انسان شناسی عرفانی در فص هودی(ع) / محمد ادیب نیا ( جلسه چهارم )
24/8/91
فص هودی علیه السلام
محمد ادیب نیا
فص حکمة احدیه فی کلمة هودیة
یعنی بر گزیده ای از حکمت یکتایی خداوند که در شخصیت هود علیه السلام ظهور و بروز پیدا کرده است. یعنی در این بحث می خواهیم احدیت حق را مطرح کنیم .
ابن عربی از بیان انبیاء با هود مأنوس تراست. این نکته ای است که درین فص به آن تصریح می کند.
او می گوید من در واقعه ای همه ی انبیاء را شهود کردم و در این میان کسی که با من سخن گفت جناب هود بود و او پیامبری بلند قامت و درشت اندام و صاحب کشف و شهود و طبعأ مناسب با ابن عربی بود وآیه ای که به آن ا ستناد می جوید در سوره ی هود است.
ما در قرآن سوره یی به نام انبیاء داریم. آل عمران ، مریم ، لقمان ، ابراهیم و .......
یکی از سوره های قرآن به نام هود است. روایت نیز داریم که پیامبر اکرم فرمود: « شیبتنی هود و اخواتها » یعنی سورهِ ی هود ومانند آن مرا پیر کرد .
بعضی از مفسران گفته اند که به پیری کشیده شدن پیامبر به دلیل آیه « فاستقم کما امرت من معک» در این سوره است. گویند امر« استقم »، برای پیامبر امر آسانی نیست.
بعضی گویند جریان دشواری آن فقط از آن پیامبر نیست، زیرا بدنبال آیه می گوید،« ومن معک» و پیروان پیامبر نیز باید به چنین استقامتی دست پیدا کنند. و نیز در سوره ی هود آیه ای است که می گوید: « و ما من دابة آخذ بنا صیتها ان ربی علی صراط مستقیم ». یعنیاین که؛ و هیچ جنبنده ای نیست مگر آنکه سرنوشتش را جبین و پیشانی اش و زمام امرش بدست خداست. و پروردگار من هم در صراط مستقیم است. اندک تأمل در آیه نشان می دهد که خدا در مسیر صراط مستقیم موجودات را هدایت می کند و همه بدین وسیله در راه راست هستند پس همه مرضی
خداوندند. پس هیچ کس نمی تواند مانع سعادت غیر ی شود. پس تا اینجا ی بحث نه گمراه داریم و نه مغضوب علیه. ابن عربی از اینجا وارد بحث می شود که چه گفتیم.
از آن جهت که، اراده ی خدا حاکم بر نظام خلقت است، از طیف و مشیت خدا بیرون نمی رود.
پس این اراده و مشیئت، اراده و مشیئت تکوینی است، نه تشریعی. پس ما دو ساحت داریم ، ساحت تکوین ، و سا حت تشریح.
در ساحت تکوین همه در راه اند، سرنوشت و سرگذشت همه بدست خداست. همه دابة اند، چرا که جهان در جنبش و حرکت است.
خداوند می گوید همه ی جنبنده ها سرنوشت شان بدست خداست. یعنی خود خداوند عالم تکوینی را اداره می کند.
و از این جهت هیچکس به ضلالت نمی افتد. و لذا قضا ء و قدر با اختیار و جبر فرق می کند.
قضاء و قدر سرنوشت موجودات است. در حالی که اختیار و جبر درباره ی فعل موجودات است.
و خداوند ما را مختار آفریده است.
و چون موجود ات همه مظاهر اسماء خداوند ند پس هر موجود ی نسبت به کسی که او را تربیت می کند قطعأ در مسیر اسم و رب خودش حرکت می کند و هر چه این حرکت متناسب تر با رب انجام گیرد رضایت حق بیشتر است. خاصیت آتش، سوزاندن است و هر چیز که بیشتر بسوزاند آن آتش مؤثرتر است. پس تما م موجود ات در تحقق بخشیدن به اسمی که مظهریت آن اسم را دارند، مرضی رب خویش اند. برای مثال، اضلال شیطان هر چه بیشترباشد، اسم مضلّ خدا ظهور بیشتری می یابد.
پس شیطان در مظهر مضل بودن مرضی اسم مضلّ است. ولی آیا این اسم مرضی اسم الله هم است؟ پاسخ خیر است.
پس تفاوت ها اینجا آشکار می شود ، پس اسماء الهی دو نوع معنا دارند یکی مفهومی و دیگری در معنا ی مصداقی دارند. معنا ی مفهومی شان یعنی دلالت بر صفتی می کنند که در آن نهفته است. مثل رازق یعنی رزق دهنده و رازق در معنا ی مصداق یعنی خدایی که هم جبار و هم غفار و هم خالق و..... رازق است . و اسم رازق هم در مصداق خودش اسم الله است .
پس پدیده های عالم همه مرضی اسماء اند در مقام مفهوم و غیر مرضی اسماء اند در معنای مصداق.
چرا که غفار یعنی آمرزنده، اما آیا خدا فقط غفار است؟! چه بسا غفار در مظهر مغضوب، اسم جبار باشد.
پس چه بسا اسمی می تواند مرضی اسم الله نباشد. ولی مرضی مربوب خویش باشد .
نقطه نهایی جایگاه شیطان جهنم است. و آن نهایت به مقصد رسیدن اوست. حال اگر شیطان را به بهشت ببرند، او از مظهر صفت شیطان دور مانده است.
آنچنان که کلاغ جایش در ویرانه هاست و عقاب جایش در هوای بالاست. حالا اگر جایشان را عوض کنیم چه اتفاقی رخ می دهد؟!
عمری در اوج فلک برده به سر
سینه کبک و تذ رو و تیهو تازه و گرم بر لاشه او
عقاب آسمان پیما را در لانه ی کلاغ پلید خوار آورده اید. و این خلاف قاعده ی اسماء الهی است.
بنا براین اسماء الهی مظاهری دارند که مظاهرشان نسبت به هر اسمی مرضی آنند و آن همان اوج خوشبختی آن هاست.
و لیکن مرضی الله، مهم است . رضایت باید خدایی باشد ، الله باید راضی باشد ( راضیة مرضیة )
پس ما می توانیم بگوییم درامر تشریع ما خیر و شرداریم، ثواب وعقاب داریم و همچون آب شیرین و شور است.
در نمک زار آب نمکین است و آب چه بسا یک جریان آب شیرین و یک جریان آب شور یک راه موازی را طی می کنند، بدون اینک با هم مخلوط شوند. و این اثر تکوینی است، زیرا در وجود خیر مطلق است.
تعبیر خیر مطلق یعنی اینکه خیر و شر مبدإ یت خود را از خدا می گیرند. ( الوجودُ کلهُ خیرٌ )
موسی و فرعون در امرتکوین یکی اند ولی در امر تشریع هرگزیکی نیستند، زیراجمع این متضادین محال است، شریعت کشیدن راه است. افراد بعد از کشیدن راه دو دسته می شوند؛ شاکراً یا کفوراً..
هر کس به دنبال فرایض به نوافل هم عمل کند؛« کنت سمعه و بصره و یده و......» حرکت های او بر اساس اراده ی من عمل می شود. با توجه با این حدیث شما می تواند صورت پیغمبر و دست علی و چشم امام صادق و.... صورت و دست و چشم خدا بدانید. خداوند خود در آیه ای چنین می فرماید:
ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم ( فتح / 10)
بنابراین آیه شریفه، هر که دست در دست او(پیامبر) بگذارد ، دست در دست خدا می گذارد.
ابن عربی می گوید این مسیر که انسان ها سمع و بصر شان الهی می شود در تعبیر عرفانی به
آن « عِلمُ الارجُل » تعبیر می کند. یعنی دانشی که از راه سیر وسلوک بدست می آید .
آنچنان که خداوند در قرآن می فرماید: اگر صاحبان ادیان الهی به تورات و انجیل و کتابهای الهی خویش عمل کنند « ما من فوقهم و من تحتهم » از عالم بالا وعالم پائین بر ایشان رزق و روزی می رسانیم . (لا کلهم من فوقهم ومن تحتهم )
یک تعبیر دیگری هم دارد.(من فوقهم) یعنی علم بالا می دهیم، و(من تحتهم) علم پائین می دهیم. و ما این علم را علم ارجل نام می گذاریم. یعنی دانشی که در سیر وسلوک بدست می آید. بطوری که همه ی اعضای انسان خدایی می شود به حدی که انسان آیینه ی خدا نما می شود. واین سیر الهی است در مقام تکوین.
خداوند گفته است که من به بندگانم نزدیکم، نفرمود که به بندگان مؤمن فقط نزدیکم. پس همانطور که در رضایت الهی تکوین نزدیکیم، در قرب الهی هم همه این گونه اند.
پس قرب تکوینی در همه ی موجودات یکسان است. ولی در قرب تشریعی در همه یکسان نیست.
در بحث اطلاق همهِ به خدا نزدیکند، چه قرب زمانی باشد چه قرب مکانی باشد.
کسی که خودش را در مقام تکوین در کنار مبدأ اعلی می بیند و موجودات را با دیده الهی به تماشا می نشیند ما اسم او راعارف می گذاریم. و ما کسی را که تمام موقعیت او الهی است ولی خودش نمی داند، به او جاهل می گوئیم. ابن عربی می کوید: ما در باره ی همین قوم هود، وقتی فرمان هود نبردند، ابری در آسمان زندگی شان آمد که موجب هلاک همه شان شد.
( فلما رأوه عارضا مستقبل أودیتهم قالو هذا عارض ممطرة) احقاف/24
(مطر، یعنی ابر باران زای....)
پس قوم هود حق داشتند به باران نگاه خوب کنند، زیرا خاصیت باران آبادی آوردن است.
اما خدا از همین باران هم گاهی عذاب نازل می کند و این نگاه نسبی و مقطعی است.
او(ابن عربی) می گوید شما درهر پدیده ای نگاهی کنید امرتکوین اش الهی است و امر تشریعی اش به رابطه ی خلق با خدا اشاره می کند. و شما این تشبیه را در تمام خلقت مشاهده می کنید.
از پیامبر می پرسند که خداوند قبل از خلقت کجا بود؟ پیامبر فرمود: خدا در«عما» بود.( فوقه هوا و تحته هوا)، بالای آن هوا بود و زیر آن نیز هوا بود.
پس نقطه ی اوج چه می باشد و......آنگاه که خدا را در خلق متجلی می بینیم و این تشبیه است، اما در قرآن داریم که ( لیس کمثله شیء) و این تنزیه است.
و آیه ای است که هم تشبیه است و هم تنزیه : ( هولاول والاخر والظاهر والباطن )
از آنجایی که همه به (هو) نسبت داده است، تنزیه است. ولی وقتی که برای هو چهار چیز آورده است، تشبیه است و نکته آخراین که تو هم باید درمعرفت لحاظ هر دو وجهه را کنی. هیچ گاه خلق را جدا از خالق و خالق را جدا از مخلوق نبینی، چرا که تنزیه صرف کمال معرفت نیست، و تشبیه صرف نیز کمال معرفت نیست. بلکه کمال معرفت این است که خدا را منزه بدانی نه آنکه خدا را از خلق جدا کنی که موجب تعطیل شود و نه آنچنانکه در تشبیه بمانی که خلق را خدا بدانی. همه در راه حقند ، یعنی در طی خدایند، همه مرضی اند، یعنی همه مرضی رب خویشند و همه سعیدند و ثواب وعقاب در حوزه امر تشریعی است. آنچنان که این شیرینی و تلخی با آب بودن آب منافات ندارد. پس ما همچنان معتقدیم که اهل دوزخ درعذابند و اهل بهشت مثابند(یعنی غرق در پاداش نعمت های الهی اند)، اما فراموش نکنیم که خود خداوند فرموده است: ان رحمتی سبقت عن غضبی، و یا ؛ (.... و رحمتی وسعت کل شئ ) اعراف/156
و آیا این رحمت دوزخ را هم فرا می گیرد، آری، به چه نحواست؟ به این معنا ست که آنان چنان به فضای جهنم خود خو می گیرند که به آن عادت می کنند. اما اینکه می گویند که رحمت شامل دوزخ می شوند معنایش این نیست که دوزخیان به بهشت می روند، بلکه معنایش این است که جهنمیان در آن خاسرونند و همیشه در آن می مانند و یا بلکه به این معناست که اگر جهنم را از آنان بگیریم آنا ن در عذاب خواهند بود.
لذا در روایات داریم که مؤمن یا در دنیا و یا در دم مرگ و یا در برزخ و یا در دوزخ، بالاخره پاک می شود. زیرا انسان در تکوین از اول اهل بهشت بود.
چرا که اصلأ آلودگی در بهشت نداریم ،پس همه باید ابتدا درقرنطینه بروند تا کاملأ پاک بشوند. کمترین نفس آلوده اجازه بهشت را ندارند. و کمترین آلودگی نفس داشتن کبر و غرور است.
و نیز هرگز جاهل را به بهشت راه نمی دهند. ولی علم مراتب دارد و لذا بهشت دارای طبقات مختلف است.
اهل طبقات بالای بهشت اهل پائین را می بینند ولی اهل طبقات پائین اهل با لا را نمی بینند. جالب است بدانید که ازنعمت های الهی برای آدمی تنها چیزی که حسد بردار نیست عقل است. زیرا همه خود را عاقل می پندارند، و هیچ کس نمی پندارد که در این فقره از دیگری بهره ی کمتری دارد. سعدی رحمة الله علیه چه زیبا می گوید:
همه کس عقل خود را به کمال می نماید و فرزند خود به جمال .
واحمد لله رب العالمین علی کل حال
ادامه دارد.....