وحدت وجود و وحدت شخصیه آن  

وحدت وجود

وحدت وجود / وحدت وجود با بیان ساده / وحدت وجود و تجلی / وحدت وجود و موجود / ربط بین وحدت وجود مورد نظر ابن عربی با حکمت متعالیه / تمثیلات تجلی / برگشت علیت به تجلی / تجلی مطلق در مقید / اقسام وحدت وحدت عددی و وحدت حقه حقیقیه در فلسفه / وحدت حقه / رفع تعارض در سخنان معصومین در مورد «وحدت وجود » و «وحدت عددی» / جایگاه وحدت وجود در زندگی معنوی.

وحدت وجود

مقصود عارفان و حکیمان از وحدت وجود این نیست که مجموعۀ جهان هستی خداست؛ زیرا مجموع، وجود و وحدت حقیقی ندارد، همچنین مقصود اتحاد خداوند با موجودات نیست چون اتحاد (به این معنا که دو چیز بدون از دست دادن شیئیت و دوئیت خود تبدیل به یک چیز گردند) محال است، چنان که مراد تجافی از یک مقام و تلبس به مقام دیگر نیست؛ بلکه منظور این است که هستی منحصر در ذات متعالی خداوند است و ماسوی الله نمود و ظهور و تجلی او هستند؛ به این بیان خداوند متعال که هستی محض است، شدت و کمال هستی او موجب عشق به ظهور و تجلی می گردد. ذات حضرت حق عین عشق و محبت است، و محبوب ترین چیز در نزد حضرت حق، دیدن ذات خود از طریق دیدن شئونات ذاتی خود است که از او به «استجلاء» (ظهور ذات حق از برای ذات خود در تعینات) تعبیر می آورند، و استجلاء تام حاصل نمی شود مگر به ظهور او در هر شأن از شئونات. به بیان دیگر مراد از وحدت وجود این است که وجود در عین این که شخصی است ولی کثرت و تعدد و اختلاف انواع و آثار آنان نیز محفوظ است مانند نفس انسان که واحد شخصی است زیرا که مسلما هر فردی یک شخص بیش نیست و لی در عین حال با قوای خود اعم از قوای ظاهری و باطنی ( مشاعر، هاضمه، نامیه و مولده) متحد می باشد که نفس عین قوای خود و قوا عین نفس هستند.

کلیدواژه ها: تجلی و ظهور, وجود, وحدت, وحدت حقیه وجود، وحدت شخصیه وجود

 وحدت وجود با بیان ساده

مبحث وحدت وجود از مسائل مشکل عرفان و فلسفه اسلامی است که فهم آن منوط به مطالعات عمیقی است. از آن روی در این جا به بیانی تمثیل‌وار و ساده از وحدت وجود کفایت می‌کنیم و در صورت نیاز، شما را به کتاب‌های نوشته شده در این زمینه ارجاع می‌دهیم[1].

عرفا معتقدند که تنها وجود حقیقی در این عالم خدا است و دیگران وجود حقیقی ندارند، بلکه همگی مظاهر و سایه‌هایی از وجود خدایند؛ بنابراین، مجازاً به آنها وجود می‌گویند. این سخن نه انکار خدا و نه انکار جهان است. عرفا می‌گویند ما کثرت را در جهان می‌پذیریم، اما می‌گوییم این کثرت در مظاهر وجود است، نه خود وجود.

عارفان برای تبیین دیدگاه خود دلیل‌هایی از قرآن و روایات بیان کرده‌اند که در کتاب های عرفانی مفصل به آنها پرداخته شده است. در این جا تنها به یکی از ادلۀ قرآنی آنها اشاره می‌کنیم: در سوره حدید درباره وجود خدا چنین می‌گوید: “اول و آخر و ظاهر و باطن او است”[2]. این آیه بیانگر آن است که تنها او ظاهر است و تنها او باطن است. عارف نیز همه عالم را جلوه حق می‌داند. به همین دلیل است که به دریا و صحرا که می‌نگرد او را می‌بیند؛ بنابراین، این که عارف می‌گوید وقتی همگان در جست و جوی خدایند من در جست و جوی غیر خدایم، حرف درستی زده است؛ چون تنها کسی که ظاهر است او است. کجا است که او دیده نشود[3].

عرفا برای ساده کردن فهم این مطلب، به برخی مثال‌ها رو آورده‌اند. اگرچه مثال نمی‌تواند بیانگر همه معنا باشد و این مطلب نیاز به درک قلبی و معنوی دارد، اما تا حدودی می تواند به تفهیم مطلب کمک کند.

یکی از این مثال‌ها مثال صورت در آینه است. یک شخص را در نظر بگیرید که در کنار ده آینه که در محدب و مقعر بودن با هم اختلاف دارند قرار گیرد. طبیعتاً این یک شخص است؛ در حالی که تصاویر مختلفی از او در آینه‌ها به وجود آمده است. این شخص ده جلوه از خود نشان داد، اما این موجب تعدد در اصل ذات او نمی‌شود، بلکه او یک حقیقت است با ده جلوه. بنابراین، کثرت وجود دارد، اما در جلوه‌ها، نه در اصل ذات او[4]. به بیان دیگر،  قائلان به نظریۀ وحدت وجود هیچ‌گاه در پی آن نیستند که بگویند کثرت در عالم وجود ندارد، بلکه معتقدند که وجود حقیقی از آن خدا است و او است که دارای وجودی حقیقی است و دیگر موجودات سایه و جلوه‌ای از حضرت حق هستند. اگر به مثال آینه دقت کنیم متوجه می شویم که همۀ تصاویر به وجود آمده یکی نبوده، بلکه هر کدام بر حسب نوع آینه شکلی داشتند؛ بنابراین، منظور ما از وحدت وجود این نیست که همه موجودات عالم یک چیزند و با هم تفاوتی ندارند، بلکه بحث بر سر این است که وجود حقیقی تنها از آن خدا است، یا این که موجودات عالم نیز وجودی حقیقی دارند؟[5]

بنابراین، روشن شد که در نظریۀ وحدت وجود تنها وجود حقیقی در عالم از آن خدا است و دیگران همه جلوه‌ها و سایه‌هایی از حضرت حق هستند. در نتیجه کثرت در عالم وجود دارد، ولی این کثرت در جلوه‌ها است.

مثال‌های دیگری نیز در کتاب های عرفانی بیان شده است که برای پرهیز از طولانی شدن سخن از بیان آنها می‌گذریم.

نکتۀ دیگر این که این نظریه هیچ تلازمی با شرک ندارد؛ یعنی بنابر این نظریه هیچ گاه یک انسان، خدا خوانده نمی‌شود. چون اصلاً این انسان وجودی ندارد و تنها وجود واقعی خدا است. این انسان تنها جلوه‌ای است از حضرت حق.



[1] در صورت نیاز می‌توانید ر. ک. به: کلیات عرفان اسلامی، همایون همتی، انتشارات امیرکبیر؛ مبانی عرفان و تصوف، محمد حسین بیات، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی

[2] الحدید/57: 3.

[3] دروس عرفان نظری استاد یزدان‌پناه، دفتر دوم، ص ۸۴ – ۸۵، دائره المعارف علوم عقلی اسلامی.

[4] همان،‌ ص ۱۵؛ همچنین ر. ک. به: مبانی عرفان و تصوف، محمد حسین بیات، ص ۶۹٫.

[5] ر. ک. به: دروس عرفان نظری استاد یزدان‌پناه، ص ۳۴ – ۳۵٫

ادامه نوشته

وحدت وجود و رفع تعارض در سخنان معصومین(علیهم السلام)

 رفع تعارض در سخنان معصومین در مورد «وحدت وجود » و «وحدت عددی»

مقدمه

مسئله توحید یکی از محوری ترین مباحث در کلام و اعتقادات بوده و در عرفان نیز بحث «توحید وجودی» اساس عرفان نظری محسوب می شود.

معرفت انسانی در مواجهه با این مسئله مراتب مختلفی را شامل می شود همچنانکه درک خداوند هم برای هر گروهی از علما و حکما و عرفا حدی خاص را شامل شده است.

توحید در ظاهر امر، یک کلمه است ؛کلمۀ لا اله الا الله، اما درک آن برای همگان یکسان نیست. توحید برای متکلمین یک عقیده است که باید بدان عقیده داشت و سپس به لوازم آن متعهد شد یعنی به فرامین خدای واحد گوش سپرد.

اما برای عارفان، توحیدِ وجودی یک واقعه و حقیقت عرفانی است و معنای آن این نیست که خداوند در گوشه ای از عالم و جدای از عالم بطور یگانه حضور دارد. بلکه خدا حقیقت وجود است و وجود حقیقی هم یکی بیش نیست. عارف به شهود این وحدت نائل می شود و خود هم بعد از فنا باقی به این حقیقت می شود و آن را نه به عنوان یک عقیده ذهنی بلکه تمام حقیقت می داند که خود حقیقی او نیز تجلی همان حقیقت است. از این روی می بینیم که در روایات شیعه  از امام به رکن توحید تعبیر شده است:

« نَحْنُ أَرْکَانُ تَوْحِیدِهِ وَ نَحْنُ مَوْضِعُ سَرِّهِ »[1]، مائیم ارکان توحید خداوند و جایگاه  سر او.

یعنی ائمه هیاکل نور حقیقت وجودند و به اوج مقام توحید و وحدت وجود و شهود رسیده اند. از این دیدگاه حقیقت توحید و توحید حقیقی و شهودی و عرفانی یک ایده ذهنی نیست بلکه حقیقتی است که در ورای ذهن  تحقق دارد و راز و سرّ درک حقیقت آن هم  فراتر رفتن از ذهن و توهم است همچنانکه مولای موحدین علی (ع) توحید و راه رسیدن به آن را در یک کلمه، «گذشتن از توهم» معرفی می کنند:

«التوحید ان لا تتوهم»[2].

و در کلام تابناک دیگری می فرمایند:

«احد لا بتاویل عدد »[3].

و این گونه با مقایسه این دو کلام می بینیم که عدد اندیشی خاصیت ذاتی ذهن است پس اگر خدا در ورای ذهن است بنابراین توحید او هم در ورای عدد خواهد بود و یگانگی او هم نمی تواند ذهنی و عددی باشد.

حال آنکه توحید عددی خود یک ایده و فکر و توهم است که حتی در دقیق ترین معانی هم ساخته ذهن است نه حقیقتی حضوری و وجودی و می بینیم که حتی برداشت ذهن از بی نهایت و بی حد هم نمی تواند غیر عددی باشد.

بنابراین علم به توحید، هرچند که اولین واجب در شریعت می باشد ولی نزد ارباب معرفت آخرین درجه است[4]. به همین خاطر گفته اند: همه مقامات و احوال نسبت به توحید، مانند راهی است که توحید مقصد اعلی و غایت آن است و برای انسان مقامی بالاتر از آن نیست[5]. با این اوصاف این حقیقت دینی و عرفانی  که از لحاظ بیان و گفتار و بحث و مناظره و تفکرات فلسفی و … شایع ترین مباحث است طبیعی است که در مقام بیان در آیات قرآن و کلمات معصومین در سطح واحدی ارائه نشده باشد بلکه در این بیانات حتما میزان درک مخاطب و بهره ای که از این حقیقت می تواند نصیب او شود لحاظ شده است.

توحید وجودی در سخنان ائمه و حضرت علی (ع) اکثراً در قالب اشارات بیان شده و کمتر مورد بحث و مناظره قرار گرفته چرا که اساسا حقایق عرفانی متعلق به اهل سرّ بوده است. در عین حال کم نیستند بیاناتی که از ائمه در باب این درجه از توحید ( وحدت حقه حقیقیه) نقل شده است.

ولی توحید ظاهری که در مقام بحث و مناظره با منکرین مطرح شده غیر از مقام تبیین حقیقت نهائی توحید است. از این روی می بینیم که در کلمات معصومین و قرآن، نوع استدلال برای توحیدخدا- از باب مماشات با مخاطب- در ظاهر به وحدت عددی تمایل دارد. هرچند گوینده کلام (امام معصوم)  از توهم وحدت عددی در مورد خداوند بدور است ولی وقتی از باب ضرورت لازم باشد که اصل توحید را در مقام مخاطبه ذهنی بیان کند چاره ای نخواهد بود جز اینکه خواه ناخواه تصوری ذهنی را دامن زند و ذهن هم خواه ناخواه در مورد یگانگی فقط یگانگی عددی را درک می کند.

از طرفی اثبات توحید در مقام شریعت و در صدر اسلام از واجبات بوده و می دانیم که اکثریت مخاطبین (نه همه مخاطبین) مشرکین بودند و مخاطبینی بودند که در صدد دریافت حقیقت عرفانی توحید نبودند بلکه اصل مدعا را هدف رد و انکار خود قرار داده بودند و به خدایان متعدد معتقد بودند. با این حال قیدهای فراوانی که در سخنان معصومین به این عقیده کلامی اضافه شده است مانع از این است که بتوان وحدت عددی را همان حقیقت توحید دانست.

جمع بین روایات در باب توحید

همچنانکه گذشت، بیانات و استدلالهای قرآن و روایات در مقام خطاب، به اقتضاء درک مخاطبین بیان شده همچنان که در استدلال های مختلف در مورد ذات خداوند هم این فهم عرفی رعایت شده است تا اصل توحید بطور قطعی اثبات شود ولی حقیقت و لوازم آن در مراحل بعدی قابل وصول است و بلکه حقیقت توحید در نهایت مصون از دریافت ذهنی است.

ولی نکته اساسی این است که هیچ یک از استدلال هایی که در قرآن و روایات مطرح شده نظیر برهان تمانع و برهان فرجه و غیره در مقابله با روایاتی که نفی وحدت عددی می کنند جنبه انکار ندارد.

اثبات مرتبه ای از وحدت در مقام مخاطبه و نفی الاهه های کثیر تنها به معنای رد کثرت است اما در مورد نوع این وحدت نمی توان از همین استدلالها قضاوت نمود. بلکه بعد از اثباتِ کلامیِ توحید در مورد نوع این وحدت باید به روایات دیگری مراجعه کرد که در آنها مخاطبینِ کلام، قابلیت دریافت این نوع وحدت را داشته اند یا سخن در مقام حمد و مناجات و دعا و … ذکر شده که مخاطب خود خداوند است نه مشرکان و منکران و کافران . همچنانکه مطالب نهج البلاغه در باب رد وحدت عددی هم اکثراً در مقام حمد و ثنای خداوند بوده (نه مناظره) و می دانیم که آیات و روایاتی هم که شامل استدلاهایی است که در آنها در ظاهر شائبه وحدت عددی به چشم می خورد همگی در مواجهه با ذهن عرفی منکرین بیان شده است.

این دو مقام بحث هیچ منافاتی باهم ندارد بلکه در دو مقام از معرفت بیان شده که هر کدام جایگاه خود را داشته و باهم قابل مقایسه نیستنند.

نکته مهم تر اینکه اهل کلام که به ظاهر به وحدت عددی گرایش داشته اند (و هنوز هم دارند) نمی توانند به بهانه تکفیر وحدت وجود و غیره منکر «نفی وحدت عددی» از ساحت خداوند باشند. چرا که در مقام حقیقت، معرفت وجودی و عرفانی، حاکم بر معرفت ماهوی و عرفی است و نه بالعکس.

 

جایگاه وحدت وجود در زندگی معنوی

گذشته از مباحث فلسفی، باید دید نظریه وحدت وجود عرفا چه ارتباطی با زندگی انسان داشته و چه نقشی را در رابطۀ بین انسان و خدا و نزدیک تر شدن به او ایفا می کند.

در این مورد باید گفت: نظریۀ وحدت وجود در عرفان در اصل به عنوان مرتبه ای عالی از «توحید» مطرح شده و از آن به «توحید وجودی» تعبیر شده است؛ چرا که طبق این نظریه نه تنها هیچ خدایی جز الله وجود ندارد، بلکه هیچ وجود و هیچ موجودی جز او نیست و این نهایت توحید است که در اصل هستی و وجود، هیچ گونه شریکی برای خداوند باقی نمی گذارد.

در این جا است که نهایت اخلاص در توحید آشکار می شود و موجودات اعتباری و از جمله منیت خود انسان به عنوان حجاب حقیقت مطرح شده و عارف، وجود اعتباری خود را در ظل وجود حقیقی فانی می کند.

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست         تو خو حجاب خودی حافظ از میان برخیز

اساساً مسئلۀ وحدت وجود برای عرفا به هیچ وجه یک نظریۀ فلسفی محض و جدای از حقیقت زندگی مطرح نبوده، بلکه با کل حیات معنوی آنان عجین بوده است و زندگی سراسر شور و عشق عارفان تجسم زندگی بر اساس وحدت وجود حقیقی بوده است و مکتب عشق در عرفان اسلامی در واقع از دل وحدت وجود بر خواسته است؛ چرا که سالک طریق عرفان، اگر به این حقیقت واقف شود که جهان و به ویژه انسان و در نهایت «انسان کامل»، تجلی خداوند است، عاشق ظهور خدا در جهان خواهد بود و خواه ناخواه در این عشق از خود فانی شده و به مقام شامخ توحید خواهد رسید. و از این جا است که انسان مظهر اسرار الاهی است و در عرفان، در نهایت، خدا را باید در سرّ وجود خویشتن جست و جو کرد و به گفتۀ ابن عربی: «ما خود صفاتی هستیم که با آن صفات خداوند را توصیف می کنیم و وجود ما صرفا نمود خارجی یافتن وجود الاهی است. خداوند برای ما لازم است تا این که وجود پیدا کنیم، در حالی که ما برای وی لازم هستیم برای این که وی بتواند برای خود تجلی نماید»[6].

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد        ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود[7]

والحمد لله رب العالمین علی کل حال[8]



[1] مجلسی؛ بحار الانوار، ج۲۴، ص۱۲، موسسه الوفاء ، بیروت، ۱۴۰۴ق.

[2] آمدی، غرر الحکم، ص ۸۲، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶ش. دیلمی، اعلام الدین، ج۱،ص ۳۳، موسسه آل البیت، قم، ۱۴۰۸ق.

[3] تحف العقول، ص۶۱، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۴٫.

[4] المجلی، ابن ابی جمهور ، نقل از:غلامرضا رشیدیان، کیهان اندیشه ـ شماره ۶۷- ۷۲، سال ۷۵٫.

[5] همان

[6] آنه ماری شیمل، ابعاد عرفانی اسلام، ترجمه، عبد الرحیم، گواهی، ص ۴۳۷، نشر فرهنگ اسلامی، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۷.

[7] . حافظ شبرازی، دیوان غزلیات، غزل شماره 206.

[8] . سایت اسلام پدیا، تاریخ: ۲۸ بهمن ۱۳۸۹در باب: فلسفه عرفان. http://islampedia.ir.

وحدت وجود

بعقیده عارفان بزرگی همانند مولوی و محی الدین و قیصری و دیگران، مفهوم وجود یک مصداق بالذات بیشتر ندارد و آن هم حق تعالی است. .......

ادامه نوشته