قرآن و کروی بودن زمین

دیدگاه قرآن پیرامون کروی بودن زمین

مقدمه

خداوند متعال در قرآن زمین را به عنوان جایگاهی که برای زندگی انسان آماده و مهیاء است معرفی می نماید، اما کلمات و واژه هایی مانند: مدّ یا مسطح بودن که در قرآن در مورد زمین به کار رفته است، به معنای همواری و گسترده بودن است ( در مقابل ناهمواری و پستی و بلندی ) نه به معنایی مقابل کرویّت. بنابراین در قرآن هیچ آیه ای وجود ندارد که به طور صریح دلالت بر مسطّح بودن ( مقابل کرویت زمین ) بکند؛ زیرا « مدّ » به معنای گستردن در راستای راحتی و آسایش و در مقابل ناهمواری می باشد نه مقابل کروی بودن. « مهاد » نیز برای بیان جهت آسایشی است که خدا در زمین قرار داده است تا انسان ها در روی آن احساس راحتی نمایند. پس این آیات هیچ گونه دلالتی که قرآن کرویت زمین را ردّ می کند ندارند. بلکه آیات زیادی در قرآن وجود دارد که کرویّت زمین با آن کاملاً هماهنگ است. و بر کرویّت زمین صحّه می گذارد که این خود اعجازی از اعجاز های علمی قرآن بوده و دلالت بر عظمت و الهی بودن آن دارد.

ادامه نوشته

رونمایی و معرفی کتاب سنت های الهی در جهان و زندگی انسان

تسبیح حیوانات در رمزگشایی حضرت امام حسین علیه السلام

تسبیح حیوانات در رمزگشایی های امام حسین علیه السلام

روایاتی در منابع اسلامى وجود دارد که نشان از سخنگویی حیوانات بویژه پرندگان دارد و نیز در بسیاری از روایات شاهد سخن گفتن ائمه معصومین (علیهم السلام) با حیوانات خصوصاً پرنده ها هستیم.

مطابق آموزه های اسلامی تمامی موجودات روی زمین دائم در حال تسبیح خداوندند. در بسیاری از روایات ائمه(علیهم السلام) خود را آگاه به زبان پرندگان دانسته و آن را از جانب خداوند معرفی نموده اند. در روایتی آمده است: اِنَّ اللّهَ عَلَّمَنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ کَما عَلَّمَ سُلَیْمانَ ابْنِ داوُدَ، وَ مَنْطِقَ کُلِّ دابَّة فِى بَرٍّ أَوْ بَحْر:«خداوند سخن گفتن پرندگان را به ما آموخت همان گونه که به سلیمان بن داود آموخت، و سخن گفتن هر جنبنده اى را در خشکى و دریا.( تفسیر نمونه، جلد ۱۵، ص۴۴۹.)

نیز در همین زمینه روایتی وجود دارد که در ایام کودکى از امام حسین(ع) درباره صداى حیوانات سؤال کردند؛ امام(علیه السلام) در پاسخ آنان (که حیوانات هنگامى که صدا می‏کنند چه می‏گویند) ....

ادامه نوشته

فرشتگان و حقیقت آنان

فرشته / مَلَک

فرشته یا مَلَک موجوداتی نامرئی و فراطبیعی که مأمور اجرای اوامر خدا در دنیا و آخرت‌اند و باور به وجود آنها از اعتقادات مسلمانان است. عالمان مسلمان درباره ماهیت فرشتگان اختلاف‌نظر دارند؛ متکلمان آنها را موجودات جسمانی می‌دانند که به صورت‌های مختلف در می‌آیند، اما فلاسفه آنها را غیرجسمانی می‌دانند.

به باور عالمان شیعه فرشتگان معصوم‌اند، از این رو گناه و نافرمانی از دستورات خداوند نمی‌کنند. همچنین فرشتگان در انجام وظایف خود کوتاهی نمی‎‌کنند. وظایف آنها عبارت است از: عبادت، تسبیح خدا، نوشتن نامه اعمال، رساندن وحی به پیامبران، حفاظت از انسان‌ها، یاری رساندن به مؤمنان، رساندن روزی مادی و معنوی، گرفتن جان‌ها، هدایت قلب‌ها و اجرای عذاب الهی.

فرشته‌ها دسته‌ها و مراتب مختلفی دارند؛ جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل؛ نسبت به فرشتگان دیگر جایگاه بالاتری دارند.

برتری ملائکه بر انسان‌ها، عصمت فرشتگان و جسمانی یا غیرجسمانی بودن آنها از مباحثی است که در کتاب‌های تفسیری و کلامی بیان شده و دیدگاه‌های متفاوتی در این باره ارائه شده است.

ادامه نوشته

14اعجاز علمی قرآن

14اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه:

چکيده

در آيات متعددي از قرآن كريم به مباحث علمي اشاره شده است. از آنجا كه برخي از اين اشارات علمي در زمان نزول قرآن كشف نشده بود و بشر قرن‌ها بعد به بخشي از آنها پي برد، طرح اين مطالب علمي در قرآن، اخبار غيبي و اعجاز علمي اين كتاب آسماني محسوب مي‌شود. در تفسير نمونه ذيل آيات علمي قرآن، اكتشافات و علوم روز مورد توجه بوده و اعجازهاي علمي آن‌ها مشخص گرديده است.

در اين مقاله آياتي كه در تفسير نمونه سخن از اعجاز علمي آنها به ميان آمده است، گردآوري و در پاره اي از موارد تحليل شده است. اين موارد 14 موضوع است که عبارتند از:

تزيين آسمان با ستارگان؛ جايگاه و مسير مشخص ستارگان؛ حركت دوراني و جرياني خورشيد؛ حرکت زمين؛ قانون جاذبه؛ آماده شدن زمين براي زراعت به وسيله باران؛ زوجيت در گياهان؛ رستاخيز انرژي‌ها؛ تشكيل تمام اجسام از اتم؛ زندگي اجتماعي زنبور عسل؛ آفرينش انسان از علق؛ شکل گيري استخوان ها در جنين؛ رقيق تر بودن هوا در ارتفاعات و بريدگي ميان رشته كوه‌ها.

ادامه نوشته

وجود رستاخيز براي حيوانات

وجود رستاخيز براي حيوانات

آيا «رستاخيز» براى حيوانات نيز وجود دارد؟

پاسخ اجمالی:

شرط اول حساب و جزا، عقل و تكليف است و بر طبق مدارك، حيوانات به اندازه خود داراى دركند و زندگى بعضی از آنها طوري است که نمي شود ناشى از غريزه باشد؛ زيرا غريزه معمولاً سرچشمه كارهاى يكنواخت و مستمر است؛ اما اعمالى كه در شرائط خاص و غير قابل پيش بينى بعنوان عكس العمل انجام مى گردد به فهم و شعور شبيه تر است تا به غريزه. از جمله شواهد قرآني مي توان به فرار مورچگان از برابر لشگر سليمان(ع) و آمدن هدهد به منطقه سبأ و آوردن خبر براى سليمان(ع) اشاره كرد. مواردي هم در روايات وجود دارد.

پاسخ تفصیلی:

شكي نيست كه نخستين شرط حساب و جزا، مسئله عقل و شعور و بدنبال آن تكليف و مسئوليت است، طرفداران اين عقيده مى گويند: مداركى در دست است كه نشان مى دهد حيوانات نيز به اندازه خود داراى درك و فهمند، از جمله: زندگى بسيارى از حيوانات آميخته با نظام جالب و شگفت انگيزى است كه روشنگر سطح عالى فهم و شعور آنها است كيست كه درباره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجيب آنها و نظام شگفت انگيز لانه و كندو، سخنانى نشنيده باشد و بر درك و شعور تحسين آميز آنها آفرين نگفته باشد؟ گرچه بعضى ميل دارند همه اينها را يك نوع الهام غريزى بدانند؛ اما هيچ دليلى بر اين موضوع در دست نيست كه اعمال آنها به صورت ناآگاه (غريزه بدون عقل) انجام مى شود.

چه مانعى دارد كه اين اعمال همان طور كه ظواهرشان نشان مى دهد ناشى از عقل و درك باشد؟ بسيار مى شود كه حيوانات بدون تجربه قبلى در برابر حوادث پيش بينى نشده دست به ابتكار مى زنند، مثلاً گوسفندى كه در عمرش گرگ را نديده براى نخستين بار كه آن را مى بيند به خوبى خطرناك بودن اين دشمن را تشخيص داده و به هر وسيله كه بتواند براى دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مى شود.

علاقه اى كه بسيارى از حيوانات تدريجاً به صاحب خود پيدا مى كنند شاهد ديگرى براى اين موضوع است، بسيارى از سگ هاى درنده و خطرناك نسبت به صاحبان خود و حتى فرزندان كوچك آنان مانند يك خدمتگذار مهربان رفتار مى كنند. داستان هاى زيادى از وفاى حيوانات و اينكه آنها چگونه خدمات انسانى را جبران مى كنند در كتابها و در ميان مردم شايع است كه همه آنها را نمى توان افسانه دانست. و مسلم است آنها را به آسانى نمى توان ناشى از غريزه دانست؛ زيرا غريزه معمولاً سرچشمه كارهاى يكنواخت و مستمر است؛ اما اعمالى كه در شرائط خاصى كه قابل پيش بينى نبوده بعنوان عكس العمل انجام مى گردد به فهم و شعور شبيه تر است تا به غريزه.

هم امروز بسيارى از حيوانات را براى مقاصد قابل توجهى تربيت مى كنند، سگ هاى پليس براى گرفتن جنايتكاران، كبوترها براى رساندن نامه ها، بعضى از حيوانات براى خريد جنس از مغازه ها و حيوانات شكارى براى شكار كردن، آموزش مى بينند و وظائف سنگين خود را با دقت عجيبى انجام مى دهند، (امروز حتى براى بعضى از حيوانات رسماً مدرسه افتتاح كرده اند!) از همه اينها گذشته، در آيات متعددى از قرآن، مطالبى ديده مى شود كه دليل قابل ملاحظه اى براى فهم و شعور بعضى از حيوانات محسوب مى شود، داستان فرار كردن مورچگان از برابر لشگر سليمان(عليه السلام) و داستان آمدن هدهد به منطقه «سبأ و يمن» و آوردن خبر براى سليمان(عليه السلام)، شاهد اين مدعا است.

در روايات اسلامى نيز موارد متعددى در زمينه رستاخيز حيوانات ديده مى شود، از جمله: «از ابوذر نقل شده كه مى گويد: ما خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) بوديم كه در پيش روى ما دو بز به يكديگر شاخ زدند، پيغمبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود، مي دانيد چرا اينها به يكديگر شاخ زدند؟ حاضران عرض كردند: نه! پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ولى خدا مى داند چرا؟ و به زودى در ميان آنها داورى خواهد كرد!».(1)

و در روايتى از طرق اهل تسنن از پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه در تفسير اين آيه فرمود: «اِنّ اللهَ يَحْشُرُ هَذِهِ الْاُمَمَ يَومَ الْقِيَامَةِ وَ يَقْتَصّ مِنْ بَعضِهَا لِبَعضٍ حَتّى يَقْتَصّ لِلْجَمَاءِ مِنَ الْقُرَنَاء»(2)؛ (خداوند تمام اين جنبندگان را روز قيامت بر مى انگيزاند و قصاص بعضى را از بعضى مى گيرد، حتى قصاص حيوانى كه شاخ نداشته و ديگرى بى جهت به او شاخ زده است از او خواهد گرفت).

در آيه 5 سوره «تكوير» نيز مى خوانيم: «وَ اِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ»؛ (هنگامي كه وحوش محشور مى شوند) اگر معنى اين آيه را حشر در قيامت بگيريم (نه حشر و جمع به هنگام پايان اين دنيا) يكى ديگر از دلائل نقلى بحث فوق خواهد بود.(3)،(4)

- برای اطلاعات بیشتر به کتاب رسالة الحشر جناب ملاصدرا، صدرالمتآلهین مراجعه فرمایید.

- https://makarem.ir/maaref پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی حفظه الله تعالی.

پی نوشت:

(1). مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 شمسی، چاپ: سوم، ج 4، ص 461؛ تفسير نور الثقلين‏، عروسى حويزى، عبد على بن جمعه‏، تحقيق: رسولى محلاتى، سيد هاشم، انتشارات اسماعيليان‏، قم‏، 1415 قمری، ‏چاپ: چهارم‏، ج 1، ص 715‏.

(2). تفسير القرآن الحكيم (تفسير المنار)، محمد رشيد بن علي رضا، الهيئة المصرية العامة للكتاب، بی جا، 1990 میلادی، ج 7، ص 331.

(3). تفسير نمونه، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 شمسی، چاپ: اول، ج 5، ص 224.

(4). گردآوری از کتاب: يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: حسينى، سيد حسين، دار الكتب الاسلامية، تهران، ‏1386 شمسی، ‏چاپ: چهارم‏، ‏ص 357.

کلیدواژه ها:

رستاخيزحيوانات، الهام غريزي، حساب و جزا، عقل و شعور، تكليف، قصاص وحوش.

چگونگی شناخت و عشق ورزی با خدا

چگونگی شناخت و عشق ورزی با خدا

چگونه می‌شود خدا را شناخت و به او تکیه کرد و عاشق او شد؟

مفهوم واژه خداوند، از عمومی ترین و ساده ترین مفاهیمی است که هر انسانی حتی منکران وجود خداوند نیز تصویری از آن در ذهن خود دارند، هر چند شناخت حقیقت و کنه ذات خداوند برای انسان ممکن نیست.

راههای شناخت خداوند در یک دسته بندی کلی به راههای زیر تقسیم می شوند:

الف ـ راه عقل؛ مثل برهان امکان و وجوب

ب ـ راه حسی و تجربی؛ مثل برهان نظم

ج ـ راه دل؛ یا برهان فطرت

اما این که چگونه می شود به ذات او تکیه کرد باید گفت: کسی را که بر او توکل می کنیم باید دارای دو فضیلت باشد:

1- علم کافی نسبت به امری که به او محول شده و از او یاری خواسته شده است.

2- قدرت و توانایی بر انجام آن کار.

خداوند چون دانای به آشکار و نهان است و علم هیچ چیزی بر او پوشیده نیست و نیز بر همه چیز قادر و تواناست، در همه احوال بهترین دوست و اطمینان بخش ترین پشتیبان و وکیل است.

درباره راههای عشق ورزیدن به خداوند نیز باید به چند نکته توجه شود:

1. منشأ و سرچشمه عشق، درک کمال محبوب و معشوق است.

2. انسان موجودی «کمال جو» و «جمال خواه» است.

3. ذات مقدس خداوند کمال و جمال مطلق و منشأ و سرچشمه همه خوبیها و زیبایی هاست.

بنابراین؛ انسان از درون ذات خود عاشق خداوند است هر چند ممکن است در اثر انحرافات فکری و عملی چیز دیگری را خدای خود قرار دهد، و به همین جهت کار انبیای الهی بر طرف نمودن این انحرافات و زدودن غبار نادانی و غفلت و پاک نمودن صفحه ی دل از آلودگی هاست.

بدون تردید عشق حقیقی را نشانه هایی است و برای این که انسان حقیقتاً به خدای عشق آفرین عاشق شود باید با تهذیب نفس و سلوک در مسیرهای روشن شرعی که توسط عارفان حقیقی یعنی امامان معصوم(ع) تعیین شده است خود را به این نشانه ها نزدیک و نزدیکتر سازد تا به حقیقت و نورانیت او دست یافته و طعم عشق راستین را بچشد.

پاسخ تفصیلی

مفهوم واژه خداوند، از عمومی ترین و ساده ترین مفاهیمی است که هر انسانی حتی منکران وجود خداوند نیز تصویری از آن در ذهن خود دارند. چون همه می دانند خداوند یعنی موجودی که خالق همه موجودات، توانای بر هر کار، آگاه بر همه چیز، بینا، شنوا، حی و... است، اما باید دانست شناخت حقیقت و کنه ذات خداوند برای انسان ممکن نیست، چون ذات خداوند نامحدود و بی نهایت است و علم یعنی احاطه بر معلوم، و انسان چون ذات و خصوصیاتش محدود است نمی تواند به حقیقت ذات خداوند نامحدود پی ببرد. «بر خداوند احاطه علمی پیدا نمی کنند»[1] و به همین جهت در ذات خداوند نباید تفکر کرد.

هر چند ذات خداوند قابل شناخت کامل نیست ولی شناخت صفات خداوند برای ما ممکن است و هر کس به اندازه استعداد و تلاش خود می تواند صفات خداوند را بشناسد.

راههای شناخت خداوند در یک دسته بندی کلی به راههای زیر تقسیم می شوند:

الف ـ راه عقل؛ مثل برهان امکان و وجوب

ب ـ راه حسی و تجربی؛ مثل برهان نظم[2]

ج ـ راه دل؛ یا برهان فطرت،[3]، [4]

و اما این که چگونه می شود به ذات او تکیه کرد باید گفت: کسی را که بر او توکل می کنیم باید دارای دو فضیلت باشد:

1- علم کافی نسبت به امری که به او محول شده و از او یاری خواسته شده است.

2- قدرت و توانایی بر انجام آن کار.

خداوند چون دانای به آشکار و نهان است و علم هیچ چیزی بر او پوشیده نیست و نیز بر همه چیز قادر توانا است، در همه ی احوال بهترین دوست و اطمینان بخش ترین پشتیبان و وکیل است.[5] على (ع) مى فرماید: توکل نتیجه یقین قوى به خداوند است.[6] و نیز هرکس خدا را تکیه گاه خویش قرار دهد یعنی به او توکل کند خداوند او را کفایت خواهد نمود، حضرت على (ع) مى فرماید: (اَلتَّوَکُّلُ خَیْرُ عِمادٍ) توکل (بر خدا) بهترین تکیه گاه است.[7]

البته مـفـهـوم تـوکـل مـانـنـد بـرخـى دیـگـر از مـفـاهـیـم دیـنـى بـا حـجـاب هـایـى از جـهـل و خـرافـات پـوشـانـده شـده اسـت بـطـورى کـه گـروهـى مـى پـنـدارنـد توکل یعنى این که تصمیم گیر تنها خداست و تلاش و کوشش انسان کمترین اثرى در سرنوشت او و اداره زنـدگـى اش نـدارد. در حالی که از نظر منابع دینی، مورد توکل جایی است که انسان بخواهد کاری را انجام دهد پس توکل همراه با عمل معنا دارد، خداوند در قران می فرماید: وقتی که عزم اراده (بر کاری) کردی برخدا توکل کن.[8]

پیامبر اکرم (ص) به عربی که شتر خود را رها کرده بود و می گفت توکل کردم، فرمود: زانوی شتر خود را ببند و توکل کن.[9]

اما راه رسیدن به مقام عشق به خداوند:

واژه ی «عشق» مشتق از «عشقه» به معنای میل مفرط است. «عشقه» گیاهی است که هر گاه به دور درخت می پیچد، آبِِ آن را می خورد؛ در نتیجه درخت زرد شده، کم کم می خشکد.[10]

اما در اصطلاح، «عشق» عبارت است از: «محبت شدید و قوی». به عبارت دیگر، عشق مرتبه ی عالی محبت است.[11]

اما بیان کلی عقلی راه رسیدن انسان به عشق خداوند با توجه به چند نکته روشن می شود:

1. منشأ و سرچشمه ی عشق درک کمال محبوب و معشوق است.[12]

2. انسان موجودی «کمال جو» و «جمال خواه»است.

3. ذات مقدس خداوند کمال و جمال مطلق و منشأ و سرچشمه ی همه ی خوبیها و زیباییهااست.بنابراین انسان از درون ذات خود عاشق خداوند است هر چند ممکن است در اثر انحرافات فکری و عملی چیز دیگری را خدای خود قرار دهد. و به همین جهت کار انبیای الاهی بر طرف نمودن این انحرافات و زدودن غبار نادانی و غفلت و پاک نمودن صفحه ی دل از آلودگی هاست.

نکته ی دیگر این که، عشقی که دین برای انسان ترسیم می کند، متاُثر از دیدگاه خاصی به انسان، عالم هستی و خداوند متعال و نسبت این سه با یکدیگر است این عشق، عشقی دو طرفه است؛[13] بدین صورت که در قبال عشق انسان به خداوند، او نیز به انسان عشق می ورزد.[1]

راه شناخت عشق حقیقی

از مجموع آیات و روایات و سخن عارفان راستین، می توان نشانه های عشق حقیقی را دریافت. دانستن این علائم، انسان را قادر می سازد تا عشق خود را ارزیابی کند. و برای این که حقیقتاً به خدای عشق آفرین عاشق شود می بایست با تهذیب نفس و سلوک در مسیرهای روشن شرعی که توسط عارفان حقیقی یعنی امامان معصوم علیهم السلام تعیین شده است خود را به این نشانه ها نزدیک و نزدیکتر سازد تا طعم عشق راستین را بچشد. در این مجال نشانه های عشق حقیقی در دو قسمت، به صورت کلی و اجمالی اشاره می شود:

الف. نشانه های عشق انسان به خداوند:

1. خدا را بر همه محبوب های خود ترجیح دهد؛ در باطن و ظاهر مطیع خدا و در همه ی امور موافق او باشد.

2. اولیا و همه بندگان مطیع خدا را به جهت او دوست بدارد؛ و با همه مهربان باشد.

3. لقای خدا را بر بقای خود ترجیح دهد.

4. هر چیزی را در برابر عشق به خداوند حقیر شمارد؛ با مال و جان در راه محبوب، مجاهده کند.

5. همه اوقات، مستغرق ذکر خدا باشد.

6. آسایش و آرامشش در قرب او باشد.

7. از حضرت حق راضی و خشنود باشد.

8. به کلام محبوب (قرآن) عشق ورزد.

9. بر خلوت و مناجات با محبوب، حریص باشد.

10. عبادت برای او آسان باشد.

11. همه کافران و عاصیان را دشمن بدارد.[2]

- پانوشته ها:

[1] لا یحیطون به علما، طه، 110.

[2] تجربی نامیدن این راه به معنای استقلال آن از هر گونه استلال عقلی نیست، بلکه ناظر به این واقعیت است که یکی از مقدمات اساسی آن بر مشاهده تجربی پدیده های طبیعی استوارمی گردد.

[3] معارف اسلامی، ج1، ص41.

[4] برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه: شناخت خدا؛ اقتباس از سؤال 479 (سایت اسلام کوئیست: ۵۲۰).

[5] و من یتوکل علی الله فهو حسبه، (سوره الطلاق، 3) .

[6] (اَلتَّوَکُّلُ مِنْ قُوَّةِ الْیَقینِ)، شرح غررالحکم الحکم ، ج 1 ، ص 184 .

[7] شرح غررالحکم ، ج 1 ، ص 133 .

[8] سوره آل عمران، 159.

[9] فی الخبر النبوی أنه ع: قال للأعرابی الذی ترک ناقته مهملة فندت فلما قیل له قال توکلت فترکتها فقال (ع): اعقل و توکل (شرح البلاغه،ج11، ص201.)

[10] «ابن منظور»؛ لسان العرب، ج9، ص224.

[11] محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج4، ص275.

[12] شرح اشارات، ج3، ص360

[13] مائده، 54؛ آل عمران، 31.


[1] . نک: احیاء علوم الدین، ج 4، صص 302303؛ چهل حدیث، صص 390 و 391؛ رساله ی عشق بوعلی، صص 4-6.

[2] . برای آشنایی تفصیلی، ر.ک: محمدرضا کاشفی، آیین مهرورزی، صص 85-98؛ رساله عرفان و تصوف، مجموعه پرسش و پاسخ دانشجویی، چاپ دوم، صص219 الی237.

حقیقت جهان در اندیشه اسلامی

مقایسه تفاوت ها و ویژگی های  دنیا و آخرت

اسما و صفات دنیا و آخرت

دنیا = اول، الاُولی، مبدأ، مُلک، عالَم شهود، خلق، أرض، طبیعت، میقات، حادثة، عاجلة، عالم سِفلی و  ظلمانی ....

آخرت=آخِر، الاُخری، معاد، مَلکوت، عالم غیب، امر، سماء، قیامت، میعاد، واقعة، ساعة، عالم عِلوی و نورانی ....

حیات دنیا و حیات آخرت                            

حیاة الاولی= حیات دنیوی(در دنیا) =//= حیاةالاخری= حیات اخروی(در آخرت)

عالَم مادّه و عالَم مجرد

عالم ماده/مادی و مقید (طبیعی= عالم طبع) =//= عالم غیر مادی و مجرد(معنوی=عالم معنا)

عالم مقیّد و عالم مطلق

عالم مقید =//= عالم مطلق

عالَم محدود و عالَم نامحدود             

محدود (کرانه مند) =//= نامحدود (بی کرانه)

عالَم ازلی و عالَم ابدی

دنیا ازلی است =//= آخرت ابدی است

عالَم جسمانی و عالَم روحانی

عالم جسم (جسمانی) و مشرق عالم =//= عالم روح (روحانی) و مغرب عالم

عالم صغیر و عالم کبیر

دنیا عالم صغیر =//= آخرت عالم کبیر

عالَم کثرت و عالَم وحدت

دنیا عالم کثیر و محل کثرت =//= آخرت عالم واحد و محل وحدت

تجلی وحدت در کثرت =//= تجلی کثرت در وحدت

کثرت در تجلی(قوابل و عناصر) =//= تجلی وحدت عوامل و شؤون صفات

عالَم ممکنات و عالَم موجودات

دنیا محل ایجاد ممکنات =//= آخرت محل ابقای موجودات

عالَم نزول و عالَم صعود

عالم سیر در قوس نزول از ازل =//= عالم سیر در قوس صعود به ابد

عالَم خلق و عالَم امر

دنیا عالم خلق است(مقام ید الخلقی) =//= آخرت عالم امر است(مقام ید الحقی)

عالم شهود و عالم غیب

عالم شهود و ظاهر =//= عالم غیب و باطن

عالَم انزال رسالت و عالَم اکمال ولایت

مقام رسالت و نبوت (انزال) =//= مقام امامت و ولایت (اکمال)

عالَم لیلة القدر و عالَم یوم القیامة

عالم ظلمانی و مقام تعیّن لیلة القدر =//= عالم نورانی و مقام تحقق یوم القیامة

 

عالَم گذرگاه فرار و عالَم منزلگاه قرار

گذرگاه(سرای عبور و دارالفرار) =//= قرارگاه(منزلگاه سرور و دارالقرار)

عالَم عاشق و عالَم معشوق

دنیا عالم و سرای عاشقان وصال =//= آخرت عالم و سرای معشوق بی مثال

عالم جمال و عالم جلال

عالم جمال =//= عالم جلال

عالم آفاق و عالَم انفس

دنیا عالم آفاقی =//= آخرت عالم انفسی

عالَم عکس و عالَم اصل

دنیا عالم عکس(عکوس) است =//= آخرت عالم اصل و صاحب عکس است

دنیا عالم آینه ها و آیات الهی =//= آخرت عالم آینه دار و صاحب آیات

عالَم دِراست و عالَم وراثت

دنیا محل علم الدراسة(خلافت) =//= آخرت محل علم الوراثة(ولایت)

عالَم وجه الله و عالَم سرّالله

مقام تجلی عبدالله و وجه الله =//= مقام تجلی عندالله و سرّالله

عالَم قرآن و عالَم فرقان

دنیا مقام قرآن است =//= آخرت مقام فرقان است

آمیختگی و قرینگی خیر و شر و حق و باطل =//= جدایی خیر از شر و حق از باطل(فرقان)

عالَم مخلوط و عالَم خالص

آمیخته از مرگ و زندگی =//= سراسر حیات ناب و خالص

مخلوطی از رنج و لذت =//= مملو از رنج و لذت خالص

عالَم مقدمه و عالَم نتیجه

دنیا مقدمه و دار اعمال =//= آخرت نتیجه و دار حساب عمل

عالَم تکلیف و عالَم پاداش

ظرف تکلیف و آزمایش=//= ظرف پاداش و مشاهده نتایج

دار کشت و کار =//= دار درو و بهره برداری

عالَم تزاحم و عالَم آزادی

دار قید و بند ها و تزاحم و تمانع =//= دار آزادی و یگانگی و عدم تزاحم و تمانع

عالَم مستوری و عالَم مستی

دار مستوری ادراکات در حجاب محسوسات =//= دار مستی ادراکات در شدت آگاهی ها

دار خفا بودن حقایق در حجاب های ظلمانی =//= نمایان بودن حقایق و رفع حجب ظلمانی

عالَم ملالت و عالم ملاحت

دار ملالت و دل زدگی(عالم کهنه شدن) =//= دار نشاط و دل انگیزی(عالم تازه شدن)

عالَم مشترک و عالَم اختصاصی

سرنوشت مشترک و همگانی دنیوی =//= سرنوشت جداگانه و اختصاصی اخروی

 

عالَم عرضی و عالَم طولی

دنیا و اسباب دنیوی در عرض جهان =//= آخرت و اسباب اخروی در طول جهان

عالَم ظاهر و عالَم باطن

ظاهر و لیل(ظلمت) و لیلة القدر =//= باطن و یوم( نور ) و یوم القیامة

عالَم اعراض و عالَم جواهر

دار عَرَض و عالم اَعراض =//= دار جوهر و ذات و عالم جواهر

عالَم مرکب و عالَم بسیط

عالم مرکّب از قوا و عناصر و مواد =//= عالم بسیط و مجرّد از قوای عنصری (تجرد تام)

عالَم زمانی- مکانی و عالَم لازمانی و لامکانی

زمانی – مکانی(مقید به زمان و مکان) =//= لا زمانی- لا مکانی(مجرد از زمان و مکان)

عالَم افعال و عالَم اعمال

دار افعال (تجلیات فعلی) =//= دار اعمال و ظهور نتایج عمل(تجلی صفاتی و ذاتی)

عالَم فقیر و عالَم غنی

نیازمند(فقیر) به قوای خود =//= بی نیاز(غنی)از قوای خود

عالَم وابسته و عالَم مستقل

دنیا وابسته(به آخرت) =//= آخرت مستقل(از دنیا)

عالَم سنت های مادی و عالَم سنت های معنوی

 محل وجود و تعین سنت ها و قوانین طبیعی =//= محل ظهور اسما و صفات جمالیه و جلالیه الهی

عالَم فناپذیر و عالَم جاودانه

دنیا دار موقت و فناپذیر =//= آخرت دار فنا ناپذیر و جاودانه

عالَم دار ممات و عالَم دار حیات

دار ممات و از دست رفتن و عامل مرگ(موت) =//= دار حیات و به دست آوردن و عامل فوت (توفی)

عالَم متحرّک و عالَم محرِّک

دنیا،عالم قابل و متحرک =//= آخرت،عالم فاعل و محرّک

عالَم بالقوة و عالَم بالفعل

یکپارچه جهان مادی در حرکت از قوه به فعل =//= جهان آخرت یکپارچه در فعلیت محض(بالفعل)

عالَم متغیر و عالَم ثابت

متغیر (محل تغییر و حرکت در هر لحظه) =//= ثابت (محل ثبات و جاودانگی در سراسر وجود)

عالَم صورت و عالَم سیرت

باطن و اسرار آدمی در پنهانی(صورت) =//= ظهور کامل باطن و اسرار آدمی(سیرت)

عالَم کون و فساد و عالَم ثبات و جاودانگی

تحلیل و تبدیل و کون و فساد =//= تکامل و ترفیع و ثبات و جاودانگی

عالَم محو و خیال و عالَم صحو و هوشیاری

عالم خیال (خیال اندر خیال) و محو =//= عالم بیداری و هوشیاری و آگاهی(صحو)

خیال غیر از حواس و جدا از آن =//= خیال عین حواس و متحد با آن

 

عالَم محسوسات وعالَم معقولات

دار الفاظ و لغات و کلمات (علم حصولی) =//= دار مفاهیم و معانی و کلام (علم حضوری)

عالم جزئیات و محسوسات(علم حصولی) =//= عالم کلیات و معقولات (علم حضوری)

   دنیا مقام جهل و شک و ظن و علم الیقین =//= آخرت مقام عین الیقین و حق الیقین

عالَم تمام و عالَم کمال

دنیا نماد عدد تمام (شش) =//= آخرت نماد عدد کمال (هفت)

عالَم خستگی و نشستن و عالَم بیداری و برخاستن

محل خستگی و چُرت و خواب و قعود(نشستن) =//= محل بیداری و قیام و قیامت(برخاستن)

عالَم آمال و عالَم آجال

در آرزوی آمال و خواسته ها =//= هنگام رسیدن آمال و خواسته ها

عالَم تابع و عالَم متبوع

مخلوق و تابع و مرید =//= خالق و متبوع و مراد

عالَم دل و عالَم دلدار

دنیا مقام دل و جان =//= آخرت مقام دلدار و جانان

عالَم تفرقه وعالَم جمع

دار پراکندگی و متفرق بودن مخلوقات =//= محل جمع و محشور شدن مخلوقات

عالَم محاط و عالَم محیط

آخرت در دل دنیا و دنیا در محاط آخرت =//= دنیا در دل آخرت و آخرت محیط بر دنیا

عالَم سایه و ظلّ و عالَم نور منیر

دار سایه گسترده (مدّ ظل)، مستنیر (ماه) =//= دار نور یکسره، منیر (آفتاب)

عالَم نسبی واعتباری و عالَم مطلق و اصیل

همه امور نسبی و نظام اعتباری =/= همه امور مطلق در نظام اصیل

موجود نسبی و هستی نما (اعتباری) =//= وجود مطلق و هستیّ ما (حقیقی)

عالَم اجتماعی و عالَم فردی

دنیا دارای نظام اجتماعی =//= آخرت دارای نظام فردی

عالَم توبه و جبران و عالَم روح و ریحان

دنیا، دار فرصت تغییر و توبه و جبران =//= آخرت، دار بهره مندی از ره توشه جان و جنان

عالم رحمان وعالم رحیم

دنیا عالم رحمن (عالم مقام رحمانی) =//= آخرت عالم رحیم (عالم مقام رحیمی)

عالم عاجلة و عالم آجلة

عالم عاجلة (گذرای شتابان) =//= عالم آجلة (آینده آمدنی)

عالم غریب وعالم قریب

دنیاعالم غریب واهل غربت است(دارالغربا) =//= آخرت عالم قریب و اهل قرب است(دارالاقربا)

 

فهرست منابع:

قرآن کریم:

آیات؛ آل عمران/ 197، نساء/ 77، توبه/ 38، نحل/ 117؛ كهف/ 46، مريم/ 76، طه/ 73، قصص/ 60، شوري/ 36، اعلي/ 17؛ كهف/ 45؛ آل عمران/ 15، نساء/ 77، انعام/ 32، رعد/ 34، طه/ 127، سجده/ 21؛ الطارق، 9. هود، آيه 98 ؛ ابراهيم، آيه 48؛ انعام/ 16؛ ......

- آخرت سراى پايدار، 1جلد، خراسانى، على، ، بوستان كتاب قم (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - ايران - قم، چاپ:1، 1387 ه.ش.

- آغاز و انجام، ص 23

5- آفرينش و رستاخيز، ص 64- 71

- آموزش عقائد، ج 3، مصباح يزدي، محمد تقي، درس پنجاه و دوم، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات، چ1، زمستان 1370.

- اسفار اربعة، ج 9، ص 314 و ج 9، ص 175- 176

- الشواهد الربوبیه – تألیف صدرالمتألهین شیرازی، تصحیح سید جلال آشتیانی، ص۳۳.

- انسان شناسی، محمد رجبی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، تابستان 79.

- رساله بستان القلوب – مجموعه مصنفات شیخ الاشراق، تصحیح سید حسین نصر، ج۳ ص۳۷۴.

- گفتار فلسفی – معاد از نظر روح و جسم، تألیف حجت السلام فلسفی، نشر معارف اسلامی ص۱۰۳.

- عرشیه – تألیف صدر المتألهین شیرازی – ترجمه و تصحیح غلامحسین آهنی – ص۲۵۲.

- معاد از دیدگاه حکیم مدرس زنوزی – تألیف دکتر غلامحسین ابراهینی دینانی – انتشارات حکمت – ص ۱۵۵.

- مرصاد العباد – تألیف نجم رازی – به اهتمام محمد امین ریاحی- انتشارات علمی و فرهنگی ص ۴۰۴

- معارف اسلامی 1 و 2، جمعی از نویسندگان،  نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها پاییز 78- چاپ دهم.

- معارف اسلامی 1 و 2، جمعی از نویسندگان، انتشارات سمت، چاپ چهاردهم 1376.

- راهیان کوی دوست، شرح حدیث معراج، محمدتقی مصباح یزدی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم تابستان 1379.

- مجموعه آثار(زندگى جاويد يا حيات اخروى)، ج 2، ص 524 و514 و519 .

- معاد در نگاه وحى و فلسفه، ص 317 و 326 و 329

- مفاتيح الغيب، ص 999 و منتخبى از آثار حكما، ج 2، ص 37

- حكمتها و اندرزها، ص 196

- مجموعه آثار( عدل الهى)، ج 1، ص 221- 223؛

- به سوى‏جهان ابدى، ص 299- 302

- التبيان، ج 7، ص 326؛ مجمع البيان، ج 7، ص 161 و جامع البيان، ج 17، ص 240

- الميزان، ج 11، ص 7و ج 12، ص 318 و ج 13، ص 70 ، ج 3، ص 96؛ ج 20، ص 106 و ج 13، ص 322 و ج 1، ص 179و 321

- مجمع البيان، ج 6، ص 628.

- نور الثقلين، ج 3، ص 147.

- الامالى، ص 281؛ و بحارالانوار،

- بحار الانوار، ج 8، ص 61  و ص 288

- جامع البيان، ج 2، ص 16؛ التبيان، ج 2، ص 7 و مجمع البيان، ج 1، ص 416

- تفسير عياشى، ج 1، ص 63؛ تفسير فرات الكوفى، ص 62 و الصافى، ج 1، ص 196- 198

- وسائل الشيعه، ج 5، ص 188 و ج 15، ص 223.

- مجموعه آثار( معاد)، ج 4، ص 668 ، ج 4، ص 624- 625 .

- تفسير القرطبى، ج 19، ص 90

- كشف المراد، ص 301- 300

- علم اليقين، ج 2، ص 839- 843

- معاد در قرآن، ج4، آيت الله جوادي آملي.

- معاد شناسي، ج2، سيد محمد حسين حسینی تهراني.

- عدل الهي، مطهري، مرتضي، انتشارات صدرا، ص 228و 230.

- شرح الاسماء الحسني، سبزواري، ملا هادي، مكتبه بصيرتي، ج 1، ص 190.

- عوالي اللآلي، ابن ابي جمهور احسايي، قم، انتشارات سيدالشهدا، چاپ اول، 1405، ج 1، ص 267.

- نهج البلاغه، خطبه 42، قم، انتشارات دارالهجرة.

http://andisheqom.com

http://daneshnameh.roshd.ir

https://hawzah.net

 

قداست، طبیعت و معنویت/ محمدادیب نیا

قداست، طبیعت و معنویت

وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿البقرة/ ۱۱۵﴾

و مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر سو رو كنيد آنجا روى [به] خداست آرى خدا گشايشگر داناست (بقره/2: ۱۱۵)

(ولله المشرق و المغرب ): (و شرق و غرب از آن خداست )یعنی همه جهات، ملک خدا و تحت سیطره اوست و ملک او به ذات چیزی و آثار آن تعلق می گیرد نه مثل ملکیت بشر که اعتباری است و تنها به اثر و منفعت هر چیز تعلق می گیرد (نه به ذات آن )، و ملک قوامی ندارد جز به مالک ،لذا خدا قائم به تمام جهات و محیط به آنهاست ، درنتیجه هر کس به هر جهت متوجه شود بسوی خدای متعال متوجه شده است ،(فاینما تولوا فثم وجه الله ):(پس بر هر طرف روکنید ،آنجا رو بخدا است )،یعنی به هر طرف متوجه شوید و هر طرف که عابدی متوجه آن گردد او را خواهد یافت ،(ان الله واسع علیم ): (همانا خدا وسعت دهنده و بسیار داناست )چون او وسعت دهنده ملک است و بر همه جا احاطه دارد و به مقاصد شما آگاه و داناست و مانند بشرنیست که توجه به او میسر وتمام نمیشود جز در یک جهت واحد[1].

قداست و طبیعت

لازم به ذکر است که؛ همه چیز در طبیعت مقدس و استثنایی است، حتی خود طبیعت. زیرا طبیعت معجزه ی خداست و هر معجره ای آیت حق است  و  در واقع هر آیتی، آینه و تجلی حضرت حق متعال است. بنابراین مخلوقات همگی معجزات خدا هستند و در این میان انسان بزرگترین معجره خداست. و این طبیعت دل انگیز و زیبا سایه ای از عالم آخرت نورانی و بسیار زیبای الهی است. بنابراین  در جهان بینی الهی در طبیعت  همه چیز مقدس و  زیبا و استثنایی است و لکن همیشه به زبان و سخن و کلام  نمی آید و  لذا برای لذت بردن فقط باید درنگ نمود و تماشا کرد. حافظ شیرین سخن در این مورد می گوید: مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟ /  به دست مردم چشم از رخ تو  گل چیدن!    

گفته شده«.... شاید همه چیز در طبیعت مقدس، استثنایی و یا زیبا باشد ولی از نظر طبیعت، هیچ چیز مقدس و استثنایی نیست » البته این دوعبارت دو مقوله ی کاملا متفاوت می باشند. درنگ، تماشا و بهره مندی از طبیعت لازمه ی وجودی  و فطری هر انسانی است و قطعا خداوند مقدس ترین مقدسات است!.

جمله « هیچ چیز از نظر طبیعت، مقدس و استثنایی نیست.» چه معنای درستی می تواند داشته باشد. آری این عبارت به لحاظ منطقی و فلسفی و عرفانی و  نیز در حکمت الهی نمی تواند معنای  صحیحی بدهد، الا پوچ گرایی در اندیشه و لاابالی گرایی در عمل. چرا که هر چیزی اگر قداست نداشته باشد پشت سر آن حساب و  کتاب و مسئولیتی هم وجود ندارد و انسان در نهایت بی کسی و تنهایی در خود فرو می رود! و این دیدگاه، حس بدبینی و تاریک اندیشی به همه عالم و آدم، موجب پوچی گرایی و در نهایت ولنگاری در زندگی طبیعی او می شود و لذا در نهایت به قول قرآن از زمره غافلان و  ظالمان به نفس خود می گردد. پناه بر خدا از دست این نفس بی قید و بند.... سعدی حکیم سخن سنج می گوید:

من از آن روز که در بند توام آزادم /  پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند / در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت /  تا بیایند عزیزان به مبارک بادم...[2](سعدی)

نیز عزیزی گفته، بنده فیلسوف، عارف و ادیب نیستم ولی برداشتی که من از این جمله دارم فقط نوعی مساوات، برابری وعدالت از نظر طبیعت است نسبت به هرآنچه در طبیعت موجود است والا غیر. در طبیعت اگر باران می بارد بر سر همه یکسان می بارد و آنرا بر سر غنی و فقیر متفاوت توزیع نمی کند و اگر تفاوتی هم هست ناشی از بی عدالتی موجود در جوامع بشریست. بنده تمایلی به مباحثه و مناظره ندارم ولی تصور می کنم فقط و فقط، تفاوت بر سر نوع درکی است که بنده و شما  از این عبارت داریم. طبیعت به مراتب زیباتر می شود اگر انسانها همدیگر را با یک جمله وعبارت قضاوت ننمایند.

در پاسخ آن اینکه اینجانب روی جمله « هیچ چیز از نظر طبیعت، مقدس و استثنایی نیست.» نظرداشتم، چرا که اصل جمله که از آنِ ماتریالیست هاست که کاملا رنگ و بوی الحادی(لائیتسه) دارد، در حالی که در طبیعت همه چیز مقدس است از آسمان و زمین و کوه و جنگل و  دشت و دریا و خوراکی ها و نوشیدنی ها گرفته تا هرآنچه در طبیعت موجود است  از همسر و شوهر و فرزند و زندگی و ازدواج و پدر و مادر و اجداد و معلم و استاد و عالم و روحانی و  کشیش و  قدیس و قدیسه  همه مقدس هستند و لذا چون قداست دارند از نوعی مساوات، نظم و برابری و عدالت نیز در طبیعت برخودارند و در جهان بینی اسلامی همه ی طبیعت آیات الهی اند و چون چنین اند پس موجودات در طبیعت همه از قداست و معنویت الهی برخوردارند. قرآن در همه چیز و با همه چیز بودن حق تعالی می فرماید: به هرطرف رو کنید آنجا وجه (صورت) خداست[3].

- أَینَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه [4]

ترجمه آیه به نثر: به هر کجا روی کنید وجه الهی آن جاست.

ترجمه آیه به نظم:

به هر سوی اگر روی خود برده اید    به سوی خدا روی آورده اید.

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی    غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

معشوق عیان می گذرد بر تو ولیکن    اغیار همی بیند از آن بسته نقابست[5]

تفسیر و لله المشرق و المغرب[6]

دکتر ابراهیمی دینانی می گوید: این عالم دهلیز است کلبه است، تنگناست. چرا تنگناست؟ برای اینکه جهت دارد اصلاً خود جهت، تنگ است برای اینکه تنگناست ما شش جهت تصور کرده ایم. مشرق و مغرب چه خصلتی داشته که در آیات، مشرق و مغرب آمده است، نه جنوب و شمال نه فوق و تحت. آن شش جهتی که به آن جهات سته می‌گویند: شمال، جنوب، شرق، غرب، فوق، تحت؛ هر جسمی که دارای سه بعد است، شش جهت دارد. یعنی هر بعدی دو جهت دارد. جسم سه بعدی است و شش جهتی. حافظ در یکی از اشعارش می‌گوید مهندس فلکی، که شش جهت دارد. فلک هم جسم است. عالم هم جسم است. اما این شش جهت را چون در دهلیز هستیم خوب می‌فهمیم. هر موجودی که جسمانی است، دهلیزی است دهلیز یعنی جسمانی. یعنی محصوریم در این شش جهت. اگر ما یک موجودی را تصور کنیم که بعد نداد و بالنتیجه جهت ندارد آن وقت افق اش لایتناهی است.

اگر حقیقت در دلت طلوع کند، آن وقت به هر چه نگاه کنید وجه الله است.

جهتش بی جهتی است، آن وقت دانه‌اش بی دانه ای است به قول مولانا، یعنی هر پرنده ای به سراغ دانه می‌رود اما پرنده انسانی که از بعد گذشته به بی دانگی می‌رود جهت حقّ، درست است که در آیه آمده {فأینما تولّووا فثمّ وجه الله} به هر طرف که نگاه کنی که أینما به همین معنی است یعنی شش جهت، تولوا دو تا معنی دارد یعنی پشت کردن و به یک معنی توجه کردن چون هر پشت کردنی به یک معنی توجه کردن است. توجه کردن به چیزی پشت کردن به چیز دیگری است البته در عالم دهلیز. در عالم دهلیز به هر طرفی که شما توجه کنید، وجه الله است. خوب شما به جهت توجه می‌کنید، فرق جهت با وجه این است که وجه الله جهت ندارد. جهت شش تاست ولی وجه الهی در مقابل جهت قرار دارد و وجه الهی جهت ندارد.

چرا وجه الهی جهت ندارد؟ برای اینکه خداوند غیر متناهی است. محیط است و قیّوم. این دو واژه محیط و قیّوم، خیلی واژه های عجیبی‌اند. قیّوم، که مبالغه در مقوِّم بودن است. یعنی قِوام اشیاء به دست اوست. یعنی ارکان اشیاء در دست حقّ است. محیط هم، مثل محیط دایره، درون دایره، هر چه در او هست، محیط بر او احاطه دارد؛ و باز وقتی هم تشبیه می‌کنیم، این تشبیه‌ها از یک جهت مبعِّد است چون هر تشبیهی از یک جهت ما را نزدیک می‌کند و از بسیاری جهات ما را دور می‌کند مثلاً اگر من بخواهم به دایره تشبیه کنم باز مشکل دارم چون درون دایره باز محدود به محیط دایره است. یعنی حقّ تعالی غیر متناهی است. حدّ ندارد، اندازه ندارد، جهت ندارد، پایان ندارد، آغاز ندارد، غیر متناهی است. چیزی که غیر متناهی است جهت ندارد. {إنّی وجَّهت وجهی للذی فطر السموات والأرض}

هر طرف که رو کنید آن حقّ است. منتها اینکه ما باید رو به قبله نماز بخوانیم، یک تشریفات خاصّی است در شریعت که بحث دیگری دارد اما اگر کسی آگاه باشد یعنی انسان موحِّد، به هیچ طرفی نگاه نمی‌کند مگر اینکه حقّ است هیچ چیز را نمی‌بیند مگر اینکه مظهر حقّ است، هیچ چیز را نمی‌شنود مگر اینکه صدای حقّ است، انسان کامل به مرحله ای می‌رسد که سمع و بصرش، سمع و بصر الهی است. عجیب این است که از زبان خود می‌گوید:{کنت سمعه و بصره} چقدر این آیات اعجاز دارد و ما توجه نمی‌کنیم.

ببینید نمی‌گوید (کنت أذُنه) ما یک اُذُن داریم و یک عین، عین همین چشم است و اُذُن همین گوش است، خداوند نمی‌گوید (کنت اذنه وعینه) سمع، لطیف‌تر از أذن است یعنی خلاصه گوش است. یعنی آنچه حاصل گوش است؛ و بصر خلاصه عین است یعنی حاصل آنچه که چشم می‌بیند آن لطیف‌تر است. حق تعالی به ألطف خودش را نسبت داده است. سمع و بصر لطیف‌تر از عین أذن اند. بنابراین چون خدا در جهت نیست و فارق از جهت است و محیط و قیّوم است و لایتناهی است، به هر چه که رو کنید حقّ است اما چرا گفته {تولّوا}، یک نکته ای در این است. امر رو کردن به حقّ است اما رو کردن به حقّ، پشت کردن به غیر حقّ است. یعنی آنچه که غیر حقّ است. هر چیزی که غیر حقّ باشد باید شما پشت کنی، یعنی آن را پشت سر بیندازی، رو کردن به حقّ یعنی گذشت از غیر حقّ، این آسان نیست خیلی مهم است. کار کمی نیست انقطاع محض از غیر حقّ.

انقطاع محض از غیر حقّ یعنی اتصال محض به حقّ چون خلأ نیست. بین اتصال وانقطاع ما فاصله نداریم. انسان یا متصل است یا منفصل است. البته اتصال هم نه اتصال جسمانی که دو جسم به هم برسند یعنی حدود را پشت سر گذاشته و رو به حقّ آورده.

اتفاقاً در این جهات شش‌گانه، حکما و اهل هیئت بطلمیوسی قدیم چهار جهت را اعتباری می‌دانستند اما بالا و پایین را اعتباری نمی‌دانستند اما هیئت امروز همه را اعتباری می‌داند یعنی بسته به شرایط قرارگیری متفاوت می‌شود. آن‌ها بالا و پایین قائل به وند به لحاظ افلاک. اما در هیئت امروزی بالا و پایین را هم اعتباری می‌داند این‌ها همه بسته به اعتبار قرار گرفتن جسم است بسته به این است که من در چه شرایطی قرار می‌گیرم.

اما در بین این شش جهت که دهلیز ماست، مشرق و مغرب یک خصوصیّتی دارد. شرق طلوع حقیقت است خورشید وقتی طلوع می‌کند یک واقعیت است و اعتبار نیست. یمین و یسار. جهات ممکن است که اعتباری باشد اما طلوع خورشید یک واقعیّت است. همین خورشید باز در یک جایی غروب می‌کند که این هم یک واقعیت است حالا این خورشید ماست و خورشید این کهکشان است اما همین خورشید که در کهکشان ما یک شرقی دارد و یک غربی، جهان معنوی انسان هم شرق حقیقت دارد و غرب حقیقت دارد حقیقت از یک جایی در ما طلوع می‌کند و در یک جایی غروب می‌کند.

بر می گردیم به تفسیر و لله المشرق و المغرب ؛ حقیقت در ما، از کجا طلوع می‌کند؟ مشرق وجود انسان کجاست؟ قلب و عقل اوست که عقل هم در درون عقل است و فاصله بین عقل و قلب هم خیلی زیاد نیست {أشرقت الأرض به نور رب‌ها} یعنی قلبش روشن می‌شود عقل اش روشن می‌شود. غروب کجاست؟ آنجا که هواها، نفسانیّات، آرزوهای بی حاصل غالب می‌شود. آنجا حقیقت غروب می‌کند و وقتی که انسان گرفتار نفسانیّات و خود خواهی‌ها شد، به حقیقت اعتنایی ندارد و تماماً دنبال ارضای آن شهوت، خواسته، تکبر و آن نفسانیّت است. حقیقت غروب می‌کند یعنی چه؟ یعنی یک غباری و یک ابری رویش را می گیرد و الّا حقیقت همیشه حقیقت است و همیشه ظاهر است.

در ما مشرق و مغرب هست و جنوب و شمال و… چندان در ما مهم نیست آن وقت در حقیقت مشرق و مغرب انسان همان بالا و پایین است، مشرق انسان در حقیقت همان علوّ ماست و غرب حقیقت در واقع همان پایین است تنزّل است بنابراین وقتی خداوند می‌فرماید {ولله المشرق والمغرب} تنها طلوع خورشید زمین را نمی‌گوید البته این هم مشرق و مغرب هست وقتی مشرق شد، روز است و روشنایی. مغرب که شد خورشید پنهان می‌شود و تاریک می‌شود و ظلمت می‌آید و نمی‌بینیم همین حالت در وحود انسان هست، انسان مشرق دارد. وقتی حقیقت طلوع کرد همه چیز را شما می‌بینید، در پرتو نور حقیقت همه چیز را شما می‌بینید.

در پرتو نور عقل و قلب، این روز روشن است در درون. اما وای به آن وقتی که این حقیقت غروب کندو مغرب بیاید و تاریک شود باطن شما. وقتی باطن شما تاریک شد شما هیچی را نمی‌بینی یعنی حقایق به رویت پنهان می‌شود وبه جای حقایق یک چیزهایی را می‌بینی که وحشتناک و خطرناک است. بنابراین مشرق و مغرب به لحاظ طلوع و غروب حقیقت است و مظهر همین حقیقت، طلوع خورشید زمینی است خورشید کهکشانی است آن وقت بعدش می‌گوید {فأینما تولوا فثمّ وجه الله} یعنی اگر در شرق حقیقت حرکت کنی (حقیقت در دلت طلوع کند) آن وقت هر چه نگاه کنید وجه الله است. تا آن خورشید معرفت انسان طلوع نکند انسان جایی را نمی‌بیند.

یک نکته ای باقی می‌ماند در بین اشکال نقطه جهت ندارد مولا امیرالمؤمنین هم فرمود: من نقطه زیر باء هستم یعنی انسان کامل در مقامی است که جهت ندارد آیا می‌تواند خود همین که جهت ندارد یکی از مصادیق وجه الله باشد؟

امیرالمؤمنین به عنوان انسان کامل می‌گوید: أنا نقطه تحت الباء. نقطه جهت ندارد چون بُعد ندارد عرض شد قبلاً که بُعد و جهت با هم ملازمند هر چیزی که بُعد دارد جهت دارد. البته نقطه هندسی قابل تقسیم نیست. این سطح و خط و جسم است که قابل تقسیم است.

والحمد لله رب العالمین علی کل حال

 


[1] . خلاصه تفسیر المیزان ، ذیل آیه شریفه (بقره/2: ۱۱۵).

[2] . دیوان سعدی، غزلیات، غزل371.

[3] . وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَليمٌ‏ ... البقرة(2) ١١٥.

[4] . سوره بقره، آیه 115.187)از کتاب  امثال و حکم قرآن کریم، مجد، امید، پیشین، ص 18.

[5] . دیوان حافظ ، غزلیات ، غزل شمارهٔ ۲۹.

[6] . متن برنامه معرفت تفسیر و لله المشرق و المغرب، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی.

در باره ی مارتین لوتر/ محمد ادیب نیا                                                                

او در 1483 در شهر آیزل بن آلمان متولد شد . و تا سال 1546 بعنوان کشیشی متجدد و اصلاح طلب مذهبی در بسیاری از مناطق اروپای قرن شانزدهم معروف شد . به طوری که گفته اند لوتر یکی از تأثیر گذارترین شخصیت هایی است که در تاریخ مسیحیت بعد از قرون وسطی تأثیرگذار بوده است .

 

ادامه نوشته

زندگی نامه  فردریک شلایر ماخر/ محمد ادیب نیا

در باره فردریک شلایر ماخر،

متکلم برجسته دینی قرن هجدهم . Fridrich Schlieirmacher

 

ادامه نوشته