، آيه 49
[36] . سوره آل عمران، آيه 30.
[37] . بحار الانوار، جلد 7، صفحه 228.
[38] . تفسير برهان، جلد 4، صفحه 87.
[39] . سوره انعام، آيه 151.
[40] . سوره انعام، آيه 126.
[41] . سوره مريم، آيه 72.
[42] . تفسير نور الثقلين، جلد 3، صفحه 353.
[43] . بحار الانوار، جلد 8، صفحه 66.
[44] . تفسير نور الثقلين، جلد 1، صفحه 20 تا 24.
[45] . بحار الانوار، جلد 8، صفحه 68 و 69.
[46] . سوره اعراف، آيه 49.
[47] . سوره مطففين، آيه 24.
[48] . سوره عبس، آيه 39.
[49] . سوره مائده، آيه 119.
[50] . الميزان و مجمع البيان و ...
[51] . سوره معارج، آيه هاي 14 ـ 11.
[52] . سوره دخان، آيه هاي 46 ـ 43.
[53] . سوره ابراهيم، آيه هاي 50 ـ 49.
[54] . سوره نساء، آيه 56.
[55] . سوره حج، آيه 22.
[56] . سوره حج، آيه 57.
[57] . سوره مومنون، آيه 108 ـ 107.
[58] . سوره جن، آيه 23.
[59] . سوره يس، آيه 54.

مراتب حیله های شیطان

بسم الله الرحمن الرحیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

برداشتی از حیات طیبه در آیه 97 سوره نحل:

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.

مراتب حیله های شیطان

برای انحراف سرمایه وجودی انسان از حیات طیبه الهی

1- پوچی(بی هدفی جهان و زندگی آدمی)

2- بی خدایی(لائیک، سکولار، لیبرال، ماتریالیسم و مادی گرا)

3- صهیونیسم(آپارتاید) نژاد پرستی، وطن پرستی، ملی گرایی افراطی(نازیسم)

4- ادیان غیر ابراهیمی=/هندو/ شینتو/ بت پرستی(انرژی، کیهان، کائنات، شیطان و جادو...

5- یهودی=(گرایش به باستان گرایی و توجه به پادشاهان اساطیری ایران و روم و مصر)

6- مسیحی=(پولسی قرون وسطایی نه مسیحیت ناب عیسوی)

7- مسلمان= / وهابی، داعشی، طالبانی و...

8- مسلمان=(بدون اعتقاد به امامت و هدایت امت به واسطه معصوم / سنّی

9- مسلمان= /(غیر دوازده امامی) علی اللهی، شیعه زیدی یا اسماعیلی و ....

10 مسلمان=/ شیعه اثنی عشری/ مخالف ولایت فقیه(قائل به انقطاع هدایت مستمر امامت).

11- مسلمان=/ شیعه اثنی عشری/ قائل به ولایت فقیه/ مخالف انقلاب اسلامی و امام خمینی.

12- مسلمان/ شیعه اثنی عشری/ قائل به ولایت فقیه/ موافق انقلاب اسلامی و امام خمینی/ مخالف مقام معظم رهبری.

13- مسلمان/ شیعه اثنی عشری/ قائل به ولایت فقیه/ موافق انقلاب اسلامی و امام خمینی/ موافق مقام معظم رهبری/ غیر مقید به مبانی اخلاقی و شرعی.

14- مسلمان/ شیعه اثنی عشری/ قائل به ولایت فقیه/ موافق انقلاب اسلامی و امام خمینی/ موافق مقام معظم رهبری/ مقید به مبانی اخلاقی و شرعی/ دارای چشمداشت به جریان های انحرافی و کفر و استکبار جهانی.

در حالی که بنده خدای تعالی پس از تحقیق و جستجو در یافتن حقیقت باید اینگونه بوده باشد:

مسلمان/ شیعه اثنی عشری/ قائل به ولایت فقیه/ موافق انقلاب اسلامی و امام خمینی/ موافق مقام معظم رهبری/ مقید به مبانی اخلاقی و شرعی/ بدون چشمداشت به جریان های انحرافی و کفر و استکبار جهانی.

والحمد لله رب العالمین علی کل حال

اوصاف الاشراف و خواجه نصیر طوسی

اوصاف الاشراف و خواجه نصیرالدین طوسی

ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن طوسی ملقب به خواجه‌نصیرالدین و مشهور به محقق طوسی، نامیده شده با القاب استاد البشر و عقل حادی عشر و معلم ثالث، در یازدهم جمادی‌الاولی سال ۵۹۸ هـ.ق. در طوس، چشم به دنیا گشود. علوم مختلف زمان خویش را ابتدا از پدر دانشمند خویش و سپس از دیگر عالمان و استادان طوس و نیشابور و خراسان در حوزه فقه و فلسفه و حدیث و نجوم و ریاضیات و دیگر دانش‌ها آموخت. با حضور در قلاع اسماعیلیه در پی فتنه مغول، فصل جدیدی از زندگانی وی توأم با اقبال علمی و سیاسی ادامه یافت. محیط آرام قهستان و قلاع الموت و حمایت امیران اسماعیلی از دانش و فرهنگ، موجب خلق برخی آثار ارزشمند خواجه در این دوره گشت.

با حمله هلاکوخان مغول به الموت و شکست دولت اسماعیلیه در سال ۶۵۴ هـ.ق. خواجه‌نصیرالدین به‌عنوان یک اندیشمند بزرگ و پرآوازه، تأثیر بسزایی در تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی به‌ویژه ازبین‌بردن خلافت عباسی ایفا کرد.

نبوغ ویژه، هوش سرشار، همت و کوشش وافر خواجه در کسب علوم، بهره‌گیری از امکان قدرت سیاسی و اجتماعی هلاکو و فرزندانش موجب خدمات بزرگ علمی خواجه در عرصه علم همچون رصدخانه مراغه و خلق آثار و رساله‌های علمی بی‌نظیر در تاریخ علم و فرهنگ ایران زمین گردید.

آثار علمی خواجه در عرصه‌های گوناگون، سرآمد تولیدات علمی دانشمندان شیعی، بر تارک فرهنگ اسلام و ایران می‌درخشد. مجموعه آثار خواجه‌نصیر در رشته‌ها و دانش‌های مختلف تا ۱۹۰ مورد به ثبت رسیده است. افزون بر آثار مکتوب، تلاش خواجه در تربیت شاگردان مستعد و آماده‌سازی بستر مناسب علمی فرهنگی برای گسترش علوم اسلامی به طور کلی و معارف اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به طور خاص، چهره‌ای منحصر به فرد از وی در تاریخ علم، فرهنگ و تعلیم‌وتربیت این مرز و بوم ساخته است.

خواجه سرانجام در روز هجدهم ذیحجه سال ۶۷۲ هـ.ق. در بغداد در گذشت و در جوار مرقد امام موسی کاظم (علیه‌السلام) روی در نقاب خاک کشید.

ادامه نوشته

در باره خطبة البیان منسوب به علی علیه السلام

خطبة البیان در وصف امیر مومنان علی علیه السلام

خُطبَةُ البَیان یا خطبة الافتخار خطبه مشهوری که منسوب به امام علی(ع) است، و به پیش‌گویی‌هایی درباره آینده و معرفی امیرالمؤمنین(ع) از زبان خود آن حضرت و همچنین تبیین آخرالزمان و نشانه‌های ظهور حضرت مهدی(ع) می‌پردازد. البته این خطبه در مصادر حدیثی اصلی ذکر نشده و دسترس‌ترین منبع آن، کتاب الزام الناصب است.

عبدالله‌بن مسعود ـ به اسنادی که در متن خطبه مذکور است ـ می‌گوید: زمانی که امیرالمؤمنین امر خلافت را عهده‌دار گردید، پس از سه روز به بصره آمد و به مسجد جامع شرفیاب شده، بر فراز منبر قرار گرفت و در ضمن خطبه‌ای به مناسبت حوادث و مصائبی که بعد از رحلت پیامبر برای امت روی می‌دهد، اشاره‌هایی فرمود. در این بین، منکری به نام "سوید‌بن نوفل هلالی" از بزرگان خوارج، سخن امام را قطع کرد و پرسید که وی این چیزها را از کجا می‌داند؟ حضرت به دیده خشم به وی نگریست و در باب اوصاف خود و احاطه علم خویش، عبارت‌هایی مسجع بر زبان آورد که بیان احوال وی بود؛ مثل: "انا سرّ الأسرار، انا شجره الأنوار، انا دلیل السموات، انا انیس المسبّحات" و غیر اینها.[1]

این خطبه بسیار طولانی تنها در منابع متأخر، یافت می‌شود. شاید دسترس‌ترین منبع آن، کتاب الزام الناصب ، نوشته علی یزدی حائری (م ۱۳۳۳ق) باشد. در این کتاب، سه نسخه و به عبارتی سه متن برای خطبه البیان ذکر شده که هر یک با دیگری تفاوت‌های زیادی دارد. برای دو نسخه اول آن، منبعی ارائه نشده و نسخه سوم را به کتاب الدر المنظم فی السرّ الاعظم نوشته محمدبن طلحه شافعی، (م ۶۵۲ق) منتسب می‌کند که وی از عالمان اهل سنت و دوست‌داران اهل بیت است.[2]

مرحوم میرزای قمی می‌گوید: انتساب خطبه به آن جناب برای حقیر ثابت نشده و در هیچ‌یک از کتب معتبره ندیده‌ام...، بلی این خطبه و نظیر آن در کلام بعضی صوفی‌مسلکان دیده می‌شود.[3]

در این‌جا دو نکته باید مورد توجه قرار گیرد:

. نکته اول

اخبار هم مانند آیات محکم و متشابه، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مفصل، و تنزیل و تأویل دارد. پس بر شخص منصف است که به مجرد دیدن حدیث یا خبری که ظاهر آن در نظر او به‌ظاهر با اصول و قواعد، هم‌سویی ندارد تأمل و تدبر نماید و فوراً به انکارش کمر همت نبدد. شیخ مفید (م ۴۱۳ ق) در کتاب اختصاص حدیثی از حضرت صادق ـ علیه‌السلام ـ به نحو مسند روایت کرده که حضرت فرمود: همانا سخنان ما به هفتاد وجه باز می‌گردد.[4] در نتیجه اگر کلامی در سخنان ایشان دیده شد که از متشابهات بود، فوراً نباید آن را رد کرد؛ بلکه سزاوار است که سکوت و توقف کرد که این روش موافق با احتیاط است.[5]

. نکته دوم

برخی خواسته‌اند عبارات این خطبه را که به‌ظاهر غلو‌آمیز می‌آید، به کتب معتبر شیعه، از قبیل کتاب بصائر الدرجات محمدبن حسنبن فروخ صفار (م ۲۹۰ ق) یا البدء و التاریخ مقدسی، تاریخ طبری و رجال الکشی منتسب کنند که اگر مقصود ایشان فقط چند کلمه یا جمله از خطبه البیان است، باید گفت آنها را سید رضی هم در نهج‌البلاغه آورده است؛ ولی قطعاً سازندگان خطبه البیان، آن کلمات یا جملات را از نهج‌البلاغه یا منابع معتبر دیگر گرفته‌اند.[6] و اینها دال بر اعتبار این خطبه نمی‌تواند باشد. نهایت این‌که مضامینی از این خطبه که در کتب ذکرشده آمده است، بر فرض داشتن سایر شرایط وثاقت متن و سند، به اعتبار همان کتب مورد قبول واقع می‌باشد.

قسمتی از خطبه البیان امیرالمومنین علیه السلام

أنا صاحب الصراط و الموقف، منم صاحب صراط و قیامت و جایگاه حساب،
أنا قاسم الجنۀ و النار بامرربّی ،
منم قسمت کننده بهشت و دوزخ به امر پروردگارم ،

أنا ادم الاول ،آدم اول من هستم ،

أنا نوح الاول،نوح اول من هستم ،

أنا ایه الجبّار،منم نشان خدای جبّار ،

أنا حقیقه الاسرار،منم اصل رازها ،

انا مورّق الاشجار،منم سازندۀ برگ درختان ،

انا مونع الثمار، منم که میوه ها را می رسانم ،

أنا مفجّر العیون، منم جاری کنندۀ چشمه ها،

انا مجری الانهار، من نهرها را روان می سازم ،

أنا خازن العلم، منم خزانه دار علم،

أنا طور الحلم، منم کوه بردباری ،

أنا امیرالمومنین، منم فرمانروای مومنین ،

أنا عین الیقین ، منم نفس یقین،

أنا حجه الله فی السموات والارض ، منم برهان خدا در آسمانها و زمین ،
أنا الراجفه، منم اول نفخۀ صوراسرافیل،

أنا الصاعقه، منم عذاب هلاک کننده،

أنا الصیحه بالحق، منم بلند اواز به حق ،

أنا الساعه لمن کذّب بها، منم قیامت موعود برای کسی که ان را انکار کرد ،
أنا ذلک
النور الذی یقتبس منه الهدی، منم این چنین نوری که از ان راه راست بر گرفته می شود ،

أنا صاحب الصور،منم صاحب شیپور اسرافیل ،

أنا مخرج فی القبور، منم که مردگان را از قبرها خارج می کنم ،

أنا صاحب یوم النشور، منم مالک روز قیامت ،

أنا صاحب نوح ومنجیه، منم همراه نوح و رهایی بخش او ،

أنا صاحب ایوب المبتلی و شافیه، منم همراه ایوب دردمند و شفابخش او ،

أنا اقمت السموات بامر ربی، من آسمانها را به امر پروردگارم برپا داشته ام ،

أنا صاحب ابراهیم، منم همراه ابراهیم ،

أنا سرّ الکلیم، منم راز موسی کلیم ،

أنا الناظر فی الملکوت، منم نظر کننده در عالم فرشتگان ،

أنا امر الحی الذی لا یموت ،منم امر پرورگار زنده ای که نمی میرد ،

أنا ولی الحق علی سائر الخلق ، منم جانشین حق بر جمیع مخلوقات ،

أنا الذی لا یبدّل القول لدیّ ،منم انکه قول ووعدۀ الهی ازعقاب و ثواب نزد من تغییر پذیرنیست ،

و حساب الخلق الیّ ، و حساب خلق در قیامت با من است ،

أنا المفوض الیّ امرالخلائق، منم انکه کار خلق به من واگذارشده،

أنا خلیفه الاله الخالق ، منم جانشین خداوند افریدگار ،

أنا سرّالله فی بلاده ، منم راز خداوند در شهرهای او ، و حجته علی عبا ده ، و برهان او بر بندگانش ،

أنا امر الله و الروح ، کما قال سبحانه تعاّلی : (و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربّی ) منم امر خداوند و روح ، همانگونه که خداوند تعالی فرمود: ای رسول از تو سوال می کنند از روح بگو روح از امر پروردگار من است ،

أنا ارسیت الجبال الشامخات ، من کوههای مرتفع را استوار ساختم ،

و فجّرت العیون الجاریات ، و چشمه های جاری را شکافتم ،

أنا غارس الاشجار ، منم نشانندۀ درختان ،

ومخرج الوان الثمار، منم نمایان کنندۀ رنگهای میوه ها ،

أنا مقدرالاقوات ، منم قسمت کننده رزقها ،

أنا منشرالاموات ، منم زنده کننده مردگان،

أنا منزّل القطر، منم نازل کنندۀ قطرات باران ،

أنا منوّرالشمس و القمر و النجوم ، منم نوردهندۀ خورشید و ماه وستارگان ،

أنا قیّم القیامه ، من عهده دار قیامتنم ،

أنا مقیم الساعه، من برپا کنندۀ قیامتم .[7]


[1] . حائری یزدی، علی، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب، ج ۲، ص ۱۴۸- ۱۹۱، اول،‌ بیروت، ‌۱۴۲۲ ق.‌

[2] . حائری یزدی، علی، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب، ج ۲، ص ۲۳۲، اول،‌ بیروت، ‌۱۴۲۲ ق.‌

[3] . قمی، ابوالقاسم، جامع الشتات، ص ۷۹۲، مءسسه کیهان، اول، تهران، ۱۴۱۳ق.

[4] . "ان کلامنا ینصرف علی سبعین وجهاً"؛ مفید، محمدبن محمد، اختصاص، ص 288، المؤتمر العالمی، اول، قم، 1413ق.

[5] . مؤسسه تحقیقاتی فرهنگی جلی، گفتار امیرالمؤمنین در شناخت امام و حوادث آخرالزمان، ص ۱۴، نشر جلی، قم، بی‌تا.

[6] . بیدآبادی، مسعود، نگاهی به خطبة الافتخار و خطبه تطنجیه، فصل‌نامه علوم حدیث، ش ۲۵، ص ۶۹، دارالحدیث.

[7] . حافظ برسی، رجب بن محمد، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین علیه السلام، انتشارات اعلمی، بیروت، ۱۴۲۲ ق.

عرفان نظری آقای خامنه ای (حفظه الله تعالی)

عدم مخالفت با عرفان نظری

ایشان به عرفان نظری اشاره کردند؛ بنده هیچ دشمنی و مخالفتی با عرفان نظری ندارم. گفته می‌شود: �الانسان عدوّ لما جهله�. بنده هیچ ورودی در عرفان نظری ندارم، اما هیچ عداوتی هم ندارم؛ منتها اعتقادم این است که ما نباید عرفان را به معنای الفاظ و تعبیرات و فرمول‌های ذهنی مثل بقیه علوم ببینیم. عرفان، همان مرحوم قاضی است؛ مرحوم ملاحسینقلی همدانی است؛ مرحوم سید احمد کربلایی است؛ عرفان واقعی اینهاست. مرحوم آقای طباطبایی خودش فیلسوف بود، اهل فلسفه بود، بلاشک در عرفان هم وارد بود؛ منتها آنچه که در عرفان از ایشان معهود است، عرفان عملی است؛ یعنی سلوک، دستور، تربیت شاگرد؛ شاگرد به معنای سالک. عرفان نظری باید به سلوک بینجامد. خب، موضوع عرفان، ذات مقدس پروردگار است. موضوع عرفان، خداست. از این جهت، برتر از همه ی علوم است. خب، این خدا باید در زندگی کسی که اهل عرفان است، تجلی پیدا کند. ما کسانی را دیدیم که گفته می‌شد در عرفان نظری از همه بهترند، اما در عرفان عملی یک قدم برنداشته بودند. ما افراد اینطوری را دیدیم و درک کردیم که اصلاً مسائل سلوکی و اینها را مس نکرده بودند. آنچه که من به آن تکیه دارم، این است که واقعاً یک حرکت عملی دیده شود؛ که این در مورد اهل معقول، به طور عام مطلوب است. آن کسانی هم که به عنوان اهل حکمت و اهل معقول شناخته شدند، غالباً کسانی‌اند که این جنبه ی معنوی در آنها وجود داشته.

حالا شما از قول مرحوم آقای فاضل، از امام (رضوان الله علیه) خاطره‌ای نقل کردید؛ خود من هم یک خاطره‌ای دارم که آن را هم بگویم. من از ایشان پرسیدم که شما درس مرحوم حاج میرزا جواد آقا را درک کردید یا نه؟ ایشان گفتند که نه، افسوس، افسوس، نشد!

البته در برخی کتاب‌ها می‌نویسند که امام جزو شاگردهای آمیرزا جواد آقا بودند؛ در حالی که نخیر، قطعاّ ایشان نبودند. ایشان گفتند که آقای آشیخ محمدعلی اراکی آمد من را دو جلسه برد درس ایشان. ظاهراً شب‌های جمعه جلسه داشتند. ایشان گفتند دو جلسه رفتم، اما نپسندیدم. می‌گفتند آن وقت‌ها ذهن ما پر بود از آن حرف‌ها. یعنی همان حرف‌های عرفان نظری. امام در سن هشتاد و چند سالگی افسوس می‌خورد که درس آمیرزا جواد آقا نرفته؛ با اینکه ایشان شاگرد و مرید و عاشق مرحوم شاه آبادی بوده.

یک خاطره دیگر هم به مناسبت عرفان نقل کنم. گفتند اوّلی که ایشان مرحوم آقای شاه آبادی را در قم دیده بودند، یک کسی گفته بود آن که شما دنبالش می‌گردید، این است. مرحوم شاه آبادی چند سالی هم در قم مانده بودند. ایشان گفتند که من و فلانی ـ یک کس دیگری را اسم آوردند، که من حالا یادم نیست ـ دو نفری رفتیم پیش ایشان و گفتیم یک درسی برای ما شروع کنید. ایشان اول امتناع می‌کرد، اما بعد با اصرار زیاد ما گفت: خب، حالا چه می‌خواهید؟ منظومه، اسفار، فلان؟ گفتیم نه، ما از این چیزها گذشته‌ایم؛ �مصباح الانس� می‌خواهیم. ایشان گفت: اِ، �مصباح الانس�؟! خانه ایشان ظاهراً گذر جدّا بود. امام می‌گفتند از مدرسه دارالشفاء یا فیضیه تا گذر جدّا با ایشان همین طور رفتیم، تا اینکه بالاخره ایشان را وادار کردیم که برای ما �مصباح الانس� بگوید. امام از اول هم از �مصباح الانس� شروع کرده.

ایشان خیلی هم به عرفان علاقه مند بودند. می‌دانید تبحر امام بیشتر در عرفان بود، بیش از فلسفه ـ یعنی امام متبحر و منغمر در عرفان بودند ـ خب، در فلسفه هم که ایشان بلاشک استاد بودند؛ لیکن حالا بعد از سن هشتاد سالگی به بالا، که یادم نیست چه سالی بود، ایشان به من اینجوری می‌گفتند: افسوس؛ نه، ذهن ما آن وقت‌ها پر بود از آن حرف‌ها. خب، حرف‌های عرفان نظری، حرف‌های پر زرق و برقی هم هست؛ اما آن چیز دیگری است، راه دیگری است، حرف دیگری است. من حرفم این است؛ والاّ نخیر، بنده هیچ مخالفتی به این معنا با این مسئله ندارم.

ان‌شاء‌الله که خداوند آقایان را موفق و مؤید بدارد. امروز حقیقتاً من خوشحال شدم از دیدن شما آقایان و حرف‌هایی که زدید. حرف سنجیده و پرمغز، انسان را خوشحال می‌کند. ان‌شاء‌الله موفق و مؤید باشید.

تجلی عرفان در سخنان رهبری

تجلی عرفان در سخنان رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای

شرح حدیثی درباره ویژگی‌های نزدیک‌ترین افراد به پیامبر در روز قیامت

معنای با مردم بودن این نیست که فرض کنید انسان به چهار نفر از طبقه‌ ممتاز بگوید اینها مردمند؛ نه، یعنی توده‌ مردم، طبقات پایین مردم، عامّه‌ مردم؛ با اینها باشید، بین اینها باشید، مثل آنها زندگی کنید، در حدّ آنها زندگی کنید، پیش آنها تواضع کنید؛ اینها معنای مردمی بودن است.

۵ سال پیش

شرح وصیت نامه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ؛

بیانات رهبر معظم انقلاب در شرح وصیت‌نامه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام اعجوبه خلقت است. مسلمان درجه اوّل است. تالی تلوّ نبىّ اکرم است. مقامات او در آسمان‌ها معروف‌تر است تا در زمین. مریدان و محبّین او در بین ملائکه آسمان‌ها بیشتر هستند تا در بین انسان‌ها. این انسانِ متّصل به ملکوت؛ این عارف به همه معارف عالیه و راقیه الهی؛ این مجاهد درجه اوّل فی‌ سبیل‌ اللَّه که �جاهد فی اللَّه حقّ جهاده� همان‌طور که شایسته جهاد بود، در همه مراحل زندگی، جهاد کرد. آن زاهد درجه یک، سیاستمدار درجه یک، زمامدار درجه یک، انسانی با این خصوصیات والا، از دنیا می‌رود.

۵ سال پیش

محور بیانات آیت الله کمیلی در آغاز سال تحصیلی حوزه ؛

ضرورت تهذیب در بیان مقام معظم رهبری (حفظه الله)

علیرغم اهمیت تهذیب نفس، ورود به این عرصه کمرنگ است و پیگیری این مطالبه نیز جدی دنبال نمی شود

۶ سال پیش

گفتاری با برگزارکنندگان کنگره بزرگداشت آیت‌الله ملکی تبریزی ؛

کلامی درباره آیت‌الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (ره)

می‌بینید اقبال جوان‌ها به این چیزها را (امور معنوی). هر گوشه یک شخصی علمی به‌پا کرد، یک عده دورش جمع می‌شوند. این نشان‌دهنده این است که این تشنگی وجود دارد امروز. این تشنگی را باید با آب زلال برطرف کرد. ما چنانچه آب گل‌آلود یا آب مسموم هم بدهیم، این تشنگی برطرف خواهد شد اما با چی؟! نباید بگذاریم این تشنگی، این عطشی که وجود دارد با این آب‌های مسموم، گل‌آلود، متعفن برطرف بشود. باید این تشنگی بماند و با آب زلال و گوارا، عرفان حقیقی و معنوی برطرف بشود.

همین سلسله‌ی مرحوم آقای قاضی - مجموعه‌ی این بزرگواران که از مرحوم حاج سید علی شوشتری شروع میشود - همه‌شان مجتهدین طراز اول بودند ؛

بیانات مقام معظم رهبری در مورد آیت الله قاضی و طریقت ایشان

مرحوم آقای قاضی - میرزا علی آقای قاضی - یکی از حسنات دهر است؛ یعنی واقعاً شخصیت برجسته‌ی علمی و عملی مرحوم آقای قاضی، حالا اگر نگوییم بی‌نظیر، حقّاً در بین بزرگان کم‌نظیر است.

نقل از: وب سایت تخصصی عرفان عملی شیعی

پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله کمیلی خراسانی