فص حکمة فردیه فی کلمة محمدیه     ( جلسه نهم )                         13/10/91   

 

حکمت فردی در کلمه محمدی

 

 این بحث را به نام فص حکمة فردیه فی کلمة محمدیة شروع می کنیم تا حسن ختامی برای بحث های گذشته با شد .

مجموعه فصوص ابن عربی بیست وهفت فص است و آخرین آن نیز همین فص است ، این فص دو عنوان دارد فص حکمة فردیه........ و فص حکمة کلیه فی کلمة محمدیه در بعضی متون آمده است. اما با توجه به اینکه فص آدمی را فص کلیه نامیدیم ، اینها فردیه را ارجح دانسته اند. و لذا این فص را حکمة فردیه نامیده ا ند .

اولین نکته ای که لازم است بدانید این است که ما در نظام خلقت در آفرینش و تجلی مبدأ عالم برای پدیداری عالم سه لحاظ داریم؛ لحاظ خالق، لحاظ خلق و لحاظ مخلوق. و با کلمه صنع هم اگر بخواهیم خلقت را توجیه کنیم صانع داریم، صنع داریم و مصنوع داریم .

حتی اگر بخواهیم خلقت را تعبیر هنری کنیم؛ یک نقاش داریم، نقاشی داریم و نقش داریم.  

  آیه قرآن در سوره ی نور می فرماید :

الله نورالسموات والارض (الله – نور- سموات والارض)در عرفان اسلامی علت آفرینش را تجلی و ظهور در سه محور جایگاه دارد ( ظاهر، ظهور، مظهر )

همیشه میان خالق و مخلوق یک واسطه است که این واسطه خلقت و آفرینش را توجیه می کند و آن مسأله ی خلق است.

در تفکر عرفانی ابن عربی که برخی از شارحان اصل این تفکر را شیعی می دانند، یعنی این نوع تفکر در نظام هستی مال پیروان اهل بیت و جایگاه ولایت است. ولی در مشرب عرفان خلقت محمدیه است .

حقیقت و محمدیه برای این است که نشان دهیم که مراد مان شخص پیغمبر نیست، چرا که یک شخص داریم و یک شخصیت و یک شکل داریم و یک شاکله داریم.

مراد از شخص، زندگی مادی و پیکره جسمانی اوست. پیامبر اکرم دراین وجهه یک انسان با تمام خصوصیات بشر است. ولادت، وفات، شادی، غم و زن و بچه و فقر و غنی دارد. این وجهه ی مُلکی و جنبه شخصی پیغمبراست.  یک ساحتی موضع پیغمبر در نظام هستی دارد که به شخصیت پیغمبر و یا از زبان حدیث به نورانیت پیامبر و وجهه ملکوتی پیامبر، و اگر به زبان عرفان صحبت کنیم باید بگوئیم عین ثابت پیامبر و وجهه ملکوتی و مقام نورانیت پیامبر است که حتی در شخصیت پیامبر نیز اثر دارد.

براساس قاعده امکان اشرف، یعنی اگر از واجب بناست ظهوری رخ بدهد و فردی تحقق یابد و یا از محضر هستی وجود، ظهوری رخ بدهد این ظهور و تجلی باید اشرف باشد. زیرا باید با فاعل سنخیت داشته باشد. در روایات اولین مخلوق را عقل نامیدند. و بعد گفته اند موجودات برسه قسم تعبیر می شوند؛ وهر کدام تعریف می شوند و می گویند:عقل موجودی غیر مادی در ذات خود است.   

و نفس موجودی غیر مادی در ذات خود است.

و جسم موجودی مادی در ذات و فعل است.

و در انسان هر سه قسم (عقل، نفس، جسم) وجود دارد .

در این سه قسم سنخیت بیش از همه با عقل است. ( در رابطه با مبدأ اعلی )

عقل مخلوق است و واسطه میان خالق و مخلوق می شود. و حقیقت محمدیه، یعنی پیامبر اکرم در مقام شخصیت، در مقام نورانیت قرار دارد.

بیشترین روایتی که عرفا به آن استناد می کنند؛ اول ما خلق الله النور - اول ما خلق الله العقل اول - ما خلق الله الوح - اول ما خلق الله القلم. خیلی روایت در باره ی نخستین مخلوق داریم.

عرفا می گویند نظام خلقت مدیون حقیقت محمدیه است. مراد از عقل ، نورانیت پیغمبر است و مراد از لوح وجهه ی قابلی پیامبراست. زیرا لوح انفعال و قبول قلم است. و قلم وجهه ی فاعلی پیامبر اکرم است.

پس همه اینها شؤون پیغمبرند  و مراد این است که نزدیکترین و مقربترین آفریده به ساحت ربوبیت همان نورانیت پیغمبر است. زیرا سنخیت این نورانیت با مبدأ اعلی بیشتر ازهمه است. بخصوص درعرفان که تجلی تام از عبد فاعل است.

النور ظاهر بذاته و مظهر لغیره =  نورحقیقی خود پیداست و پیدا کننده ی اشیاء است. تابش ( تابان، تابنده ، تابیده شده ) و پیدا، پیداکننده، پیدا یی (پدیده )

از جهتی پیامبر مصنوع (تابش مخلوق) است. زیرا به خدا برمی گردد و از طریق آفرینش مصدر است و صنع و یا خلق و یا مصنوع و مخلوق، مصدراست. روایت داریم که خدا اشیاء را به مشیت آفریده و مشیت به نفس خویش آفریده شد (خلق الله الاشیاء با لمشیة والمشیة بنفسها ).

پس خود کلمه حقیقت محمدیه، مراد از حقیقت وجهه شخصیتی و ملکوتی پیغمبر است و حقیقت محمدیه نور در آینه نور است.

پیغمبر مقام خالقیت خدا است که مخلوق از آن پدید می آید.

و صنع است و تجلی و ظهور و جلوه ها که همه مدیون متجلی است.

دعایی در مفاتیح داریم؛

خدایا ترا در خواست می کنم به تجلی اعظم. و مقام عقل هم همان نورانیت پیغمبراست.

اصطلاح (ششم) که برایش بکار بردند وجود منبسط است. در فلسفه ی متعالیه جریان هستی را از راه وجود تشکیکی اثبات می کنیم . یعنی وجود مراتب دارد که عالیترین آن خداست و تا بعدی که هر موجودی تجلی مراتب اوست.

تفاوتی که بین تفکیک صدرایی و وحدت وجود ابن عربی است این است که ابن عربی می گویدکه وجود فقط یک فرد دارد، که آن هم خداست و غیر آن وجود منبسط است، که همه ی هستی را سریان گرفته است، که آن همان حقیقت محمدیه است. و اصطلا ح دیگری که برای مخلوق اول است، حق مخلوق به است.

خلق و مخلوق پدید می آورد و حق و مخلوق یعنی همه ی موجودات به برکت وجود او آفریده می شود. پس تا اینجا محور بحث ما بر سه دورمی زند. صنع ، صانع ، مصنوع.

در مقام علم هم بهترین سندش دلیل منطقی است: یعنی برهان فراهم آمده از صغرا- کبرا- حد وسط می باشد. و لذا می گوئیم؛ عالم حادث است و هر حادثی متغیراست؛ پس عالم متغیرحادث است. و برعکس؛ عالم متغیر است؛ هر متغیری حادث است پس عالم حادث است. 

نکته بعدی اینکه از خلقت بر اساس سه گانه بودن محورها و منطبق بر اساس سه گانه بودن دلیل و در عدد هم فردیت آن از سه شروع می شود. و فرد از سه شروع می شود. چرا؟ زیرا که یک مستقل است. و می توانیم یک بدون هیچ عددی داشته باشیم .

لذا تغبیری ابن عربی می کند و می گوید: اول الافرد الثلاثة .

محور فص فردیت ، حدیثی است که هم از طریق مأثورات دیگری رسیده و هم از طریق علمای اهل سنت ذکر شده است ، که فرمود: (حببت الیّ من دنیاکم الثلاث النساء و الطیب و قرة عینی فی الصلوة.) یعنی از دنیای شما یعنی از عالم طبیعت. خدا سه چیز را محبوب من قرارداده است زن و عطر و نور چشم من در نماز است.

همه جا در نظام خلقت سخن از سه چیز بود. حتی در این مقدمه (صغرا و کبرا و نتیجه ) . حال ابن عربی این سخن پیامبر را توجیه می کند. بدون تردیدگرایش های خانوادگی در انبیا اگر نگوئیم قویتر از دیگران است، در رابطه با بخشیدگی پیامبر در اوج کمال است و لذا ابن عربی به نکاح نوعی قداست می بخشد. یعنی علا قه زن و شوهر از مقدس ترین جلوه های خلقت است. بطوری که عرفا این نکاح را تا به اسماء الهی پیش می برند. اسماء الهی امهات و آباء دارند که اسماء جزئی از آنها بوجود می آید. مثلأ اسماء الهی این نود و نه تا است که از اینها اسماء دیگر پدید می آید .

بنابراین نه تنها ازدواج نه گانه پیامبر قابل توجیه است بلکه خداوند به پیامبر اجازه داده که هر چقدر بخواهد می تواند همسر داشته باشد. اما دیدگاه ابن عربی از این فراتر است و آن قداست بخشی به علایق خانوادگی است. و او از خودش نیز می گوید که من مدتها بود که به زن نگاه خوش بینانه ای نداشتم و بعد دید که این نوعی محرومیت است. و لذا گفته اند بعدها ابن عربی عاشق دختری اصفهانی به نام نظام شده است که بعدها موجب اتهاماتی هم به او شده است .

مطلق اهل سنت گرایش به عرفان ندارند. و لذا ابن عربی مجبور می شود که شرحی عرفانی نماید تا خود را تبرئه نماید. بنام ترجمان الاشواق.

و لذا همه ی هدف او این است که از دنیای هوسرانی با زنان، انسان بیرون بیاید و آن را نوعی علایق معنوی بیان کند. نکته زیبایی که می گوید به علایق پیامبر (نساء اسم جمع است یعنی صورت مفرد و معنایش جمع است ) و یا هم برای مفرد و هم برای جمع بکار می رود .

می گوید علایق زن به مرد به یکدیگر علاقه جزء به کل است .آدم که آفریده شد به هر صورت حوا بعد از آفرینش آدم آفریده شد . « خلق آدم و خلق منها زوجها »

این منها یعنی از وجود او آفریده شده است و بعضی گفته اند( منها) به نفس برمی گردد. یعنی از نفس او آفریده است.

علاقه مرد به زن علاقه کل به جزء است و علاقه زن به مرد علاقه جزء به کل است. چرا که حوا بعد از مرد آفریده شد . و خلق زوجها منها .

از (منها) یعنی از نفس مرد آفریده شده است. و لذا (ها) به نفس بر می گردد.

به هرحال در مقام ترتب، حوا بعد از آدم آفریده شده است. ما چهار نوع آدم داریم؛ 

یکی انسانی که پدر و مادر ندارد،و آن آدم علیه السلام است. و انسانی که پدر و مادردارند،مانند همه فرزندان آدم. و انسانی که مادر دارد و پدر ندارد، مثل عیسی علیه السلام، و انسانی که در خلقت او پای مردی درکار است، مثل حوّا علیها السلام. و علاقه ی مرد به زن هم علاقه ی کل به جزء است. لذا طبیعی ترین علاقه، علاقه زن به مرداست و عمیق ترین علاقه در قرآن نکاح نامیده شده است، نکاح یعنی دوتایی را به یکتایی تبدیل کردن و این معنای شفاف نکاح است.

گوید: این که پیغمبر فرموده است، اولین چیزی که از دنیای شما محبوب من قرار داده اند زن است. موضع زن در نظام خانوادگی همان موضع پیغمبر است در نظام خلقت؛ چطور؟ زن قوه قابل نظام خانوادگی است و مرد قوه فاعلی نظام خانوادگی است. رابطه خدا و پیغمبر رابطه فاعل و قابل است. خدا قوه ی فاعلی پیغمبر است و تجلی پیامبر قوه ی فاعلی خداست.

همین پیغمبر نسبت به مخلوقات، قوه فاعل است. (یعنی حق مخلوق به )

و آنکه هم قابل است نسبت به حق و هم فاعل است نسبت به خلق آن حقیقت محمدیه است. از یک طرف به خلق عشق می ورزد، زیرا خالق آنهاست و از طرف دیگر به خدا عشق می ورزد، زیرا زمینه قابلیت اوست.(توضیح آنکه در فاعل سه بعد باید ظهور بیابد تا شئ ایجاد شود؛ ارادة – ذات– قول. و در جهت قابل نیز باید سه بعد از استعداد بوده باشد تا شیئیت آن محقق شود؛ و آنها عبارتنداز: مرید- شئ- مخاطب) 

هرچه محبت نسبت زنان در حق دیگری می بینید می توان آن را در پیغمبر مشاهده کرد. روایت نحن صنایع الله و الخلق صنایعنا (ما آفریدگان به برکت وجود ما خلق شده اند. و زن در خانواده از جهتش نیروی قابل است در پذیرش همسر و از جهتی فاعل است در نجابت فرزند پس علت دوست داشتن زن در قلب پیامبر موضع پس زن و مرد در جهتی مشترک اند. زیرا وجهه ی فاعلی و قابلی نظام خلقت اند. چرا طیب را و طیب ؟ (دقت بفرمائید ابن عربی انصافأ خیلی متفکر بوده است) .

می گوید در قرآن الطیبات داریم درمقابل الخبیثات .

حتی فرمودند؛ الطیبات للطیبین و الخبیثات للخبیثین. پیامبر عنصری به تمام معنا پاکیزه است. پیغمبر طبیات را دوست داشت. زیرا خُویش از طیبات بود. پس هرجا پدیده ای پاک و پاکیزه است با پیغمبر سنخیت دارد و لذا پیامبر طیبین را دوست دارد. و دیدگاه پیامبر نازنین بینی است. وجود خیر محض است، هر چه هست برای طیب طیّبه است.               

نازنین جمله نازنین بیند.

مرا در کار جهان هرگز التفات نبود    رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

منم چهره شهرم به عشق ورزیدن          منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم       که درطریقت ما کافریست رنجیدن

مراد دل به تماشای باغ عالم چیست        به دست مردم چسم از رخ توگل چیدن

این معنای اخلاقی طیب است. پس هر پدیده ای خوش بوی که در نظام خلقت داریم. اما طیب به معنا ی عطر در خلقت نسیم آفرینش است؟ زیرا آفرینش مدیون نفس الر حمن است. و یکی دیگر از القاب حقیقت محمدیه نفس الرحمن است. حروف از راه دم و باز دم هوا آفریده می شوند.

خلقت کلمه خداست و کلام خداست و کلام از نفس الرحمن دمیدنی که آمیخته بار رحمت و برکت است. پس این دمیدن و وزش باد و این نسیمی که بهار آفرینش را پدید می آورد در مشام جان پیامبر بسیار دلپذیر است.  آنچنان که در روایت داریم که ثلث دارایی پیغمبر صرف خرید عطر می شد.همه کسانی که زندگی شخصی پیامبررا رقم زده اند. پیامبر که از هر کوچه ای عبور می کرد، عطر وجود پیامبر فضا را معطر نگاه می داشت که ساعت ها کسانی که از کوچه عبور می کردند می شناختند که این بوی پیامبر است. مولوی قصه ای دارد از شکارچیانی که با عطر نافه آهو خط عطر حیوان می گیرند و شکار را تعقیب می کنند. پس طیب و طیب اشاره به دوست داشتن نظام خلقت است. و رایحه آفرینش در مشام پیامبر معطر است و پیامبر طیب خلقت است. پس حب النسائش، قوه ی فاعل و قابل خلقت می شود. و عطر می شود نفس الرحمن حقیقت محمدیه، و آنچه فراق را به وصال تبدیل می کند نماز می شود. یعنی آنچه مهجوری را به ملاقات تبدیل می کند، یعنی فضایی است که در آن فضا قرب را فضای نماز می کنیم و به دیدار خدا نائل می شویم. چرا که وقتی می گویند: « الصلوة قربان کل تقی» است؛ نه این که نماز وسیله این قرب است، بلکه یعنی فضای قرب فضای نماز است. و فرق می کند که ما نماز را وسیله قرب بدانیم و یا اینکه نماز را متن قرب الهی بدانیم.

گفته شده هیچ سوره ای تحقق نمی یابد الا به سوره حمد؛ (لا صلوة الا بفاتحة الکتاب) چرا؟ ابن عربی می گوید: زیرا سوره حمد محور قرائت نماز است. و در حدیث قدسی است که من سوره حمد را دو قسمت کلی کرده ام؛ یک بخش را در توصیف الهی و بخشی به دعا ی بنده تقسیم می شود. یعنی یک نوع ارتباط محبتی بین خدا و بنده و گفتگوی عاشقانه که در عرفان به آن محابه می گویند. یعنی محبت دو جانبه آیه؛ (یحبهم و یحبونه)؛ یعنی اول او ما ( مؤمنان) را دوست دارد و بعد ما او را دوست داریم. باباطاهر این معنا را به زیبایی اینگونه می سراید:

چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی         که یک سر مهربانی درد سر بی

شیخ احمد غزالی( قرن 5 ) معتقد است که عشق از خدا شروع می شود. اصلا نظام عالم، نظام محبت است. و به آن نظام حبیة می گویند.

پس حببکم من الدنیا الثلاث؛ تکیه گاهش بیان موضع پیامبر در نظام خلقت است. و بیان شناخت نبأ منطقی علم است. و شناخت حقیقی عدد است. و شناخت نظام خلقت است که با حقیقت محمدیه نسبت می یابد. الله نور السموات والارض ؛ و ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت ، یعنی آن حقیقتی که با همه است و با هیچکس نیست، آن همان تجلی اعظم و وجود منبسط و حقیقت محمدیه است.

و نکته آخر اینکه بر اساس این قواعد حدیث پیامبر اکرم علاوه بر اینکه تفسیر و معنای ظاهری دارد؛ چرا که عشق به زن عشق اصیل و مقدسی است و عشق به طیب و رایحه خلق، عشق به آفرینش است، چرا که نماز رابطه بین خدا و خلق است. و انسان در متن این قرب قرار می گیرد.

پس با توجه به این حقیقت فراگیر، ولی نعمت تمام موجودات پیغمبر است. حتی ملکوتیان ، و اولیاء و انبیاء، از همه مقدم تر در نظام خلقت پیغمبر است. و لذا از جانب خدا هر فیضی بخواهد برسد از ناحیه ایشان می رسد. بنابراین گسترده ترین عین ثابت در علم خداوند نور پاک پیغمبر است.

بسیاری از ادبای ما از این حقیقت محمدیه خیلی استفاده کرده اند و حتی سعدی که در عرفان وجهه اجتماعی دارد می گوید:

ماه فرو ماند از جمال محمد (ص)                سرو نباشد به اعتدال محمد (ص

قدر فلك را كمال و منزلتى نیست                  در نظر قدر با كمال محمد (ص

وعده دیدار هر كسى به قیامت                 لیله اسرى شب وصال محمد (ص

آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى           آمده مجموع در ظلال محمد (ص

عرصه گیتى مجال همت او نیست                روز قیامت نگر مجال محمد (ص

و آن همه پیرایه بسته جنت فردوس‏           بو كه قبولش كند بلال محمد (ص

همچو زمین خواهد آسمان كه بیفتد           تا بدهد بوسه بر نعال محمد (ص

شمس و قمر در زمین حشر نتابد                  نور نتابد مگر جمال محمد (ص

شاید اگر آفتاب و ماه نتابد                   پیش دو ابروى چون هلال محمد (ص

چشم مرا تا به خواب دید جمالش             خواب نمی گیرد از خیال محمد (ص

سعدى اگر عاشقى كنى و جوانى           عشق محمد بس است و آل محمد(ص

 

 والحمد لله رب العالمین علی کل حال

Mohammad.adibnia@yahoo.com

محمد ادیب نیا

زمستان 91

واحد علوم و تحقیقات تهران