تاریخچه تعلیم و تربیت

و نقش تربیت دینی در دوران کودکی

سیر تعلیم و تربیت در تاریخ

سؤالات اساسی مطرح در فلسفه ی تعلیم و تربیت:

1. چرا مدرسه می سازیم و بابت آن هزینه می کنیم؟

2. هدف اساسی تعلیم و تربیت آیا آموزش شهروندانی سربراه برای حکومتی استبدادی است یا غرض، پرورش انسان هایی آزاد برای یک نظام مردم سالار است؟

3. آیا دولت باید مدارس را تحت سیطره ی خود داشته باشد یا نهادی دیگر؟

4. در مدارس چه چیزی باید تدریس کرد؟

سیر تطور تعلیم و تربیت در جهان[1]

در ساده ترین و بدوی ترین شکل زندگی بشر ، کودکان آنچه را که نیاز به فراگیری آن داشتند، از والدین و دیگر اعضای خود در هنگام حشر و نشر با ایشان می آموختند؛ لیکن به مرور زمان با پیچیده تر شدن گروه ها وجوامع و رشد سنت ها و رسوم این حشر و نشر ساده دیگر کفایت نمی کرد، لذا بزرگان قوم لازم دیدند که مطالب مورد نیاز کودکان را به صورت رسمی تر به آن ها آموزش دهند ، پس از این مرحله آموزش در زمان و مکان مشخص و توسط یکی از بزرگان آغاز و سپس توجه به طی مراحل و گذراندن دوره هایی مثلاً برای دست یابی به ریاست قبیله و ... شکل گرفتند . با یکجا نشین شدن انسان ها عموماً مکان های مذهبی به عنوان اولین مکان های اموزشی و سران دینی به عنوان معلمان شناخته شدند.

با گذشت زمان مکتب خانه ها، مدارس، مراکز علمی و دانشگاه ها برای آموزش شکل گرفتند و صاحب نظران هر روز ایده های مختلفی را در پاسخ گویی به سؤالات مطرح در فلسفه ی تعلیم و تربیت طرح نمودند؛ ایده هایی که از مبانی نظری ایشان نشأت می گرفت، که در این مجال به برخی از این دیدگاه ها اشاره می گردد.

تعلیم و تربیت در یونان

سوفسطاییان اولین گروهی بودند که به این امر به صورت رسمی همت گماشته و دیدگاه های صریحی مطرح نمودند. اینان معتقد بودند که نظام تربیتی باید موجب کامیابی و تضمین کننده ی موفقیت فرد باشد ؛ نوعی فرد گرایی در تعلیم و تربیت . ایشان در مقابل تعلیمات خود دستمزد می گرفتند و از سوی دیگر معتقد بودند بهترین سخن ور بهترین انسان هم هست و آموزه های خود را در نظامی با این غایت ارائه می نمودند.

سقراط معتقد بود تعلیم و تعلم باید فرد را به شهروندی بهتر و از این رهگذر به فردی سعادتمند تر بدل کند. و شاید از این منظر با سوفیست ها هم نظر بود. اما نگاه او به انسان به عنوان فردی از جامعه بود و مهمترین آموزه را معرفت می دانست؛ معرفتی که از طریق زدودن تفاوت های فردی و کشف اصول اساسی همه ی انسان ها بر سر آن توافق داشته باشند. و او در شهر می گشت و با چنین هدفی دست در کار آموزش جوانان داشت تا جان خود را بر سر این راه گذاشت.

افلاطون در کتاب جمهوری خود و در پی ارائه ی نظریه ی مشهور خود؛ یعنی در ارائه ی طرح اتوپیای خود برنامه ی دقیقی برای آموزش افراد ارائه می دهد.

افلاطون افراد انسانی را دارای طبیعت و در نتیجه استعدادهای متفاوت می داند لذا برنامه ی آموزشی خود را نیز بر همین اساس طراحی نموده است. پسران طی 18 سال نخست باید ورزش، موسیقی، ادبیات، نوشتن و خواندن، آواز خواندن و بازی کردن را بیاموزند و در ورزش ها شرکت نمایند. در 18 سالگی آنان که استعداد فراگیری بیشتر دارند به مرحله ی بعد راه می یابند و آموزش مابقی متوقف شده و تجارت و بازرگانی و امثال آن را به عنوان حرفه ی خود برمی گزینند.

در مرحله ی دوم که شامل دو سال کار آموزی است باز افراد مستعد تر انتخاب شده به مرحله ی بعد راه می یابند و سایرین که برای ادامه ی راه مناسب نیستند، وارد قوای نظامی و دفاعی می شوند.

آن ها که دو مرحله ی قبل را با موفقیت تمام پشت سر گذارده و وارد مرحله ی سوم شده اند، آموزش های گسترده تری در فلسفه، ریاضیات، موسیقی، علم و دیگر امور فرهنگی را فرا می گیرند تا در نهایت زعامت جامعه را عهده دار شوند.

مشخص است که چنین سیستمی توسط حکومت اجرا می گردد تا هر کس به کاری که شاسته ی آن است دست یابد و جامعه ی آرمانی و حکومت حکیمان شکل گیرد.

ارسطو معتقد بود که هدف آموزش و پرورش بایستی فضیلت مند ساختن افراد باشد.

او که تعلیم و تربیت را امری دولتی می دانست، دو مرحله ی آموزشی را عنوان می نماید.

1. تولد تا هفت سالگی: آموزش جسمانی و آماده سازی کودک برای تعلیم رسمی

2. از هفت تا بیست و یک سالگی: آموزش ادبیات، موسیقی، ورزش و ...

علاوه بر این دولت تصمیم می گیرد که کدام کودکان باید زندگی کنند و کدام به جهت نقص عضو از بین بروند، همچنین دولت تعیین می کند که چه کسی با چه کسی ازدواج نماید تا نسلی شایسته پدید آید.

اما در عصر ایشان مردم سخن فلاسفه را گوش فرا می دادند ولی فرد گرایی سوفیست ها را به نفع خود می دیدند.

تعلیم و تربیت در روم

در روم نظام تربیتی سوفیست ها اجرا می شد و خطیبی که بتواند با فصاحت خود جمعیت را به پیچ و تاب اندازد، آرمان ایشان بود.

البته برخی نگاهی وسیع تر داشتند؛

کوین تیلین که عهده دار تعلیم و تربیت در رُم بود می گوید: « کسی که بتواند به طور بایسته منش یک شهروند را داشته باشد، صلاحیت تدبیر امور خصوصی و عمومی را داشته باشد و بتواند با مشاورانش بر جوامع حکم راند، به کمک قوانین آنان را آرام کند و با مصوبات قضایی خود حالشان را اصلاح کند، به یقین کسی جز همان خطیب نیست.»

پس محور تعلیم تربیت روم تربیت خطیب است و شامل آموزه های زیر بود: علم منطق، اخلاقیات پسندیده، تحصیلات دقیق در قوانین مدنی و شخصیت و منش.

سیسرون به عنوان یک خطیب رومی این طرح را بسط داده و خود الگویی برای این روش شد.

مسیحیان نخستین و تعلیم و تربیت

با ایجاد جوامع مسیحی برای عضویت در این جوامع نیاز به فراگیری آموزه هایی در باب باورها و رسوم دین مسیح احساس شد و در پی همین احساس نیاز، رفته رفته مکتب خانه ها و سپس مدارس علمیه جهت تربیت رهبران و مردم شکل گرفت. شیوه ی آموزش در این مدارس ان قلت ، قلت بود و بسیاری از این افراد پس از کسب آموزش های لازم در همین مدارس معلم شدند و یا به عنوان مدافعه گران مسیح وارد جامعه شده و پاسخگوی انتقادات نسبت به جنبش مسیحی شدند. از جمله ی این افراد می توان به کلمنت اسکندرانی و الهی دان بزرگ اریگن اشاره نمود.

تعلیم و تربیت در این دوران ابزاری در دست کلیسا بود که در اختیار خدا قرار می گرفت و به گسترش مسیحیت کمک فراوانی نمود. این انحصار تا حدی بود که در سال 529 میلادی امپراتور ژوستینیان دستور داد تمام مدارس مشرکان را ببندند و تنها به مدارس مسیحی اجازه ی فعالیت داده شد و این مدارس در سراسر روم بی رقیب ماندند.

شیوه ی رهبانیت

با تباه شدن زندگی در امپراتوری روم، بسیاری از پرهیزکاران از جامعه کناره گرفتند و در صومعه ها انزوا طلبیدند. این شیوه که به رهبانیت شهرت یافت، شیوه ی آموزشی جدیدی را ابداع نمود.

سنت بندیکت مسئول صومعه ی مونت کاسینو در ایتالیای جنوبی برای تدبیر اعضای صومعه اش دستور العملی را تدوین کرد؛ مشتمل بر کار و مطالعه و عقیده داشت آموزش برای استمرار مسیحیت امری است ضروری.

آموزش در صومعه ها از این روش بهره جست و بعدها به دو بخش تقسیم بندی شد؛ بخشی برای آنان که می خواستند رهبانیت را برگزینند و قسم دیگر برای آنانکه قصد آشنایی با آموزه های دینی را داشتند.

این برنامه تا قرن ششم بسط یافت و شامل آموزه های ذیل شد ( هفت فن آزاد ):

صرف و نحو، معانی بیان، جدل، حساب، هندسه، موسیقی و هیئت که عمدتاً به روش پرسش و پاسخ تدریس می شد.

غایت این آموزش ها نجات روح آدمی در جهانی آلوده به وسوسه و گناه بود.

تعلیم و تربیت در قرون میانه و اوایل رنسانس

الکوین از صومعه ی یورک به درخواست امپراتور روم در اوایل قرن نهم در تور مدرسه ای رهبانی و متون درسی فراوانی در صرف و نحو، معانی و بیان، جدل و علم اروح تألیف کرد.

جان اسکات اریجنا و دیگر همگروهان وی معتقد بودند آموزش و پرورش فقط وقتی در زمینه ی وظیفه ی خود عمل می کند که به آموزش جوانان برای کلیسا اشتغال داشته باشد. آموزش عمومی براساس دین و هرچه تدریس می شد نحوی از انحاء دین. این موضع کلیسا را یاری نمود تا مسلط بر این اعصار شود. این شیوه را تعلیم و تربیت مَدرسی نامیدند. مدرسی ها به اثبات معقولیت آموزه های کلیسا پرداختند و از جمله ی ایشان می توان از پیتر آبلار نام برد که در پیدایش دانشگاه پاریس اثر گذار بود. وی هیچ گاه از این اعتقاد خود دست نکشید که تمامی عقاید کلیسا منطقی و علمی است.

در این زمان بود که برخی شبهاتی را بر این آموزه ها وارد کرده و طبقه ای دیگر نظیر تجار و بازرگانان صلاح و مصلحت خود را خارج از کلیسا دیدند. و علاقه داشتند فرزندانشان نیز همین راه را ادامه دهند. با به هم پیوستن این تجار مدارس صنفی پا به عرصه ی وجود گذاشت. در کنار این مدارس صنفی، مدارس اعیان و سلطنتی نیز پدید آمد.

مدرسه ی ویتو نیو دافلر در مانتوا از معروف ترین این مدارس بود که پیروی از تعالیم یونان باستان را رواج می داد و می خواست بچه ها را برای یک زندگی عملی در جهان آن عصر آماده کند.

آموزه های این مدرسه شامل: زبان لاتین، ریاضیات، شمشیر بازی، کشتی، رقص، توپ بازی و دیگر تمرینات بدنی علاوه بر پرورش موزون ذهن، بدن و اخلاقیات بود.

مارتین لوتر به عنوان زعیم اصلاحات پروتستان معتقد بود هرکس باید بداند چگونه کتاب مقدس خود را مطالعه کرده و آن را بر حسب فهم خود تفسیر کند. لذا ضرورت منطقی، لوتر و پیروانش را به سمت حمایت از آموزش و پرورش برای تمامی مردم سوق داد. این آموزش مشتمل بود بر: خواندن، نوشتن، حساب که اگرچه این ها برای فهم کتاب مقدس مفید بود، برای شهروند خوب بودن نیز لازم بود.

لوتر: « حتی اگر بهشت و جهنمی هم درکار نمی بود، برای شهروند، تعلیم و تربیت امری لازم بود.»

این رویگردانی از تسلط کلیسا بر آموزش سبب پدید آمدن مدارس و نظام آموزشی خصوصی ذینفع شد. و رفته رفته تعلیم و تربیت سکولار شد.

جان میلتون که معلم مدرسه بود جوانان را به مطالعه ی آثار یونان و روم تشویق می نمود به جهت اینکه معتقد بود از این طریق می توان به بهترین تعلیم و تربیت ممکن دست یافت.

البته این شیفتگی به گذشته چندان دوامی نیافت و علم هر روز گسترش و توسعه می یافت.

فرانسیس بیکن نشان داد هر گونه چیرگی بر جهانی که انسان در آن می زید، منوط به فهم دقیق واقعیات این جهان است و باید ذهن از تمامی تعصبات پاک شود و سپس مشاهده ی دقیق آغاز گردد. پس از حصول شناخت دقیق توسط جامعه، این شناخت باید از طریق مدرسه به نسل جوان انتقال یابد. پس تعلیم و تربیت یعنی انتقال دانش گذشته یا انباشته ی جامعه به نسل جوان.

توماس هابز به جهت وابستگی اش به دولت، دولت را متولی انتخاب نوع تعلیم و تربیت متناسب برای اتباع می دانست و تعلیم و تربیت یکی از حقوق مطلقه ی حاکم و یار مقوم آن می دانست. پس هر کودک باید به نحوی تربیت شود که بهتر به دولت خدمت نماید و دولت باید نظارت دقیق و مداومی بر نحوه ی تربیت داشته باشد.

اسقف ایموس کومنیوس معتقد بود همه می توانند همه چیز را فراگیرند و ابتدا هر موضوع بایستی به سبکی کلی و سربته و همزمان با رشد کودک دقیق و خاص شود.

واین نظریه پردازی ها تا به امروز همچنان ادامه دارد. اما از وجهه ی دینی این نظریات کاسته شده است ، اگرچه جنبش های جدید برای نگاه دینی به جهان در حال رشد است.

نقش تربیت دینی در دوران کودکی

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:

الغلام یلعب سبع سنین، و یتعلم الکتابه سبع سنین و یتعلم الحلال و الحرام سبع سنین[2]

و نیز فرمود: دَع ابنَکَ یَلعَب سَبعَ سِنینَ[3]

در فواید بازی برای کودکان می توان موارد زیر را برشمرد:

رشد فیزیکی و حرکتی کودک، تخلیه ی هیجانات، شکوفایی استعدادهای و پرورش هوشیاری و ارتباط با اشیاء، تحول اجتماعی، شکوفایی خلاقیت در کتاب الحدیث امده است که « یکی از فواید بازی کردن تمرین استقلال اراده و احیاء حس ابتکار است. موقعی که طفل روی خاک ها چاه می کند ، وقتی دست به کار بنایی شده و اطاقک می سازد تمام دستگاه فکرش مانند یک مهندس ساختمان، کار میکند و از موفقیت های خود لذت می برد. موقعی که در وسط کار، با مانع برخورد می کند، ‌چاه فرو می ریزد یا اطاقک خراب می شود، به فکر چاره جویی می افتد و همه ی این کارها به رشد فکر و بروز شخصیت او کمک می کند.»[4]

البته باید توجه داشت که این تخلیه ی هیجانات و اغنای کنجکاوی های کودکانه می تواند در کسب آرامش در سنین بزرگسالی نقش مهمی را ایفا نماید و از بروز عقده های روانی جلوگیری کند اما باید این نکته را نیز مد نظر قرار داد که این بازی و آزادی کودکانه نباید با به بازی گرفتن هفت سال از زیربنایی ترین بخش های زندگی انسان ، اشتباه گرفته شود. کودکی کردن با فرزندان و توجه به شرایط زمینه ای برای تربیت کودک امری بسیار مهم است که اسلام نیز به دقت بدان پرداخته است، اگرچه برخی صاحب نظران امروزی این روایات را دلیلی بر آزادی مطلق کودک در دوران کودکی تصور نموده اند.

چنانکه حضرت امیر المؤمنین u می فرماید:

« العلمُ فی الصَّغَرِ کَالنَّقشِ فی الحَجَر »[5]

این روایت در کنار سایر روایات نشان می دهد که این هفت سال به هیچ عنوان نباید مورد غفلت در آموزش قرار گیرد اگر چه سخت گیری در آموزش کاملاً در این دوران رد شده است، اما بازی خود می تواند به عنوان وسیله ای متناسب با میزان رشد و فهم و درک کودک به کار گرفته شود همانگونه که حضرت امیر u می فر ماید:

« من کانَ لَهُ وَلَدٌ صَبا »[6]

طبق این روایت و روایات مشابه[7] در تربیت کودکان مربی باید خود را تا درجه ی کودکی تنزل بخشد ؛ اینگونه کودکی کردن با کودکان می تواند همان آموزش از راه بازی را نیز در برگیرد .

از پیامبر رحمت(ص) روایت شده است که:

« مروا صبیانکم بالصلوة إذا بلغوا سبعاً »[8]

؛ به کودکان خود در هفت سالگی امر کنید نماز بگذارند.

مسلماً در صورتی که آموزش کودک در دوران هفت سال اول زندگی به صورت کامل نادیده گرفته شده و این دوران را به بازی بی هدف سپری نماید، امر به نماز در آغاز هفت سال دوم امری آسان نخواهد بود، حال آنکه بازی هدف مند در هفت سال اول زندگی مد نظر بوده و همچنین طبق روایات کودک در سنین ابتدای زندگی خود حتی از آموزش های مستقیم و در عین حال ساده نیز بی بهره نباید باشد؛ حضرت امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید، کودک در سه سالگی کلمه ی توحید را بیاموزد، در چهارسالگی محمداً رسول اللّه و در پنج سالگی قبله و سجده و در شش سالگی رکوع و سجود و در هفت سالگی وضو و نماز بگذارد ...[9]

با طی چنین روندی بی شک کودک آمادگی لازم برای ادای نماز در هفت سالگی را می یابد و با دو سال تمرین دختران از سن 9 سالگی می توانند نماز را به عنوان فریضه با آداب و قواعد صحیح آن ادا نمایند.

1. توجه به ظاهر و تأثیر آن بر باطن

· تلقین به نفس ( با به زبان آوردن مطالبی جهت انس گرفتن قلب به آن ها )

باید توجه داشت آنچه کودکان در نخستین روزها و سال های عمر خویش به تکرار می شنوند و به زبان می آورند جانشان بدان انس گرفته و در سنین بزرگسالی عمل به آن را سهل تر می یابند. شاید بهترین مثال در این امر سهولت حفظ قرآن برای کودکانی است که از زمان حمل گوش جانشان با صوت قرآن قرین بوده و آشنا ترین کلمات برای گوششان آیات نورانی قرآن می باشد.

شاید نامیدن کودک به اسماء نیکو از جمله عواملی باشد که تأثیری مثبت را بر باطن وی بار می کند ، زیرا برخی رذایل را دور از شأن نام نیکوی خود می پندارد؛

« سمه باحسن الاسماء و کنّه باحسن الکنی »[10]

· تحمیل به نفس (به کراهت نفس توجه نکردن)

در تربیت کودکان باید به آن ها یادآور شد که در مسیر طاعت وعبادت ممکن است برخی لذت های ظاهری فدا شود لیکن این عدم توجه به لذت های دنیوی موجب رضایت حق تعالی و نیز دستیابی انسان به مدارج عالی می باشد ، البته از سوی دیگر باید توجه داشت که کودک از رشد کامل برخوردار نمی باشد ، لذا توان تحمل سختی زیاد را ندارد ، پس باید او را گام به گام و آهسته و در حد توانش با احکام دین انس داد؛ چنانکه پیامبر رحمت r می فرماید :

« رحم اللّه من اعان ولده علی برّه »

سؤال شد چگونه پاسخ داد:

« یقبل میسوره، یتجاوز عن معسوره و لا یرهقه و لا یخرق به »[11]

در روایت ذکر شده نکات جالبی در روش تربیتی کودک نهفته است؛

- لغت اعانه به معنای یاری کردن نشان از همراهی با کودک در نیکی است نه امر مطلق و این همراهی با محبت و کمک رساندن به اوست.

- باید کم را در حد توان کودک از او پذیرفت به این معنا که از کودک متناسب با توانمدی های خودش انتظار داشت نه بیشتر و به ازای همین اندک او را تشویق و تهیییج نمود تا در حین رشد این اندک را کامل نماید.

- کار طاقت فرسا از کودک طلب ننمود، چرا که سختی زیاد کودک را از دین زده کرده و او را در محضر دین گریز پای خواهد نمود.

- کودک را به گناه و طغیان وادار ننمود که در این عبارت نکات بسیار نهفته است، از جمله اینکه چانچه بیان شد، با سخت گیری در عبادات کودک از دین گریزان می شود و یا اینکه در سخت گیری های رفتاری و یا افراط و تفریط در تنبیه و تشویق با کودکان، در زمان بروز خطا از ایشان خودمان به نحوی آن ها را وادار به گفتن دروغ و تهمت زدن برای فرار از تنبیه و یا ریا در عمل برای دستیابی به تشویق اطرافیان و خودنمایی می کنیم و به عبارتی ما مجب طاغی شدن کودک می گردیم.

- در مقابل کودک خود خطا نکنیم که اولین الگوی هر کودکی والدین او هستند. از سوی دیگر نهی از خطا در حالی که خود مرتکب آن هستیم، کودک را با تعارض تربیتی مواجه می کند که خود مانعی در تربیت دینی خواهد بود.

با توجه به این روایت می توان تأثیر رفتار های والدین در کودک و نیز تأثیر نحوه ی رفتار کودک در گرایش باطنی او به دین را به نحوی ملموس مشاهده نمود .

2. تأثیر باطن بر ظاهر؛

تحول باطن موجب پیدایش تغییر در ظاهر می گردد ، چرا که پس از آن که ارزش ها برای فرد درونی شد ، خود را از مظاهر ضد ارزش ها پاک می دارد و اینگونه تأثیر باطن بر ظاهر مشهود می گردد اگرچه این تأثیر ، دوطرفه بوده و اگر ارزشی کردن ظاهر به قصد ریا و فریبکاری نبوده و به منظور قرابت یافت با ارزش ها باشد می تواند فرد را در پایبندی به ارزش ها یاری رساند ، چرا که برای ظاهر ارزشی خود قداستی قائل است که حاضر به آلوده کردن آن نخواهد بود .

3. توجه به روش های تربیتی؛

· نظارت و مراقبت

توجه به شرایط پیش از تولد

قسم بزرگی از آنچه در میان روایات پیرامون انتخاب همسر آمده است، به جهت تشکیل خانواده ای مطلوب برای تولد فرزندی سالم و صالح و تربیت صحیح وی می باشد . امام باقر علیه السلام می فرماید:

« یُحفظُ الاطفالُ بصلاحِ آبائِهم »؛

مصونیت اطفال از انحراف ها و خطرات در پرتو صلاحیت و شایستگی پدران آن هاست و نیز از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که :

« انّ اللّه لیفلح بفلاح الرّجل المؤمن وُلدَه و ولدَ ولده »[12]

البته روایات بسیاری نیز در تأثیر وراثت و نیز روحیات و ایمان مادر در فرزند در جزوه ی درسی ذکر شده که عموماً نقش وی را از پدر مؤثرتر می دانند. این مسأله شاید بدان جهت باشد که مادر زمان بیشتری را با کودک سپری نموده و نقش بیشتری به عنوان الگوی کودک ایفا می کند علاوه اینکه کودک در مدت 9 ماه حمل بیشترین قرابت را با وجود مادر داشته و قرین تمامی حالات و عواطف و گفتار و کردار مادر بوده و در دوران شیرخوارگی نیز تاحد زیادی این نزدیکی حفظ می گردد.

توجه به شرایط محیطی پس از تولد

کودک از آغاز تولد با بهرمندی از حواسی که خدای تعالی در اختیار وی قرار داده به کشف دنیای پیرامون خود می پردازد، اگرچه این کشف در ابتدا تنها با شنیدن و نگریستن است و پس از یک ماهگی رفته رفته به دیگر حواس نیز تعمیم می یابد. و از حدود 15 ماهگی می تواند آموخته های ابتدایی خود را در قالب الفاظ کودکانه انعکاس دهد . شاید همین اشارات کوچک دلیل خوبی باشد بر اینکه کودک از بدو تولد در حال آموختن است و ابتدایی ترین آموزش او ، همان زبان آموزی است که در روند طبیعی خود شاید چندان به اکتسابی بودن آن توجهی نگردد.

اما همین مطلب به خوبی روشن می دارد که کودک ما را می نگرد تا از ما زندگی کردن را بیاموزد و ما بدون آنکه توجهی به این مسأله داشته باشیم اولین آموزگار هر کودکیم .

در روایات مشابه و در منابع متعددی از پیامبر رحمت (ص) روایت شده که هر کودکی در بدو تولد بر فطرت توحید متولد می شود و می داند که خالق او خدای تعالی است اما این پدران ایشان هستند که آنان را یهودی و نصرانی و مجوسی می نمایند.[13]

پیدایش وسایل ارتباطی عصر جدید و نیز بازی های متنوع عصر رایانه و... محیطی وسیع تر از گذشته پیرامون کودکان شکل داده که نظارت و کنترل دقیق تری را از سوی والدین می طلبد، متأسفانه یکی از پیامدهای عصر جدید نیز عدم حضور والدین در منزل و واگذاشتن تربیت کودکان به همین بازی ها و رسانه های جدید الظهور است.

حضور والدین در کنار کودکان می تواند از بروز بسیاری آفت ها جلوگیری نماید که با سیاست های غربی - به معنای ضد دینی آن – مادران از خانه ها به سمت مشاغل خارج از خانه بیرون کشیده شدند و کودکان از نعمت تربیت صحیح دینی در دامان مادر محروم.

· روش اعطای بینش

آموزش در خانواده

دین مبین اسلام که بهشت را در زیر گام های مادر می بیند، وظیفه ی مادری او را تا بدانجا بالا می برد که احسان به والدین را به جهت نقش عظیم ایشان در تولد و رشد وتربیت فرزند، پس از عبادت خدای تعالی از مهمات دینی بر می شمارد. چرا که فرزند اگر توفیق هدایت یابد، این هدایت از تربیت خانوادگی او نشأت می گیرد و یا حداقل والدین در پرورش جسمانی وی نقش داشته اند که اکنون به همین جسم مسیر هدایت می پیماید. اما در نگاه های غرب زده و دور از دین امروزی تلاش فراوانی برای کمرنگ نمودن نقش والدین در پرورش کودکان می گردد.

جدا کردن کودک از دامان خانواده و سپردن آن به آموزه های ضد دینی و سیستم های غلط آموزشی از مهمترین رسالت های این دیدگاه های نو است. به عبارتی سیستم های آموزشی جدید کودک را به سمتی پیش می برند که این سیاست گذاران پیش بینی نموده اند، نه هدایتی که مد نظر خانواده های دینی است.

سیمون دو بوار فمنیست مشهور می گوید:

« در رابطه ی مادر و فرزند هیچ ارتباط متقابلی نیست ... و فرزند با خود ارزشی همراه ندارد و نمی تواند به زن ارزشی بدهد . زنِ همراه فرزند تنهاست ...[ مادری که از بودن با کودک خود لذت می برد به این سبب است که] او خود کمابیش کودک مانده است، خوش دارد که در کارهای احمقانه با کودک همراه شود ... مادری، اراده ی زن را متزلزل می سازد چرا که منافع فردی او را در مقابل منافع گونه ی بشر قرار می دهد.»[14] همین امر موجب می گردد که بانوان به اختیار مشاغل خارج از خانه و سپردن تربیت کودکانشان به مهدکودک ها تشویق شوند چنان که کیت میلت فمنیست امریکایی تأکید می کند که: « سپردن مراقبت کودکان به متخصصان کارآزموده به مراتب بهتر است تا سپردن آن به تازه کارهایی که به ستوه آمده که کمبود وقت دارند و ذوقی برای آموزش اذهان کودکان ندارند.»[15]

اینگونه نظریات تاجایی پیش می روند که توصیه به تن ندادن به ازدواج و مادر شدن و حتی سقط جنین از مهمترین توصیه های فمینیستی محسوب می گردد.

« سِقط، اولین گام برای به خود اندیشی، به شغل اندیشی، به ارتقاء اندیشی، به برنامه ریزی مالی اندیشی است.»[16]

آنچه باید مورد توجه قرار گیرد غریزه ی مادری است؛ ودیعه ای که خدای متعال آن را در سرشت بانوان نهده است، اینکه چه عاملی موجب گردیده که بانوان امروز این غریزه ی الهی را در خود سرکوب نمایند را می بایست در آموزه های غلطی جستجو نمود که در سال های اخیر رواج یافته است.

سیمون دوبوار( فمنیست تندرو ) می گوید:

« به هیچ زنی نباید اجازه داد تا در خانه بماند و به امر پرورش کودکانش بپردازد، جامعه باید به کلی تغییر کند و به زنان اجازه ندهد که فقط وظیفه ی پرورش فرزندان را بر عهده گیرند، یعنی اگر به هر زنی حق انتخاب در خانه ماندن و پرورش کودکان خود و یا شاغل بودن در بیرون را بدهند، اغلب زنان ترجیح می دهند تا در خانه بمانند»[17]

در عبارت فوق علاوه بر اینکه این لیدرفمنیست دیدگاه های خود در سرکوبی غریزه ی مادری را به صراحت بیان می دارد، ناخواسته به غریزی بودن مهر مادری نیز اشاره دارد. متأسفانه در سال های اخیر اینگونه آموزه های فمینیستی در جوامع دینی نیز رو به گسترش است اگرچه نه در جوامع غربی و نه در جوامع دینی این آموزه ها کارکرد مثبتی را از خود نشان نداده اند و ضعف روز افزون اخلاقی غرب بهترین دلیل در رد اینگونه آموزه ها می باشد.

اما برای تربیت دینی فرزندان توجه به نقش تربیتی خانواده در ارائه ی آموزه های دینی، الگوپذیری کودکان از والدین و سایراعضای خانواده و نیز مسیریابی هدایت با راهنمایی های والدین همواره باید مورد دقت نظر باشد.

از سوی دیگر بهترین تمرین در فراگیری آموزه های اخلاقی در دوران کودکی و در بطن خانواده صورت می پذیرد.

آموزش رسمی

پس از آموزش کودک در دامان خانواده نوبت به فراگیری دانش از معلمین و اساتید و راهنمایان با تجربه است. این امر از سوی اسلام امری پذیرفته و تأکید شده است و بهترین دلیل بر آن ارسال رسل و تعیین امامان و اولیاء الله جهت ارشاد و تبشیر و انذار مردمان می باشد .

در آموزش رسمی کودک که اولیا ت را در خانواده آموخته است، به دست راهنمایانی سپرده می شود، تا مباحث مختلف را به صورت تخصصی و بر اساس استعدادها و توانمندی های وی به او آموزش دهند.

اینگونه از آموزش تا آخرین روزهای حیات آدمی ادامه می یابد لیکن انتخاب اولین آموزگارها در پرورش استعداد ها و نیز شکوفایی علایق کودکان در فراگیری علوم و معارف الهی و مفید نقشی به سزا دارد ، پس در این وادی نیز والدین مسئولیت سنگینی را بر دوش خواهند داشت . در این مرحله هماهنگی والدین با متولیان جدید آموزش کودک بسیار حیاتی است چرا که تناقض در آموزه های قبلی و فعلی کودک در خانواده و آموزه های جدید معلمین می تواند کودک را دچار سردرگمی و گمراهی نماید به گونه ای که حتی فردی غیر از آنچه والدین مد نظر داشته اند را به عنوان الگوی خود برگزیند.[18]

دانشمندان در جامعه ی دینی از جایگاهی رفیع برخوردارند چنانکه پیامبر رحمت می فرماید:

« ان مثل العلماء فی الارض کمثل النجوم فی السماء یهتدی بها فی الظلمات البرّ و البحر، فإذا انطمست اوشک أن تضلّ الهداه »[19]

· روش دعوت به ایمان

دعوت به ایمان در کودکان شاید ابتدا به حفظ فطرت الهی ایشان و آلوده ننمودن آن و نیز آموزش معارف حقه ی الهی به ایشان را در بر می گیرد که در روایات بسیار بر آن تأکید شده چنانکه در ابتدای تحقیق از حقوق فرزندان در رساله ی حقوق امام سجاد u نقل شد.

4. توجه به نقش عوامل خارجی در تربیت؛

زمینه سازی؛

به معنای فراهم نمودن شرایط مساعد از سوی والدین برای تربیت دینی کودک می باشد که به برخی از جوانب آن اشاره شد. نظیر دقت در همسر گزینی، نامگذاری، آموزش، مراقبت و... و برخی عوامل دیگرکه به اختصار به آن اشاره می گردد ؛دقت والدین در هنگام تشکیل نطفه[20]، انتخاب محل زندگی مناسب ( جامعه ای مذهبی ) و آنچه در پی خواهد آمد.

تغییر موقعیت

آنچه در اسلام با عنوان اصل هجرت شناخته شده و در تاریخ صدر اسلام در چند نوبت شاهد آن هستیم همان تغییر موقعیت است که برای حفظ دین از سوی مسلمین در هجرت به حبشه و هجرت به مدینه النبی صورت گرفت و موجب قوام پایه های دین مبین اسلام گردید.

برای حفظ صیان خانواده و نیز تعالی دینی آن بر مدیر خانواده که معمولاً پدر می باشد فرض است که در صورت لزوم و عدم امکان حفظ دیانت در محل سکونت، خانواده ی خود را به مکان مناسب هجرت دهد. در شکلی کوچک تر در صورتی که محیط به صورت آنی مخل برای تربیت دینی فرزند باشد والدین باید سریعاً این موقعیت را برای کودک تغییر دهند تا کودک قبل از آنکه ذهنش را با شرایط گناه آلود آن محیط تخریب نماید و شرایط افکار پلید برایش فراهم گردد، به فضایی مطهر وارد گردد. این امر جز به مراقبت دورادور ولی مستمر والدین فراهم نخواهد شد.

اسوه سازی

چنانچه محقیقین بدان نتیجه رسیده اند کودک از آغازین ایام حیاتش از محیط اطراف الگوپذیری داشته و شخصیت های مختلف را به عنوان اسوه و شخصیت الگوی خود قرارداده و رفتار و ظواهر آن ها را برای خود بسط داده و سعی در پیاده نمودن این مظاهر در شخصیت خویش می نماید. کفش های پاشنه بلند مادر را می پوشد تا خود را بزرگتر نشان دهد. کلاه و عینک و عصای پدربزرگ را نمادی از بزرگی و احترام برای خود می پندارد، در چنین شرایطی والدین با الگو سازی و اسوه پروری می توانند بهترین فضایل اخلاقی را به کودک خود بیاموزند و برای او مطلوب جلوه نمایند. شاید یکی از بهترین راه ها در این امر، داستان گویی برای کودکان باشد، داستان گویی و آموزش هایی در قالب شعر، نقاشی و یا حتی نمایش های کودکانه به راحتی متوانند ارززش های مد نظر را به صورت غیر مستقیم برای کودک مطرح نمایند و با توجه به این نکته که قوه ی تخیل کودکان نسبت به قوای عقلانی ایشان در این سنین فعال تر است بهره گیری از این راه ها نیز نتایج مؤثر تری را در پی خواهد داشت.

5. ظهور تدریجی شاکله ( تمرین اخلاقی )

با استمرار در راه های تربیتی فوق و آنچه در این مجال بیان نشد می توان اخلاق پسندیده را از همان اوان کودکی به صورت ملکه ی رفتاری و شاکله ی شخصیت کودک پرورش داد به گونه ای که نیاز به امر و نهی های دوران نوجوانی و جوانی کمترباشد چرا که پذیرش نصیحت در دوران بلوغ کمی دشوار بوده و در صورتی که این اوامر بیش از حد باشد می تواند موجب طغیان و سرکشی و دلزدگی از دین گردد .چنانکه اشاره شد در طراحی شاکله ی شخصیتی افراد ، تمرین فضایل اخلاقی و استمرار در دیده شدن و شنیده شدن این فضایل در بطن خوانواده بسیار مؤثر بوده و می تواند ملکه ی فضایل اخلاقی را در وجود کودکان از همان ابتدا پرورش دهد.

شاید یکی از معارفی که می تواند در مراحل بعدی تربیتی یار توانمندی برای والدین و اساتید دینی باشد، ‌آموزش احترام به والدین و اساتید و عالمان دینی است که این احترام و پذیرش در کنار تعقل و تدین دوران جوانی بهترین راه گشا در مسیر هدایت خواهد بود.[21]

فهرست منابع

1. قرآن کریم.

2. استاد نوری، جایگاه رفیع معلم در اسلام، نصایح 1382.

3. الحدیث ( مجموعه احادیث تربیتی )، جلد 3-1، برگرفته از سخنرانی های آیت الله فلسفی.

4. باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ج 1.

5. داوودی، محمد، نقش معلم در تربیت دینی ، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ، 1385.

6. ژان کازنو، جامعه شناسی وسایل ارتباط جمعی ،انتشارات اطلاعات ، 1377.

7. سیف، سوسن، آموزش و پرورش دوران نخستین کودکی.

8. صمدی آملی، داود ، شرح مراتب طهارت، جلد 2، انتشارات قائم آل محمد(ص).

9. کاکیا، لیدا، نگرشی نو به تربیت فرزند.

10.مجمع دینی صادقیه (ع)، گزیده ی رساله ی حقوق امام سجاد، انتشارات اندیشه ی پویا،1380.

11.معتمد نژاد، کاظم، وسایل ارتباط جمعی، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1386.

12.نجاتی، حسین، روان شناسی رشد (کودکی – نوجوانی ).

13.ورنر و تانکارد، نظریه های ارتباطات، انتشارات دانشگاه تهران 1381.

14.----، شعار برابری در تابوت صورتی، کانون تحقیقات کاربردی خیبر، با همکاری مرکز امور زنان و خانواده ی ریاست جمهوری ...

15.----، آموزه های اساسی فیلسوفان بزرگ.

16.سی دی جامع الاحادیث.


[1] . ر. ک: آموزه های اساسی فیلسوفان بزرگ.

[2] . الحدیث به نقل از کافی جلد 6 ص47-46.

[3] . همانجا.

[4] . الحدیث جلد 3 ص 74.

[5] . کنز الفوائد ، جلد 1 ، ص 319.

[6] . وسائل الشیعه جلد 5 ص 126.

[7] . همان؛ حضرت رسول ص: من کان عنده صبیٌّ فلیتصاب له.

[8] . مستدرک جلد 1 ص 171.

[9] . ر. ک مکارم الاخلاق ص 115.

[10] . مستدرک جلد 2 ص 618.

[11] . کافی جلد 6 ص 50.

[12] . هر دو روایت از بحار جلد 15 ص 178.

[13] . بحار ج 64 ص 135 ، ج 3 ص 279، ج 26 ص 294 ، ج 39 ص 328 و ...

[14] . شعار برابری در تابوت صورتی به نقل از فمنیسم در ترازوی نقد ، جلد 8.

[15] . همان، ص 39.

[16] . همان،‌ به نقل از مری پراید روان شناس امریکایی در «دروغ هایی که زنان باور می کنند ...».

[17] . همان، ‌به نقل از لیبرالیسم مدرن و افول امریکا در سراشیبی به سوی گومورا.

[18] . ر. ک جایگاه رفیع معلم در اسلام ، استاد نوری.

[19] . منیه المرید فی ادب المفید و المستفید ص 104.

[20] . ر. ک کتاب طهارت استاد صمدی آملی جلد 2 ، ص 278 قوه ی مولده.

[21] . نویسنده: فاطمه فغفوری، 10/01/ ۱۳۹۰.