مناجات عرفانی

السلام علیک یا صاحب الزمان؛

در عشق دیدن تو هواخواه غربتم…

مشتاق  بندگی

باز آی  ساقیا  که  هوا خواه  خدمتم

مشتاق  بندگی  و  دعا گوی  دولتم[1]

زان جا که فیض جام سعادت فروغ توست        بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم[2]

هر چند غرق بحر گناهم  ز صد جهت             تا آشنای عشق شدم  ز اهل رحمتم

عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم            کاین  بود سرنوشت ز دیوان قسمتم

می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار   این  موهبت رسید ز میراث فطرتم

من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش            در عشق دیدن تو هواخواه غربتم

دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف        ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم

دورم به صورت از در دولتسرای تو            لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم

حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جان

در  این  خیالم   ار   بدهد  عمر مهلتم[3]

 شرح اجمالی غزل:

با توجه به شماره غزل، (۳۱۳) و مفهوم آن، به احتمال قوی برای امام زمان (عج) سروده شده است.

البته در بیت های اول قطع به یقین، غیبت امام عصر(ارواحنا فداه) مدنظر است.

آری؛ کلمات و ترکیبات و اصطلاحات به کار برده شده در این غزل شورانگیز همه گویای این است که معشوق جناب حافظ شیراز باید؛ آرمانی، آسمانی، الهی، پنهانی، نجات بخش، دارای فیض رحمانی، دارای دولت عشق و دولت سرایی برای عاشق و داشتن محضری لایق دیدن و جان سپردن  برای انسانی چون حافظ لسان الغیب بوده باشد. همه اینها را از میراث فطرتی می داند که به موهبت رسیده است. در واقع این غزل دعای عهد جناب حافظ اهل راز می باشد. دعای عهدی که خضر خجسته پی برای بیرون رفتن از ظلمات حیرت به همت عاشقان خسته و ضعیف  مدد می نماید. چرا که دعا مِی عاشقان و شراب عارفان است، و امام زمان علیه السلام ساقی خادمان است.  

اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَميدَةَ

  خدايا بنمايان به من آن جمال ارجمند و آن پيشانى نورانى پسنديده را

 وَ اكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ

 و سرمه وصال ديدارش را به يك نگاه به ديده ام بكش

 وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ ، وَ اَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ

  وشتاب كن درظهورش وآسان گردان خروجش را و، وسيع گردان راهش را ومرا به راه او درآور ....[4]                                                                                                                                

اینک شرح کامل غزل:                                                      

1.ای ساقی! با لطف و مهربانی بازگرد و به من عنایتی نما که من مشتاق خدمت گزاری توام. من بنده و عاشقی وفادارم و می خواهم بنده ی دولت تو باشم و تو را دعا گویم.

2.به برکت و امداد روشنایی جام خوش یمن خود، راهی برای بیرون رفتن و رها شدن از ظلمت حیرانی و سرگشتگی به من نشان بده تا نجات یابم. و به من عنایتی کن تا نجات پیدا کنم.

3.هر چند از صد نظر به گناه آلوده و آغشته ام، اما از زمانی که با عشق آشنا گشتم و با آن مأنوس شدم، جزء گروه اهل رحمت قرار گرفتم و مشمول لطف و عنایت گشته ام.

4.ای حکیم! مرا به رندی و لاابالی گری و بدنامی سرزنش مکن؛ زیرا این قسمت و سرنوشتی است که از روز ازل برایم مقدّر شده و بهره و نصیب من همین است.

5.شراب بنوش و خوش باش که عاشقی به اختیار و میل من به دست نیامده، بلکه بخششی و موهبتی است که در ازل در سرشت من نهاده شده و این بهره و نصیب من از دیوان قسمت است.

6.ای یار! من که در تمام عمر از وطن دور نشدم و به سفر نرفتم، اکنون در اشتیاق دیدار تو رنج سفرهای دور و دراز را می پذیرم وآرزومند غربت و دوری هستم.

7.در راه رسیدن به تو دریا و کوه مانع است و من خسته و رنجورم. ای خضر مبارک قدم و راهگشای رهروان! با عنایت و دعای خود مرا یاری کن.

8.ای معشوق! هر چند به ظاهر از درگاه با سعادت تو دورم، ولی با جان و دل و از صمیم قلب از ملازمان بارگاه تو هستم و در کوی عشق تو همواره حاضر و آماده ام.

9.در این فکر و آرزو هستم که اگر عمر فرصتی دهد، در مقابل چشم تو در حالی که تو خود نظاره می کنی، جان به جان آفرین تسلیم کنم و از شوق و عشق به تو جان بسپارم.

السلام علیک یا صاحب الزمان ادرکنی و اغثنی یا غیاث المستغیثین.....



[1] . وزن شعر: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف).

[2] . از برکت جامت که از سعادت بهره ها دارد راه بیرون رفتن از این تاریکی را به من نشان بده و لذا می شود گفت: از آنجا که جام نیکبختی در اختیار داری باده ای بده تا از ظلمت دربدری رها شوم. مقایسه شود با این بیت:

به خلاف آمد عادت بطلب کام که من            کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

[3] . حافظ شیراز، دیوان غزلیات، غزل شماره ۳۱۳.

[4] . قسمتی از دعای عهد/مفاتیح الجنان، حاج شخ عباس قمی.