ماهیّت نامه اعمال

ماهیّت نامه اعمال

پرسش:

ماهیّت «نامه اعمال» كه در روز قيامت به انسانها داده مي شود چیست؟

پاسخ اجمالی:

ماهیّت «نامه اعمال» در روز قيامت چيزى مانند ورق هاى كاغذ و دفتر و كتاب معمولى نيست؛ بلکه نقوش طبيعى و غير قابل انكاری است كه به وسيله نيروهاى عالَمِ هستى و فرشتگان در دل اين موجودات ثبت مى شود و در قيامت، پرده از آن برداشته مى شود و آشكار مى گردد. اين آثار از تمام محيط بيرون جمع آورى مى شود و فشرده مى گردد و به دست هركس داده مى شود و با يك نگاه در آن حال هركس معلوم است. مسلماً اين آثار در دنيا براى ما محسوس و قابل درك نيست؛ امّا بى شك روز قيامت كه در آن ديد تازه اى پيدا مى كنيم همه اينها را مى بينيم و مى خوانيم و تصديق مى كنيم.

پاسخ تفصیلی:

بى شك «نامه اعمال» در «قيامت» چيزى مانند ورق هاى كاغذ و دفتر و كتاب معمولى نيست؛ بلكه نقوشى است گويا، غير قابل انكار كه هيچكس را يارى نفى آن نمى باشد. شاهد اين سخن اينكه اگر به شكل دفتر و اوراق معمولى باشد هزاران برگ لازم است كه اعمال يك عمر را در آن بنويسند و چنين كتابى براى همه به آسانى قابل مطالعه نيست و نمى تواند مايه رسوايى بدكاران و افتخار نيكوكاران گردد. در جايى از آيات و روايات به خوبى استفاده مى شود كه اعمال آدمى در آن چنان ثبت است كه با يك نگاه مى توان بر آن واقف شد!

از اين گذشته خطوط و نقوش معمولى چنان نيست كه قابل انكار نباشد؛ در حالى كه از آيات و روايات به خوبى بر مى آيد كه خطوط اين كتاب قابل انكار نيست، سندى است زنده و روشن براى هر كس و حتى براى صاحبان آن.

در اينجا چند تفسير مختلف براى «نامه عمل» وجود دارد كه بايد دقيقاً مورد بررسى قرار گيرد:

1. بعضى در تفسير آن گفته اند: «هِىَ بِعَيْنِها نَفْسُهُ الَّتى رَسَخَتْ فيها آثارُ اَعْمالِهِ بِحَيْثُ انْتَقَشَتْ بِها»[1]؛ (آن، عيناً همان روح آدمى است كه آثار اعمالش در آن راسخ شده به گونه اى كه با آن نقش گرفته!)

مطابق اين تفسير كه در كلمات مرحوم فيض كاشانى آمده «نامه اعمال» كنايه از روح آدمى است كه آثار اعمالش در آن نقش مى بندد.

روشن است اين معني كنايى با ظواهر آيات «قرآن» سازگار نيست؛ چراكه «قرآن» مى گويد نامه اعمال نيكان به دست راستشان و بدان به دست چپشان يا پشت سرشان داده مى شود و اين تعبير با تفسير مزبور نمى سازد؛ مگر اينكه تعبير به «يمين» و «شمال» و ساير تعبيرات آيات و روايات را در اين زمينه نيز بر معناى كنايى حمل كنيم و اين خلاف ظاهرها، بدون دليل جائز نيست. بعلاوه اين تفسير با مسئله «تطاير كتب» هرگز سازگار نمى باشد.

2. مرحوم علامه طباطبايى در «الميزان» تعبير ديگرى دارد و با استفاده از آيه 30 سوره «آل عمران»، «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ مَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ»؛ (روزى كه هر انسانى اعمال نيك و بد خود را حاضر مى بيند ...) مى گويد: «نامه اعمال، حقايق اعمال انسانى را در بر دارد و مانند خطوط و نقوش معمولى در كتاب هاى دنيا نيست. آن، نفس اعمال انسانى است كه خداوند آدمى را آشكارا بر آن آگاه مى كند و هيچ دليلى بهتر از مشاهده نيست. اين كتاب در دنيا از درك انسان پنهان است و حجابِ غفلت، روى آن را پوشانده، روز قيامت خداوند آن را مى گشايد و پرده هاى غفلت را كنار مى زند و انسان را از آن با خبر مى سازد».[2]

اين معنا نيز با آنچه درباره فرشتگانِ نويسنده نامه اعمال و ساير ويژگى ها كه در آيات و روايات آمده هماهنگ نيست؛ چراكه منظور از حقايق اعمال، ظاهراً همان آثارى است كه در درون جان انسان باقى مى گذارد و همان ايرادى كه بر كلام مرحوم فيض كاشانى بود بر آن نيز وارد مى شود.

نويسنده «روح المعانى» همين تفسير را با شرح مبسوطى ذكر كرده، سپس اعتراف مى كند كه با ظواهر آيات «قرآن» سازگار نيست.[3]

3. ممكن است گفته شود اعمال انسان همان گونه كه در درون جان او اثر مى گذارد در عالم بيرون، در فضا و هواى اطراف، در زمينى كه بر آن زندگى مى كند و در همه چيز اثر دارد، گويى بر آنها نقش مى بندد، نقوش طبيعى و غير قابل انكار، نقوشى كه به وسيله قوا و نيروهاى عالَمِ هستى و فرشتگان در دل اين موجودات ثبت مى شود و در قيامت، پرده از آن برداشته مى شود و آشكار مى گردد. اين آثار از تمام محيط بيرون جمع آورى مى شود و فشرده مى گردد و به دست هركس داده مى شود و با يك نگاه در آن، حال هركس معلوم است.

مسلماً اين آثار در دنيا براى ما محسوس و قابل درك نيست، امّا بى شك آنها وجود دارند و روزى كه در آن ديد تازه اى پيدا مى كنيم همه اينها را مى بينيم و مى خوانيم و تصديق مى كنيم.

دانشمندانِ امروز با مطالعه فسيل ها و سنگواره هايى كه از جاندارانِ ميليون ها سال قبل باقيمانده نه تنها شكل آنها را ترسيم مى كنند؛ بلكه از بسيارى از حقايق زندگى آنها آگاه مى شوند.

مسلماً «فسيل» و «سنگواره» خود حيوان نيست؛ بلكه آثارى است كه از خود در لابلاى قشرهاى زمين باقى گذارده اند. در واقع سنگ هاى زمين، نامه اعمال و اشكال آن حيوانات است؛ اما با خطوطى نگاشته شده كه براى هيچ كس قابل انكار نيست.

نمى گوييم نامه عمل در قيامت اين گونه است؛ چراكه ما از قيامت و مسائل مربوط به معاد تنها شبحى مى بينيم؛ ولى از پاره اى جهات، (اثر طبيعى بودن) مى تواند همانند آن باشد.

قابل توجه اينكه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير آيه 14 سوره «اسراء» فرمود: «يَذْكُرُ الْعَبْدُ جَمِيعَ مَا عَمِلَ وَ مَا كُتِبَ عَلَيْهِ، حَتّى كَأنَّهُ فَعَلَهُ تِلْكَ السّاعَةَ، فَلِذلِكَ قَالُوا «يَا وَيْلَتَنا مَا لِهذَا الْكِتابِ لَا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لَا كَبِيرَةً اِلَّا اَحْصَاهَا»[4]»[5]؛ (انسان با قرائت نامه اعمال خود تمام آنچه را انجام داده است به خاطر مى آورد گويى همه را در همان ساعت انجام داده، لذا مى گويند: «اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل بزرگ و كوچكى نيست مگر اينكه آن را احصاء كرده است»).

4. بعضى نيز احتمال داده اند كه نامه اعمال، «ضمير باطن» يا وجدان مخفى انسان است، در روانشناسى امروز به ثبوت رسيده كه اعمال انسانى در وجدان يا شعور ناآگاه او اثر مى گذارد.

اين تعبير بى شباهت به تعبير فيض كاشانى و ديگر مفسرانى كه قبلا گفته شد نيست و در واقع تعبير نوينى است از همان معناى قديمى.

تا اينجا چهار تفسير براى نامه عمل ذكر شد كه از همه مناسب تر تفسير سوّم است.

به هر حال يا بايد بگوييم چون مسئله نامه اعمال در «قرآن مجيد» در آيات مختلف و در روايات فراوانى وارد شده است ما بايد به آن ايمان داشته باشيم هر چند مفهوم و محتواى آن را تفصيلا ندانيم، همان گونه كه در مسائل ديگرى از امور مربوط به آخرت با چنين وضعى روبرو هستيم يا اينكه نامه اعمال همان مجموعه آثارى است كه عمل ما در بيرون وجود ما مى گذارد و در قيامت به فرمان الهى جمع آورى شده و در اختيار ما قرار مى گيرد. به تعبير ديگر مجموعه آثار تكوينى است كه مى توان آن را از جهاتى تشبيه به فيلم ها و نوارهاى ضبط صوت يا فسيل هاى حيوانات كرد، نمى گوييم عيناً چنين است؛ بلكه مى گوييم از جهاتى شبيه به آن است. (دقت كنيد).[6]

کلیدواژه ها:


[1] . تفسير الصافى، فيض كاشانى، ملا محسن، تحقيق: اعلمى، حسين، انتشارات الصدر، تهران، 1415 قمری، چاپ: دوم، ج 3، ص 182.

[2] . الميزان فى تفسير القرآن، طباطبايى، سيد محمد حسين، انتشارات اسلامى، قم، 1417 قمری، چاپ: پنجم، ج 13، ص 55.

[3] . روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، آلوسى، سيد محمود، تحقيق: على عبدالبارى عطيه، دارالكتب العلميه، بيروت، 1415 قمری، چاپ: اول، ج 15، ص 261.

[4] . سوره كهف، آيه 49.

[5] . تفسير نور الثقلين‏، عروسى حويزى، عبد على بن جمعه‏، تحقيق: رسولى محلاتى، سيد هاشم، انتشارات اسماعيليان‏، قم‏، 1415 قمری، ‏چاپ: چهارم‏، ج 3، ص 267.

[6] . گردآوري از كتاب: پيام قرآن‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلامية‏، تهران‏، ‏1386 شمسی‏، چاپ: نهم، ج 6، ص 82.

ملاقات با مرگ

ملاقات با مرگ

امام علی عليه السلام در حکمت بیست و نهم نهج البلاغه در مورد سرعت گذشت عمر و فرا رسيدن لحظات مرگ به همگان هشدار مى ‏دهد و مى ‏فرمايد:

« إذَا كُنْتَ فِي إِدْبَارٍ، وَالْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ، فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى[1]‏.»

«در حالى كه تو به زندگى پشت مى‏كنى و مرگ به تو روى مى ‏آورد ملاقات (با يكديگر) چقدر سريع خواهد بود!»؛

امام عليه السلام نخست همه انسان‏ها را در حال حركت به سوى پايان عمر معرفى مى‏كند و اين يك واقعيت است.

از لحظه ‏اى كه انسان متولد مى‏ شود و هر ساعتى كه بر او مى‏ گذرد بخشى از سرمايه عمر او كاسته و هر نفسى كه مى ‏زند يك گام به پايان زندگى نزديك مى ‏گردد، زيرا عمر انسان به هر حال محدود است و اگر هيچ مشكلى هم براى او پيش نيايد روزى پايان مى ‏پذيرد. درست مانند چراغى كه ماده اشتعال ‏زايش تدريجاً كم مى ‏شود و روزى تمام و سرانجام خاموش خواهد شد.

اين حركت سريع بدون يك لحظه توقف ادامه دارد و به اين ترتيب، از اين ‏سو همه انسان ‏ها شتابان به سوى مرگ حركت مى ‏كنند.

از سوى ديگر، پيوسته عوامل مرگ به سوى انسان در حركت اند خواه اين عوامل از طريق حوادث ناگهانى، زلزله ‏ها، طوفان ها و سيلاب ها، تصادف ‏ها و مانند آن باشد،

يا به صورت بيمارى‏ هايى كه باگذشت عمر و ضعف و ناتوانى اعضا خواه ناخواه دامان انسان را مى ‏گيرد، و بدين ترتيب دو حركت از دو سو رو به روى يكديگر دائماً در حال انجامند از يك‏سو، انسان به ‏سوى نقطه پايان زندگى و از آن ‏سو، حوادث به ‏سوى انسان در حركت است و در چنين شرايطى ملاقات با يكديگر سريع خواهد بود؛ مانند دو وسيله نقليه ‏اى كه از دو طرف روبروى يكديگربا سرعت در حركتند و چيزى نمى ‏گذرد كه به هم مى ‏رسند.

خداوند در سوره مبارکه جمعه، آيه 8 می فرماید:

«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيكُمْ ؛ بگو آن مرگى كه از آن فرار مى‏ كنيد به يقين با شما ملاقات خواهد كرد،

ثمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ ؛ سپس به سوى كسى باز مى ‏گرديد كه از پنهان و آشكار باخبر است،

فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ و شما را از آنچه انجام مى ‏داديد باخبر مى ‏سازد »

علی عليه السلام در كلمه 74 می فرماید: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ »[2]

نَفَس ‏هاى انسان گام ‏هاى او به سوى مرگ اوست.

و در نامه 27 نیز مى ‏فرمايد: «وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ »[3]

شما رانده شدگان و تعقيب ‏شدگان مرگ هستيد (و صيد شدگان به وسيله آن)

« إنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَكُمْ » اگر بايستيد شما را دستگير خواهد كرد؛

« وإِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ» و اگر فرار كنيد به شما خواهد رسيد؛

« وهُوَ أَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلِّكُمْ » و مرگ از سايه شما به شما همراه ‏تر است؛

« الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِيكُمْ » و با موى پيشانى شما گره خورده است؛

« والدُّنْيَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِكُم » و دنيا در پشت سر شما به سرعت در هم پيچيده مى ‏شود (و پايان عمر دور نيست)».

امام حسن مجتبی علیه السلام به جُنَادَةَ بْنِ أَبِي أُمَيَّةَ فرمودند:

«اسْتَعَدَّ لِسَفَرِكَ » مهياى مسافرت (آخرت) شو؛

و حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ،» و توشه‏ آن را پيش از رسيدن اجل فراهم نما؛

و اعْلَم اَنَّکَ تَطْلُبُ الدُّنْیا وَالْمَوْتُ یَطْلُبُکَ. و بدان كه تو دنيا را طلب می نمايى و حال آنکه مرگ تو را مى ‏طلبد.[4]

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) خطاب به ابوذر(رحمه الله) فرمودند:

«إِذَا أَصْبَحْتَ فَلا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالْمَسَاءِ » اگر صبح کردی، احتمال جدی بده که دیگر شاید شبی برای تو نباشد،

وإِذَا أَمْسَيْتَ فَلا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالصَّبَاحِ » و اگر بر شب وارد شدی، احتمال جدی بده که دیگر شاید صبحی برای تو نباشد[5].

البته هدف از تمام اين هشدارها این است که زندگى دنيا غفلت ‏زاست و هنگامى كه انسان به آن سرگرم شود گاه همه چيز را فراموش مى ‏كند و چنان گام برمى ‏دارد كه گويى زندگى دنيا ابدى است نه خبرى از آخرت، نه توشه ‏اى براى آن سفر و نه اندوخته‏ اى براى آن ديار تهيه مى ‏كند.

اين هشدارها براى اين است كه انسان را تكانى دهد و از اين خواب غفلت بيدار كند و پيش از آنكه فرصت‏ها از دست برود او را به تهيه زاد و توشه وا دارد.

راه های ایجاد آمادگی برای مرگ

1. توبه و جبران خطاها . . .

اگر حق الله، نماز و روزه و حجی به گردن ما است نباید بی خیال آن باشیم. معنا ندارد که یک مومن بی خیال حقوقی که از خداوند متعال ضایع کرده است باشد.

از امیرالمومنین(علیه السلام) سوال کردند که آمادگی برای مرگ چیست؟

ایشان فرمودند:

فرائض و واجبات خود را انجام بده و اگر یک زمانی فوت شده قضای آن را بجا بیاور.

حرام ها را ترک کرده و تا آنجا که می توانید به صفات اخلاقی خوب مزین شوید.

بعد فرمودند: اگر اینچنین شد دیگر برای فرد فرقی ندارد که چه زمانی مرگ فرا برسد.

برای چنین شخصی مرگ ناگهانی به معنای غافلگیرانه معنا ندارد. چون همیشه آماده است و غافلگیر نمی شود.

حضرت امام در وصیت ها و نصیحت های خود به مرحوم حاج احمد آقا فرزند بزرگوار خود می فرماید:

بعد از مرگ آنجا که کار ما با خدا باشد و حساب ما با او باشد ارحم الراحمین است.

ولی آنجا که کار ما با مردم باشد، مردم دیگر ارحم الراحمین نیستند و به سادگی نمی گذرند چون همه کم دارند تا یک چیزی از تو نگیرند تو را رها نمی کنند.

پیغمبر در جمعی از اصحاب فرمود می دانید مفلس به چه کسی می گویند؟

اصحاب گفتند: آن که با جیب خالی کلی بار زندگی بر دوش داشته باشد.

پیامبر اکرم فرمود:

این مفلس نیست بلکه فقط بی پول است. مفلس کسی است که در عالم آخرت او را می آورند درحالی که کیسه ی اعمال خیر او خیلی پر است اما او را به همین مرصاد می آورند. و صاحبان حق که حقی را از آنها ضایع کرده، آبرویی ریخته و اذیتی کرده است و مالی از آنها خورده می آورند و باید رضایت بگیرد.

در این حالت از کیسه ی خیرات این فرد بر می دارند و به دیگران می دهند تا راضی شوند.

اگر اعمال خیر او تمام شد از گناهان و بار دیگران بر روی دوش این فرد می گذارند.

پیامبر فرمود مفلس این فرد است که اول باری از خیرات داشت اما الان کیسه ای از گناهان بر دوش دارد.

2. وصیت کردن؛ درروایات ما وصیت نشانه ی عقل شمرده شده و حقی است به گردن یک مسلمان.

در آیه ی از قرآن کریم آمده است که؛ کسانی که نشانه های مرگ برای آنها ظاهر شده، الزام است که وصیت کنند به عنوان یک وصیت شایسته برای خویشان و بستگان آنها، و این یک حقی است بر گردن متقین.

3. تهیه کفن ؛. . . از مرحوم آیت الله بهجت است که تهیه ی کفن عمر را طولانی می کند.

روایتی در وسایل الشیعه است که می فرماید: اگر کسی کفن را تهیه کند و هر از گاهی به آن نگاه کند جزو غافلین نیست و هر موقع به آن نگاه کند اجر و ثواب به او می دهند.

 


[1] . حکمت بیست و نهم نهج البلاغه.

[2] . حکمت هفتاد و چهارم نهج البلاغه.

[3] . نامه بیست و هفتم نهج البلاغه.

[4] . كفاية الأثر صفحه 226 تا 229.

[5] . مستدرک الوسائل: 2/107.