بخش هفتم

اسلام و آزادی

سوال21: آزادی اسلامی یا آزادی غربی؟ آزادی لیبرالیسمی خوب است یا نه؟

جواب: به اتفاق آراء آزادی یک ارزش است اما در مبانی و قلمرو آن اختلاف نظر وجود دارد مخصوصا بین اسلام و لیبرالیسم؛ در ادامه به بررسی این موضوع در چند نکته می پردازیم:

نکته اول: اختلاف اسلام و لیبرالیسم به مبانی آزادی باز می گردد، مبانی آزادی در اسلام و لیبرالیسم فرق دارد و مبانی آزادی هم بر می گردد به جهان بینی ما یعنی نوع نگاه ما به هستی و انسان و هدف آفرینش.

انسان را چگونه تفسیر می کنیم؟

اولا: محور تعیین کننده آزادی را انسان بدانیم یا خدا

در تعیین حد آزادی خدامحور باشیم(بنده خدا) یا انسان محور(خود خدا) اسلام می گوید محور همه چیز خداست. آزادی تا جایی که با حکم خدا تعارض پیدا نکند

از آنجایی که نیازهای روحی و حقیقی انسان را تنها خداوند می شناسد باید حد آزادی را خدا تعیین کند بنابراین محور آزادی می شود خواست خدا(تمایلات انسانی نه حیوانی) و هر جا آزادی با این هدف تضاد داشته باشد محدود می شود

ثانیا: حقیقت انسان را یک بعدی بدانیم یا دو بعدی

اگر نگاه ما به انسان این باشد که انسان موجودی یک بعدی است و همه حقیقت او همان نیازهای مادی اوست دراین صورت حد آزادی را انسان براساس نیازهای مادی خود تعیین می کند چون تمایلات مادی مربوط به همین دنیاست و با مرگ تمام می شود هدف او می شود همین دنیا بنابراین محور آزادی می شود تمایلات و گرایشات حیوانی انسان و تامین خواسته های دنیایی او لذا خوشی زودگذر این دنیا را محدود نمی کند

اگر نگاه ما به انسان این باشد که موجودی دو بعدی است و از روح الهی برخوردار است و علاوه بر نیازهای مادی از نیازهای معنوی هم برخوردار است و شرافت را به روح بدهد آزادی را تا جایی می پذیرد که به روح او لطمه ای نزند

نکته دوم: اصالت داشتن یا نداشتن آزادی در اسلام و لیبرالیسم فرق دارد

اولا: آیا آزادی خودش راه است یا راهی برای پیمودن مسیر درست محسوب می شود؟ لیبرالیسم می گوید: آزادی خودش راه است و اصالت دارد چون مسیر درست وجود ندارد مسیر همان است که تمایلات نفسانی انسان می گوید لذا تمایلات نفسانی را باید آزاد گذاشت

اما اسلام می گوید مسیر درست وجود دارد که همان کمال و مصلحت واقعی انسان است که خدا تعیین کرده و آزادی، وسیله ای است برای حرکت در مسیر درست نه اینکه خودش مسیر باشد و اصالت داشته باشد آچه اصالت دارد مصلحت است نه آزادی؛ آزادی ارزش است اما ارزش نهایی نیست با آمدن ارزش بالاتر محدود می شود و ارزش بالاتر مصلحت واقعی ماست لذا آزادی مطلق نداریم باید محدود شود اما حد آن چیست؟ حد آن مصلحت واقعی انسان است اما اینکه مصلحت انسان چیست به جهان بینی ما بر می گردد.

ثانیا: مراد از آزادی در لیبرالیسم، آزادی تمایلات نفسانی و حیوانی است انسان هر طور دلش خواست تابع تمایلات حیوانی باشد اما اسلام آن را بردگی می داند امیرالمومنین می فرماید: عبد الشهوه اذل من عبد الرق؛

انسان باید از کسی اطاعت کند و این اجتناب ناپذیر است از خدا اطاعت نکرد باید از هوای نفس اطاعت نماید پس بندگی خدا را رها کنیم از اصل بندگی رها نمی شویم بلکه بنده دیگران (غیر خدا) می شویم که عین اسارت است. رایت الذی اتخذ الهه هواه؟ باید از کسی اطاعت کنیم که بالاترین آگاهی و خیرخواهی را از بشر داشته باشد که همان خداست. افحکم الجاهلیه یبغون و من احسن من الله حکما؛

آزادی در غرب همان حیوانیت رها شده است از انسانی خارج شدن است آزادی نیست رهایی است لذا همجنس گرایی می شود آزادی.

در اسلام انسان آزاد، کسی است که از پول و مقام و شهوت و شهرت رها شود مانند شهدا و مثل حاج قاسم که وصیت کرد روی سنگ قبر من بنویسید سرباز؛ خلاصه اینکه آزادی غربی سر از ویرانی خانواده و از دست دادن آخرت در می آورد.

سوال22: آیا پوشش اجباری ضد آزادی نیست؟ چرا ممنوعیت حجاب در فرانسه از نظر ما نادرست است؟ چرا حجاب فقط در ایران اجباری است؟

جواب:

اولا: عدم الزام به امر و رفتاری توسط حکومت، به معنای فردی بودن آن عمل و بی ارتباط بودن آن عمل با حکومت نیست عدم الزام حجاب توسط حکومت در غرب، به معنای فردی و شخصی بودن حجاب نیست زیرا اگر شخصی بود حکومت نباید ولو به شکل حداقلی در آن دخالت نماید. در حالی که برهنگی را هیچ کشوری اجازه نمی دهد لذا پوشش امر حکومتی است و هر حکومتی با توجه به ایدئولوژی خود حد آن را تعیین می کند. لذا حد پوشش در کشورها و حکومت های مختلف متفاوت است چون مبانی فکری و فلسفی حکومت ها متفاوت است

در ایران برخی خیال می کنند آزاد گذاشتن حجاب در غرب، به خاطر عادی شدن آن است اما در غرب به دنبال لذت جویی از زن هستند نه عادی شدن و این به مبانی فلسفی آنان بر می گردد در غرب مبنا بر لذت گرایی و سودگرایی و اصالت آزادی و فردگرایی و ... است نه عادی شدن و نه حفظ خانواده و ضابطه مندی بین رابطه زن و مرد. لذا مبنای ما با آنها متفاوت است.

ثانیا: پوشش و روابط جنسی رابطه متقابل دارند و باید متناسب با یکدیگر تنظیم شوند زیرا هر دو مربوط به عرصه تحریک و ارضا هسند یا باید مانند غرب پوشش و روابط هردو آزاد باشد یا هر دو محدود باشد نمی شود یکی محدود و دیگری آزاد باشد. چون آمار تجاوز و خشونت بالا می رود لذا هیچ حکومتی آن را نمی پذیرد غرب اولی را و اسلام دومی را پذیرفته است

ثالثا: حکومت می تواند برای حفظ امنیت جامعه هر نوع محدودیتی را وضع نماید و برای حفظ امنیت روانی جامعه حجاب را الزامی نماید. صرف مجازات مجرم بازدارنده نیست باید پیشگیری از جرم نمود مانند دزدگیر و حفاظ برای پیشگیری از دزدی.

رابعا: حفظ بنیان خانواده مهم است سقط جنین ، فرزندان نامشروع، خانواده های تک سرپرست و .... مانع آن است و حکومتی که قائل به اصالت آزادی نیست و به اصالت مصلحت معتقد است نمی تواند بی تفاوت باشد.

خامسا: شعار و عمل باید با هم تناسب داشته باشند اینکه فرانسه حجاب را ممنوع کرده قابل مقایسه با الزام حجاب در ایران نیست زیرا:

در فرانسه الزام بی حجابی شعار با عمل و نوع حکومت نمی سازد در ایران می سازد چون در جمهوری اسلامی باید قوانین را از اسلام گرفت و اسلام به حجاب امر می کند در فرانسه باید قوانین را از لیبرالیسم و اصالت آزادی گرفت

او لیبرالیسم به آزادی پوشش امر می کند نه الزام حجاب یابی حجابی پس فرانسه مخالف ادعایش عمل می کند اما جمهوری اسلامی مطابق با ادعایش و شعار و عملش یکی است.

بعلاوه حجاب اگر آثار مثبتی نداشته باشد آثار منفی ندارد اما بی حجابی آثار منفی فراوانی دارد و به خاطر همین در غرب هم محدودیت های حداقلی برای آن گذاشته اند. در پوشیدگی اگر افراط هم شود ضرری ندارد اما در برهنگی اگر افراط شود ضرر وجود دارد.

سادسا: رفتار برخی کشورهای به ظاهر اسلامی را نباید پای اسلام نوشت اسلام را باید از آیات و احایث که متن دین اسلامند گرفت و رفتار مدعیان اسلام و کشورها را با آنها سنجید. آیا رفتار کشور عربستان با مظلومین یمن را می توان به پای اسلام نوشت؟ در عرصه پوششش هم همین است.

سوال 23: اسلام و رقص؛ اسلام و موسیقی؟

جواب:

اولا: تکلیف خود را باید به عنوان مسلمان بودن با خدا مشخص نماییم آیا قرار است عبد و تسلیم خدا باشیم یا تابع هوای نفس؟ آیا باید بخشی از دین و فرامین خدا که با هوای نفس ما سازگار است بپذیریم یا همه فرامین خدا را؟

نفس پرستی با خداپرستی فرق دارد

بعلاوه ایمان، به این معنا نیست که حکمت هر عملی را فهمیدیم عمل کنیم نفهمیدیم عمل نکنیم در این صورت مومن و کافر فرقی ندارند لذا ولو حکمت حرمت رقص را نفهمیدم باید عمل کنم مانند نسخه پزشک.

ایمان یعنی باور کنی خدا هر چه گفته به نفع ماست ولو حکمت آن را نفهمیم

پس باید باور کنیم خدا هم آگاه به نیازهای واقعی ماست و هم راه درست برآوردن این نیازها را بیان نموده است لذا در درجه اول باید حرمت رقص و موسیقی را تعبدا بپذیریم

ثانیا: دنبال فلسفه احکام برویم اما به دانش محدود خود مغرور نشویم و فکر نکنیم فلسفه همه احکام را می توانیم بفهمیم ممکن است دیر بفهیم یا اصلا نفهمیم.

ثالثا: این ادعا که رقص و موسیقی باعث شادتر شدن انسان ها می شود بدون مبنای عقلی و آماری است زیرا آمار دقیقی وجود ندارد که کشورهایی که رقص و موسیقی در آنها آزاد است شادترند و ندارد افسرده اند بلکه برعکس آن را می توان یافت زیرا هیجانات و رفتارهای هیجانی و زودگذر به معنای شادی حقیقی نیست حتی علامت شادی نیست تا بخواهد از عوامل شادی باشد شادی حقیقی از سنخ احساسات زودگذر نیست باید پایدار باشد و به رضایت از زندگی بانجامد و رضایت از زندگی به بینش و نوع نگاه انسان به زندگی باز می گردد. البته احساسات به خودی خود بد نیست باید تحت مدیریت عقل و دین باشد اما غلبه آن بر عقل بد است چون هیجانات و احساسات افراطی انسان را از رفتار عقلانی دور می کند.رقص و موسیقی تا قطع شد اضطراب می آورد نه آرامش، دلبستگی به دنیا آرامش نمی آورد بلکه رها شدن از دنیا آرامش می آورد.

رابعا: امر و نهی های دینی به خاطر مصلحت و مفسده واقعی ماست نه محدود کردن بی جهت انسان

مفسده رقص و موسیقی چیست؟

1. مفسده رقص و موسیقی این است که انسان را غافل می کند و سرگرم دنیا می کند و شهوت و لذت را در انسان تقویت می کند این برای کسی که دنیا برای او اصالت دارد شاید قابل قبول باشد اما برای کسی که زندگی اخروی برای او اصالت یافت نه!

2. مفسده دیگر رقص و موسیقی این است که اراده انسان را در مبارزه با هوای نفس ضعیف می کند ولو ناخواسته باعث گسترش فساد می شود و باعث بی غیرتی می شود.

پیامبر اسلام فرمود: غنا نردبان زناست؛ یعنی موسیقی افراطی انسان را از یاد خدا و معنویت دور و از تعادل خارج می کند و دست به هر کاری می زند و راه را برای گناه و بی و بندباری فراهم می کند بنابراین معیار حرمت موسیقی نیز همین است یعنی:

موسیقی اگر انسان را به بی کارگی، بی بندباری و ابتذال، بی حالی و واخوردگی از واقعیت های زندگی بکشاند و انسان را از معنویت، خدا و ذکر خدا غافل کند و به گناه و شهوت رانی تشویق کند حرام است.

پس موسیقی حلال هم داریم، موسیقی اگراین ویژگی ها را نداشته باشد حلال است.

سوال 24: چرا در اسلام حقوق زن و مرد، مساوی نیست؟

جواب:

اولا : اسلام دنبال مردسالاری نیست اگر بود در محیط مردسالارانه عربستان جایگاه دختران را ارتقا نمی داد و در توجه و محبت، دختران را بر پسران ترجیح نمی داد، مقام مادر را بر پدر ترجیح نمی داد، وظیفه کار در خانه را از عهده زنان بر نمی داشت، حق انتخاب همسر را به زنان نمی داد و به نفی برتری جنسیتی حکم نمی کرد. و ....

اسلام برتری و اشرف مخلوقات بودن انسان را به خاطر روح او می داند نه جنسیت او و روح انسان جنسیت بردار نیست معیار برتری تقواست ان اکرمکم عندالله اتقاکم؛

ثانیا: اگر تفاوت ها به خاطر برتری جنسیتی نیست پس برای چیست؟ حکمت تفاوت های حقوقی به خاطر نیاز انسان ها و حفظ بنیان خانواده است.

الف. تفاوت ها به خاطر نیاز انسان است زیرا انسان در زندگی فردی و اجتماعی خود نیازهای مختلفی دارد که همه را نمی تواند خود تامین نماید لذا خدا دربین انسان ها تفاوت هایی را قرار داه مانند تفاوت در علاقه و استعداد و تفاوت جنسیتی و .... در این تفاوت ها سخن از برتری جنسیتی نیست چون هیچکدام نمی تواند جای دیگری را بگیرد مانند یک خانه که هم به دیوار بتنی نیاز دارد هم به پنجره خانه برای ساخته شدن به هر دو نیاز دارد هیچکدام بر دیگری برتری ندارد.

ب. تفاوت ها به خاطر حفظ بنیان خانواده است زیرا جامعه و نسل انسان با خانواده شکل می گیرد خانواده به دو رکن با روحیات و توانایی های متفاوت نیاز دارد دلیل اثبات ادعا این است انتظاراتی که از پدر خود داریم با انتظاراتی که از مادر خود داریم متفاوت است.

ثالثا: اگر زن و مرد از یک جنس و یک روحیه بودند تربیت شکل نمی گرفت مرد با قدرت جسمانی بیشتر مسوول تامین معیشت زن قرار داده شد تا زن بدون دغدغه به تربیت فرزند بپردازد تفاوت در ارث هم به خاطر همین است که مرد مسوولیت اقتصادی خانواده را بر عهده دارد.

نکته: زنانی ممکن است سرپرست خانواده باشند اما استثناست ضمن اینکه باید ازدواج نمایند اگر تامین باشد ازدواج نمی کند و اسلام با زندگی مجردی موافق نیست.

دیه هم همینگونه است دیه ارزش و قیمت زن یا مرد نیست زیرا دیه دو چشم به اندازه دیه کامل است آیا انسان به اندازه چشمانش می ارزد؟ یا دیه دانشمند و معتاد مساوی است آیا ارزش آنها یکی است؟ دیه برای جبران بخشی از خسارت اقتصادی خانواده است از آنجای که خانواده با از دست دادن مرد خانه خسارت اقتصادی بیشتری می بیند دیه او بیشتر شده است.

در مورد جنین هم مانند شکوفه درخت سیب است ولو الان سیب نیست اما سیب می شود اگر جنین معلوم نباشد زن با مرد است میانگین دیه محاسبه می شود.

کاهش رضایت جنسی درون خانواده و کاهش کیفیت تربیت که باعث بالا رفتن آمار طلاق شده است ناشی از عدم توجه به تفاوت حقوقی زن و مرد است یعنی مسوولیت اقتصادی خانواده را بر عهده زن گذاشتن (مانند آنچه که در غرب رایج است) باعث این گرفتاری ها می شود.



سوال 25: قوانین برده داری و ارتداد در اسلام آیا با آزادی و حقوق بشر سازگارند؟

جواب: آیا معنای حقوق بشر آزادی بی قید و شرط است؟ هیچ مکتبی این را نمی گوید طرفداران اصالت آزادی هم آزادی مشروط را می گویند حداقل با قانون

محدودیتی که متکی بر اصل مصلحت باشد منطقی است و با عدالت و حقوق بشر منافاتی ندارد حال ببینیم ارتداد و برده داری چگونه است؟

الف. ارتداد

اولا: صرف و شک و تردید در اعتقاد و به دنبال آن تحقیق و سوال، موجب ارتداد نمی شود

ثانیا: شخص مرتد اگر شروع به تبلیغ اعتقادش کند حکم اعداد بر او جاری نمی شود حتی در دفاع از اعتقاد غلط خود به محیط علمی بیاید و بحث کند(نه میان عامه مردم) باز حکم ارتداد جاری نمی شود حکم تحقیق را دارد.

پس هدف اسلام از حکم ارتداد اجبار کسی به پذیرش اسلام نیست بلکه ممانعت از اجبار دیگران به کفر (خروج از اسلام) است آن هم میان توده های مردم نه متخصصان

قرآن می فرماید: قالت طائفه من اهل الکتاب امنوا بالذی انزل علی الذین امنوا وجه النهار و اکفروا اخره لعلهم یرجعون؛ جمله لعلهم یرجعون یعنی شاید مسلمانان از آیین خود برگردند این یعنی تبلیغ اعتقاد غلط

ثالثا: یکی از وظایف حکومت حفظ امنیت مردم است (از جمله امنیت دینی) لذا حکومت باید تبلیغ چیزی را که به ضرر مردم باشد ممنوع نماید مانند ممنوعیت تبلیغ مواد مخدر همانگونه که در مورد مواد مخدر نمی گویید مگر حرف شما حق نیست پس آزادش کنید چون می گویند ممکن است پاسخ ما به گوش کسانی که تبلیغات مواد مخدر به گوششان رسیده نرسد.

بین اسلام و غرب فرق است در اسلام ضرر اعم از ضرر مادی و معنوی و اخروی است پس از نظر اسلام تبلیغ کفر در غیر قالب گفتگو ممنوع است چون عمر ابدی انسان را ویران می کند نه زندگی کوتاه دنیا این نوع آزدی برخلاف مصلحت واقعی انسان است و ارجحیت ندارد.

ب. برده داری

اولا: برده داری واقعیت جامعه آن زمان بود اسلام آن را ابلاغ نکرد با آن مواجه شد اما نمی توانست به یکباره همه بردگان را آزاد کند چرا؟

وقتی نه پولی داری و نه غذایی نه جای خوابی و امکاناتی این حجم از بردگان را از خانه های مردم آزاد کنی کجا بروند؟ آیا باعث تهدید امنیت جامعه آن روز نمی شد؟ دزدی و راهزنی را افزایش نمی داد؟ حتی برخی از افراد خود را به عنوان برده می فروختند تا از گرسنگی نمیرند!!!.

ثانیا: راهکار اسلام برای آزادی بردگان روش تدریجی بود و سه راهکار را دنبال نمود:

1. محدودیت در وود دیگران به بردگی

2. نوصیه به مهربانی و ملاطفت با بردگان

3. توصیه و تشویق به آزادسازی بردگان و تامین حمایت از آنها

در فقه اسلام بحث عتق(آزاد کردن برده) را داریم نه رق(برده کردن)

ثالثا: اسلام تمام راههای به بردگی گرفتن را ممنوع کرد راههای بردگی عبارتند از:

دزدیدن اشخاص، بدهکاری که توان پرداخت بدهی را نداشت و اسیر شدن در جنگ

اسلام تمام راههای برده گیری را ممنوع کرد الا یک راه و آن اسیر شدن در جنگ بود که موقتا با شرایطی مجاز شمرده شد:

شرط اول: اگر راه دیگری غیر از به بردگی گرفتن نباشد از سر ناچاری نه اینکه اصالت داشته باشد.

شرط دوم: برخلاف عرف نباشد البته عرف زمان ما عرف زمان صدر اسلام فرق دارد در عرف آن زمان زن اسیر کنیز شود و نیازهای او از جمله نیاز جنسی اش تامین شود عرف بود و به عنوان مجازات محسوب نمی شد چون زنان در انتخاب همسرشان نقشی نداشتند و اعلام نارضایتی هم نمی کردند لذا اسیری که کنیز می شد فرار نمی کرد یا خودکشی نمی کرد برخلاف عرف امروز که کنیز از دست داعش فرار می کند یا خودکشی می کند.

شرط سوم: به تشخیص امام عادل باشد در زمان ما امام جامعه و مراجع تقلید اجازه نمی دهند.

بخش هشتم

اسلام و سکولاریسم

سوال 26: جدایی دین از سیاست؟ آیا کشورهای سکولار موفق ترند؟

جواب: سوال از دو بخش تشکیل شده است:

الف. جدایی دین از سیاست؟

دین از سیاست جدا نیست زیرا؛

اولا: خود اسلام می گوید دین از سیاست جدا نیست یک مسلمان هم در اصل دین و هم در قلمرو دین باید تابع دین باشد نه اینکه بری دین قلمرو تعیین کند. در مسیحیت دین از سیاست جداست لذا سکولاریسم معنا پیدا می کند اما در اسلام نه زیرا اسلام احکام سیاسی و حکومتی دارد.

ثانیا: سیره پیامبر و امامان هم موید این این ادعاست که دین از سیاست جدا نیست

ثالثا: دین حق و جامع مانند اسلام، نمی تواند نسبت به دنیا بی تفاوت باشد چون راه آخرت از دنیا می گذرد لذا با دنیای مردم هم کار دارد یعنی احکام دنیوی اسلام هم باید اجرا شود و اجرای احکام سیاسی اجتماعی دین بدون حکومت دینی در دنیا ممکن نیست حتی بدون حکومت دینی، اصل دین به خطر می افتد چنانچه حضرت زهرا از ولایت تشریعی امام علی دفاع کرد نه تکوینی چون ولایت تکوینی امام به خطر نیفتاده بود بلکه ولایت تشریعی و حکومت او به خطر افتاده بود.

رابعا: ترس مستکبران از اسلام دلیل یر سیاسی بودن اسلام است در طول تاریخ مستکبران از اسلام سیاسی و حکومت اسلامی می ترسیدند چون ورود به عرصه آنان بود والا با نماز و روزه و نماز و حج و ... مشکلی ندارند. دشمنی با جمهوری اسلامی هم به همین خاطر است.

ب. آیا کشورهای سکولار موفق ترند؟

اولا: اسلام یک دین کامل است و آنچه برای پیشرفت لازم است را بیان کرده است مانند عدالت، دعوت به علم آموزی، تاکید بر شایسته سالاری و ... باید به آنها مانند نسخه پزشک؛ عمل نمود لذا حکومت اسلامی تلازمی با عقب ماندگی ندارد علت عقب ماندگی در جای دیگر است مانند: عدم کار و تلاش، وجدان کاری، انضباط اجتماعی، عدالت، علم اندوزی، شایسته سالاری و ...

سکولاریسم هم تلازمی با پیشرفت ندارد والا همه کشورهای سکولار باید پیشرفته باشند در حالی که خیلی از کشورهای سکولار، عقب مانده اند، پیشرفت برخی کشورهای سکولار را باید در عوامل دیگری جستجو نمود مانند: کار و تلاش و وجدان کاری و انضباط اجتماعی و عدالت و علم اندوزی، شایسته سالاری و ...

لذا این طور نیست اگر کشور ما سکولار بود فساد و اختلاس نداشتیم و پیشرفته بودیم. اتفاقا قدرت فساد و سوء استفاده می آورد مگر کسی از ایمان قوی برخوردار باشد، سکولار که ایمان قوی ندارد.

ثانیا: اسلام توانمندی خود را در پیشرفت و تمدن سازی نشان داد زمانی که غرب در بربریت بود اسلام در اوج تمدن بود، دانشمندانی چون فارابی، ابن سینا، خواجه نصیر طوسی و ...

بخش نهم

امامت و ولایت

سوال 27: ضرورت امامت در عصر حاضر چیست؟

جواب: پاسخ این سوال به نگاه ما به مساله امامت بر می گردد از دیدگاه شیعه امامت صرفا جانشینی پیامبر برای اداره جامعه نیست بلکه منصبی الهی است که به دین و آخرت مردم هم مربوط می شود و دین بدون امامت مانند نبوت دست یافتنی نیست لذا امامت به این معنا همیشه ضرورت دارد قرآن اسلام بدون امامت را ناقص می داند.

فان لم تفعل فما بلغت رسالته؛

الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی،

اما چرا بعد از 14 قرن بحث امامت را مطرح می کنیم به دلایل زیر است:

1. از جهت علمی

نقش مرجعیت دینی امام، در دو بعد تبیین اعتقادات و احکام غیر قابل انکار است.

الف. برای شناخت احکام دین به امام نیاز است چون تمام احکام در قرآن بیان نشده است یا کلی بیان شده نیاز به امام هست تا تبیین نماید.

ب. برای شناخت اعتقاد درست دین به امام نیاز است. فرقه های اعتقادی زیادی به وجود آمدند بر سر حقانیت اعتقاد خود نزاع دارند مانند جبر و اختیار، حسن و قبح عقلی و نقلی و .... باید یکی باشد تا بتواند حرف آخر را بزند پیامبر فرمود من شهر علم هستم و علی دروازه آن یا در حدیث ثقلین و سفینه مرجعیت علمی اهل بیت را مشخص نمود.

2. از جهت سیاسی

نقش مرحعیت سیاسی امام(زعامت سیاسی) کاملا روشن است امام برای اجرای احکام در جامعه لازم است تدابیر سیاسی ائمه در برابر حاکمان غاصب مانند اقدامات امام در برابر بدعت های سیاسی معاویه و خوارج، صلح امام حسن، قیام امام حسین و بقیه امامان به اقتضای زمان خود و ... همه اینها بر اهل تحقیق پوشیده نیست آنان برای بقای اسلام خالصانه مبارزه کردند.

امامان الگوی سیاسی ما هستند. اقتدا به سیره اهل بیت راه را برای تشکیل حکومت اسلامی به ما می آموزد.

سوال 28: آیا خدا و پیامبر به صراحت از جانشینی حضرت علی چیزی نگفته اند؟

جواب: اگر در مساله جانشینی اختلاف شده به معنای این نیست که پیامبر راه را مشخص نکرده بلکه این امر به عوامل روان شناختی و جامعه شناختی بر می گردد پیامبر در ابلاغ رسالت خود در معرفی علی کوتاهی نکرده به عنوان مثال بعد از نزول آیه تطهیر، پیامبر 6 ماه رو به خانه علی و فاطمه می ایستاد و این آیه را تلاوت می کرد. با این حال در مصداق اهل بیت اختلاف کردند.

احادیث پیامبر در تعیین جانشین به دو دسته تقسیم می شوند:

دسته اول نیاز به تاویل ندارند و نام امیرالمومنین به صراحت به عنوان جانشین پیامبر بیان شده است این روایات در منابع اهل سنت کمتر راه پیدا نمودند و بیشتر در منابع شیعه وجود دارند البته نبودن در منابع اهل سنت به معنای نادرستی آنها نیست اما دسته دوم نیاز به تاویل دارند و در منابع اهل سنت و شیعه موجودند.

دسته دوم مانند:

1. حدیث 12 خلیفه: بعد از من 12 خلیفه و جانشین خواهند آمد که همگی از قریش هستند.

2. حدیث منزلت: در کتاب های اهل سنت چنین می خوانیم که پیامبر(ص) خطاب به امام علی(ع) فرمود:

أنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى، إلّا أنَّهُ لا نَبِی بَعدی؛

تو براى من، به منزله هارون براى موسى هستى، جز آن که پیامبرى پس از من نیست.

3. حدیث ثقلین

اانِّی تَارِک فِیکمْ الثَّقَلَینِ کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا ابدا...‏

من(پیامبر اکرم (ص) در بین شما مسلمانان دو چیز گرانبها باقی می گذارم یک کتاب خدا(قرآن کریم) و دو، اهل بیت من که همان عترت من هستند. اگر به آن دو تمسک بجویید، هیچ وقت دچار گمراهی نخواهید بود

طبق این حدیث عامل نجات از گمراهی علاوه بر قرآن اهل بیت هستند پس اهل بیت باید امام جامعه باشند.

بنابراین امامت علی علیه اسلام، فقط در حدیث غدیر بیان نشد.

سوال 29: دلایل اثبات امامت امام علی(ع) چیست؟

جواب: الف. قرآن

آیه ولایت: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ؛

سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانی [مانند علی بن ابی طالب اند] که همواره نماز را برپا می دارند و در حالی که در رکوعند [به تهیدستان] زکات می دهند.

ب. روایات: حدیث غدیر

پیامبر اکرم (ص) در غدیر خم خطبه مفصلی خواندند و بعد امیرالمؤمنین (ع) را به امامت معرفی کردند. و این جمله ای که در خطبه پیامبر اکرم، مسلم است و همه نقل کردند این است که:

مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ؛

هر کس من مولای او هستم این علی که دست او در دست من است مولای او است.

قرائن حدیث غدیر:

1. پیامبر 100 هزار نفر را در سر راه جمع کرد کسانی که رفتند برگردند یعنی مطلب مهم است در حد آشتی دادن چند نفر با علی نیست اگر در منی می گفت می گفتند مطلب مهمی نبود دوستی علی بود و از اجتماع آماده مردم استفاده کرد و دوستی علی را تذکر داد.

2. در ابتدای خطبه از نزدیک بودن رحلتش گفت؛

3. قبل از عبارت من کنت مولاه جمله الست اولی بکم من انفسکم را فرمود یعنی ولی به معنای سرپرستی؛

4. تهدید پیامبر با آیه ابلاغ که اگر امر ما را ابلاغ نکنی رسالت او ناقص است.

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ

ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی، پیامش را نرسانده ای و خدا، تو را از گزند مردم، نگاه می دارد. آری. خدا، گروه کافران را هدایت نمی کند.

5. نگرانی پیامبر از ابلاغ پیام

6. تبریک گفتن مردم به علی که تو مولای مایی و سرودن شعر حسان

7. نزول آیه اکمال دین

... الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛

... امروز کفرپیشگان از [شکست] دین شما ناامید شده اند؛ بنابراین از آنان مترسید و از من بترسید. امروز [با نصبِ علی بن ابی طالب به ولایت، امامت، حکومت و فرمانروایی بر امت] دینتان را برای شما کامل، و نعمتم را بر شما تمام کردم، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم. پس هر که در حال گرسنگی شدید بی آنکه مایل به گناه باشد [به خوردن مُحرّمات بیان شده] ناچار شود، [می تواند به اندازه ضرورت از آنها بهره گیرد]؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.‏

ج. سایر ادله:

رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فرمود : مَن ماتَ وَ هُوَ لا يَعرفُ إمامَهُ ماتَ مِيتةً جاهليّةً؛

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه بميرد و امام خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلى مرده است.

چه کسی امام فاطمه زهرا بود؟ او از ابوبکر که راضی نبود بی امام هم که نباید باشد پس باید امام او علی باشد نه ابوبکر.

بنابر اعتقادات شیعه، مراد از امام در این روایت، اهل بیت و امامان معصوم است و در دوران حاضر، باید به امام مهدی، به عنوان امام زمان ایمان داشت. شیعه معتقد است حکومت بدون حضور امام معصوم (ع) حکومت جاهلی است و رسالت اسلام که رها ساختن انسان از جاهلیت است بدون امامت امامِ معصوم نا ممکن است. از همین رو حضرت فاطمه (س) در خطبه فدکیه حکومت وقت را حکومت جاهلی دانست .

سوال30: آیا امامان شیعه معصومند؟

جواب: دلایل متعددی بر عصمت وجود دارد؛

الف. عقل

باید منبع معصومانه ای برای فهم دین که بتوان به آن تکیه کرد بعد از پیامبر در اختیار مردم باشد اگر امام معصوم نباشد او هم به امام معصوم نیاز او هم نباشد باز به امام معصوم نیاز دارد و تا بی نهایت ادامه می یابد وتسلسل لازم می آید. لذا امام غیر معصوم بود و نبودش فرقی نمی کند.

ب. قرآن

1. آیه تطهیر: سوره احزاب آیه 33: « إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً»؛

این است و جز این نیست که خداوند اراده کرده است که رجس را از شما خاندان پیامبراکرم دور سازد و شما را به نهایت درجه پاک و مطهر گرداند.

انما یعنی اراده خاص خود که تکوینی است نه تشریعی چون تشریعی شامل همه می شود نه اهل بیت فقط و تغییر ضمیر از مونث (همسران پیامبر) به مذکر

2. آیه اولی الامر : سوره نساء آیه 59: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ »

ای اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و [نیز] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [که امامان از اهل بیت اند.

اطاعت مطلق، ویژه معصومین است

3. آیه صادقین: سوره توبه آیه 119: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»؛

ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و با صادقان باشید [صادقانی که کامل ترینشان پیامبران و اهل بیت رسول بزرگوار اسلام هستند.]

نفرمود من الصادقین، لذا عموم مومنان مراد نیست چون همراهی مطلق، با عصمت می سازد و عموم مومنان معصوم نیستند.

ج. احادیث

حدیث منزلت: « أنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى، إلّا أنَّهُ لا نَبِی بَعدی»؛

تو براى من، به منزله هارون براى موسى هستى، جز آن که پیامبرى پس از من نیست؛

بنابراین همانگونه که هارون معصوم بود علی علیه السلام هم معصوم است.

حدیث ثقلین: انِّی تَارِک فِیکمْ الثَّقَلَینِ کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا ابدا...‏
من(پیامبر اکرم (ص) در بین شما مسلمانان دو چیز گرانبها باقی می گذارم یک کتاب خدا(قرآن کریم) و دو، اهل بیت من که همان عترت من هستند. اگر به آن دو تمسک بجویید، هیچ وقت دچار گمراهی نخواهید بود.

عِدل قرآن، باید همانند قرآن معصوم باشد تا تمسک به هردو مانع گمراهی شود.

بخش دهم:

مهدویت

سوال 31: منجی در ادیان و مذاهب دیگر چگونه است و چه تفاوتی با مهدویت دارد؟

جواب: اصل مهدويت و انتظار ظهور منجي در آخرالزّمان در اديان مختلف مطرح شده است.

در آيين يهود با عنوان «مسيح یا مسیحا از نسل داوود» آمده است؛

در آيين مسيحيت با عنوان هايي چون «مسيح» که یک بار برای تجات انسان ها آمد ولی شرایط فراهم نبود دوباره خواهد آمد و حکومت را به دست خواهد گرفت و با کمک روح القدس رنج های آخرالزمان را از جهان برطرف خواهد کرد. (ر.ك: مجله معارف، شماره 51)

در آيين زرتشت با نام «سوشينت» يا «سوشيانت» (به معناي سود رساننده) آمده است

در يونان باستان با عنوان «شاهزاده مقدس» آمده است

در آيين هندو با عنوان «كلكي» يا «كلكين» آمده است

در آيين بودا با عنوان «ميتريه» (مهربان) آمده است و ...( ر.ك: مجله مبلغان، ش 34 و 58 – محمرضا حكيمي، خورشيد مغرب، مكارم شيرازي، مهدي انقلابي)

اما در اسلام و به ویژه در مذهب تشیع به شکل برجسته تری مطرح شده است که در ادامه به بررسی آن می پردازیم.

مهدي در اسلام

از ديدگاه اسلام مهدي موعود، حجت خدا بر روي زمين و امام دوازدهم است كه همنام پيامبر و از خاندان اوست. او روزي خواهد آمد و با حاکم نمودن دين اسلام را بر جهان، سراسر عالم را پر از عدل و داد خواهد كرد(هيات تحريريه موسسه در راه حق، درس هايي از اصول دين، ص376 و ر.ك : كتاب منتخب الاثر)

خداوند در قرآن می فرماید: وعدالله الذين امنوا منكم و عملوالصالحات ليستخلفنكم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لايشركون بي شيئا؛ نور / 55

خداوند به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده می دهد که قطعا آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد همانگونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنها پسندیده پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل می کند؛ (آنچنان) که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. کسانی که پس از آن کافر شوند آنها فاسقانند.

همچنین فرمود: هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و .. ؛ توبه / 33

او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.

فلسفه بعثت، تحقق كامل دين اسلام و تكامل انسان از طريق آن است اما تاكنون كسي موفق نشد اين هدف را محقق نمايد بنابراين يا بايد وعده خداوند درست نباشد كه محال است و يا بايد روزي فرا برسد كه كسي از امت اسلام، بيايد و دين اسلام را در جهان پياده نمايد كه همان مهدي فاطمه است.

تفاوت ديدگاه شيعه و سني در مساله مهدوي

اختلاف اساسی دو دیدگاه، در تولد و زنده بودن مهدي موعود است(اعتقاد به مهدي نوعي یا شخصی).؛ اهل سنت به مهدي نوعي اعتقاد دارند و می گویند: مهدي موعود ازنسل فاطمه زهراء است اما هنوز متولد نشده و وجود خارجي ندارد و هرگاه مصلحت باشد متولد شده و ظهور خواهد كرد ().

اما شیعه به مهدي شخصي اعتقاد دارد و می گوید: مهدي موعود از نسل فاطمه است که در سال 255 در سامراء در خانه امام حسن عسكري متولد شد و در سال 260 ه . ق در 5 سالگي به اذن الهي غايب گرديد و تا 329 يعني حدود 69 سال در غيبت صغري به سر می برد و پس از آن وارد دوران غيبت كبري شد.

غيبت صغري مقدمه غيبت كبري بود زيرا آغاز دفعي غيبت كبري مي توانست باعث انكار و انحراف افكار شود و لذا مهدي موعود در دوران غيبت صغري از طريق نايبان خاص خود با شيعيان در ارتباط بود نايباني چون:

عثمان بن سعيد (260 تا300)

محمد بن عثمان (300 تا 305)

حسين بن روح (305 تا 326)

علي بن محمد سمُري (326 تا 329)

مهدي موعود در دوران غيبت كبري كه پس از مرگ نايب چهارم آغاز شد و تاكنون ادامه دارد، و از طريق نيابت عام كه به فقهاي واجد شرايط واگذار شده است با مردم ارتباط عام دارد.

از دیدگاه شیعه، منجی دو ویزگی خاص دارد:

یکی منجی زنده است و ناظر و دیگری منجی آوردنی است نه آمدنی

لذا انتظار از سنخ عمل است.صرف انتظار برای آمدن در یک زمان بندی خاص نیست بلکه باید تلاش کنی و امام را بیاری. انقلاب اسلامی یکی از مقدمات آوردن امام زمان بود. نابودی اسرائیل و اخراج امریکا از منطقه گام بعدی است.

سوال32: چگونه پی به وجود امام زان ببریم؟

جواب: دلیلی بر نفی وجود ندارد صرفا استبعاد است اما برای وجود امام دلایل متعدی وجود دارد:

الف. دلیل عقلی

عقل وجود شخص را نمی تواند ثابت کند اما وجود امام و حجت را در هر زمان می تواند ثابت نماید وجود جایگاهی حقوقی که نمی تواند بدون متولی باشد مانند برهان لطف، برهان نیاز به حافظ شریعت و برهان علیت غایی و ....

برهان لطف می گوید:

خدا ما را با هدف رسیدن به کمال و بهشت آفریده است و راه رسیدن با اطاعت و بندگی خداست لطف خدا اقتضا می کند هر آنچه که او را به طاعت و ترک معصیت نزدیک می کند در اختیارش قرار دهد و اگر ابزار رسیدن به کمال را در اختیار او نگذارد انسان نمی تواند به کمال برسد و این خلاف لطف و حکمت الهی است و پیامبر و امام هم ابزار هدایت و در راستای لطف او هستند. که باید نبوت با امامت استمرار یابد چون امام نقش بی بدیلی در نزدیک کردن به طاعت و دور کردن از معصیت دارد.

ب. دلیل قرآنی

1. و اذ قال ربک للملائکۀ انی جاعل فی الارض خلیفه...؛ بقره / 30

جمله اسمیه (انی جاعل فی الارض خلیفه) و کلمه جاعل اسم فاعل، دال بر ثبوت و استمرار قرار دادن امام است یعنی خداوند در هر زمان از جانب خود نماینده و خلیفه ای در روی زمین قرار می دهد، مختص حضرت آدم نیست. که آیه شریفه «یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض» یکی از مصادیق آن است. خبردار کردن ملائکه از علم اسماء یعنی امامی که از علم الهی برخوردار باشد لازم است. خداوند در عصر ما هم حتما خلیفه ای دارد چنانکه حدیث ثقلین هم می گوید: تا قیامت دو حضور هست یکی حضور قرآن و دیگری حضور عترت، اما عترتی که حجت باشد کیست؟ غیر از شیعه هیچ فرقه ای توجیهی برای این مساله ندارد. آلوسی در تفسیر روح المعانی در ذیل همین آیه اذعان می کند که انسان کاملی که عماد عالم باشد در هر زمانی وجود دارد.

امام رضا (ع) در بیان لزوم وجود امام معصوم می فرمایند: "اگر زمین برای یک چشم به هم زدن از حجت خالی شود، اهلش را در خود فرو خواهد برد(بحارالانوار، ج 23، ص 29)

اما این که مصداق این حجت خدا در زمان ما کیست و چه هویتی دارد، روایات فراوانی وارد شده که بیان می دارند این فرد همان فرزند امام حسن عسکری (ع) است و... .

2. سوره قدر به ویژه آیه «تنزّل الملائکه و الرّوح فیها باذن ربّهم من کل امر»؛

این آیه بیانگر وجود امام زمان است زیرا «وقتی فرشتگان احکام و امور را به زمین می آورند باید آنها را به کسی بسپارند از آنجایی که افراد عادی نمی توانند میزبان فرشتگان باشند و احکام صادره را تحویل بگیرند پس تنها کسی که در روی زمین میزبان فرشتگان و تحویل گیرنده این امور و مقدرات است وجود مبارک ولی عصر(ع) است.»

3. فکیف اذا جئنا من کل امه بشهید و جئنا بک علی هوالاء شهیدا؛

اختصاص به پیامبر ندارد زیرا فرمود: قل اعملوا فسیری الله و رسوله و المومنون؛ امروز کی ناظر بر اعمال ماست؟ همه که نمی توانند شاهد باشند چون همه عادل نیستند و همه علمش را ندارند به اعمال باطنی و نیت های افراد هم علم داشته باشند.

بنابراین قرآن در آیات مختلف وجود حجت زنده الهی را بیان کرده که مصداق آن در زمان ما تنها در وجود مقدس امام زمان قابل تطبیق است.

ج. دلایل حدیثی

دو دسته حدیث داریم: عام (وجود امام و حجت را ثابت می کند) و خاص (وجود شخص امام زمان را)

احادیث عام

حدیث 12 خلیفه، حدیث ثقلین، حدیث لساخت الارض، (زمین بدون امام ارزش آفریده شدن و موجودیت را ندارد)

احادیث خاص

نشان دان امام زمان به شیعیان خاص توسط امام عسکری و فرمود این امام شماست. ص 190 روایت احود بن محمد دینوری در مورد اندازه دقیق پول ها ....

د. تشرفات

سوال33 : امام غایب دور از دسترس، بود و نبودش چه فرقی دارد؟

جواب:

وجود و حضور امام هر دو لطف است؛ یعنی از معصیت دور و به طاعت نزدک می کند، مردم از حضور امام و آثار آن محرومند نه از وجود امام:

1. نظارت امام بر اعمال انسان ها؛

اگر بدانم امام ناظر اعمال من است تا بتواند شاهد اعمال من باشد باعث دور شدن من از معصیت ونزدیک شدن به طاعت می شود.

2. انتظار سازنده؛

انتظار یعنی زمینه سازی برای ظهور زیرا امام موجود، آوردنی است نه آمدنی و باید با خودسازی و دگرسازی زمینه سازی نمود و این هم نوعی لطف است.

3. تقویت ارتباط قلبی و توسل با امام؛

ایمان و تقوای مردم از طریق توسل و ارتباط قلبی با امام تقویت می شود چنانچه در دفاع مقدس مشهود بود.

4. واسطه فیض الهی بودن امام.

سوال34 : اگر گسترش ظلم باعث ظهور امام است چرا ما باید در گسترش دین و اصلاح جامعه قدم برداریم؟

جواب:

اولا: زیاد شدن ظلم به معنای زیاد شدن ظالم نیست ممکن است گروه کوچکی از داعش باعث ظلم در جهان شود و بی عدالتی اقلیتی از ابرقدرت ها در جهان بر اکثریت اعمال شود چنانچه 82 درصد ثروت جهان در اختیار 1 درصد است؛

ثانیا: وظیفه خود را در برابر ظهور درست تشخیص بدهیم وظیفه ما ظلم کردن یا افزایش ظلم نیست بلکه جلوگیری از ظلم است.

ثالثا: علت و علامت ظهور یکی نیستند؛

بیماری یک علت دارد و یک علامت. علت بیماری عفونت است اما علامت آن تب است اگر بدن یک انسان را داغ کنید بیماری اتفاق نمی افتد چون علامت را ایجاد کردید نه علت را؛

گسترش ظلم علت ظهور نیست علامت است همه جهان را ظلم فراگیرد ظهور اتفاق نمی افتد در جنگ جهانی صد ملیون کشته شدند ظهور اتفاق نیفتاد چون ظلم علت ظهور نیست و از علایم حتمی هم نیست از علایم غیرحتمی است.

پس علت ظهور چیست؟ همانگونه که علت غیبت نداشتن امنیت نسبی بود علت ظهور هم آمادگی مردم برای تامین امنیت امام است.

سوال 35 : راه تشخیص امام زمان از مدعیان دروغین چیست؟

جواب: هر جنس ارزشمندی موجب ایجاد انگیزه برای بدل سازی آن خواهد شد مهدویت نیز از این قاعده مستثنی نیست. در طول تاریخ مهدی قلابی پیدا شدند و تکذیب شدند از کجا معلوم امام زمان آمد تکذیبش نکنیم؟

علائم و نشانه های زیادی است که با کنار هم گذاشتن آنها می توان امام زمان را شناخت و تکذیبش نکرد مانند:

1. علائم حتمی ظهور مانند: قیام سفیانی، سید یمانی و صیحه آسمانی؛

امام زمان فرمود: هرکس قبل از ظهور سفیانی و صیحه آسمانی ادعا کند با من در ارتباط است دروغ می گوید.

2. ویژگی های ظاهری و نسبی امام؛

از نظر نسبی فرزند امام عسکری است و به لحاظ ظاهری بین 30 تا 40 سال است و بدنی چهارشانه دارد لذا مدعی جعلی را با نسب شناسی می توان شناخت.

3. ویژگی های باطنی امام؛

جامعیت علمی(علم لدنی) و اخلاقی امام یعنی در تمام رشته های علمی سرآمدتر از عالمان آن رشته باشد.

4. ویژگی های جغرافیایی زمان ظهور؛

در مکه قیام می کند و قیامش موفق است اگر کسی در جای دیگر قیام کند یا قیامش ناموفق باشد جعلی است.

طول عمر امام

اولا : نبايد سرنوشت دستگاه مهدويت را به روش هاي محدود علوم تجربي گره زد زيرا اين مساله از امور ماوراء طبيعت است و علوم تجربي تنها با امور مادي و طبيعي سر و كار دارند. بنابراين بايد از طريق وحي به آن ايمان آورد مانند اعتقاد به ملائكه، جن، معجزه و جزئيات معاد .

ثانيا : بخشي از مباحث مهدويت مانند طول عمر را علاوه بر دليل نقلي با ادله عقلي و تجربي هم مي توان اثبات نمود.

بنابراين طول عمر امام را مي توان هم از طريق علم تجربي و هم از طريق وحي اثبات نمود.

الف : طول عمر امام از طريق علم

مطالعات زيست شناسي امروزه امكان طول عمر را تاييد مي كند و حتي دانشمندان بر آنند كه غذاها و داروهايي براي بشر تهيه كنند كه عمر او را طولاني سازد. «دانشمندان مي گويند : تمام بافت هاي اصلي جسم حيوان مي توانند تا هميشه زنده باشند و براي انسان امكان دارد كه هزاران سال زندگي كند به شرط آنكه پيش آمدي باعث بريده شدن رشته حياتش نگردد».

«الكسيس كارل، جراح و فيزيولوژيست بزرگ فرانسوي با انجام تجربه هاي دقيق اثبات كرد كه به درون اجزاي مورد آزمايش پيري راه نمي يابد و حتي از خود جانداراني كه اين اجزاء، از آنها كه نمونه برداري شده بيشتر زندگي مي كنند ... بنابراين اگر علم جلوي تهاجم ميكروب را بگيرد و يا مانع آن شود كه ميكروب سبب مرگ عضوي و اعضاي مرتبط ديگر گردد، براي زندگي (ادامه حیات) مانعي وجود نخواهد داشت» .

بر فرض كه علم و تجربه در اثبات طول امام نارسا باشد اما مي توان گفت: طول عمر امام برخلاف نظام طبيعي و عادي است و مانند معجزه پيامبران به خواست خداوند انجام گرفته است و كسي كه به قدرت خداوند و وقوع معجزات پيامبران ايمان دارد نبايد در طول عمر امام زمان تردید نمايد.

ولایت فقیه

سوال 36 : چرا آدم عاقل باید از مرجع تقلید، تقلید کند؟

جواب: منشا سوال اشتباه در برداشت از معنای تقلید است تقلید در فقه، به معنای پیروی کورکورانه نیست بلکه به معنای مراجعه غیر متخصص به متخصص است.

آیا می توان گفت کسی که عقل دارد چرا باید به پزشک مراجعه نماید یا به وکیل حقوقی مراجعه نماید؟ اینجا بحث علم و تخصص مطرح است نه عقل

نمی شود مسلمان بود و به احکام اسلام عمل نکرد برای درست عمل کردن باید یا متخصص باشیم یا به متخصص مراجعه نماییم اگر از کسان دیگری هم بگیریم باز آنها از متخصص گرفتند حتی اگر مستقیما به آیات و روایات مراجعه کنیم باز برای ترجمه آنها باید به متخصص مراجعه کنیم در این صورت با واسطه تقلید کردیم پس بهتر است احکام دین را مستقیم از متخصص بگیریم.

سوال 37 : مراجع تقلید، در صدور احکام چگونه به احادیثی استناد می کنند که با گذشت زمان احتمال تحریف آنها فراوان است؟

جواب: منشا این صورت فرار از مسوولیت است می خواهد دین داشته باشد اما به احکام آن عمل نکند لذا توجیه می کند که از کجا معلوم این احکام جزء دین باشند مثلا می گویند من به خدا اعتقاد دارم اما به دین نه یا من قرآن را قبول دارم اما احادیث را نه!

مهمترین منبع معرفتی اسلام قرآن و روایات است اما انحصار آن در قرآن مردود است زیرا:

اولا: خود این ادعا خود را نقض می کند زیرا در قرآن چنین ادعایی نیامده بلکه خلافش آمده قرآن می فرماید لتبین للناس ما نزل الیهم یعنی تفسیر قرآن با پیامبر است.

و قرآن فرموده اطیعوالرسول و اولی الامر منکم اطاعت بی چون چرا از معصومین لذا چطور قرآن می تواند احادیث را بیاعتبار نماید.

ثانیا: قرآن کلیات را بیان می کند جزئیات را باید از احادیث گرفت قرآن گفته نماز بخوانید روزه بگیرید حج بروید اما چگونه جزئیات آن چیس؟ اگر قرآن جزئیات را بگوید دایره المعارف چندین جلدی می شد.

ثالثا: علم رجال و درایه عهده دار صحت سنجی روایات است.

سوال 38 : ولایت مطلقه فقیه به چه معناست؟ با دیکتاتوری چه فرقی می کند؟

جواب: مطلقه یک اصطلاح فقهی است نه سیاسی در اصطلاح سیاسی یکی از اقسام حکومت ها را مطلقه استبدادی یا سلطنتی می گویند اما در فقه ولایت مطلقه در برابر ولایت مقیده قرار دارد یعنی قید ولایت مقیده مانند ولایت مقید به فتوا یا امور حسبه یا قضا را ندارد نه اینکه خودش اصلا قید و شرطی ندارد مطلقه یعنی تمام اختیارات حکومتی امامان را فقیه هم دارد یعنی شخصی که فقیه و اسلام شناس است ولایت مطلقه دارد و تمام اختیارات حکومتی است معصومین برای او هم هست یعنی مقید به فقیه بودن و عادل بودن است و باید درچارچوب فقه حکومت نماید لذا ولایت فقیه ولایت فقه است نه شخص فقیه؛ آنچه در دیکتاتوری اصالت دارد خواست شخص حاکم است و لزوما تابع قاعده و قانونی نیست حاکمیت هوای نفس است نه اراده الهیدر ولایت فقیه حاکمیت و اجرای اراده الهی است.فقیه خواست خدا را تشخیص و اجرا می کند. در عصر غیبت فقیه با مراجعه به قرآن و روایات خواست خدا را تشخیص و اجرا می کند. مبنای این نظریه توحید در حاکمیت است یعنی حکومت حق خداست و حاکمیت خدا با اذن دادن به فقیه اعمال می شود صدور حکم حکومتی هم در چارجوب دین است. حکم حکومتی یعنی ترجیح یک حکم بر حکم دیگر در چارچوب دین که هرد حکم اسلامی و در شرایط مساویند که توسط فقیه یکی بر دیگری مقدم داشته می شود است.

سوال 39 : دلایل اثبات ولایت فقیه کدامند؟

جواب: حکومت حق خداست اما به دلایل قرآنی و روایی و عقلی، این حق در عصر غیبت به فقیه واگذار شده است:

دلیل قرآنی:

1. مائده / 44: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ؛

بی تردید ما تورات را که در آن هدایت و نور است نازل کردیم. پیامبرانی که [تا زمان عیسی] تسلیم تورات بودند بر اساس آن برای یهودیان داوری می کردند، و [نیز] دانشمندان الهی مَسلک [وکاملان در دین] و عالمان یهود به سبب آنکه حفظ و حراست کتاب خدا از آنان خواسته شده بود و بر [درستی و راستی] آن گواه بودند به وسیله آن داوری می کردند. پس [ای دانشمندان یهود!] از مردم نترسید و از من بترسید، و آیاتم را به بهایی اندک مفروشید. و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده داوری نکنند، هم اینانند که کافرند.

آیه درباره جانشینی علمای بنی اسرائیل به جای انبیای بنی اسرائیل است یعنی بعد از پیامبر باید به سراغ نزدیکترین فرد به او رفت که بعد از معصومین عالمان دینی اند .

اشکال: آیه درباره قضاوت است نه حکومت؟

جواب: اولا: اگر درباره قضاوت هم باشد باز قضاوت یکی از شوون حکومت است هیچ حکومتی عرصه قضاوت را رها نمی کند

ثانیا: در آیه علت و استدلال قضاوت عالمان بیان شده و آن علم و آگاهی عالمان از تعالیم دینی است این استدلال درباره حکومت هم جاری است یعنی علم به تعالیم دینی علت قضاوت و هرچیز دیگری مانند حکومت است.

2. نمل / 15: وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا ۖ وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَىٰ كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِين؛

و یقیناً ما به داود و سلیمان، دانش [ویژه] دادیم، و آن دو گفتند: همه ستایش ها ویژه خداست، همان که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری عطا کرده است.

در این آیه به قاعده افضلیت برای حکومت اشاره شده است. علت حاکمیت داوود و سلیمان افضلیت ایشان بیان شده است. یعنی خدا راضی نیست غیر افضل حاکم شود.

دلیل حدیثی:

عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنْ رَجُلَینِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَینَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِی دَینٍ أَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکمَا إِلَی السُّلْطَانِ وَ إِلَی الْقُضَاةِ أَ یحِلُّ ذَلِک قَالَ: مَنْ تَحَاکمَ إِلَیهِمْ فِی حَقٍ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاکمَ إِلَی الطَّاغُوتِ وَ مَا یحْکمُ لَهُ فَإِنَّمَا یأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُکمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یکفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی یرِیدُونَ أَنْ یتَحاکمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یکفُرُوا بِهِ (نسا/60) قُلْتُ فَکیفَ یصْنَعَانِ؟ قَالَ ینْظُرَانِ إِلَی مَنْ کانَ مِنْکمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکامَنَا فَلْیرْضَوْا بِهِ حَکماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیکمْ حَاکماً فَإِذَا حَکمَ بِحُکمِنَا فَلَمْ یقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکمِ اللَّهِ وَ عَلَینَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَینَا الرَّادُّ عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلَی حَدِّ الشِّرْک بِاللَّه؛

مرحوم کلینی از محمد بن یحیی، از محمد بن حسین، از محمد بن عیسی، از صفوان بن یحیی، از داود بن حصین، از عمر بن حنظله روایت نموده که گفت: از امام صادق علیه السلام درباره ی دو مرد از اصحاب مان که بین آنان نزاعی در موضوع دین یا میراث رخ داده بود و محاکمه را به نزد سلطان یا قاضی بردند پرسش نمودم که آیا چنین کاری حلال و رواست؟ حضرت فرمود:

کسی که در مورد حق یا باطلی محاکمه را به نزد آنان (حکام جور) ببرد، بی گمان محاکمه به نزد طاغوت برده، و آن چه به نفع او حکم شود، گرفتن آن حرام است، اگر چه حق برای وی ثابت باشد، چرا که آن را توسط حکم طاغوت باز پس گرفته است، در حالی که خداوند متعال دستور فرموده است که به آن(طاغوت) کفر بورزند. خداوند فرموده است: اینان می خواهند محاکمه به نزد طاغوت ببرند، با این که مامور شده اند که به آن کفر بورزند.

عرض کردم پس چه باید بکنند؟

فرمود: نظر کنند در میان شما آن کس که حدیث ما را روایت می کند و در حلال و حرام ما ابراز نظر می کند، و احکام ما را می شناسد، وی را به عنوان حَکَم قرار می دهند، چرا که من او را حاکم شما قرار دادم، پس آنگاه که به حکم ما حکم نمود و از وی نپذیرفتند بی گمان حکم خدا را سبک شمرده و به ما پشت کرده اند و کسی به ما پشت کند به خداوند پشت کرده و این در حد شرک به خداوند است.

در این حدیث حتی درباره اختلاف در مسائل فردی و شخصی هم نباید به غیرعالم مراجعه نمود امام فرمود: عالم دینی را بر شما حاکم قرار دادم نه حاکم ظالم را.

دلیل عقلی:

ضرورت حکومت و اصل تنزل تدریجی؛

وقتی امری ضرورت داشته باشد و نتوان آن را تعویق انداخت مانند امر حکومت عقل می گوید در تحقق این هدف پله پله از آمان خود پایین بیایید و عقب نشینی کنید بیماری مرضی دارد که باید فورا معالجه شود در درجه اول باید به پزشک متخصص مراجعه نماید نشد پزشک متخصص داخلی نشد پزشک عمومی نشد دانشجوی پزشکی و ....

حکومت هم ضرورت فوری دارد اگر پیامبر نبود امام معصوم او هم نبود فقیه واجد شرایط عقل می گوید با وجود فرد افضل نوبت به غیر افضل نمی رسد.

سوال 40 : اگر ولی فقیه معصوم نیست، چرا ولایت مطلقه دارد؟

جواب: پاسخ آن با توجه به اصل تنزل تدریجی روشن می شود چون با وجود معصوم که نوبت به غیر معصوم نمی رسد حال که معصوم نیست باید به سراغ ولی فقیه رفت چرا جانمان را به پزشک می سپاریم با ایکه معصوم نیستند؟

به دو دلیل: 1. نمی شود درمان را تعطیل کرد؛ 2. این کار را به کسی دیگر بسپاریم احتمال خطا افزایش می یابد؛

لذا با یک روند تدریجی از میزان تخصص تنزل پیدا می کنیم متخصص نبود عمومی نبود دانشجوی پزشکی از روی ناچاری تمام اختیارات پزشک بالاتر را ه پایین تر می دهیم در حکومت هم ار معصوم تنزل می کنیم به فقیه می رسیم و تمام اختیارات حکومتی معصوم را به فقیه می دهیم این به این مهنا نیست که هر دو در یک تراز هستند.

حکومت را نمی توان تعطیل کرد یا به عقب انداخت در درجه اول بید به سراغ بهترین حاکم رفت با حاکمیت معصوم درصد خطا به صفر می رسد اما اگر نبود به نزدیک ترین فرد به معصوم از نظر علم و تقوا باید سپرد تا درصد خطا کمتر باشد آیا جایگزین بهتری برای فقیه وجود دارد؟ رهبری شورایی چطور؟

جواب: اولا: رهبری شورایی، مانع تصمیم گیری های سریع رهبری است چون ممکن است اجماع حاصل نشود؛

ثانیا: در سیره اسلام و مسلمانان سابقه نداشته است؛

ثالثا: مانع ارتباط قلبی بین مردم و امام جامعه است.

لذا فقیه باید یک شخص باشد. و لو به پای معصوم نمی رسد اما چاره ای جز این گزینه نیست.

سوال 41 : چرا برخی از فقها با ولایت مطلقه فقیه مخالفند؟

جواب: اختلاف در اصل ولایت فقیه نیست بلکه در قلمرو و محدوده آن است و این اختلاف لطمه ای به مشروعیت ولایت فقیه و حکومت اسلامی نمی زند زیرا:

اولا: اختلاف نظر در تمام رشته های علمی وجود و این به اعتبار آن علم و متخصصان آن لطمه ای نمی زند و باعث باطل شدن یک دیدگاه نمی شود اگر دو پزشک در شیوه درمان یک پزشک دو نظر دادند دلیلی نداریم یکی نادرست باشد مگر اینکه خود متخصص باشیم آن هم می شود دیدگاه سوم و دلیلی بر نادرستی دیگر دیدگاهها نمی شود صرفا تشخیص این فرد متخصص است زمانی می توانیم دیدگاه یک متخصص را رد نماییم که دلیل یقینی داشته باشیم مثلا انسان معصومی گفته باشد یا اکثر متخصصان را اقناع نماید لذا با صرف اختلاف نظر در بین متخصصان، دیدگاهی زیر سوال نمی رود با صرف مخالفت عده ای از فقها با ولایت مطلقه فقیه که دیدگاه فقهای دیگر است این دیدگاه زیر سوال نمی رود.

ثانیا: میان مخالفت با ضدیت فرق است فقهایی که مخالف ولایت مطلقه اند ضد ولایت مطلقه نیستند یعنی اجازه نمی دهند قدمی بر علیه ولایت مطلقه و دشمنی با آن برداشته شود

به عنوان مثال حضرت آیت الله خویی ادله ولایت مطلقه فقیه را نمی پذیرند و آنها را کافی نمی دانند اما با نظام ولایت فقیه ضدیت ندارد حتی از طریق دیگر مانند توسعه دامنه امور حسبیه، ولایت فقیه را اثبات می نمایند

سوال42 : چرا یک روحانی باید در راس حکومت باشد؟ مگر روحانیون در همه رشته تخصص دارند؟

جواب: توانایی های لازم برای هر مسئولی باید متناسب با مسئولیت او باشد در خصوص مسئولیت ولی فقیه هم باید به وظایف ولی فقیه توجه نمود نه توانایی فرد، برای اظهار نظر در رشته های مختلف علمی که اگر چنین باشد هیچکس نمی تواند حاکم بر جامعه شود، چون هیچ کس در تمام رشته های علمی متخصص نیست پس این نگرش اشتباه است.

بنابر این در پاسخ سوال فوق باید گفت:

برای سعادت یک شخص و جامعه دو چیز لازم است:

یکی آشنایی با علوم مختلف که در رشته های تخصصی تحصیل می شود،

و دیگری جهت گیری این علوم که در خود آن علوم از آن سخن به میان نمی آید بلکه به باور و ایدئولوژی ما بستگی دارد زیرا همه نواع علوم تجربی، خنثی و خالی از جهت گیری هستند.

مثال: علم پزشکی روش تشخیص بیماری و راه درمان آن را می آموزد (خنثی است و جهت گیری ندارد) اما اینکه این علم در چه مسیری به کار گرفته شود؛ (در راه خدمت به بشریت یا زیان زدن به آن)، در گرو اعتقادات حاکم بر این علم است، همچنین علوم هسته ای در چه مسیری به کار گرفته شود؛ مثلا به کارگیری آن در جهت صلح آمیز باشد یا در جهت منافع تسلیحاتی، بستگی به باور انسان دارد.

بنابراین سخن از دو عرصه متفاوت است (تخصص و جهت گیری) که هر کدام متولی خاص می طلبد نه آن کس که متخصص علمی است می تواند به صورت کلان جهت دهی کند نه آن کس که به صورت کلان جهت دهی می کند می تواند نقش متخصص در علوم مختلف را ایفا نماید به همین خاطر در تمام حکومت ها این وظایف دوگانه، تقسیم شده است

در جمهوری اسلامی نیز عرصه های تخصصی برای پیشبرد علوم مختلف به وزراتخانه ها واگذار شده است که به منزله موتور محرک کشور در رشته های علمی هستند؛ وزرات بهداشت و تصمیم گیری های اجرایی آن به پزشکان واگذار شده است: وزارت نفت به مهندسان صنعت نفت، وزارت اقتصاد به اقتصاددانان، وزارت خارجه به دیپلمات ها و .... اما عرصه جهت دهی به رهبران واگذار شده است کسی که قرار است در راس حکومت باشد باید جهت شناس باشد او وظیفه اش ابراز نظرتخصصی در موضوعات مختلف علمی نیست او می خواهد جهت حرکت را تعیین کند البته برای آشنایی با علوم مختلف و استفاده درست از آنها از مشاورین کمک می گیرد اما برای او جهت شناسی مهم است در جمهوری اسلامی که از حکومت دینی برخوردار است کسی که در راس حکومت قرار می گیرد باید اسلام شناس باشد رهبر اسلام شناس، در عرصه های تخصصی که تخصص ندارد از متخصص پیروی و حمایت می کند مانند واردات یا عدم واردات محصولات تراریخته، استفاده از واکسن و .... و در مواقعی که نیاز به جهت گیری داشته باشد با توجه به دیدگاه اسلام جهت گیری صحیح را تعیین می کند مانند حرکت کشور به سوی تسلیحات اتمی و ....

سوال43: آیا پیاده نشدن قوانین اقتصادی به معنای ناکارآمدی حکومت دینی است؟

جواب: این سوال دو بعد دارد: یکی عمل نکردن به قوانین اسلامی و دیگری ناکارآمدی قوانین اسلامی اینها دو مساله متفاوتند مساله اول، اشکال به مجریان قوانین دینی است و مساله دوم، اشکال به اصل دین و قوانین دینی. اگر کسی قوانین دینی را قبول کرد باید حکومت دینی را ترجیح دهد چون در حکومت دینی به قوانین دینی بیشتر عمل می شود ولو به بخشی عمل نشود نسبی است. در حکومت غیر دینی کمتر عمل می شود چون اعتقادی به آن ندارد پس اشکال به مجریان بر می گرد نه اصل دین و حکومت دینی؛ انسان عاقل قانون خوب از جمله قوانین اقتصادی را به خاطر مجریان نالایق کنار نمی گذارد چون احتمال عمل نکردن به قوانین غیر دینی هم وجود دارد. اما در پاسخ به دو بعد سوال یعنی کارآمدی قوانین اقتصادی و کارآمدی حکومت و مجریان باید گفت:

اولا: در قضاوت افراد و حکومت ها نگاه صفر و صدی آفت است یعنی به صرف وجود مشکلات به ناکارآمدی حکومت حکم کنیم در حالی که مشکلات اقتصادی در هر حکومتی ممکن است وجود داشته باشد چون میزان کارآمدی یا ناکارآمدی امری نسبی است حکومت پهلوی هم مشکل داشته و در کنار آن دستاوردهایی هم داشته جمهوری اسلامی هم مشکل دارد اما در کنار مشکلات دستاوردهایی هم دارد باید با هم دیده شوند یعنی میزان دستاوردها و مشکلات را با هم ببینیم جمهوری اسلامی از رژیم پهلوی کارآمدتر است چون کارآمدی نسبی است نگرش صرف به مشکلات اقتصادی و حکم کردن به ناکارآمدی صحیح نیست باید نقاط ضعف و قوت را با هم دید. همچنین ابعاد دیگر حکومت مانند نظامی، صنعتی، معنوی، پزشکی، فنی، اجتماعی، سیاسی، علمی، فضایی، هسته ای، تاثیرگذاری و نفوذ منطقه ای و .... چون در حکومت امام علی هم که معصوم بود همه اهداف پیاده نشد اما در اجرای احکام اسلامی در حکومت او بیش از حکومت معاویه بود.

ثانیا: برای قضاوت درباره کارآمدی باید به معیارهایی چون اهداف، امکانات و موانع توجه نمود مسابقه میان دو اتومبیل بدون توجه به نوع ماشین و کیفیت مسیر منصفانه نیست در مورد وصعیت اقتصادی کشور هم باید به چند چیز توجه نمود:

1. ساختار دموکراسی

در ساختار دموکراسی که شکلی از حکومت است یک گروه با رای مردم روی کار می آیند و سیاست های اقتصادی اش را باتیم اقتصادی خود پیش می برد سیاست های اقتصادی هم متفاوت است چون نظریه های اقتصادی مختلفی وجود دارد همه را هم نمی توان اجرا کرد یکی باید اجرا شود ممکن یک سیاستی اجرا شود اما غلط از کار آید اینجا بحث کم کاری و خیانت نیست بحث سیاست غلط است.

2. عامل بیرونی ماند تحریم های سنگین نفتی و بانکی و .... مخصوصا کشوری که وابسته به درآمد نفت باشد الان اگری کشورهای خلیج فارس را تهدید به تحریم نفتی و بانکی بکنند اقتصادشان فلج می شود.

کارشکنی های دیگر مانند تحمیل جنگ (با 590 ملیارد دلار خسارت)و اغتشاسات داخلی(بری کاهش سرمایه ذاری خارجی)، ایجاد احساس ناامنی اقتصادی به وسیله رسانه و تشویق مردم به تبدیل کردن پول به دلار و ارز و ...

با وجود این در حوزه اقتصاد هم گام های بلندی برداشته شده مانند رشد صنعت، افزایش صادرات غیرنفتی، کاهش فاصله طبقاتی، نفی تمرکزهای لیبرالیستی و افزایش عدالت اقتصادی و ... که البته در دوره دولت های مختلف متفاوت بوده است.

ثالثا: تشخیص درست علت مشکلات هم مهم است گاهی مشکل را درست تشخیص می دهیم اما علت آن را تشخیص نمی دهیم مثلا گره زدن مشکلات کشور به حکومت دینی این تشخیص غلط است اگر حکومت غیر دینی باعث پیشرفت می شود باید همه کشورهای سکولار، پیشرفته و در سطح بالای رفاه باشند که نیستند اگر رانت و فساد و .... باعث عدم پیشرفت است آیا اگر حکومت اسلامی نباشد دیگر نخواهد بود؟ مشکلات ریشه اش دین و حکومت دینی نیست اشتباه نکنیم.

والسلام

جهت مطالعه

1. چرا دوره رهبری در قانون اساسی محدود نشده است؟

پاسخ: حق حاکمیت در درجه اول اختصاص به خدا دارد و در درجه بعد کسی که ماذون از طرف خدا باشد و در عصر غیبت نیز این اذن به ولی فقیه اذن داده که اصلح از میان مردم است بنابراین در اندیشه اسلامی ولی فقیه کاملا محدودیت کیفی دارد نه کمی یعنی لحظه به لحظه توسط خبرگان رهبری، رصد می شود اگر شرایط را از دست داد اذن الهی را از دست می دهد و برکنار می شود پس تا شرایط را داراست حاکم باقی می ماند لذا درباره ولی فقیه محدودیت زمانی معنا ندارد.

2. با وجود این همه فساد، چرا رهبری از مشکلات چیزی نمی گوید و سکوت کرده است؟

پاسخ: اولا: باید نگاه ما به مشکلات جامعه واقع بینانه باشد نه بزرگ نمایی و نه کوچک نمایی کند. آنگونه که هست؛ نه آنگونه که رسانه ها القا می کنند.

ثانیا: مواضع رهبری از زوایای مختلف قابل بررسی است:

1. هر سکوتی علامت رضا نیست. زیرا رهبری تذکرات خصوصی می دهد برخی را هم علنی می کند اما اگر همه را علنی کند باعث سوء استفاده رسانه ها و اختلاف داخلی و تضعیف نظام می شود.

کلام مقام معظم رهبری: «حالا به بنده گاهی میگویند شما چرا به دولت تشر نمیزنید؛ مرادشان لابد تشر در معرض عام است، وَالّا از جلسات خصوصی ما که خبر ندارند! بنده اقلّاً ده برابر آن مقداری که در رسانه‌ها بعضی جلسات ما منعکس میشود، جلسات دیگر داریم با مسئولین مختلف -نظامی، غیرنظامی، دولتی، قضائی و غیره- خب از آنها که مطّلع نیستند، دلشان میخواهد که بنده در معرض عام تشر بزنم. خب فایده‌ی این تشر چیست؟ فایده‌ی این تشر این است که دلِ شما خنک میشود، همین! یعنی بیش از این فایده‌ای ندارد؛ امّا ضررهای بزرگی دارد؛ این ضررها را باید بسنجید. دعوا کردن راه اصلاح نیست». 15/06/ 1397 دیدار با اعضای مجلس خبرگان

2. حدود و اختیارات و وظایف رهبری را بشناسیم بعد ایراد بگیریم

رهبری نباید مسئولیت های سایر قوا را بر عهده بگیرد رهبری باید مانع انحراف در حرکت کلان نظام اسلامی به سوی اهداف شود اگر موردی در تصمیم گیری های که مربوط به قوای دیگر است دخالت کند هم قانون اجازه نمی دهد هم متهم به استبداد می شود البته باید تذکر دهد که می دهد.

کلام مقام معظم رهبری: «رهبری نمی تواند در تصمیم‌گیری‌های موردیِ دستگاه‌های گوناگون دولتی مدام وارد بشود و مدام بگوید این باشد، این نباشد؛ این نمیشود. نه قانون این اجازه را میدهد، نه منطق این اجازه را میدهد.دستگاه‌ها مسئولینی دارند؛ اگرچنانچه یک مسئولی در یک موردی اشتباهی دارد، [کار] غلطی انجام میدهد، خب وظیفه‌ی مجلس است و باید مجلس استیضاح کند؛ یا اگرچنانچه کار، کار غلطی است، در دولت بایستی مورد مداقّه قرار بگیرد؛ رئیس جمهور بایستی مانع بشود و جلویش را بگیرد. این‌جور نیست که حالا این‌همه دستگاه‌های اجرائی هستند و هر کدام هم دارند یک تصمیمی میگیرند -تصمیم‌های گوناگون- رهبری نگاه کند ببیند کدام درست است، کدام غلط است و بگوید آقا، این درست است، آن غلط است؛ این‌جوری نمیشود. این، هم خلاف قانون است، هم ناممکن است، هم نامعقول است؛ معقول نیست. وظیفه‌ی رهبری آنجایی است که احساس کند یک حرکتی دارد انجام میگیرد که این حرکت، مسیر نظام را دارد منحرف میکند. اینجا وظیفه‌ی رهبری است که بیاید در میدان و به هر شکلی که ممکن است بِایستد و نگذارد؛ ولو مورد جزئی باشد... [جایی که] انحراف است ولو مورد جزئی است امّا وارد میشویم. در این‌جور مواردی که حرکت کلّی نظام را منحرف میکند و اشکال ایجاد میکند، البتّه رهبری موظّف است وارد بشود و [اگر] ان‌شاءالله خدا کمک کند و توفیق بدهد، وارد هم میشویم؛ امّا این‌جور نیست که انسان در موارد گوناگون بتواند بگوید آقا، هواپیمای ایرباس بخرید یا نخرید.»

بیانات در دیدار جمعى از دانشجویان، 12/04/95

اگر کسی بگوید چرا رهبری نباید در تک تک امور دخالت نماید می گوییم:

مبنای عدم دخالت موردی رهبری این است که:

یک. رهبری علاوه بر اسلامیت نظام، از جمهوریت نظام هم دفاع می کند رهبری از دیدگاه عموم مردم دفاع می کند نه سلیقه شخصی اش وظیفه رهبری این است که علاوه بر اسلامیت از جمهوریت نظام هم دفاع نماید اقتضای جمهوریت این است که مردم انتخاب کنند و رهبری هم به انتخاب مردم احترام بگذارد چنانچه همواره از منتخبین مردم حمایت کرده است البته مردم باید از منتخبین خود مطالبه هم نمایند و رهبری هم مطالبه مردم را پیگیری و به مسوول مربوطه می رساند و تذکر می دهد ولی دخالت نمی نماید چون دخالت به جمهوریت نظام لطمه می زند.

مانند برجام؛ با اینکه رهبری بی اعتمادی به امریکا را هشدار داده بود و مخالف مذاکره بود اما فقط تذکر داد دخالت نکرد چون مذاکره برآمده از رای مردم بود یعنی مردم به خاطره مذاکره به روحانی رای داده بودند.

یا مانند هشدار به تجمل گرایی؛ رهبری به ساده زیستی مسئولین هشدار می دهد اگر مردم به فرد اشرافی رای دادند رهبری نمی تواند مخالفت کند.

دو. رهبر باید مردم را رشد دهد تا دیکتاتور نخواهند

اسلام به جای اجبار مردم برای رسیدن به نتیجه مطلوب، بستر و مقدمات را برای رسیدن به آن فراهم می کند تا مردم خودشان رشد کنند و به آن برسند؛ نمی خواهد با اجبار بر مردم حکومت کند لذا شرط تشکیل حکومت اسلامی مقبولیت مردمی است لذا علی 25 سال خانه نشین شد و صبر کرد و به زور خود را بر مردم تحمیل نکرد. به مردم باید میدان داد تا انتخاب نمایند زیرا هزینه اشتباه مردم در انتخاب، کمتر از هزینه عدم مشارکت مردم است.

سه. رهبری خوب می داند که دخالت خارج از مجاری قانونی و محدوده وظایف مسئولان، باعث تضعیف قواست. موازی کاری باعث تضیف قواست و انگیزه را از سایر قوا می گیرد. امام خمینی اگر بنی صدر را خودش عزل می کرد مجلس به وظیفه اش عمل نمی کرد و جایگاه واقعی خود را نمی یافت.

پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به مملکت شما نرسد. امام خمینی (ره)



والسلام

والحمد لله رب العالمین علی کل حال

حجت الاسلام دکتر شاهدی

دکتر محمد ادیب نیا

آبان 1404/ تنکابن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد تنکابن